آن‌سو | AnSoo

Description
«آن‌سو» بستری برای به اشتراک گذاشتنِ برخی یادداشت‌ها و پاره‌فکرهای شخصی است، به انضمامِ مطالبی که گه‌گاه می‌خوانم/می‌شنوم/تماشا می‌کنم، و توجّهم جلب می‌شود.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago

1 year, 8 months ago
1 year, 8 months ago

هگل در پیشگفتار فلسفهٔ حق تمایزی می‌گذارد بین «قوانینِ طبیعت» یا Naturgesetze و «قوانینِ حق» یا Rechtsgesetze.

قوانین طبیعت حوزهٔ تلاقی «باید و هست» است، در آن بین باید و هست فاصله‌ای نیست. میزانِ این قوانین «بیرون» انسان‌هاست و شناخت انسانی تغییری در این قوانین نمی‌تواند ایجاد کند مگر اینکه بواسطه شناخت آنها را به کار بسته و بر اساس قوانین طبیعت، آنها را در چیزی بسط دهد.

قوانینِ حق نیز بیرون ما هستند، اما تفاوت‌ها و تحول‌پذیری قوانینِ حق نشان می‌دهد «باید» و «هست» همچون قوانین طبیعت که مطلق‌اند، در قوانینِ حق دیگر به صورت مطلق با هم تلاقی ندارند، زیرا قوانینِ حق به «آگاهی» و «ارادهٔ» انسان وابسته‌اند.

به همین دلیل قوانینِ حق «تاریخ» دارند، یعنی انسان نمی‌تواند بدون واسطه این قوانین را هست و باید کند، بلکه «هست و باید» آن را به «وساطت» سوبژکتیویتهٔ آگاهی و ارادهٔ خود توسیط می‌کند زیرا میزان این قانون در «درون» انسان قرار دارد و نه بیرون او. بر خلاف طبیعت که همچون روح تاریخ ندارد.

در حوزهٔ حق یک قانون ضمانت خود را نه در «هست» بودن خود بلکه در «بایستگی» خود دارد یعنی امری است که «دانسته» و «خواسته» شده است و اساساً به همین دلیل ما در حوزهٔ حق تعارض بین «هست» و «باید» را داریم.

برخی سعی کرده‌اند این تمایز هگلی را به تمایز هابز بین قانون طبیعی و حق طبیعی ربط دهند، در صورتیکه تمایز هگل روی یک دوالیسم دیگری بنا شده که خود آن را توضیح می‌دهد: طبیعت و روح. هگل به همین دلیل می‌گوید زمینی که قوانینِ حق بدان تعلق دارد، زمین روح است، زیرا طبیعت «حق» ندارد. هگل بدین طریق بین جهان موجودات طبیعت و جهانِ روحانیِ طبیعت (طبیعت ثانوی) تمایز می‌گذارد.

هگل فلسفهٔ حق را با «ارادهٔ آزاد» شروع می‌کند. اینکه چرا با آگاهی و خودآگاهی شروع نمی‌کند به این دلیل است که هگل اینجا فلسفهٔ عملی می‌گوید و فلسفهٔ نظری (متافیزیک)اش را جای دیگری (فلسفهٔ روح ینا، پدیدارشناسی روح و علم منطق) گفته است.

هگل فلسفهٔ حق را با فصل Sittlichkeit به پایان می‌رساند، چرا که اساساً موضوع کتاب نظریه‌ای دربارهٔ «جهان اخلاقی-اجتماعی-سیاسی» یا die sittliche Welt است و نه جهانِ طبیعت. بخش پایانی فصل آخر به رایش‌های تاریخی اختصاص دارد، یعنی توضیح نظام‌های حق در هیئت‌های (Gestalt) تاریخی‌شان.

1 year, 8 months ago
1 year, 8 months ago

جرالد یک‌جا در وصف تحمل‌ناپذیری احساس عذاب وجدانی که امان شخصیت منفی داستان را بریده می‌نویسد:
‏He felt morally lonely : «او دچار حس تنهایی اخلاقی شد.»
‏«تنهایی اخلاقی»! انتحار روحی.
‏بالاترین محکمه‌ی جهان برای هر آدمی وجدان خود است. افتادن از چشم خود بدترین کژمرگی قابل تصور برای انسان اسش

1 year, 8 months ago
1 year, 8 months ago

شیخ محمود امجد درویش و اهل دل است.
گاهی که دلم می‌گیرد این اجرایش در دشتی را پخش می‌کنم و با سوزِ صدایش همدردی و همسوزی می‌کنم. هرکجا هست خدایش حفظ کناد.
@AnSoo

1 year, 8 months ago

ای زبون در حلقه‌ی زنجیرِ زلفت شیرها
سر به صحرا داده چشم خوشتِ نخجیرها

شوقِ إحرامِ زمین بوسِ تو هر شب می‌کند
سُنبلستان خاک را از طُرّه شبگیرها

می‌کند بادِ صبا هر روز پیش از آفتاب
مُصحَفِ خلق ترا از بوی گل تفسیرها

سد راه جلوه مستانه نتواند شدن
سیل تقدیر ترا خار و خس تدبیرها

نه همین مجنون نظر بندست در دامانِ دشت
عشق در هر گوشه در زنجیر دارد شیرها

بی‌نیاز از ناز تعویذم که مردان را بس است
حِرز بازوی شجاعت جوهر شمشیرها

گفت‌وگوی کفر و دین آخر به یک جا می‌کشد
خواب یک خواب است و باشد مختلف تعبیرها

با تهی‌دستان مدارا کن به شکر این که هست
گرد دامان ترا در آستین اکسیرها

از سر تعمیرم ای خضر مروت در گذر
برنمی‌دارد مرا از خاک، این تعمیرها

بر کلاه خود حباب‌آسا چه می‌لرزی، که شد
تاجِ شاهان مهره بازیچه تقدیرها

گر نه زندان است خاک و ما همه زندانییم
چیست هر سو از سواد شهرها زنجیرها؟

موشکافان سر فرو بردند در جَیب عدم
پر گره چون رشته تب، رشته تقریرها

من کیم صائب که دست از آستین بیرون کنم؟
در بیابانی که ناخن می گذارد شیرها

صائب

1 year, 8 months ago
1 year, 10 months ago

مقاله "نظریه تفکر" و "ظرف و مظروف"
نوشته: ویلفرد بی‌یان
ترجمه: اکبر جباری

https://telegram.me/drakbarjabari

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago