?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 3 weeks ago
روزی ابوریحان بیرونی و شاگردش برای رصد ستارگان به خارج از شهر رفتند و شب را ناچار به آسیابی پناه بردند. آسیابان به شاگرد ابوریحان گفت که شب باران خواهد آمد و بهتر است در زیر سقف بخوابند.
شاگرد ابوریحان با تمسخر به آسیایان گفت: تو مثل اینکه استاد مرا نمیشناسی. او همه چیز را با حرکت ستارهها پیش بینی و محاسبه میکند. باران که چیزی نیست.
هنوز پاسی از شب نگذشته بود که باران شدیدی باریدن گرفت و ابوریحان و شاگردش شتابان به زیر سقف آسیاب پناه بردند.
صبح روز بعد، ابوریحان از آسیابان پرسید: تو دیشب از کجا فهمیدی که باران خواهد آمد؟
آسیابان با همان سادگی روستایی، سگش را نشان داد و گفت: این حیوان از حیاط به لانهاش رفت و خوابید. دانستم بارانی در راه است. این کار همیشگی اوست.
?تحلیل تیم
بی شک استاد با تجربهای چون ابوریحان بیرونی که سالروز تولدش را روز ملی نجوم نام نهادهاند، اگر سخن آسیابان را شنیده بود مثل شاگردش تصمیم نمیگرفت.
اندیشمندان بزرگ، یادگیرندگانی موفقند و همهی آفریدههای خداوند حتی سگها - البته نه در داخل خانه - برای آنها یک فرصت یادگیری تلقی میشوند.
شاید برایتان جالب باشد قدری اجزای سیستم سگ و نقش این حیوان در پیشبینی باران را در داستان بالا تحلیل کنیم. بیشک اگر ابوریحان بزرگ زنده بود، امروز از این تحلیل و شیوهی تفکر، یادگیری و مشاهده استقبال می کرد.
در واقع رفتار سگ در پناه گرفتن قبل از بارندگی، خروجی این سیستم پیچیده است. این رفتار نشان میدهد که سگ توانسته است تغییرات محیطی را تشخیص داده، اطلاعات را پردازش کند و تصمیم بگیرد که بهترین واکنش در برابر این تغییرات چیست.
محمدحسنحسینی
???
?️دعا
خدایا! به عظمت پیامبر(ص) قسمت میدهم،
به من خودآگاهی عطا فرما تا بتوانم نقاط قوت و ضعف، احساسات و انگیزههای درونی خود را بشناسم و با هوش عاطفی، آنها را مدیریت کنم.
حیرت و زیستن در لحظهی حال ببخش مرا تا بتوانم عظمت و زیبایی آفرینش تو را مشاهده کنم و با هوش سیستمی و پرسشگری ارتباط خودم را با جهان هستی دریابم .
تامل، خویشتنداری و صبر مرحمتم کن تا با آرامش و پذیرش، آنچه را که در کنترل من نیست بپذیرم و با هوش اجتماعی، روابط خودم را با دیگران بر اساس ارزشهای اصیل خویش و الگوبرداری از اندیشه و اخلاق انسانهای کامل تاریخ - در راس آنها پیامبر اکرم (ص) و ائمهی اطهار علیهم السلام - بهبود بخشم.
انرژیام بده تا بتوانم نقش خود را در این جهان پیچیده شناسایی کنم و با تلاش در حد توانم به بهبود جهان کمک نمایم.
شجاعت خارج شدن از منطقهی آسایش خویش را عطایم کن تا با هوش عاطفی، با چالشها روبرو شوم و به اصالت خودم عمل کنم.
حکمت روزیام فرما تا بتوانم مرز بین آنچه در توان من است و آنچه نیست را به روشنی تشخیص دهم و با توکل بر تو، تقدیرت را بپذیرم و در مسیر تحقق ماموریت اصیل خود گام بردارم.
کمک کن تا بتوانم با تمام وجود، به دنبال حقیقت باشم و در این جستجو، به شناخت عمیقتر از خودم و تو دست یابم و بتوانم با اصالت تمام و با هماهنگی کامل بین باورها، احساسات، خواستهها، گفتار و رفتارم، در این دنیا زندگی کنم.
ساز وجودم را با موسیقی آفرینشت کوک کن تا سازگار و غرق در حرکت هستی بخرامم.
خدایا! به من توفیق ده تا بتوانم در توسعهی گفتوگو میان مردم، از صدق امام صادق (ع) الگوبرداری کنم. صدق جاریِ سلاماً سلام بهشتی در دنیا.
آمین
محمدحسنحسینی
???
بچهها در دستههای عزاداری چه غیرتمندانه و جدی خدمت میکنند! پرچمهای بزرگ را به نوبت در مسافتهای طولانی حمل میکنند و به راستی هیئتها بهترین مکان آموختن کار تیمی برای آنهاست. اما دریغ و صد دریغ از آنچه امشب موقع نماز مغرب و عشاء در یکی از مساجد بزرگ شاهدش بودم.
درست وقت اذان، به نیت نماز جماعت رفتم مسجد. منتظر ماندم. خبری از اذان نشد. زنجیرزنان کم کم با نظم آماده میشدند و مداح پشت بلندگو نشست. از کنار دستیام پرسيدم: نماز نمیخوانند؟ گفت: نمیدانم. ریش سپید مسجد را نشان داد و گفت: از او بپرس.
به سمت ریش سپید رفتم و سلام دادم. جوابم را داد. از نماز پرسیدم. اول گفت: مهمان آمده. دیر شده، باید عزاداری کنند و بروند. نماز را هر کس خواست فرادا می خواند.
گفتم لااقل اذان بدهند. مکثی کرد و مداح را نشانم داد و گفت: برو به مداح بگو حاج شفیع گفت اذان بده.
رفتم سمت مداح و پیام را دادم. گفت: دیر شده از برنامه عقبیم. باید چند مسجد دیگر هم برویم.
حاج شفیع با اشاره گفت اذان بدهد. مداح ناچار شروع به اذان گفتن کرد. الله اکبر....
ناگهان صف زنجیرزنان به هم ریخت. یکی یکی بلند شدند برای وضو و کمی بعد نمازگزاران به نماز ایستادند. بزرگترها جوانها را به نماز میخواندند.
با خودم فکر میکردم جوانترها که اینقدر عاشقانه در سیستم عزا نقش ایفا میکنند کاش اصل و هدف قیام سیدالشهدا علیهالسلام را درمییافتند. مگر نه اینکه حسین شهید نماز است.
یاد شهدای نماز ظهر عاشورای امام افتادم و اشک بر گونهام جاری شد.
در کتاب "سیدالشهدا و یارانش "نوشتهی آیتالله کمرهای وصف یکیشان را خوانده بودم:
"هنگامی که حسین (ع) در روز عاشورا نماز ظهر را خواند (نماز را به خوف گزاردند) بعد از ظهر جنگ شدت گرفت، یاران جانفشانی کردند، جنگ سختی شد، دشمن نزدیک به حسین (ع) رسید. در اینهنگامه که دشمن نزدیک شده بود و وجود اقدس او در جای خود ایستاده بود، سعید حنفی پیش دویده، جلوی روی امام (ع) ایستاد و خود را آماجگاه دشمن ساخت. از چپ و راست تیر میبارید. اما او امام (ع) را از تیرها نگهداری میکرد. به جان و تنش تیر میآمد. نوبتی صورت، دیگر نوبت سینهاش، یکنوبت دستها و یکبار پهلوها را سپر بلا کرد. از نگهبانی و پاسبانی، کار را به اینجا رسانید که تیری به حسین(ع) نمیرسید تا در آخر به زمین افتاد."
محمدحسنحسینی
???
مانده بودم چه هدیه کنم به بچههای سرزمینم در روز ادبیات کودک و نوجوان که آموزههای سیستمی هم در آن باشد، خدا شعر زیر را قسمتم کرد. با استعانت از روح بزرگ علامهی طباطبایی(ره) که فرمود: همی گویم و گفتهام بارها:
کنون گویم و گفتهام بارها
و خواهم چنین گفت بسیارها
نپرسید از دیر و زود عقاب
و ساعت نپرسید از سارها
نه از روز پیش است غمگین خروس
نه در فکر آینده و کارها
در اکنون بود شهر موشان مدام
و ساعت ندارند دیوارها
شتابی ندارند حین عبور
و در پوست انداختن مارها
جهان زشت و زیبایش آهستگیست
نه گلها عجولند، نه خارها
ببین خرسها در زمستان و برف
چه آرام خوابند در غارها!
همه راهها نرم طی میشوند
چه بالا و پایین چه هموارها
زمین کند و آرام در گردش است
چنان گردش نرم پرگارها
ببین گاو را با چه آرامشی
چرا میکند در علفزارها!
به جز خالق صبر در عنکبوت
کسی نیست بافندهی تارها
بچینند آجر به آجر به نظم
که تا خانه سازند معمارها
ببین میبرند این همه دانه را
چه آهسته موران به انبارها
پیامیست در کل این کائنات
از اجزای هستی به هشیارها
محمدحسن حسینی
???
دربارهی عرفه دلم میخواست یادداشتی بنویسم اما توفیق حاصل نشد تا امروز که دوستی از سنگاندازیهای بدخواهان در مسیر مدیر شدنش برایم درد و دل کرد.
از او که جدا شدم سخنی از استاد شجاعی در کانال منتظران قائم (عج) شنیدم که عرفه فرصتی برای شناخت خویشتن است. قدر و اندازهی خود را دانستن است. پذیرش قضا و حکم الهیست.
عرفه پیداکردن جایگاه و ردهی شغلی خود در سلسه مراتب سازمانی آفرینش است. درک نقش خود در سیستم کائنات.
و به راستی که عرفه شناخت پروردگار عالمیان است. هم او که حکم صادر شدهاش برگشت ندارد.
الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ
???
?️خاصیت خاص بودن
کتاب مفید و با خاصیت "خاص باش" را دوست فرهیختهام مهندس فلاحدار از مدیران موفق صنعت به من معرفی کرد.
با یکی از نویسندگان آن دکتر رضازاده به واسطهی اینکه مشاور مدیریت دانش بوده و هست چند کلمهای تلفنی صحبت کردهام. حدود ده سال پیش. آن موقع دانشجوی خارج از کشور بود و با اشتیاق در مسیر حرفهای شدن حرکت میکرد و گویا اکنون به هدفش دست یافته است.
به شدت خواندن این کتاب را به دوستان توصیه میکنم. اما اگر من جای نویسندگان آن بودم، نام این کتاب را نه "خاص باش" بلکه خاصیت میگذاشتم. خاصیت همان خاص بودن است به اضافهی فایده و خیر و برکت داشتن. آن هم نه فقط برای خود که برای دیگران هم.
اگر چه نویسندگان حرفهای این کتاب در فصول مختلف، تاکید بر توازن کسب خبرگی و حرفهایگری در زندگی دارند و حواسشان به دو طیف شور و اشتیاق در زندگی یعنی وسواسی(Obsessive Passion ) و متوازن و سازگار و هماهنگ (Harmonious Passion) هست؛ اما باز هم عرض می کنم، خاص بودن نوعی جدایش وسواسگونه در خود دارد و قدری غلطانداز است. نوعی افراط استراتژیک و حرفهای که روابط و دوستیها را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
اما موزونان کمتر افسرده میشوند و با دیگران بیشتر سرآشتی دارند. آنها به خاطر دلشان کار میکنند، نه جلب توجه دیگران.
به قول مولانا:
ساعتی میزان آنی، ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
بعد از بیت زیبای بالا، بیش از این مجال جولان نثر در این میدان نیست. لذا در تفاوت خاص و خاصیت شاید سرودهی زیر کمکی کند:
یک لحظه نظر نما در آنت
آیینه شوند دیگران
در آینه صدق و راستی هست
هر چند که گاه کاستی هست
دریاب خلاص بودنت را
خاصیت خاص بودنت را
گر اوجی برج عاج خاص است
خوشبخت کسی کزان خلاص است
پرواز کجاست؟ این سقوط است
در حفرهی خویشتن هبوط است
در پشت حصار خویش تا کی؟
زندانی تار خویش تا کی؟
زندان را حفره کن برون آی
بر چهرهی خویش چشم بگشای
"آن"صورت صاف توست بنگر
خود گرچه خلاف توست بنگر
در آینه جستجوی "آن" کن
خود را تصویر دیگران کن
خاصیت تو به دوستان است
زیبایی گل به بوستان است
در رنگ حریم و غایتی هست
در آینه بی نهایتی هست
آیینه هزار جلوه از اوست
وقتی که نهی برابر دوست
هم او که حقیقت جمال است
سرچشمهی عشق لایزال است
تقدیر تو روشنی و خیر است
پرداختن به او، نه غیر است
چرخی در خود بزن فنا شو
سرچشمهی فیض روشنا شو
تقدیر هزار پاره این است
خاصیت هر ستاره این است
هان بذل هر آنچه داشتی کن
پس با خود خویش آشتی کن
محمدحسن حسینی
???
کانال تلگرامی تفکر و یادگیری متمرکز(تیم)
?️مستر همستر
مادر بزرگ سینی نخودها را به دخترش داد و گفت:" بیا مادرجون! اینم پنج هزار و دویست و شصت و هفت تا نخود پاک کرده. بریز توی آشت."
دختر گفت: "کلاس سواد آموزی رفتی حسابی با سواد شدی مامان جون! حالا از کجا فهمیدی اینقدره؟"
- آخه پنج هزار و دویست و شصت وهفت تا صلوات نذر کردم آشت پر برکت بشه. هر نخود یک صلوات
*☑️ نکتهی تیمی* از عادتهای متفکران سیستمی یکی این است که حواسشان به ظرفهای آشکار و پنهان زندگیشان هست. اما کدام ظرفها؟ مهم نوع ظرف و آنچه در آن ریخته می شود است.
این روزها چه همتی در خیلیها شکل گرفته برای جمعآوری سکههای همستر! آن هم برای چیزی که نه به باره، نه به دار. توی مترو، اتوبوس، تاکسی، پشت میز کار، قبل از خواب، بعد از خواب، توی دستشویی و هزار جای دیگر مثل دارکوب، انگشتهای اشاره در جستوجوی سکههای مجازی نوک بر تصویر همستر میکوبند. چه رقابتی شکل گرفته برای مستر همستر شدن.
به راستی چه آمده بر سر مردم این روزگار؟ نذر و ذکر و زیارت و عبادت و از پیش و پس فرستادهها و باقیات صالحات و از این قبیل چیزها را وعده ی سر خرمن می دانند که:
از جملهی رفتگان این راه دراز
بازآمده کیست تا به ما گوید راز
اما سکههای مجازی و ارزش پول همستر را امیدوارانه چشمانتظارند. و دریفا که این کجا و آن کجا...
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
محمدحسن حسینی
???
کانال تلگرامی تفکر و یادگیری متمرکز(تیم)
@THINKINGandLEARNING
?️پریدن فنر هیجان
در رویدادهای نامطلوب، آنهایی که قدرت بازتفسیر و یا بازتعبیر دارند، بهتر میتوانند هیجانشان را تنظیم کنند. آنچه که آدمها را در این مورد متفاوت میکند، تلاش برای مهار(suppress) نیست، بلکه قدرت بازتعبیر (Reappraisal) و تفسیری است که روی وقایع میگذارند. آزمایشهای روانشناسان ثابت کرده که مهار یک هیجان- مثلا خشم- ممکن است بعد از مدتی شدیدتر بروز کند. همان اصطلاح معروف" پریدن فنر".
بهترین حالت، پرت کردن حواس از رویداد و به تعویق انداختن هیجان است، نه مقاومت و پرهیز از آن.
مثال در سیستم مدرسه
۱. وضعیت پیش آمده:
دوستم مرا موقع بازی هل داد.
۲.مهار:
باید نفس عمیق بکشم و به خودم بگویم عصبانی نشو. عصبانی نشو. عصبانی بشو.
نتیجه:
تکرار این وضعیت به احتمال زیاد به پریدن فنر هیجان میانجامد و دانشآموز با عصبانیت زیاد درجواب، همان موقع یا بعدها دوستش را شدیدتر هل می دهد.
۳. بازتعبیر:
حتما از چیزی ناراحت است. شاید از من. شاید حواسم نبوده و قبلا ناراحتش کردهام. شاید هم کس دیگری ناراحتش کرده. شاید حواسش نبود و هلم داد. او دوست من است. باید با او صحبت کنم. اگر اجازه نداد با معلم یا والدینم ماجرا را در میان می گذارم تا کمکم کنند. به هر حال هل جواب هل نیست. حداقل جواب اول نیست. دعوا کار خوبی نیست. حتی اگر شروع کنندهی آن نباشم. البته حق من نبود هلم بدهد. اگر جای بخشش داشت می بخشیدمش اما باید مطمئن بشوم این کار را تکرار نمی کند.
به اذن خدا، بعدها مثالهایی از تنظیم هیجان در سیستمهای دیگر مثل خانواده و محیط کار نیز ارائه خواهم کرد. مثال مدرسه را اول زدم چون خیلیها با آن روبرو هستند و دیگر اینکه تغییر و تفکر و یادگیری متمرکز(تیم) را باید از بچهها شروع کرد.
محمدحسنحسینی
???
یادداشتی در سال نو ننوشته بودم تا امروز صبح که از پیاده روی صبحگاهی با دوست فرهیختهام سعید سرجمعی، یکی از مدیران قدیمی صنعت برمیگشتم.
به واقع در نسیم صبح بهار، حالی دست داد و بعد از جدا شدن از او مفهوم نگاه درونزای متفکران سیستمی- که مدتها بود گریبان ذهنم را گرفته بود - و نیز دعوت به تغییر تدریجی همراه با رستاخیز طبیعت که در قرآن اول صبحم نیز با آیهی "فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ"
" پس به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از پژمردن زنده می دارد، آری همو زندگیبخش مردگان و او بر هر کاری تواناست." آمده بود، به سرودن بیتهای زیر انجامید. الحمدلله رب العالمین
باشد که بزرگان و ادیبان، ضعفها و نقایص آن را بگذارند پای بضاعت اندک سراینده و خصوصیتهای بداهه سرایی....
من آیینه ام اندکی زنگ داشت
ازین روی تصویر من رنگ داشت
پس آیینه ام را سپردم به دوست
که آیینه پرداز پاکان هم اوست
و خورشید بارید بر من شدید
پس آنگاه بی رنگی آمد پدید
و من ماندم و نور در آینه
که نو می شود گرم هرآینه
جهان برون غیر تصویر نیست
و هر لحظهاش زود یا دیر نیست
همین است نقشت اگر بنگری
تماشاگر خویش در دیگری
پریشان نشان داد اگر آینه
کسی کی زند شانه در آینه؟
حواست به خود باشد ای دل نه غیر
نکن در کم و بیش اطراف سیر
جهان قدر دارد کم و بیش نیست
اگر چه همانِ کمی پیش نیست
نظر پاک کن در تماشاگری
که در نور نورت گشاید دری
تماشاییان را بگرد و بیاب
در روشنی زن بیاید جواب
به جز در پی نور پاکان مباش
همانی که بودی کماکان مباش
محمد حسن حسینی
???
کانال تلگرامی تفکر و یادگیری متمرکز(تیم)
@THINKINGandLEARNING
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 3 weeks ago