𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago
سرنوشت تو این است که یک مرد باشی. در این مورد، زنان بهتر از مردانند. آنها اجباری ندارند به ورطه بپرند. زنان طریقت خاص خود را دارند، ورطه خاص خود را، یعنی زمان دوره ماهانه. ناوال به من گفته است که این برای زنان دری به سوی دنیای دیگر است. در خلال این دوران آنها چیز دیگری می شوند.
۵۴
👒
"تنها عنصر مهم
"
دون خوان پرسید که آیا حمله ی گربه سان مرا آزرده کرده است. به او اطمینان دادم که امکان ندارد بتوانم چنین احساسی داشته باشم و او پاسخ داده بود که باید چنین احساسی نیز درباره ی حمله ی همنوعانم داشته باشم. باید بدون احساس ناراحتی وجدان یا خود را از دست آنان حفظ کنم و یا از سر راهشان کنار بروم. او خنده کنان گفت:
_ من درباره ی رسوبات حرف نمیزنم.
تنها
عنصر
مهم،
فکر
تجرید،
روح،
است.
اندیشه ی «من» شخصی هیچ ارزشی ندارد. تو همواره خودت و احساساتت را در مرکز همه چیز قرار می دهی. هرگاه فرصتی پیش آمده تو را از ضرورت تجرید آگاه کردهام. احتمالاً فکر می کنی که منظورم تفکری تجریدی است. نه! منظورم از تجرید این است که با آگاهی از روح، خود را در دسترس آن قرار دهیم.
او گفت مهیج ترین چیز درباره ی حال و روز انسانها، پیوند خوفناک بین حماقت و خودبینی است.
حماقت ما را مجبور میکند تا آنچه با توقعات خود بینی ما، همنوا نیست، کنار گذاشته شود. برای مثال آدم معمولی در مورد مهمترین قسمت از معرفتی که در دسترس ماست، کور است؛ یعنی اینکه پیوندگاهی وجود دارد و این پیوندگاه می تواند حرکت کند. او ادامه داد:
_ یک آدم منطقی نمی تواند تصور کند نقطه ای نامرئی وجود دارد و در آنجا ادراک به یکدیگر متصل میشود و امر تصور ناپذیرتر این است که این نقطه در صورتی که بتوانیم موجودیت آن را پذیرا شویم در مغز، جایی که انتظارش را داریم، نیست. او افزود چون آدم منطقی تصویر خویش را با پایداری نگه می دارد، جهالت ژرف خود را تضمین می کند. برای مثال تجاهل می کند که واقعیت ساحری افسون و حقه بازی و تردستی نیست، آزادی است که نه تنها دنیای آشنای خویش را، بلکه آنچه در دسترس ما انسانهاست، بشناسیم ولی درست در همین نقطه حماقت آدم معمولی بیش از حد خطرناک است. از ساحری می ترسد. امکانات آزادی، او را می لرزاند. و آزادی در مقابل او است. این امر سومین نقطه نامیده میشود. و میتوان به همان راحتی که پیوندگاه حرکت میکند به آن رسید.
اعتراض کردم و گفتم:
_ ولی خودت گفتی که حرکت دادن پیوندگاه امری چنان مشکل است که هنری واقعی است.
به من اطمینان داد:
_ معلوم است. این یکی از تناقضات ساحران است: حرکت دادن پیوندگاه خیلی مشکل و در عین حال آسان ترین کار دنیاست. همانطور که به تو گفتهام تب شدید هم میتواند پیوندگاه را حرکت دهد. گرسنگی، ترس، عشق و نفرت هم این کار را می کنند؛ همچنین صوفیگری و «قصد نرمش ناپذیر» که روش مرجح ساحران است.
از او خواهش کردم تا یک بار دیگر «قصد نرمش ناپذیر» را برایم شرح دهد.
او گفت آنچنانکه افراد نشان می دهند نوعی یک سونگری است: هدفی بی نهایت دقیق که هرگز به دلیل تداخل منافع فسخ نمی شود، همچنین «قصد نرمش ناپذیر» نیرویی است که وقتی پیوندگاه در محلی به جز محل عادی خود مستقر شد، تولید میشود.
۲۴۰
۲۴۱
۲۴۲
#دون_خوان_ماتوس
#کتاب_قدرت_سکوت
@CarlosFreedomPass
کتاب چرخ زمان ص ۱۸۹:
وقتی سالک مبارزی هیچگونه انتظاری ندارد، اعمال مردم دیگر او را تحت تاثیر قرار نمیدهد. آرامشی عجیب نیروی حاکم بر زندگی اومیشود. او یکی از مفاهیم زندگی سالکانِ مبارز را پذیرفته است: وارستگی
چطور می توانم بخشی
از این دودمان باشم
ما به همان نحوی به دودمان کارلوس کاستاندا و بینندگان کهن مکزیک ملحق شدیم که آنها انجام دادند.
با دادن دقت امان به این دودمان، با گوش دادن به آموزه های آنها، با تمرین فنون اشان، با روفتن ایگوهای امان به کناری به نفع خود انرژی سان امان، با باز کردن خودمان به سوی آگاهی برتر تا بهترین شکل از حیات امان را زندگی کنیم.
وبا آزمودن این آگاهی برتر در تمام اطراف امان با امتحان اش در زمین ، ستارگان ،حیوانات و تمام دیگر چیزهای غیر بشری.
کاستاندا عادت داشت که ماجرایی را برای ما شاگردان اش بازگو کند. او در یک مهمانی نهار
بهمراه دانشمند ستاره شناس و اختر فیزیکدان آمریکایی کارل سگن بوده است. سگن در مورد کارش کارلوس را مورد خطاب قرار می دهد و می پرسد که آیا می توانی آنچه را که واقعی می نامی ثابت کنی؟ آنچنان که من در حوزه تحقیقاتی خودم می توانم؟
کاستاندا پاسخ می دهد : البته همانطور که تو می توانی . برای اینکه من بتوانم کارهای تو را درک کنم باید که واحد درسی فیزیک یک را بردارم. برای اینکه تو بتوانی کار من را درک کنی باید که واحد درسی بینندگان یک را برداری. با این استدلال کاستاندا «سگن» و تمامی ماها را دعوت می کند تا جفت پا به درون کار او بپریم.
تا در آن غوطه بخوریم، به آن متعهد شویم ، مجذوب اش گردیم و شگفت زده شویم. بهرحال این کاری است که خود او وقتی دون خوان را ملاقات کرد، انجام اش داد. او می توانست تنها یک مردم شناس مشاهده گر نسبت به دنیا و کاری که دون خوان تشریح اش می کرد باقی بماند. اما او خودش را در ردای شمنیزمی که دون خوان به او پیشکش کرد، پیچید و بهترین انسانی شد که می توانست بشود. این همان عاقبتی است که انتظار شما را می کشد.
اگر شما هم خودتان را در اختیار این آزمون قرار دهید.
کارلوس بطور کلامی آموزش نمی داد. شاگردانش را نمی نشاند و از کلاس اول و دوم به بعدی ما را نمی گذراند.
آموزش کارلوس تجربی بود. او ما را به خانه اش دعوت می کرد تا بر روی پروژه ها کار کنیم. یا به کلاس های حرکات دعوت می کرد تا حرکات جادویی را تمرین کنیم. و در فرآیند عمل وتجربه و زندگی کردن ما با آن آشنا می شدیم.
و عاشق این کار شدیم این عملگرایانه بود. معنی داشت. این یک سیستم باوری یا دینی کهن نبود که واردش شدیم. بلکه راهی برای به انضباط در آوردن انرژی امان و اتصال دادن آن به وسعت بی کران بخاطر خودمان بود.
برای ما تا به برترین توان بالقوه انسانی امان برسیم. کارلوس می دانست که نمی تواند هیچ چیزی را به هیچ کسی ثابت کند. او می دانست که هرکدام از ما بایست که عظمت این کار را خود، به خویشتن امان اثبات کنیم.
چطور می توانم بخشی از دودمان باشم بروس واگنر
چطور می توانم بخشی
از این دودمان باشم
(گذر از جریان زیان آور اتفاق نظرهای این دنیا با حرکات جادویی.)
- هر بار که حرکتی جادویی را اجرا می کنیم، براستی ساختارهای بنیادین وجودمان را تغییر می دهیم. انرژی که به طور عادی سفت شده رها می شود و شروع به وارد شدن در چرخشهای حیاتی بدن می کند فقط بوسیله ی این انرژی احیا شده می توانیم دیواره ای، مانعی بگذاریم تا جلو جریانی را که در غیر این صورت رام نشدنی و زیان آور است، بگیریم.
از دون خوان خواستم برایم دربارۀ سد کردن آنچه او جریان زیان آور می نامید، مثالی بزند. به او گفتم که می خواهم آن را در ذهنم مجسم کنم. او پاسخ داد:
- برایت مثالی می زنم. برای مثال در سن من باید فشار خونم بالا باشد. اگر نزد دکتری بروم، او بعد از دیدن من حدس خواهد زد که سرخپوستی پیر و گرفتار نااطمینانی ها، نومیدیها و رژیم غذایی بدی هستم. طبیعتاً تمام اینها به وضعیت پیش بینی پذیر و کاملاً مورد انتظار فشار خون بالا منجر می شود:
پیامد پذيرفتني سن من.
او ادامه داد:
- من اصلاً مشكل فشار خون بالا ندارم، نه برای اینکه از آدم معمولی قویترام یا به دلیل چارچوب ژنتیکی ام، بلکه برای اینکه حرکات جادویی من، کالبدم را طوری ساخته اند که بر هر الگوی رفتاری پیروز شود که به فشار خون بالا می گردد. حقیقتاً می توانم بگویم هرگاه که بندهایم را در پی اجرای حرکتی جادویی به صدا در می آورم، جریان انتظارات و رفتاری را مسدود می کنم که به طور عادی در سن من به فشار خون می انجامد. مثال دیگری که می توانم برایت بزنم چابکی زانوهایم است. متوجه نشدی که چقدر چابکتر از تو هستم؟ در موردی که به حرکت زانوها مربوط می شود، یک بچه ام! با حرکات جادویی ام سدی بر جریان رفتاری و جسمانی ام می بندم که زانوی آدمها، هم مرد و هم زن، را سخت و سالخورده می کند.
یکی از ناراحت کننده ترین احساساتی که با آن مواجه بودم به دلیل این واقعیت بود که دون خوان ماتوس، هر چند می توانست پدربزرگ من باشد، بی نهایت جوانتر از من بود. در مقایسه با او من سفت و سخت، یکدنده و تکراری بودم. فرتوت بودم. برعکس، او تر و تازه، خلاق، چابک و چاره جو بود. خلاصه آنکه او چیزی را دارا بود که هر چند من جوان بودم، آن را نداشتم: جوانی. او لذت می برد از اینکه مکرراً به من بگوید که سن جوانی، در جوانی نیست و اینکه سن جوانی به هیچ وجه عامل بازدارنده ی اختلالات پیری نیست. او خاطرنشان کرد که اگر همنوعانم را بدقت و با بی طرفی نظاره کنم، می توانم تأیید و تصدیق کنم که وقتی به سن بیست سالگی می رسند، دیگر فرتوت اند،(عادتهای) خود را احمقانه تکرار می کنند. من پرسیدم:
- دون خوان، چطور ممکن است که تو جوانتر از من باشی؟
او در حالی که چشمانش را کاملاً به نشانه ی حیرت می گشود، گفت:
- من بر ذهنم غلبه کرده ام. من ذهنی ندارم که به من بگوید وقت پیری فرا رسیده است. من اتفاق نظرهایی را که در آن سهیم نیستم، محترم نمی شمرم. یادت باشد: این برای ساحران فقط شعار نیست که می گویند اتفاق نظرهایی را که در آن سهیم نیستند، محترم نمی شمرند. به سن پیری مبتلا شدن یکی از این اتفاق نظرهاست.
مدت مدیدی ساکت ماندیم. به نظر می رسید که دون خوان منتظر است و فکر کردم به دلیل تأثیری است که کلماتش ممکن بود در من ایجاد کرده باشند. آنچه فکر می کردم وحدت روانشناختی من است با پاسخ دوگانه ی واضحی از جانب خودم از هم گسسته شد. در یک سطح با تمام توانم یاوه هایی را تکذیب می کردم که دون خوان بیان میکرد؛ به هر حال، در سطح دیگر نمی توانستم توجه به این امر را که چقدر اشاره هایش صحیح است، نادیده بگیرم. دون خوان پیر بود و با این حال اصلاً پیر نبود. او سالها جوانتر از من بود. او رها از افکار دست و پاگیر و الگوهای عادت بود. او در دنیاهای خارق العاده ای پرسه می زد. او آزاد بود، در حالی که من به وسیلۀ عادات و الگوهای فکری سنگین، با ملاحظات جزئی و بیهوده درباره ی خودم زندانی بودم که برای اولین بار در آن وضع حس کردم حتی مال خودم هم نیستند.
۳۰
۳۱
۳۲
امروز پنج و نیم عصر، با هم دسته ی قصد بزنیم.
Telegram
تمرینات راه ناوال
اینا دسته قصد هستند. چهار گروه داره ***👆***
اوج بگیر که ببینی ، نه که دیده بشی...
_ یک زندگی صادقانه چطور است؟
_ یک زندگی همراه با اندیشه و ملاحظه، یک زندگی خوب و قدرتمند.
۱۲۵
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago