از نوشتن تا نُوشدن

Description
از نوشتن به سمت نوشتن
با دیوانگی تمام:))
راه ارسال متن :
@user_write_bot
#داستان_کوتاه
#نوشتن
Advertising
We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 1 day, 23 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 3 weeks ago

1 month, 3 weeks ago

*?یادداشت جدید از: ✍?نویسنده‌ی شب*

امروز هم آمد و در هوای خنک صبح برای رفتن به آزمایشگاه برای خون‌گیری آماده می‌شد اول باید نانا را راهی مدرسه می‌کردم قرآن را روی سرش می‌گیرم می‌بوسمش و میرود لباس‌هایم را تن می‌کنم کفش‌هایم را؛ سوار ماشین می‌شویم و می رویم آزمایشگاه شفا شلوغ است علی می‌گوید مثلا روز پیش نوبت گرفته‌ایم آنقدری طول نمی کشد و خون را می‌گیرد چسب می‌زند و به خانه برمی‌گردیم دست‌هایم را می‌شویم یک قاشق عسل را به همراه چای برگ بهارنارنج میخورم دو هویج را پوست می‌گیرم و می‌گذارم بپزد برای سالاد الویه‌ای که دیشب آماده کرده‌ام.
علی امروز می‌رود سرکار اگر ماشین برای اصفهان پیدا شود راهی می‌شود  من روی تخت نشسته‌ام و اراجیف می‌بافم
#بداهه
# روزمرگی

?لینک متن کامل در وبسایت

✍️#یادداشت_✍?نویسنده‌ی_شب

?از نوشتن تا نو شدن

1 month, 3 weeks ago

بنویسید از روزتون و ماجراهاش...

1 month, 3 weeks ago

*?یادداشت جدید از: علیرضا*

به سمت نوشتن در طول روز دارم سعی مکینم حرکت کنم. از امروز  نیم ساعتی زودتر میایم سرکار برای جلوگیری از تداخل با مدرسه ها. ترجیح میدم زودتر اومدن و زودتر رفتن رو. صبح ها انرژی بیشتر یا میل بیشتره. عصر ها خستگی و بعد از ناهار بودن خیلی کارایی نداره. دیشب پنج تا ایده نوشتم برای نوشتن داستان که البته خیلی کلی هستند.
از اینجا که میخوام.
آلبوم همایون شجریان رو داشتم گوش میدادم. چنتا از آهنگ ها رو بیشتر دوست داشتم.
به 100 کلمه برسم لااقل. امروز میخوام برم حیرت بعد از کار. برای دیدن فیلم و احتمالا سمینار آقای خادم.

ساعت 13 و 46 دقیقه
افسانه دل که آخرین آهنگشه رو بیشتر از بقیه اشون بیشتر دوست دارم. تازه ناهار خوردم و بعد از اون هم یه دونه لیمو. یه لیوان قهوه ریختم که روی میزم هست. تلخی لیمو توی اندام چشاییم هست. یکمی تمرکزم به سمت مختل شدن رفته. باید برگردم به سمت چیزی . به سمت کار.
یکمی فال گوش از گوشه ها. افشا های مالی کلا برام انگار از همه چی سخت تره. اینکه به پول یا به واسطه اون خوشحال بشم. امروز شدم به خاطر یکمی افزایش توی حقوق. چه سخت شکل گرفت این جمله ها.

پیوست: غزلی از مولانا که توی آهنگ افسانه دل استفاده شده
https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh1649
ساعت ۲۰ و‌ ۸ دقیقه
فیلم رو دیدم. عماد هم همراهم اومد و با موتور عماد رفتیم حیرت. مالیخولیا رو زیاد هنوز درک نکردم. دو ساعت ربع بود. بیشتر موضوع بازنمایی دوتا خواهر بودند. فیلم خودش  دوتا قسمت بود. اول هر قسمت یه کادر مشکی و به اسم یکی از خواهر ها بود. بخش اول به اسم جاستین. بخش دو کلیر.  توی این فضا یه سیاره دیگه هم داره به زمین نزدیک میشه و نگرانی بابت برخورد این سیاره به زمین وجود داره.
جاستین توی قسمت اول داره عروسی می‌کنه.
اما آخر قسمت عروسی به هم خورده البته از طرف دختره. قسمت دوم خونه خواهر دومه.

?لینک متن کامل در وبسایت

✍️#یادداشت_علیرضا

?از نوشتن تا نو شدن

2 months ago
2 months ago

*?یادداشت جدید از: Angel_hidden*

قراره قهوه خوردن تبدیل به یه عادت بشه..مثل چیزی که هیچوقت ترکش نکردم...همینطور فرو رفتن به فکر، زیر بارون..و ورق بازی کردن با بهار توی حیاط..توی قسمت شرقی مدرسه،زیر درخت های نارنج،دقیقا همونجایی که که همیشه نور مثل ی پرتره روی صورتم پخش میشه رو دوست دارم.چون میدونم چشم هام برق میزنه و بهش زل میزنین.
وقتی به کتابخونه ی خالی و سرد می رفتیم..کنار شوفاژ می نشستیم.بعضی اوقات،ملیکا همراهیمون می کرد و بی هدف به کتاب ها و دیوان ها خیره می شدیم تا یکی از اونها مارو انتخاب کنن..این لحظات رو بی نهایت خواستارم.
هرگز فراموش نمیکنم که سر روایت ها شمس و مولانا سخت مشغول مجادله می شدیم و سر اینکه چه کسی برای بهار شاهنامه بخونه و چه کسی اول نیت کنه و فال حافظ بگیره بحث می کردیم.
وقتی که بارون می بارید،برق هارو خاموش می کردیم،پنجره هارو باز می کردیم و ساعت ها بی هیچ حرفی کنار هم می نشستیم و کتاب می خوندیم،گاهی اوقات به نتیجه ی فال هامون فکر می کردیم.یا از نتیجه ای که طی قرارداد فال قرار بود حاصل بشه شاد بودیم یا مثل ی مرده ی متحرک با ترس به آینده فکر می کردیم. بوی خاک رو استشمام می کردیم و گاهی به فضای بیرون زل می زدیم..ی صندلی چوبی رو کنار پنجره می گذاشتیم تا باد سرد قطره های بارون رو..روی صورتمون پخش کنه که اگر هم قطره اشکی از ته قلبمون جا مونده..بشوره و ببره..سوار باد بشه...باد رو همراهی کنه تا شاید به ی برکه برسه و پرتاب بشه.

?لینک متن کامل در وبسایت

✍️#یادداشت_Angel_hidden

?از نوشتن تا نو شدن

2 months ago

بنویسید از روزتون و ماجراهاش...

4 months, 3 weeks ago

*?یادداشت جدید از: Zbaghaiee*

فردا قراره ساعت۶صبح بیدار بشم و مثل بیشتر اوقات تنهایی برم جایی.همیشه از اینکار لذت میبرم.همیشه ام برنامشو با هزار مکافات خودم جفت و جور میکنم. اما همیشه شب قبلش حس یه جوری دارم. یه جور متوسط یه جوری ک ن میدونی خوبه نه میدونی بده. من دوست دارم یه شیوه ی زندگی یه کم متفاوت از شیوه زندگی مامان و بابای عزیزم داشته باشم. برای همین اکثر اوقاک که میام یه کار جدید بکنم یه حسی دارم ک اخه از کجا بدونم ک درسته یا نه.چون تو خانواده مثلا اصلا از این مورد نداشتیم تا حالا.
گاهی با خودم میگم کاش یکی بود من میرفتم پیشش میگفتم سختی های راهو بیخیال فعلا هنوز جا دارم تا کم بیارم فقط بهم بگو مسیرم درسته راهی ک میرم کج نیست درسته؟
اینجوری انگار زندگی برای من بهتر میشد.
ولی این زندگی هه  راه پر از آزمدون و خطا هست. و من امیدوارم و برام...

?لینک متن کامل در وبسایت

✍️#یادداشت_Zbaghaiee

?از نوشتن تا نو شدن

4 months, 3 weeks ago

بنویسم...بنویسی...بنویسد...بنویسیم...بنویسید...بنویسند...

5 months ago

بنویسم...بنویسی...بنویسد...بنویسیم...بنویسید...بنویسند...

We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 1 day, 23 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 3 weeks ago