۲ درس دیگه مونده بخونم و بعدش برنامه تا قو قولی قوقول خروس حل نمونه سوال و تقطیعه.

فکر کنم ما یه هفته فقط شب یلدا رو جشن گرفتیم😭😂
یه بار آموزشگاه یه بار باغ یه بارم مدرسه 😔🎀

ما همیشه با فکر اینکه "بعدا" ای هست از حال غافل می‌شیم:)

و تولد ۱۸ سالگی من!
خیلی منتظر این روز بودم،انگار که خاص ترین تولد تا به حالم باشه،و بالاخره رسید.
من الان ۱۸ سالمه،قراره کلی کار شروع کنم که تا الان نمی‌تونستم،قراره بزنم به دل جاده ها و رانندگی کنم،قراره برای خودم وقت بذارم و تلاش کنم برای اهدافم.
تولد ۱۸ سالگیم رو با آدم های خاصی جشن گرفتم،انسان هایی که هیچوقت ناراحتم نکردن و همیشه خودشون دلیل شادی من بودن،روز تولدم افرادی کنارم بودن که باعث خاص تر شدن اون روز شدن.
تموم سال های زندگیم منتظر این تولد بودم و به خودم گفتم که باید به خاص ترین شکل ممکن برگزار بشه،جوری که تا آخر عمرم یادم بمونه و خاطره ی خوشی بشه،طوری که هر بار بهش فکر می‌کنم لبخند بزنم و همینطور هم شد.
۱۸ سالگی من به عالی ترین شکل ممکن شروع شد،با چند تصمیم عجیب غریب و یهویی.
حالا که فکرش رو می‌کنم من همیشه همین بودم آدمی عجیب که تصمیمات یهویی می‌گیره.
زندگی من همیشه بداهه‌پردازی بوده و همینش هم قشنگه.
هدیه های خاصی گرفتم از آدم هایی خاص تر!
در نهایت فکر کنم خودم لایق یک تشکر از خودم باشم.
برای اینکه درست تصمیم گرفتم و دووم آوردم و دوباره سبز شدم.
در آخر تمام آنچه می‌توانم بگویم این است که روز تولد ۱۸ سالگی من سبز ترین خاطره ایست که تا به حال ساخته ام.
امیدوارم که در آخر این راه زندگی،از خودم هم خاطره ای سبز به جای بگذارم.
وقتی می‌خواستم شمع تولد رو فوت کنم برای همه آرزو های سبز کردم و برای خودم هم همینطور،امیدوارم که اون آرزو ها به حقیقت بپیوندند:)

هر موقع فکر کردید زبان کره و چینی سخته فقط برید و یکی دو کلمه تایلندی سرچ کنید.

بخدا که قرص خواب هیچ تفاوتی با الکل نداره،دیشب یکی خوردم و صبح هنوز خوابم می‌اومد و حتی خزعبل می‌گفتم و انگار مست بودم و گیج بودم و الان بعد از یه خواب طولانی تااازههه یکم بهتر شدم.
خلاصه قرص خواب نخورید بچه ها😭

صبح بیدار می‌شی و می‌بینی گلو درد داری و خدای من هزاران لعنت بر این لحظه ی تلخ.

هیچ چیز عوض نشده. من هنوز قبل از خواب به گنج‌های مخفی شده تو جزیره‌ای دور فکر می‌کنم؛ به این‌که ماهیت اَبرا پنبه‌ست، عروسکام دور از چشم من باهم حرف می‌زنن و سناریوهای توی مغزم رو ادامه می‌دم.
من هنوز پنج سالمه و شب‌ها -فقط شب‌ها- که «خودم‌تر»ام، به گنج‌ها فکر می‌کنم؛ و ابرها و عروسک‌ها. ولی بعد پروانه‌های قلبم رو به پیله‌شون بر می‌گردونم و اجازه می‌دم فرداش بزرگسالی من رو ببلعه..!

نیاز دارم با ثنا برم کارائوکه و با هم با صدای بلند آهنگ APT رزی رو بخونیم.

تورا دوست دارم،تو را از خودم هم نیز بیشتر دوست دارم.