نقش بر آب

Description
موجِ‌ دریاست این جهانِ خراب
بی‌ثبات ‌است همچو نقش بر آب


یادداشت‌هایی دربارهٔ تاریخ، فرهنگ و ادب ایران

حامد خاتمی پور
ارتباط با ادمین:

@HamedKhatamipour55
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago

6 months ago
اَتَکَش/هَتَکَش را پَتَک کرد

اَتَکَش/هَتَکَش را پَتَک کرد

مجدالإسلام کرمانی(۱۳۴۲-۱۲۸۸ق) مورّخ، روزنامه‌نگار، و از مشاهیر مشروطه‌خواهان بوده‌است. وی در کتاب “سفرنامهٔ کلات” که شرح غم‌انگیز تبعید اوست به‌همراه میرزاحسن رشدیه و آقامیرزا آقا اصفهانی به کلات، شرحی دربارهٔ منشأ ضرب‌المثلِ صدر این یادداشت نوشته‌است.
او می‌نویسد ناصرالدین‌شاه که از شرارت ترکمانان یموت، ملول و ناتوان از دفع ایشان شده‌بود «فوراً سیصدهزار خانوادهٔ ترکمان را به دولت روس واگذار نمود و به خیال خودش از شرّ آنها آسوده‌شد»(۱) غافل از آن‌که دولت کریمهٔ روس، از این تدبیر حکیمانهٔ سلطان صاحبقران، نیرنگ تازه‌ای درکار می‌کند. مجدالإسلام سپس می‌نویسد:«بعد از آن‌که [ناصرالدین‌شاه]صحرای ترکمانان را به دولت روس واگذار نمود، دولت روس محلِّ نشستن آنها را خواست و‌ محلّ مرتع مطالبه کرد، لهذا کنار رود گرگان و تمامی صحرای اترک را از ایران گرفت و بعد از تصرّف اترک، از طرفین ممیّز آمد که حدود صحرای اترک را معیّن کند. مأمور ایرانی مبلغی رشوه گرفته و صحرای معروف به “اَتَک”را هم که متّصل به کلات است به دولت روس واگذار نمود.»(۲) کرمانی به ادّعای خودش در معنی این مثل -که در نواحی کلات مصطلح ‌بوده‌است- تحقیقات زیادی می‌کند و می‌گوید این مثل در کلات مشهور است و «هر وقت زنی را إفضا(تجاوز به عنف) کنند یا جایی را خراب کنند می‌گویند: اتکش را پتک کرد.»
مجدالإسلام معتقد است این مثل، «مأخوذ است از تصدیق مأمور ایرانی که صحرای اتک را هم جزو اترک قلم‌داد.»(۳) لابد منظور کرمانی این ‌است که دولت کریمهٔ روس در این واقعه-همچون همیشه و هنوز- اتک ما ایرانی‌ها را پتک کرد!
گفتنی است جمالزاده اَتَک را به صورت هَتَک ضبط کرده-چنان‌که اکنون در مشهد مصطلح است- و در توضیحش نوشته‌است:« لفظی است که درست به معنیِ (مجازی) پیزی به‌کار می‌رود و پاره‌شدن هتک، کنایه از کوشش بسیار و تلاش و تقلّای سخت استعمال می‌شود.»(۴)
دهخدا نیز در توضیح هتک نوشته‌است: کلمه ٔعامیانه‌ای است که در این‌گونه ترکیب‌ها: هتک کسی را پاره کردن یا هتکش پاره شد، و از این قبیل به کار می‌رود و مراد کون است و معمولاً در موارد کار طاقت فرسا که از کسی کشیده شود استعمال می‌گردد.(۵)
ایرج‌میرزا (در هجو شیخ فضل‌الله نوری)و میرزاده عشقی(در هجو دیوان‌بیگی) این کلمه را در همین معنی به‌کار برده‌اند:
تا نشوی پاره خبردار باش
گاه، حَنَک را به هَتَک می‌زند(۶)
می‌خواست هَتَک پاره نماید ز وی عارف
اسبابِ خلاصیش همان بی‌هَتَکی شد(۷)
به هر روی نجم‌الإسلام کرمانی به دلیل شباهت نام صحرای اَتَک با کلمهٔ هَتَک پنداشته‌است که این دو کلمه، یکی است و منشأ این ضرب‌المثل همان ماجرای تعرّض و تجاوز روسیه به خاک ایران بوده‌است.
گفتنی است این مثل هنوز در مشهد و نواحی اطراف آن رواج دارد.

۱.سفرنامهٔ کلات(فصلی از انقلاب مشروطیت ایران)، مجدالإسلام کرمانی، به‌کوشش سپهرداد مجدزاده، انتشارات آشیان، تهران، ۱۴۰۰، ص۲۳۳
۲.همان، ص ۲۳۴
۳.همان‌جا
۴.فرهنگ لغات عامیانه، محمّدعلی جمالزاده، به‌کوشش محمّدجعفر محجوب، کتابخانه ابن‌سینا، تهران ۱۳۴۱،ص ۴۴۶
در دو‌کتاب “داستانهای امثال” از امیرقلی امینی و “ریشه‌های تاریخی امثال و حکم” تألیف مهدی پرتوی آملی اشاره‌ای به این مثل ندیدم.
۵.دهخدا، ذیل مدخل هَتَک.
۶.ایرج میرزا، به‌اهتمام محمّدجعفر محجوب، شرکت چاپ افست گلشن، تهران، ۲۵۳۶، ص ۱۲
۷.کلّیات مصوّر عشقی، تألیف و نگارش علی‌اکبر مشیر سلیمی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۷، ص ۴۴۹
https://t.me/naghshbarab

6 months ago

فهرستی از کانال‌های سودمند در زمینهٔ فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران:

ادب و فرهنگ
@aaadab1397farhang
از گذشته و اکنون
https://t.me/azgozashtevaaknoon
از ویرایش
https://t.me/azvirayesh
استاد دکتر محمّدعلی موحّد
https://t.me/movahed1302
امید طبیب‌زاده
https://t.me/OmidTabibzadeh
انجامه
https://t.me/Anjaame
ایرانشناسی
https://t.me/Iranistics_UT
بزم‌آورد
https://t.me/bazmavard
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
@AfsharFoundation
بیاض
https://t.me/atefeh_tayyeh
بیهقی (درس‌گفتارها و مقالات)
@SeyediBeyhaghi
پارسی‌جوی
https://t.me/ParsiJoy
تاریخ فرهنگ هنر و ادبیات ایران‌زمین
@tarikhfarhanghonariranzamin
تالار آینه
https://t.me/talar_ayne
تنیده ز دل بافته ز جان
@Tanideh_az_del
جامعه و فرهنگ
https://t.me/peymaneshaghi110
جستارهای ابوالفضل خطیبی
@dr_khatibi_abolfazl
چشم‌و‌چراغ
https://t.me/cheshmocheragh
چهارخطّی
@Xatt4
حاصل اوقات
@HaseleOwqat
حدیثِ آرزومندی
https://t.me/mr_moshtaqian
خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی
https://t.me/iranianhht
خردسرای فردوسی
https://t.me/kheradsarayeferdowsi
خشت و خیال
https://t.me/kheshtbekhesht
خوانش متون استاد مهدی سیدی
@seyedimotun
خوشنویسی قدما
@khoshnevisi_Qodama
دکتر بهرام پروین گنابادی
https://t.me/dr_bahram_parvin
دکتر رحیمی واریانی
@r_varyani
دکتر محمّد دهقانی
https://t.me/dmdehghani
دکتر محمّد مرادی
@drmomoradi
دکتر مهدی محبتی
https://t.me/doctormohabati
دکتر مهدی نوریان
@dr_mehdi_nourian
دیوار مهربانی نسخ خطّی
@nosakhekhati
رجبعلی لباف خانیکی
https://t.me/Labbafkhaniki
رسول جعفریان
https://t.me/jafarian1964
رضا موسوی طبری
https://t.me/rezamousavitabari
زین قند پارسی
https://t.me/qande_parsi
سایه‌سار
https://t.me/Sayehsaar
سخنرانی‌ها
https://t.me/sokhanranihaa
سرو سایه‌فکن
https://t.me/sarve_saye_fekan
سیرجان‌نامه
@sirjanname
شاهنامه کودک هما
https://t.me/shahnameh_kodakan
شفیعی کدکنی
https://t.me/shafiei_kadkani
شکفتن در آفتاب
https://t.me/shekoftandaraftab
شهرام یاری
@Shsyari
فرهنگ مکتوب و شفاهی گلپایگان
@farhangegolpayegan
فنّ ادبیات
@fanneadab
قدح‌های نهانی
https://t.me/qadahha
قطب علمی فردوسی و شاهنامه
https://t.me/ghotbeelmiferdowsi
قلم‌انداز
@QalamAndaz
کاروند پارسی
https://t.me/karvandparsi
کانون پژوهش‌های شاهنامه
@shahnameh_ferdowsi
کتابخانهٔ ادب و فرهنگ
@divaanha
کتابخانهٔ ایران‌شناسی
@ketabxaneiranshenasi
کتابخانهٔ تخصّصی ادبیات
@eliteraturebook
کتابخانهٔ تخصّصی تاریخ اسلام و ایران
https://t.me/Historylibrary
کتابخانهٔ سپهسالار
@sepahsalaar
کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران
https://t.me/UT_Central_Library
گاهنامهٔ ادبی
https://t.me/gahnameyeadabi
ماهروز
https://t.me/mahrooz87
مباحث ایران‌شناسی
@IranologyTopics
مجلّهٔ سفینهٔ تبریز
https://t.me/Safinehyetabriz
مجمع پریشانی
https://t.me/majmaeparishani
مرتضی کریمی‌نیا
https://t.me/kariminiaa
مردم‌نامه (تاریخ مردم)
https://t.me/mardomnameh
مطالعات اسلامی
https://t.me/islamicstudies
مقالات دکتر علی‌اشرف صادقی
https://t.me/aliashrafsadeqi
مقطّعه
@moqattae
مؤسّسهٔ پژوهشی میراث مکتوب
@mirasmaktoob
نسخ خطّی فارسی در کتابخانه‌های جهان
@n_kh_f_j
نسخهٔ خطّی
@manuscript_ir
نقش بر آب
https://t.me/naghshbarab
نور سیاه
https://t.me/n00re30yah
والایش
https://t.me/bahmanbanihaashemi
یادداشت‌های سید احمدرضا قائم‌مقامی
https://t.me/YaddashtQaemmaqami
یادداشت‌های شاهنامه استاد خالقی مطلق
@shahnameh1000
Al News
https://t.me/Ancientirannews

اگر شما هم کانال سودمندی در این حوزه می‌شناسید معرفی کنید.سلمان ساکت
۲۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۳

@Avaze_Sorkh

instagram.com/Salmansaket.Official

6 months, 1 week ago
ناصرالدین‌شاه و مشروطیت

ناصرالدین‌شاه و مشروطیت

تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه(۱۲۶۲-۱۳۱۵ش)در میان دیگر زنان آن روزگار زنی ممتاز و متمایز بود. او زنی دانا و نویسا و هنرمند بود. کتب رمان و تاریخ بسیاری خوانده‌بود. زبان فرانسه می‌دانست و‌ پیانو می‌نواخت. مدّتی هم نزد میرزاعبدالله مشق تار کرده‌بود. وی مشروطه‌خواه، عضو انجمن حرّیت نسوان، مدافع حقوق زنان، و معتقد به ترک حجاب بود.
در خاطراتش -که از حیث اشتمال بر جزئیاتی از احوالات اندرونی و بیرونی دربار و درباریان، متنی ارزشمند و معتبر است-ملاحظات شگرفی دربارهٔ حکومت، جامعه، زنان و روند ترقّی مملکت دارد. باتوجّه به چنین خصایصی، طبیعی است که تاج‌السلطنه با فکر و فرهنگ مشروطه همدل و همسو باشد. در خاطرات او، در چند موضع به مشروطه اشاره شده‌است. او که خاطراتش را پس از مرگ پدرش نوشته‌بوده‌است در جایی پدرش را مشروطه‌خواه دانسته و‌ ادّعا کرده‌است:«اگر به او فرصت داده‌بودند در جشنِ قرن(جشن پنجاه‌سالگی سلطنتش)، به رعیت، آزادی داده و اساس مشروطیت محکمی برای ایرانیان فراهم کرده، و این صدراعظم را (میرزا علی‌اصغرخان اتابک)در پارلمان ملّی به حکم قانون، تقصیراتش را ثابت و به قتل می‌رسانید. امّا افسوس که زود و خیلی زودتر از خیالِ او، [اتابک]ملتفت، و‌ جلوگیری از چنین خیال عالی بزرگی نموده، ملّت بیچاره را به طوفان‌های عظیمِ استقلال‌شکنانه عرضه نمود.»(۱) این ادّعا در جای دیگری نیز دوباره تکرار می‌شود. تاج‌السلطنه می‌گوید در روزی که پدرش به تیر تپانچهٔ میرزارضا از پای درآمد، در پاسخ به انیس‌الدوله که به شاه گفته‌بود که شخصی غیبگو برای شاه، خطری را پیش‌بینی کرده‌‌است و بهتر است از رفتن به حرم عبدالعظیم خودداری نماید، شاه با رد این درخواست، و ضمن برشمردن پاره‌ای از فضایل خودش در تمشیت امور مُلک، یکی از تصمیماتش را پس از برگزاری جشن پنجاهمین سال سلطنتش، دادن حق به مردم، موقوف کردن مالیات، و افتتاح مجلس شورا و انتخاب وکیل از طرف رعایا در این مجلس بیان می‌کند.(۲)
حقیقت آن است گرچه در نیمهٔ دوم عصر ناصری خطوط اصلی و زمینه‌های پیدایی مشروطیت در داخل و بیرون از ایران به‌دست سیاسیون و آزادی‌خواهان ترسیم شد و شکل گرفت، امّا به گواه اسناد و مدارک آن دوره، در رفتار پادشاه، نشانهٔ روشنی در همراهی با فکر آزادی و مشروطیت دیده نمی‌شود سهل است، وقتی میرزاحسین‌خان سپهسالار -که سهم بسزایی در ترویج فکر ترقّی و فرهنگ تجدّد در ایران داشت- چشم از جهان فروبست، مرگش مشکوک تلقّی، و ناشی از دسیسهٔ شاه دانسته‌شد و نقل است که ناصرالدین‌شاه و درباریان با مرگ چنین نادره‌مردی، نفس راحتی کشیدند!
سومین موضعی که در خاطرات تاج‌السلطنه از مشروطه سخن به‌میان آمده‌است آن‌جاست که یکی از ارامنهٔ مجاهد و آزادی‌خواهِ قفقاز به نام باعه‌آنوف در استبداد صغیر از چند خانم ایرانی و از جمله تاج‌السلطنه سؤالاتی دربارهٔ مشروطه و آزادی پرسیده‌است:«از پرنسِ محترمهٔ ایرانی خواهشمندم سؤالات ذیل را جواب بدهند:
۱.معنی مشروطه چیست؟
۲.استبداد بهتر است یا مشروطه؟
۳.راه ترقّی ایران چیست؟
۴.تکلیف زنهای ایرانی کدام است؟»
تاج‌السطنه می‌گوید:«من به او نوشتم: معنی مشروطه، عمل کردن به شرایط آزادی و‌ ترقّی یک ملّتی، بدون غرض و خیانت. تکلیف هر ملّت ترقّی‌خواهی، استرداد حقوق اوست. حقوق خود را به چه قسم می‌توانند مسترد دارند؟ در موقعی که مملکت، مشروطه و در تحت یک “رگلمان” صحیحی باشد. ترقّی از چه تولید می‌شود؟ از قانون، قانون در چه موقعی اجرا می‌شود؟ در موقعی که این استبداد برچیده‌شود، پس، از این‌ روی مشروطه بهتر از استبداد است.»(۳)
تاج‌السلطنه در ادامه از زنان ایرانی و از حقوق پایمال‌شدهٔ ایشان سخن می‌گوید. او در پاسخ به سؤالات باعه‌آنوف دربارهٔ زنان ایران می‌گوید:«تکلیف زنهای ایرانی: استرداد حقوق خود مانند زنهای اروپایی؛ تربیت اطفال؛ کمک کردن با مردها مانند زنهای اروپایی؛ پاکی و عفّت؛ وطن‌دوستی؛ خدمت به نوع؛ طرد کردن تنبلی و خانه‌نشینی؛ برداشتن نقاب.»(۴)

۱.خاطرات تاج‌السلطنه، به‌کوشش منصوره اتحادیه، سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ ایران، ص۵۱
۲.همان، ۶۰
۳.همان، صص۹۹-۱۰۰
۴.همان، ص ۱۰۰
https://t.me/naghshbarab

8 months, 3 weeks ago
بهار! پردهٔ مویین، حجابِ عفّت نیست

بهار! پردهٔ مویین، حجابِ عفّت نیست
"هزار نکتهٔ باریکتر زِ مو این‌جاست‌"

ملک‌الشعراء بهار، دیوان اشعار، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۸۷، ص ۱۰۲۰

https://t.me/naghshbarab

8 months, 3 weeks ago
“حرفهای تُخمی مدرّس”

“حرفهای تُخمی مدرّس”

در زبان محاوره و در تداول عوام، کلمهٔ “تُخمی” یعنی «بی‌مصرف و به‌درد ‌نخور» و «بدون اندیشهٔ کافی، نسنجیده.»(۱)
عبدالله‌ مستوفی این کلمه را در معنیی کاملاً متفاوت استعمال کرده‌است. او در نقل نظریات سیّدحسن مدرّس -در مخالفت با رئیس‌الوزرا شدن سردارسپه- از سخنان مدرّس به “حرفهای تُخمی”یعنی حرفهای نغز و پرمغز تعبیر می‌کند.
آیا صفتِ “تُخمی”در آن روزگار به این‌ معنی مصطلح بوده یا مستوفی از سر طنز و تعریض این معنی را رندانه برای این کلمه جعل کرده‌است؟!

حال ببینیم حرفهای به‌اصطلاح ”تُخمی مدرّس” چه بوده‌است.
چنان‌که مشهور است سیّدحسن مدرّس از مخالفان سرسخت رضاخان سردار سپه بود. مدرّس«پس از کفن و دفن جمهوری، باز هم سلسله‌جنبان ضدّیت عمومی با سردار سپه» بود و دو اسپه در این راه می‌تاخت. وقتی قرار بود رضاخان باز رئیس‌الوزرا شود و کابینه‌اش را به مجلس شورای ملّی معرّفی کند، مدرّس به‌همراه مستوفی‌الممالک، مشیرالدوله و دکتر مصدّق در جبههٔ مقابل او ایستاده‌بودند.
عبدالله مستوفی که از جانبداران رضاخان بود و با مدرّس هم انس و مصاحبت داشت بنا شد با مدرّس صحبت نماید بلکه او را از خر شیطان پیاده کند! مستوفی از خدمات وطن‌دوستانهٔ سردار سپه داد سخن می‌دهد و می‌کوشد تا مدرّس دست از لجاجت و مخالفت بردارد. او به مدرّس می‌گوید«در این شش هفت ماههٔ ریاست وزرایش خوب کار کرده، و قدرت و عظمت قشون را خیلی زیاد نموده... حیف است این قدرت و اختیار و وحدت و مرکزیت از بین برود و هرج‌و‌مرج و ضدیت‌های سابق جانشین آن بشود. امروز بواسطهٔ قدرت و مواظبت این مرد و ‌مرکز گرفتن حکمِ دولت، هر تصمیمی در هر قسمت از کارها بگیرند روی کاغذ نمی‌ماند و فوراً اجرا می‌شود... بیست سال از مشروطه می‌گذرد. ما جز به این یک‌نفر که از هر حیث مواظب همه‌چیز و همه‌جا هست هیچ برنخورده‌ایم.» تلاش و تقلّای مستوفی، در حکم آهن سرد کوفتن بود و بی‌حاصل. مدرّس از استبداد رأی و خوی خودکامگی سردار سپه، دل پری داشت و باوجود خدمات ماندگار رضاخان برای ایران، مثقال ذرّه‌ای دلش با او بر سر مِهر نیامد.
مدرّس در پاسخ به استدلال‌های مستوفی می‌گوید:« سگ هرقدر هم خوب باشد همین‌که پای بچهٔ صاحبخانه را گرفت، دیگر به درد نمی‌خورد و باید از خانه بیرونش کرد.» در جایی دیگر وقتی مستوفی می‌گوید:« با این نغمه‌های وحشی که از قشون جنوب و شمال و شرق و غرب می‌رسد و به یکدیگر تمرّد می‌دهند و همدیگر را اغوا می‌کنند چه خواهیم کرد؟ چیزی که باقی داریم همین یک‌کار است که اینها دو دسته شوند جنگ داخلی راه بیفتد یا همه با هم متّحد شوند و ملّت را با اسلحهٔ خودش زیر پا کنند.» مدرّس حرف او را قطع می‌کند و می‌گوید:« به همین جهت است که من معتقد شده‌ام که باید ریشهٔ این فساد را هرچه زودتر کند. آخر آدم باید جرأت کند بیست‌تا سوار دست یکی بسپرد و از یاغیگیری او در امان باشد؟! مرغی را که دم صبح شغال خواهد برد، بگذارید سرشب ببرد لامحاله از کشیک‌کشی تا صبح خودتان را راحت کرده‌اید!!»(۲)
البته ظاهراّ مخالفت مدرّس با رضاخان دلایل شخصی هم داشته‌است. یحیی دولت‌آبادی که توصیف دقیقی از شخصیت و‌ منش مدرّس به‌دست داده‌است می‌نویسد مدرّس «به‌خیال این که با تکیه دادن به قوّهٔ نظامی بهتر خواهد توانست به مقاصد خود کامیاب گشت، با او(رضاخان) دوستی و آمیزش کرد. سردار سپه هم با این‌که به به نوعِ مدرّسها عقیده ندارد و سالوسی را دوست نمی‌دارد، برای پیشرفت کار خود با وی به‌ظاهر مهربانی نمود، امّا به او در کارها رخنه‌ای نداد و با او در کاری کنکاشی نکرد، در صورتی‌که او این آرزو را در سر داشت. به این سبب مدرّس از او رنجیده‌شد و چون میان سردارسپه و باقی‌مانده از دودمان قجر، یعنی سلطان احمدشاه و برادرش ولیعهد کشمکش روی‌داد، مدرّس خود را به‌طرف شاه و ولیعهد کشانید و به‌آنها وعده داد در مجلس شورای ملّی به‌موحب قانون اساسی از سلطنت‌شان دفاع نماید.»(۳)
به‌هر روی مستوفی هرچه می‌کوشد بی‌نتیجه است، و سرانجام در برابر سیّد، جز سکوت چاره‌ای ندارد. با او به اتاق می‌رود، مدرّس یک استکان چای برای او می‌ریزد و پس از صرف چای از هم جدا می‌شوند، و سردار سپه کابینهٔ جدید خود را در ۲۴ فروردین ۱۳۰۳ به مجلس معرّفی و سپس شروع به‌کار می‌کند!

۱.فرهنگ لغات عامیانه، محمّدعلی جمالزاده، به‌کوشش محمّدجعفر محجوب، کتابخانهٔ ابن‌سینا، تهران، ۱۳۴۱ص، ۵۲، و فرهنگ بزرگ سخن، به‌سرپرستی دکتر حسن انوری، ج۳، مدخل“تُخمی”
۲.شرح زندگانی من(تاریخ اجتماعی و اداری دورهٔ قاجار)، انتشارات زوّار، تهران، ۱۳۹۹، ج۳، صص ۶۰۳-۶۰۵
۳.حیات یحیی، محمّدعلی دولت‌آبادی، انتشارات فردوسی، ج۴، ص۳۲۲. دولت‌آبادی مدرّس را فردی “خودخواه و ریاست‌جو، و اهل اسباب‌چینی و پشت هم‌اندازی” توصیف کرده‌است: همان، ج۴، صص ۲۸۶ و ۳۲۱
https://t.me/naghshbarab

9 months, 3 weeks ago

“تصنیف وطن من”
شعر: ملک الشعرا بهار
آهنگساز: پرویز مشکاتیان
خواننده: ایرج بسطامی
دستگاه: سه‌گاه(گوشهٔ مخالف)
https://t.me/naghshbarab

1 year ago

بی‌بی تبریزی
(بخش نخست)

در میان نامه‌های مشروطه(۱) نامه‌ای هست با لحنی صمیمی، و با نثری عامیانه به قلم زنی از تبریز به ‌نام “بی‌بی‌تبریزی” خطاب به وکیلان مجلس شورای ملّی، با موضوع مذمّت و نهی استقراض از بیگانگان، و مدد گرفتن از کمکهای مالی مردم ایران. تاریخ این نامه ۲۰ ربیع‌الثانی سال ۱۳۲۸ق/۱۰ اردیبهشت سال ۱۲۸۹ش است.
زنان تبریز در وطن‌خواهی و پشتیبانی از مشروطه‌ سابقهٔ روشن و درخشانی دارند.(۲)
طرز سخن گفتن این بی‌بی تبریزی در نامه‌اش مادرانه و از سر غمخواری برای کشور است. او زنی باسواد بوده است‌، و هربار که در روزنامه می‌بیند صحبت از استقراض برای کشور است«مثل شخصی که عزیزش را کشته و نعش او را در پیش روی مادرش بگذارند به آن طور دیوانه‌وار» می‌شود.(ص۳۱۶) به گواهی کلمات همین نامهٔ کوتاه، جان این بی‌بی از آتش مهر به میهن شعله‌ور بوده‌است:« هروقت بنده شنیدم در جایی انجمنی هست فوری می‌رفتم که بدانم دربارهٔ وطن عزیزمان چه می‌کنند. آیا یک دوا برای درد بی‌درمان وطن می‌سازند که به درد بخورد یا نه.»(ص۳۱۶)
بی‌بی در روزنامهٔ “ایرانِ نو” مقاله‌ای می‌بیند که موجب انقلاب احوالاتش می‌شود:«دیروز هم در نمرهٔ ۱۸۷ ایرانِ نو دیدم در صفحهٔ دوم در ستون اول شرحی با عنوان ایران از ایرانیان چه می‌خواهد نوشته‌است. جگرِ سوختهٔ بنده را دوباره آتش زد.»(ص۳۱۶)
از این‌جا به بعد بی‌بی‌تبریزی، به جای ایران، در پاسخ به پرسش روزنامهٔ ایرانِ نو زبان می‌گشاید. عشق به وطن چنان در جان او ریشه دوانیده‌است که کاملاً بی‌اختیار، می‌شود ترجمان مام وطن و می‌کوشد با بیانی گرم و ‌گیرا بگوید که در آن مهلکه، ایران از ایرانیان چه می‌خواهد:«ایران به آواز بلند فریاد می‌زند که اولاد ارشد من مجلس دارالشورای ملّی است. باید به داد من برسید و دوای درد بی‌درمان مرا بدهید. به جهت این‌که زحمت اول مرا شما کشیدید و شما را ...گلوله باران کردند و اولادهای رشید و باغیرت من در تویِ مجلس گرفتار شدند و دمِ گلوله رفتند و خانه‌شان به باد فنا رفته‌است. حالا هم من از شما دوا می‌خواهم. باید از دست شما دوا بخورم نه از کس دگر.»(ص۳۱۷)
ایران در آن سالها -چنان‌که هنوز هم- دچار تنگنای مالی بود و راه معمول اولیای امور هم استقراض از دول بیگانه، و در مقابل به گرو گذاشتن گوشه‌ای از خاک مملکت بود. اینک این زن در چنین ورطهٔ هائلی، از جانب مادر وطن، به وکیلان مجلس نهیب می‌زند که دست نیاز به جانب اجانب دراز نکنند و از ایرانیان کمک بگیرند. خطاب ایران از زبان بی‌بی به وکیلان مجلس چنین است:«چند کرور بلیط چاپ کرده، خودتان در دست‌گرفته، به آواز بلند بگویید ای فرزندان رشید ایران! بیایید به مادر خود دوا بدهید که مُشرف به موت است. بنده که نمی‌دانم در شهر طهران چند محلّه هست. در هر محلّه یک مجلس به‌پا کنید، قراربگذارید که اهل آن محلّه پول را آورده بگیرند، یا این‌که تمام اهل شهر به مجلس بیاورند. ای فرزند من! آن وقت خواهید دید که دوای درد من آسان بوده.»(ص۳۱۷)
واپسین جمله‌ای که “ایران” از زبان بی‌بی تبریزی در این نامه می‌گوید چشمان آدمی را از پس یکصد و چهارده سال، تر می‌کند:«ای فرزند! اگر نمردم خیلی راز و‌ نیاز دارم با شما.»(ص۳۱۸)

۱.نامه‌های مشروطه، دورهٔ دوم مجلس شورای ملّی(صفر ۱۳۲۷-ربیع‌الثانی ۱۳۲۸ق)، دفتر اول، به‌کوشس ابراهیم ذوالفقاری، کتابخانه، موزه و ‌مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ۱۳۹۰،صص ۳۱۶-۳۱۸
۲.تاریخ مشروطهٔ ایران، احمد کسروی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۳، صص۶۱۰-۶۱۱.
برای سهم زنان در مشروطه، این‌جا را ببینید.

Telegram

نقش بر آب

زنان این‌جا چو شیر شرزه کوشند! (مشروطه و سهم زنان ایرانی در آن) تاریخ ما تاریخی مذکّر و مردانه بوده‌است. در این تاریخ،“جنس لطیف”، محکوم به مستوری و پرده‌نشینی، و روی از خلق نهان کردن بوده‌است. جنبش مشروطه هم‌چنان که موجد و‌ موجب تبدیل و تحوّل در بسیاری…

1 year ago

نومیدی حافظ

بسیاری از ابیات و مصاریع حافظ، بوی زایش و زندگی می‌دهد. جان آدمی را فربه می‌کند. از جهت زلالی و ضرباهنگ به جویباری جاری در دشتی پر از طراوت می‌ماند. شاعر در مواردی چنان از نشاط و نیرو سرشار و سرمست می‌شود که با چرخ و فلک، مکابره و معارضه می‌کند و او را به هیچ می‌گیرد:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
به وقت مستی”حکم بر فلک و ناز بر ستاره می‌کند”.
این ابیات امیدوارانهٔ او را ببینید:
-صبح امید که بُد معتکف پردهٔ غیب
گو برون‌آی که کارِ شبِ تار آخر شد
-اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به‌هم سازیم و بنیادش براندازیم
غزل مشهور با مطلع”یوسف گم‌گشته بازآید به کنعان غم مخور” از حیث تبلیغ و تبیین امیدواربودن و امیدوار ماندن در میان سروده‌های حافظ یک نمونهٔ درخشان است.
امّا همین حافظ که برای خونین‌دلان، لبِ خندان تجویز و توصیه می‌کند، جایی چنان از جور روزگار و بازی همان فلک که به‌زیرش کشیده‌بود به‌جان می‌آید و آن‌چنان از دیدن مصائب و فجایع بشری ملول و مکدّر و درمانده می‌گردد که هیچ بوی خیری از زمانه و زندگی نمی‌شنود، و کمترین کورسوی امیدی در نگاهش باقی نمی‌ماند و قلندرانه و کفرآمیز “نظام أحسنِ” حکما را مردود و منسوخ می‌خواند و بی‌محابا برای ثبتِ در تاریخ و برای راحت کردن خیال معاصرانش و آیندگانی که ما هم از زمرهٔ آنانیم می‌گوید از چنین جهانی، با چنین ساز و کاری که دارد، آدمی و ‌آدمیت به‌در نمی‌آید:
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی*
این بیتِ جگرخوار-که در حُکم یأس‌نامهٔ حافظ، و آیینهٔ نومیدی اوست، و فی‌الواقع قلم صُنع را خطاکار می‌داند- متعلّق به غزلی است از غزلیات پخته، و سروده‌شده در روزگار کمال شاعری حافظ. شاعر بر صفحیهٔ ایّام و در رفتار “اشرف مخلوقات” چندان بُلعَجَی‌ها و بُلهوسی‌ها دیده‌است که این‌گونه گستاخانه و بدون پروا در“نظام أحسن”اشکال می‌کند و می‌گوید از این جهان و از چنین ساز و کاری، بوی بهبود و عافیتی به مشام نمی‌رسد و باید سقف فلک را شکافت و طرحی نو درانداخت.
باری، اینک این ماییم که از پس هفتصدسال مخاطب این کلام جانْ‌شِکارِ حافظیم.
تاریخ قطور و تباه بشریت در این فاصله، اوراق زرّینی به خود ندیده‌است. گوش که بر این کتاب می‌گذاری بانگ جانگزای عربده و عداوت، بیش از هر صدایی به‌گوش می‌رسد. بوی خون و بوی دود دلِ کبابِ آدمیان از لابه‌لای این کتاب کهنه تو را نیز به همان جایی می‌برد که هفت قرن پیش حافظ را برده‌بود:
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی!

*برای خواندن یادداشتی که پیشتر در همین کانال، دربارهٔ این بیت نوشته‌ام، این‌جا را ببینید.

https://t.me/naghshbarab

Telegram

نقش بر آب

این روزها و مرور بیتی از حافظ -از وجوه برجسته و ممتاز شعر و شخصیت حافظ، هجوم او به تابوهاست؛ درپیچیدن با خدا و مقدّسات و چون و چرا در کار خلقت. به رغم توضیحات مطوّل و توجیهات نفسگیر حکما در باب مسألهٔ شرور عالم، و پای افشردن ایشان بر نظریهٔ “نظام أحسن”،…

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago