سیاه‌چالِ من.

Description
نمیدانم در گذشته بمانم،در حال بِگِریم یا از آینده بترسم.
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-316335-qRZcdf4
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 days, 19 hours ago

1 month, 3 weeks ago

یعنی هیچکسی هنوز اینو نفهمیده؟

1 month, 3 weeks ago

فلش‌بک به دقیقاً دو سال پیش.

2 months ago

It's past 730 now.

2 months ago

با شنیدن این یک‌چیزهایی و یک‌روزی برای من یادآوری می‌شه که میل به خودکشیم رو بشدت تشدید می‌کنه.
اما خب،مازوخیسم دارم.
راستشو بخواید هیچوقت چنین‌چیزهایی با تیست من همخونی ندارن...ولی خب:)
این‌یکی صرفاً خاطرات رو یادآوری می‌کنه.
کاش می‌تونستم برگردم به اون‌روزها و لحظاتی که همه‌چیز رو باور داشتم و می‌خواستم غم‌هاشو سر بکشم...اما الآن کرخت‌ترینم.

2 months ago
2 months ago

هوا هوای نوشیدن انواع مسکرات و انجام انواع منکراته واقعاً.

2 months ago

ته داستان من مشخصه.
یجوری گیر عشق افتادم(البته که آرزوی احمقانه‌ی خودم بود.)که دیگه نمی‌تونم رها بشم ازش...و این باعث میشه که هیچ رابطه‌ی عاطفی‌ای هم نتونم برقرار کنم حتی برای ساده‌ترین دوست داشتن‌ها.
و این واقعاً گاها آزار دهنده میشه.

2 months ago

امروز صبح از زبان «سید تاکسی»یا «سید ماست و خیاری»با یکی از دوستانش که بشدت براش عزیز بوده و چند وقت پیش از دستش داده آشنا شدم.
صبح هوا بارانی بود و تاکسی به سختی گیر می‌آمد و چندین دقیقه زیر باران به خیس خوردن مشغول شده بودم که پس از گذر چند تاکسی که مسافری را سوار نمی‌کردند پیکانی خسته سلانه سلانه از راه دور به سوی من آمد.
ابتدا گمان بردم که شاید سرویس مدرسه باشد چون با این وضع هوا بعید بنظر می‌رسید که کسی قصد مسافرکشی داشته باشد.
اما پس از پیاده کردن مسافرش جلوی مدرسه‌ای که چند قدم با من فاصله داشت، به سوی من آمد.
فلکه‌ی احسان می‌رید؟
-می‌رم، قول می‌دی به کسی نگی؟
آره بابا دمت گرم قول می‌دم.
پیرمرد شروع به حرکت کرد و پس از چندی به من گفت،«عذر می‌خوام اگر باهات شوخی کردم می‌خواستم فقط لبخند به لبت بیاد.»
نه بابا،این حرفا چیه؟دم شما گرم که مردمو می‌خندونی...
-مرسی که می‌خندی، آدم توی دشوارترین شرایط هم باید به همه چیز بخنده تا روحیشو حفظ کنه.
سکوت پیشه کردم و ترجیح دادم بجای آهنگ گوش دادن به حرف‌های پیرمرد گوش کنم.
-من یه دوستی داشتم...خیلی برام عزیز بود
همینی که پشت ماشین اسمشو زدید؟
-نه،اون برادرمه که چندوقت پیش مرده.
خدایش بیامرزد
-لطف داری. کجا بودم؟آها...ما شوفرای قدیمی هممون یه لقبی داریم، مثلاً به من می‌گن«سید تاکسی»یا «سید ماست و خیاری»این دوست من همیشه مست پشت ماشین می‌نشست و شروع می‌کرد به مسافرکشی...البته مست خراب نه‌ها؛مست خوش‌حال. بخاطر همین ما بهش می‌گفتیم«صفدر عرقی»این بنده‌خدا یه زن داشت که خیلی عاشقش بود؛واقعا عاشقش بود...و تا وقتی بود بهش بی‌دریغ مهرورزید و عاشقش بود و با وجود تمام رفقای دختری که داشت، ما راننده‌های قبل انقلابی کلا رفیق دختر زیاد داریم...صفدرم استثنا نبود و خیلی وقتا حتی رفیقش رو کنارش می‌نشوند. اما با وجود تمام رفیق‌های دختری که داشت جوری عاشق زنش بود که نمی‌تونست هیچکس دیگه‌ای جز زنش رو حتی دوست داشته باشه...بچه‌هاشم فرستاده بود خارج از کشور.
زنش که مُرد، خیلی تنها شد...بچه‌هاشم نبودن.
خلاصه که «صفدر عرقی»که تا پیش از این هم مست بود دیگه تنها همدمش شده بود مستیش.
اما همیشه لبخند می‌زد و می‌خندید که روحیه‌اش رو حفظ کنه..و هروقت بهش می‌گفتم که مرد یه کوه درد پشتش داره،می‌گفت:«درست می‌گی سید. اما باید بخنده تا روحیه‌اش رو حفظ کنه.»پس از فوت زنش این رفیق دخترش که همیشه باهاش بود چندبار بهش گفت بیا من زنت بشم!و دوست عزیزم هرگز نتونست پیشنهادشو بپذیره و تا آخرین روز زندگیش به زنی که عاشقش بود چه بسا که دیگه تو زندگیش نبود وفادار بود...خلاصه می‌خواستم بگم که هرچقدرم همه‌چیز سخت باشه، سعی کن بخندی وگرنه روحیتو از دست می‌دی.
سعی کن صبور باشی و به‌خدا توکل کن و بعدش بدون قطعاً اتفاقات خوبی برات میفته.

مرسی،همینجا پیاده می‌شم. قطعا این مکالمه از لذت‌بخش ترین مکالمات یکی دو سال اخیرم بود...خسته نباشید آقا. روز خوبی داشته باشید.
-شما هم همین‌طور، موفق باشی پسرجون.

درسته که من یک آدم کافرم که اعتقادی به صبر هم ندارم....اما این روایت،روایتی بود شنیدنی که با بخش‌هایی ازون بشدت ارتباط می‌گیرم و دوست داشتم با شما هم درمیونش بذارم.

2 months ago

تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم.

5 months, 1 week ago
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 days, 19 hours ago