•ناجیِ من•

Description
🌝سرنوشت هرآدمی از پیش تعیین شده گاهی میشه تغییر داد و گاهی ام نه...🌝

فصل دوم رمان ناجیِ من: پایان یافته

رمان پایان یافته:سرنوشت ، در بندِ تو ،
محکوم به دوست داشتنِ تو
@roman_yasiini

رمان کاملا غیرواقعی و ساخته ی ذهن نویسنده=)
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 days, 19 hours ago

1 year ago

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
چنل دیلی داری؟ اگه داری میدی؟

1 year, 1 month ago

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ دلارام میخواستم راجب تواناییت توی نوشتن بگم، وقتایی که شروع میکنی به تایپ کردن مشخصه که تمام تلاشت رو میکنی تا بتونی واقعی بنویسی و حس خوب به خواننده بدی وقتایی که میدیدم از چنلت نوتیف هست انگار…

1 year, 1 month ago

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
دلارام
میخواستم راجب تواناییت توی نوشتن بگم،
وقتایی که شروع میکنی به تایپ کردن مشخصه که تمام تلاشت رو میکنی تا بتونی واقعی بنویسی و حس خوب به خواننده بدی
وقتایی که میدیدم از چنلت نوتیف هست انگار دلخوشی بهم دادن
ایده های تکراری نداشتی و این ژانر بسیار جذابی بود که برای رمانت در نظر گرفتی،متفاوت و زیبا??
به شخصیت ها جان بخشیدی و باعث شدی که بتونیم تصور کنیم موقعیت هارو،حتی با اینکه POV نمیذاشتی،اما آنقدری واضح بود که میتونستیم توی ذهن خودمون تخیل کنیم
توی این کار استعداد داری،مطمئنم در اینده اسمت رو پایین یک کتابی میبینم??

1 year, 1 month ago

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ دیگه رمان دیگه ای نمیزاری چنل پاک میکنی ؟??

1 year, 1 month ago

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
دیگه رمان دیگه ای نمیزاری چنل پاک میکنی ؟??

1 year, 1 month ago

#part_167 _تبریک میگم از گوشه چشم‌ نگاهی بهم انداخت و رو کرد سمت یونا که مونده بود چه ری اکشنی نشون بده انگار توقع نداشت امشب آرن بیاد‌.. وقتی سکوت یونا طولانی شد زود نگار گفت _مرسی یعنی..ممنونیم آرن نیشخند محوی زد و رو به نگار گفت _یونا که از وقتی ازمون…

1 year, 1 month ago

#part_166 نگران نگاهش کردم _چی؟ بگو.. _میشه برای شب عروسیم آرن رو یه شب آزاد کنید؟من نمیدونم چجور میشه یعنی ولی.. نزاشتم ادامه بده و لبخندی زدم _رابطه تون بهتر شده؟ _نه زیاد ولی هرچی باشه برادرمه دلم میخواد تو همچین شبی از اعضای خانواده ام باشه... با حرفش…

1 year, 1 month ago

#part_165 چیزی نگفتم که کوتاه خندید _انگار هرچیم بشه بازم اونی که باید ناز بکشه منم. پشت چشمی نازک کردم و هومی گفتم بیشتر خودشو بهم چسبوند و با صدایی که هنوز گرفته بود اروم گفت _وقت شامه بریم دخترم؟ یکم دیگه بمونیم اینجا از شدت گرسنگیم تورو میخورم با حرفش…

1 year, 1 month ago

#part_164 کلافه از بدعنقی هاش از ماشین پیاده شدم و درو محکم کوبیدم که یه لحظه از رفتار عصبیم برگشت و نگاهم کرد توجهی به تعجبش نکردم و از کنارش رد شدم که نفس شو بیرون فوت کرد پشت در وایسادم که گفت _وسایلت.... _خودت بیارشون! حتی میتونستم نگاه چپ شو از پشت…

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 days, 19 hours ago