« قلب رنجور و مجروح ما بیچارگان ضعیف است »

دنیا به هرحال عادلانه نیست

?امروز جرئتمو جمع کردم. اومدم جایی که سال ها ازش فرار کرده بودم. شاید فرار میکردم چون نمی‌خواستم با «مرگ» روبرو شم. شاید هم نمیخواستم با «مرگ تو» روبرو شم.

من درباره تو با هیچکس حرف نمی‌زدم. نه با دوستام و نه خانوادم. توی خاطراتم چیزی ازت نمینوشتم‌. از مرگ متنفر بودم. با مرگ تو آسیب دیده بودم. توی خوابگاه گوشواره های یکی شبیه گوشواره های تو بود؛ بدون اینکه بفهمم بهش خیره میموندم.
چهار سال پیش اتفاقی یه دوست قدیمی مشترک رو دیدم. ازم پرسید چرا توی تشییع یا هفته یا چهلم یا سالت و سال بعدی و بعدی بعدی و بعدی هیچوقت سر خاکت نرفتم؟
سکوت کردم. بهش نگفتم که دوست ندارم کسی از نبودنت جلوم حرف بزنه.

میدونم که مرگ از زندگی چیز بهتره. ولی تو بنظر زندگی کردن رو بلد بودی. برعکس من. برعکس همه کسایی که دیدم.

زهرا من، خیلی...‌ دلم برات تنگ شده.

دوتاا پرنده روی سییییم
که یکیشون میخواست پرواز کنه اونیکی نگاش میکرد از رو سیییم
گفتش که منم میااام
ولی دروغ میگفففت ~

? سبک زندگی درمان افسردگی ? عدم استفاده از الکل ? خواب کافی ? گردش در طبیعت ? ورزش و دویدن ? روابط اجتماعی سالم