𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago
آذرماه بودو سرد
روبهروی شب دریا ایستاده بودم
موجا بلندتر به سمت ساحل میومدن
باد سرد موهامو پریشون کرده بودو تنمو میلرزوند، خودمو بغل کرده بودم، غرق بودم تو دریای غوطهور افکارم که کتش رو شونههام نشست، دستامو تو آستینای کت جا دادمو لبههای کتشو بهم رسوندم تا گرمم کنه
کتش آغشته بود به بوی تلخ سیگارو عطر سردش ...
حافظم از این عطر پر بود، خیلی ساله که هروقت هرجا کم آوردم صاحب این عطر کنارم بودو حامی ...
همیشه با رعایت همین فاصلهی کوتاه، اونقدر کوتاهو کم که لمس نمیشد اما حس چرا ...
هیچوقت از این نزدیکتر نشده بود اما همیشه بود هرجا دنیا تنگ اومد بهمو تنها شدم بود ...
موهامو زدم پشت گوشمو برگشتم به نیمرخ جذاب مردونش که همیشه تهریش داشت نگاه کردمو گفتم: خسته نشدی ازم؟
برنگشت نگاهم کنهو جوابمم نداد، میدونست من هروقت کمحوصله میشمو بیاعصاب اختیار زبونم دیگه دست خودم نیست، پشت هم اراجیف میبافم، خودم میگم، خودم جواب میدم، خودم عصبی میشمو بغض میکنم بعدم غرورم نمیزاره به آغوش همیشه بازش پناه ببرمو اونم هیچوقت پاپیش نمیزاره که آغوششو تعارفم کنه ...
تعارفم نمیکنهو با همون فاصله نه یک قدم عقبتر نه یک قدم جلوتر درست شونهبهشونم میمونه که بدونم هست تا هروقت بخوام ...
من حرف میزنمو اون سیگار میکشه
اون سیگار میکشه تو سکوتو من وسط غر زدنو گلایه کردنام به اینم فکر میکنم که چطوری تو این هوا با اون لباس آستین کوتاه سردش نمیشه؟!
به این فکر میکنم آغوششم قدرِ حضورش گرمه؟!
شاید امشب دل به دریا زدم تا غرقم کنه
تا آروم شهو آرومم کنه ...
تا بدونه من حرف نگاهشو خیلی وقته خوندم ...
تا بفهمه منم تکیهگاه شدن بلدم، بلدم قرار وقتای بیقراریش بشم ...
تا خاطرش پرشه از عطر گرممو هروقتو هرجا کم آورد منو جای سیگار لای لب بزارهو حسرت از نگاهش پر بکشه، خیالش آسوده بشه از بودنم ...
بودنی که ارزش اینهمه منو تاب آوردنو داشته باشه!
فردا که بیدار شدی
به یادت بیار
که من همون پروانه بودم
با بالهای آبی
روی دیوار اتاقت
با بالهایی که از رنج تو شکست
از غم تو سوخت
دور این گردش روزگار
از تنهایی تو مرد
از بغض تو شکست
زخم دلت ، شد
تمام پیله هاش
آره من تو خوابتم
بیدار که بشی
دیگه نیستم
تو جهان تو شاید ازت دورم
اما کنارتم ، عاشقانه
تو خواب هر شبت با تو زندگی میکنم
من یه خوابم برات
یه خواب پر از رویا
رویای پروانگی
پیله ها رو بزن کنار
پروانه شو
پروانهای با بال های آبی
تا پروانگی فاصله ای نیست
از من تا تو
فاصله یه خوابه
بیدار شو
زندگی کن
من کنارتم
منتظرم
وقتی خوابیدی
بیام و دورت بگردم
#پروانه_آبی
📻 @blue_coldroom
فرقی نمیکند
کجای جهان باشی
کنار چه آدمهایی باشی
کافی است نگاهت را تغییر بدهی
جهانبینیات را عوض کنی
خوب ببینی
زیبا بیاندیشی
از هر اتفاقی فقط بر بُعدهای منفی آن متمرکز نشوی
به خدایت اعتماد کنی
به وسع و رحمتش یقین کنی
آنوقت است که از هر اتفاقی لذت میبری
زندگی را در میان تمام تلخیهایش
مانند چای شیرین شده با شکر
جرعه جرعه با عشق مینوشی
کافی است بدانی
تو با تمام کم و کاستیهایت
با وجود اشتباههایت
انسانی
با ارزشی
نه تنها تو
بلکه همهٔ انسانهای اطرافمان
وقتی هنگام خطای دیگران
این مسئله را متوجه باشی
آنوقت است که زندگی را درک کردهای
و از وجودش لذت بردهای
در غیر این صورت زندگی را نفهمیدی
و فقط زنده هستی
و زنده بودنت را تحمل میکنی...
جدا شده بود..
اینطور که تعریف میکرد خیلی هم خوشحال بود.
می گفت تازه دارد "زندگی" می کند
تازه دارد می فهمد خوشی یعنی چی..
کلی برنامه برای آینده اش دارد
بیشتر به خودش می رسد
و کمتر به گذشته ی کوفتی اش فکر می کند..
اینها را با هیجان می گفت..
ومن تمامِ این مدت زیر چشمی
به دست راستش که انگشت
دست چپش را لمس میکرد،نگاه می کردم..
او "خودش" را روی "جای حلقه" ی ازدواجش
جا گذاشته بود،
"دلش" را هم...
انگشت های لاغرش را جا داده میان انگشت های مردانه ام و همقدم شده ایم زیر باران که موهای بافته شده اش را کمی نم ناک کرده.قطره های باران از مژه های بلندش چکه میکنند و سر میخورند بر روی گونه های گل انداخته اش.به میدان ولیعصر که نزدیک میشویم،از دور نور چراغ چرخی را میبینم که بخار از لبو و باقالی هایش بلند میشود.نزدیک تر که میشویم پیر مردیست که سیگار بهمنی را گوشه لبش گذاشته و با ملاقه شیره ی سرخ رنگ را بر روی لبو ها میریزد.میم عزیزم خودش را مچاله میکند در آغوشم و میگوید توی این هوای سرد،لبو حسابی میچسبد.پیر مرد لبو ها را خورد میکند و داخل ظرف کوچکی میریزد.تکه ای برمیدارم و فوت میکنم تا کمی خنک شود، بعد میگذارم بین لب های کوچک میم عزیزم با چشمان عسلی رنگش مثل دختر بچه ها نگاهم میکند و دلم برایش غنج میرود.صورتش را به سینه ام فشار میدهم و بوسه ای به شال آبی اش که خیس باران گشته میزنم.
پیر مرد لبو فروش فیلتر سیگارش را پرت میکند روی زمین و دود آخرین پکی که به آن زده را پخش میکند توی آسمان و میگوید:قدر این روزای خوبتون رو بدونید...
میم عزیزم عطسه ای میکند.از توی جیب کاپشنم دستمالی را درمیاورم.میگوید:فکر کنم سرما خوردم.و من در حالی که میبینم کسی حواسش به ما نیست و پیر مرد نیز نگاهش را دوخته به تاریکی انتهای خیابان،بوسه ای به لب های میم عزیزم میزنم و میگویم:سرماخوردگی که از تو بگیرم،تبرکه تبرک.میخندد،میخندم...
شانه ی سمت راستم تکان میخورد،میگویم حتما مامور است که بوسیدنمان را دیده.سربرمیگردانم و مادرم را میبینم.میترسم،قطره های عرق از روی پیشانی ام سر میخورد و میفتد روی گونه ام.توی چشم های مامان اضطراب را میبینم.لیوان آب را به همراه قرص های ریز آبی رنگ میدهد به دستم و میگوید:بخور پسرم،دوباره داشتی خواب میدیدی.میگویمخواب نبود،میم عزیزم تا همین چند دقیقه ی پیش کنارم بود.مامان بغض میکند و از اتاق بیرون میرود.
دو تا سرترالین را باهم میخورم،چشم هایم گرم میشود.
عطسه میکنم،میم عزیزم دستمالی از مانتو اش در میاورد و میگوید:فککنم توهم سرما خوردی عزیزم.
میخندم و میگویم تبرک است تبرک
هر صبح یک روز جدید در انتظار ماست.
انسان ها می گویند که اگر خوش شانس باشی بهتر است.
اما من ترجیح می دهم که هوشیار باشم.
چرا که وقتی شانس به سراغم بیاید از دستش نخواهم داد...
📚پیرمرد و دریا:
ارنست همینگوی
📻 @blue_coldroom
مونالیزا را به بند کشیده است در لبخندش
و چشم هایش، قاب شد به دستهای بزرگ علوی
تا مرا بر ملا کند بر سینهء دیواری نجیب
که از ترس،
رنگش همیشه سفید است مثل گچ. ━━━━━━━━━━━━━
#آرزو_رنجبر
? @blue_coldroom
زن اگر دوستت داشته باشد،
میتواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه، از پاریس به دمشق بیاید؛
و اگر قلبش را به روی تو ببندد،
خسته تر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد!
نزار قبانی
اشکالی نداشت اگر گاهی بدون دلیل قابل توضیحی از جهان و آدمها فاصله میگرفتیم و دنبال خلوتی برای ادامه دادن میگشتیم.
ما انسان بودیم و انسان حق دارد هم غمگین باشد، هم شاد! هم نزدیک شود، هم دور. هم دلش در جمع بودن بخواهد، هم به کنج خلوتی پناه ببرد.
ما انسان بودیم با احساساتی متنوع و متغیر و غیرقابل پیشبینی...
اشکالی نداشت اگر در نهایت قدرت، گاهی ضعیف میشدیم.
نمون جایی که متعلق بهش نیستی
نمون جایی که توش پرِ پروازتو میچینن
رها کن و برو
این دنیا به قدری بزرگ هست که اگه از همه چیز
کَندی و رفتی یه جایی واسه پناه گرفتن پیدا کنی
به این راحتیام نیستا!
قراره زمین بخوری و دستو پات زخمی شه
ولی خب این زخما خوب میشن
میدونی چی خوب نمیشه؟
زخمایی که روی روح و روانت میشینه
اونا هیچوقت خوب نمیشن
همیشه جاشون درد میگیره
پس رها کن و برو
برو واسه خودت دنبال یه جای امن بگرد...
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago