?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago
اغلب آدمها لااقل یک بار فکر کرده یا گفتهاند که جای خالی فلان چیز یا فلان کس هیچوقت در زندگیشان پر نشده است و این بیش از هرچیزی آزارشان میدهد.
در حقیقت هم گاهی این بیمانندها در زندگی هرکس پدیدار و بعد ناپدید میشوند و معادل بهتر یا لااقل همسطحی هم برایشان پیدا نمیشود.
اما بدترین قسمت ماجرا این نیست که جایگزینی برای این چیزها و کسها پیدا نمیشود؛ تراژدی اصلی در جایگزینهایی ست که انتخاب میکنیم —جایگزینها جاپُرکن اما کممایه، جایگزینهایی که آراممان میکنند اما همزمان عادتمان میدهند به استانداردهای پایینتر و احساسات و تعلقات رقیقتر.
حفظ یک جای خالی، به همین خاطر، گاهی میتواند بهترین تصمیمی باشد که آدم میگیرد و البته تنها تصمیمی که جلوی سقوطش را میگیرد.
همیشه نباید فقدانها و جاهای خالی را پر کرد و برایش چاره اندیشید.
[برای سوگند]
بابت خیلی چیزها احساس میکنم زندگی به قدر کافی هوایم را داشته است: بابت تماشای فوتبال زینالدین زیدان و مارتین اُدگار، بابت مزه کردن طعم بستنی قهوه، بابت لذت تماشای پستسرهم قسمتهای Lost، بابت استانبلی، بابت انبه، بابت بوردگیم بازیکردنهای نسبتا منظم با رفقای قدیمیام، بابت تماشای ژان رنو، ناتالی پورتمن و گری اُلدمن در Leon، بابت خریدکردنم برای خانه، بابت آرامشم از اینکه حق کسی را نخوردهام، بابت سالها هواداری و دنبال کردن آرسنال، بابت شبنشینی با رفیق، بابت عشق ورزیدنم به دختر محبوبم، بابت خواندن قلم ماریو بارگاس یوسا و جولیان بارنز، یا تجربهی سحرانگیز انتظار برای کتاب جدید هری پاتر، بابت فرصت دیدن نقشآفرینیهای دنیل دیلوییس، بابت اینکه در طول زندگی همیشه مستقلتر شدم و بینیاز از اینکه روزیام وابسته به کسی باشد، بابت تماشای استندآپکمدیهای لویی سی. کی.، بابت تماشای دریا از ساحل وقتی که باران میبارد. چیزهای دیگری هم هست، چیزهایی بسیار بیشتر.
اما حالا دارم فکر میکنم که چقدر بابت پیدا کردن تو از زندگی سپاسگزارم.
امروز که برای خرید رفته بودم یک فروشگاه نسبتا بزرگ، پیرزنی را پای صندوق دیدم که فقط قاقالیلی و تنقلات خریده بود. از چیپس و پفک و بيسکوئيت گرفته تا شکلات و پچپچ و آدامس. از هر کدام هم کلی تا. شروع کردم به فکروخیال، به نوههایش، به حدسهای ساده و جاخالیهایی که بیدرنگ و بیزحمت در خطروایی زندگیاش پر میشدند. با خودم گفتم وقتی پیر شوم، دوست داریم سبد خریدم تقریبا همان چیزها باشد و به همان دلایل (البته محتمل).
مدتیه در روایتها قصههای کوتاهی رو که خوندهام و خیلی دوست داشتهام، با صدای خودم میخونم تا بشنوید:
شکل سادهی خوشبختی
چند روز است به این فکر میکنم که تصویرم از خوشبختی چه شکلی است. فهمیدم این تصویر حالا چقدر سادهتر از قبل شده. دیروز به بهترین رفیقم گفتم خوشبختی یعنی در آغوش کسی که دوستش داری، پای یک سریال سرراست و پرکشش بنشینی، سریالی مثل Ozark یا Stranger Things. دیدم صبحانه درست کردن را هم دوست دارم، یا ظرف شستن بعد از یک مهمانی را وقتی همه رفتهاند و خودمان ماندهایم. به بوی شامپو فکر میکنم، به تقتقِ فندک برای راهانداختن بخاری با اولین موج سرما، به خستهرسیدن از سر کار و گموگور شدن در خانهای نفوذناپذیر، به دمکردن چایی و به فراموش کردن وعدهی شام و خوابی عمیق…
…و به شب موردنظر، و مرگی آرام.
دربارهی «هنر "نَه" گفتن»
ایدهها شکل میگیرند، و بعد پررنگ و ورمکرده که شدند ممکن است تبدیل شوند به یک مُد. مُد هم میتواند پس از گذر سالها بشود ایدئولوژی: باوری که همه به آن تصریح میکنند بیاینکه بدانند چرا، بیاینکه تعادلی باقی بماند و بیاینکه در موردش پرسش شود.
یکی از این دست ایدهها ایدهی «هنر "نه" گفتن» است. از یک طرف روشن است که هر انسانی باید بتواند با خواستهای نامعقول یا خلاف اصول اخلاقیاش مخالفت کند؛ اما از طرف دیگر، برای خودخواهترین آدمها، چه چیزی تأییدکنندهتر از شنیدن اینکه "نه" گفتن یک هنر است؟ چه چیزی بیش از این ایدئولوژی مدرن میتواند خودخواهی انسان را تشدید کند؟
زیاد میشنویم که «آدم باید بتواند "نه" بگوید» یا «هرکس باید خودش را در اولویت بگذارد». به این فکر میکنم که این جملات چه اثری بر آدمها گذاشته است. به نظرم آش زیادی شور شده و همه حالا یاد گرفتهاند که با چه هنرهایی، شیک و آکادمیک، چشمشان را بر دیگران ببندند. مُدهای متورّم و ایدئولوژیک، اینطور تعادلها را از بین میبرند و بدیهی میشوند؛ خودخواهی به همین سادگی میشود نوعی «هنر».
ایدهی «هنر "نه" گفتن» فقط زمانی میتواند به درد بخورد که آدمها در مورد «هنر "آری" گفتن» هم فکر کنند و جدیاش بگیرند. کمتر دیدهام که بگویند چه جاهایی باید یاد بگیری به دیگران بگویی "آری"، با وجود اینکه دلت میخواهد بگویی "نه" و فکر میکنی باید خودت را در اولویت بگذاری. شاید اینجور بشود در مورد «هنر» موردنظر حرف درستی زد.
«بانوی من! عاشقی بود که در مرگ معشوق به سوگ نشسته بود و میگفت: «ای مرگ! چه نیرومندی تو! و اما تو ای عشق! نیرومندتری.» یاما (خدای مرگ) این سخن بشنید. پس کاما (خدای عشق) را فرمود: «بنگر که این نادان چه میگوید!»
— مَهپاره (داستانهای عشقی هندو)
لینک امسال برای گفتوگو (ی ناشناس) با هم:
چند سالی هست فهمیدهام که وقتی میخواهم نظر انتقادی و منفیام را مستقیم به کسی بگویم، بیشتر از هر چیزی اتفاقا باید مراقب کلماتی در مورد طرف باشم که کاملا حقیقت دارند. شنیدن تحقیر و توهین و حتا تهمت در یک جدال کلامی، خیلی دردناک است، اما گاهی دردناکتر از همهی اینها شنیدن درستترین و قطعیترین حقایق تلخ است. حتا فکر میکنم اگر حقیقتی را که به آن اعتراف داریم از زبان طرفِ دعوایمان بشنویم، ممکن است از همان لحظه شروع کنیم به انکارش. به قول یکی از شخصیتهای مرگ و دختر جوان (نمایشنامهی آریل دورفمن) «مردم ممکن است در اثر مقدار بیشازحدی از حقیقت بمیرند.»
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago