?
از محرم #مهاجرانی تا محرم #پزشکیان
#محرم و #صفر است که انقلاب و جبهه‌ش را به فنا داده است
یک متن در بیست پست- قسمت بیستم
مع‌الاسف حقیقت همین است و جز این نیست: اگر سال نود و دو محمدباقر قالی‌باف و امسال سعید جلیلی از طرف‌داران خود می‌خواستند که به نشانه‌ی مبارزه با تقلب ره‌سپار خیابان شوند و پیروزی را به کام اصلاح‌طلبان تلخ کنند، دیگر برای ابد گره ذهنی تقلب از ذهن متقلب‌های موسوی‌چی پاک می‌شد. قالی‌باف که بحث جدایی دارد اما چه کنیم که #جلیلی هم فوق فوقش #متوهم است و هرگز مثل #موسوی نیست که #توهم و #توحش را با هم دارد؟ باری اگر یک بار مدعیان اصلاحات در مقام عمل متوجه این نکته می‌شدند که تلخ کردن پیروزی در انتخابات به کام جماعت برنده، چه مزه‌ی گسی دارد، سیدمحمد خاتمی علاوه بر پستوی خانه‌ش، در یک کنفرانس خبری و به شکل عمومی هم اعتراف می‌کرد که تقلب دروغ بود و ما نباید عقل خودمان را دست موسوی بی‌عقل می‌دادیم. به نخستین روزهای بهار هشتاد و هشت برگردیم. چرا خاتمی تا مدت‌ها با علم بر حضور موسوی، هم‌چنان اصرار داشت بگوید که من هم نام‌زد انتخاباتم؟ جواب یک جمله است: نه فقط #هاشمی که حتی #خاتمی هم می‌دانست که #موسوی همان سیاست‌مداری است که هیچ بعید نیست به ناگاه عواطف کور را مافوق عقل بنشاند و سنگی را درون چاه بیندازد که هیچ عاقلی توان علاجش را نداشته باشد. آری اگر احمدی‌نژاد در نهایت بازی اصول‌گراها را به هم زد، ضرر فزون‌تر موسوی به اصلاحات بود. اگر سال نود و دو احمدی‌نژاد دوست می‌داشت که حتی حسن هم رئیس‌جمهور شود و باقر نه؛ مگر امسال میرحسین موسوی، سیدمحمد خاتمی بل‌که سیدمصطفی تاج‌زاده را به دون‌مایه‌های حراف فانتزی‌باز رؤیاپرداز پوپولیست نفروخت؟ و مگر حتی شیخ‌مهدی کروبی را هم قال نگذاشت؟ بدا به حال آن نگون‌بخت‌هایی که هنوز حاضرند روی دیوار توهمات و توحشات و تقلبات موسوی یادگاری بنویسند و خوشا به حال سیدعلی خامنه‌ای که این کلاش زبان‌نفهم را از همان اول دهه‌ی شصت شناخته بود. پدیده‌ای که می‌تواند صاف به دوربین زل بزند، دروغ بگوید، سیاهی را سفید جلوه بدهد و هنوز ساعت‌ها مانده به پایان انتخابات، خودش را پیروز رقابت بخواند! سؤال اساسی این‌جاست: چرا خامنه‌ای از همان سال هشتاد و چهار دنبال ریاست‌جمهوری قالی‌باف بود؟ جواب روشن است: خامنه‌ای در قامت #پدر_ایران نمی‌خواست صندلی ریاست بر قوه‌ی مجریه در خلال منصب‌نشینی چهره‌هایی که به سیاست شهره‌ترند تا مدیریت، بیفتد در دور باطل افراط و تفریط؛ که حتی خاتمی و موسوی هم از این جنگ فرسایشی آسیب ببینند. خوب است یک پله عقب‌تر برویم و برویم به روزگار جنگ. زمانی که قالی‌باف به اعتبار بعضی ادعاهای کاملاً منطبق بر منطق، مدیرترین بل‌که مدرن‌ترین فرمانده‌لشکر ایران خوانده می‌شد. بیاییم یک آن فرض کنیم نه مهدی باکری شهید شده باشد و نه حسین خرازی و نه س?ی و نه آن دیگر سرداران آسمانی. واقع امر آن است که اگر ناظر بر تحلیل لشکرها به این داوری برسیم که حاج‌باقر در مجموع به‌ترین فرمانده‌لشکر جبهه بوده، حتماً همه‌ی آن دیگر فرماندهان به سلامت این قضاوت صحه خواهند گذاشت. چه کردیم ما با قالی‌باف؟ مایی که این همه در فراق احمد کاظمی مویه می‌کنیم، به راستی چه کردیم با قالی‌بافی که امن و امان حاج‌احمد بود؟ تو باید خامنه‌ای باشی تا بفهمی قالی‌باف یعنی کی و یعنی چی؛ هم‌چنان که هاشمی بل‌که خاتمی بارها به دوم خردادی‌ها توپیده بودند که چرا دارید قالی‌باف را می‌زنید؟ تحلیل درست خامنه‌ای در سال هشتاد و چهار- درست بیست سال پیش که به‌ترین وقت برای چیدن میوه‌ی باقر بود- این بود: فقط قالی‌باف می‌تواند با کلیدواژه‌ی #کار به جنگ چپ و راست پایان دهد. جانم به این تراژدی که مبدع طرح ولایت با برکشیدن آن نام‌زد اصلح نامحمود، صاف گذاشت در کاسه‌ی ولایت. این در حالی است که با رفتن باقر به پاستور، هرگز این کشور به حوادث تلخ هشتاد و هشت، دی نود و شش، آبان نود و هشت و بل‌که حتی اعتراضات چهارصد و یک نمی‌رسید. اگر قالی‌باف در کسوت شهردار ته‌ران موفق شد فاصله‌ی شمال و جنوب پای‌تخت را فقط و فقط به یک اتوبان امام علی محدود کند و به‌ترین قدم را برای اجرای عدالت شعوری و شهودی بردارد؛ نام‌زد اصلح خامنه‌ای در قامت رئیس‌جمهور حتماً می‌توانست فرمانده‌لشکر سازندگی جنوب تا شمال کشور هم باشد. اینک مصباحیون ناظر بر آموزه‌های طرح ولایت، سطح این آدم را تا این حد پایین آورده‌ند که بخواهد درباره‌ی سفر دخترش به ترکیه و خرید چهار تا پستونک به عالم و آدم بده‌کار باشد؛ آن‌هم دختری که اساساً در عقد شوهرش است، نه تحت تکلف پدر. این‌جاست که مصرانه و مکرر در مکرر می‌نویسم: مرحوم مصباح ضد آقای خامنه‌ای و طرح ولایت به شدت و حدت، ضد ولایت عمل کرد و مع‌الاسف این رشته سر دراز دارد و این نوشته باز هم ادامه دارد...
#حسین_قدیانی
?لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

?
از محرم #مهاجرانی تا محرم #پزشکیان
#محرم و #صفر است که انقلاب و جبهه‌ش را به فنا داده است
یک متن در بیست پست- قسمت نوزدهم
سلمنا! احمدی‌نژاد هم کم احمدی‌نژادی ندارد. از قضا من هرگز منکر گارد غیر اخلاقی احمدی‌نژاد در مناظره‌های هشتاد و هشت نیستم لیکن موسوی هم یکی بود بدتر از احمدی‌نژاد. اگر دست‌فرمان احمدی‌نژاد در خدشه‌ی کامل بر هر سه دولت #موسوی و #هاشمی و #خاتمی غلط بود، کار موسوی هم غلط بود که به احمدی‌نژاد به چشم شیطان اکبر نگاه می‌کرد و جوری حرف می‌زد کأنه دولت محمود هیچ خدمتی به هیچ بنی‌بشری نکرده است. میرحسین از آن‌جا که خود را نماد دهه‌ی شصت می‌دانست، خوش نداشت ردای مردم‌داری و ساده‌زیستی را بر تن محمود ببیند. احمدی‌نژاد حتماً چند باری در مناظره‌ها دروغ گفت ولی دروغ اصل کاری همان بود که موسوی گفت: تقلب. سند متقلب‌های موسوی‌چی برای اثبات ادعای زشت و پلشت تقلب، دقیقاً و عمیقاً به همان سستی است که در اوج وقاحت هنوز هم ادعا می‌کنند احمدی‌نژاد، خس و خاشاک را به سبزها گفت! محمود احمدی‌نژاد در جشن پیروزی خود در میدان ولی‌عصر- که صدالبته حرکت نادرستی بود؛ اقلاً در آن روزهای ملهتب- به صراحت از چهل میلیون رأی سخن گفت که بازی‌گر اصلی و میدان‌دار واقعی بودند. او بعد از آن‌که کل ملت را و از جمله رأی‌دهندگان به موسوی را پیروز انتخابات می‌خواند، به این مسئله می‌پردازد که عده‌ای خس و خاشاک بنا دارند این گوشه و کنار، این پیروزی را به کام مردم تلخ کنند. شگفتا از دنائت کسانی که هنوز هم به #دروغ می‌گویند منظور احمدی‌نژاد از خس و خاشاک، موسوی و همه‌ی آن سیزده میلیون نفری بودند که به موسوی رأی دادند! نقل قبیله‌ای است که برای اثبات ادعای تقلب هم همین قدر واقعیت را وارونه می‌کنند. بخوانید:
?خوشا به شرف کسانی که بنا به هر دلیل به محمود رأی دادند و البته حاضر نیستند با احمدی‌نژاد به قعر همه‌ی توهماتش بروند.
?خوشا به شرف کسانی که بنا به هر دلیل به میرحسین رأی دادند و البته حاضر نیستند با موسوی به قعر همه‌ی توهماتش بروند.
? خوشا به شرف کسانی که بنا به هر دلیل به حسن رأی دادند و البته حاضر نیستند با روحانی به قعر همه‌ی توهماتش بروند.
و اگر به رئیسی‌بازها برنمی‌خورد- همان کسانی که گرانی را در دولت روحانی نقد می‌کردند و در دولت رئیسی ماله‌کشی؛ همان مداح‌شومن‌هایی که رئیسی‌پرستی‌شان به به‌ترین تبلیغ برای #پزشکیان تبدیل شد- شجاعت نوشتن این بند را هم دارم:
?خوشا به شرف کسانی که بنا به هر دلیل به ابراهیم رأی دادند و البته شهادت را مانع نقد دولت شعارزده‌ی رئیسی نمی‌دانند.
#حسین_قدیانی

?لینک پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

?لینک کانال کافه‌ی حق:
https://t.me/haghdaily

?لینک پیج حق‌نامه [پیج سیاسی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1400?igsh=MXQ0bGQwdjR4anNvcA==

?لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

?
از محرم #مهاجرانی تا محرم #پزشکیان
#محرم و #صفر است که انقلاب و جبهه‌ش را به فنا داده است
یک متن در بیست پست- قسمت هجدهم
من وقتی می‌نویسم «موسوی‌چی» منظورم آن میلیون‌ها نفری نیستند که سال هشتاد و هشت به میرحسین رأی دادند؛ هم‌چنان که مرادم از «جلیلی‌چی» هم توده‌ی انبوهی نیست که همین چند روز پیش به سعید رأی داد. واقعیت آن است که بعضی‌ها در بیعت موسوی نیز در بیعت جلیلی‌ند؛ در حالی که نه این و نه آن شایستگی ره‌بری یک واحد کوچک صنفی را هم ندارند؛ چه برسد به ره‌بری سیاسی گروهی از مردم‌. جلیلی‌چی‌ها در حالی نقد #جلیلی را مترادف با اهانت به همه‌ی مقدسات می‌خوانند که فقط در یک قلم؛ مظهر تام و تمام انواع و اقسام بی‌اخلاقی در قبال قالی‌باف بوده‌ند؛ فرد محبوب خامنه‌ای برای پست ریاست‌جمهوری. موسوی‌چی‌ها هم در حالی در قبال نقد #موسوی جلدی گارد عصبانی می‌گیرند که فقط در یک قلم؛ سمبل تام و تمام انواع و اقسام بی‌اخلاقی در قبال خامنه‌ای بوده‌ند؛ فرد محبوب #خمینی برای سمت ره‌بری. من اگر در پست‌های قبل این یادداشت مطول به توحش موسوی اشاره کردم، ناظر بر معرفتم نسبت به لغت #توحش بود. توحش یعنی رفتار خارج از مدنیت، یعنی سبعیت، یعنی بربریت و مثل اعلای همه‌ی این معانی همین است که تو انتخابات را فقط به شرط برد بخواهی: «یا مرا برنده‌ی رقابت اعلام می‌کنید یا کشور را به آشوب می‌کشم.» موسوی ساعت نوزده روز جمعه بیست و دوم خرداد هشتاد و هشت در حالی در خلال یک کنفرانس خبری اعلام ظفر می‌کند که نه فقط هنوز شش ساعت به پایان رأی‌گیری باقی مانده، که بنا به یک عادت دیرین، تازه در شهرهای بزرگ، مردم ره‌سپار صندوق انتخابات بودند. در تاریخ جمهوری اسلامی این حرکت زشت و پلشت حتی از بنی‌صدر هم سر نزده است.‌ این در حالی است که در ساعت آغاز کنفرانس خبری موسوی، شاید فقط آراء صندوق شماری از روستاها شمارش شده بود که خب نتیجه هم به شکل محسوسی به نفع احمدی‌نژاد بود. نکته‌ی ملیح آن‌که در انتخابات ریاست‌جمهوری هشتاد و هشت، نه زاکانی، نه قاضی‌زاده و نه جناب زعفر جنی، هیچ کدام نقش نام‌زد پوششی را برای #محمود بازی نمی‌کردند و در واقع این میرحسین بود که با دو نام‌زد پوششی به جنگ احمدی‌نژاد آمده بود: کروبی و رضایی. احمدی‌نژاد هم آن‌قدر #زیرک بود که این صحنه‌ی انصافاً نابرابر را دال بر مظلومیت خود بگیرد و صدالبته کروبی و رضایی و خود موسوی را آدم‌های #هاشمی بخواند. باری احمدی‌نژاد اگر چه از سال هشتاد و چهار رئیس‌جمهور قانونی ایران بود اما بسیاری از مردم هنوز محمود را نماد #تغییر و سمبل #اعتراض می‌دانستند...
#حسین_قدیانی

?لینک پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

?لینک کانال کافه‌ی حق:
https://t.me/haghdaily

?لینک پیج حق‌نامه [پیج سیاسی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1400?igsh=MXQ0bGQwdjR4anNvcA==

?لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

?
نامه‌ی ح‌سین ق‌دیانی به مسؤلین به خصوص صدیقی
این تصویر دست کم ده میلیارد جریمه دارد
با عرض سلام. همان طور که در عکس بالا مشاهده می‌کنید، یک خانم در حاشیه‌ی تمرین استقلال، در حال بوسیدن دست بازیکن شماره‌ی نامأنوس پنجاه و پنج است. شاید بگویید #آماندا هم‌سر #رافائل_سیلوا است؛ پس این دست‌بوسی منافی عفت محسوب نمی‌شود. از قضا همین فکرها را کرده‌اید که وضع به این‌جا رسیده. حال تا بیش از این همه چیز را حمل بر صحت نکرده‌اید، چند نکته را برای‌تان سروش می‌کنم.
یک- سلمنا آماندا هم‌سر شرعی و قانونی رافائل است اما آخر این چه گوش‌واره‌ی تحریک‌آمیزی است که انداخته؟ چی برای برانگیختن شهوت مردها تحریک‌آمیزتر از گوشی که دو تا بیضی درست اندازه‌ی دو تا بیضه به آن سنجاق شده باشد؟ برای هر بیضه صد میلیون جریمه حساب کنیم و آن یکی گوش را هم حساب کنیم، در این کسادی بازار برای خودش پولی می‌شود!
دو- آن طور که از عکس برمی‌آید، خانم آماندا نه فقط عینک دودی زده بل‌که از فرق سر تا نوک پا سیاه پوشیده. اولاً سیاه‌نمایی از این واضح‌تر؟ ثانیاً از کجا معلوم هم‌سر سیلوا با این پوشش نمی‌خواسته که در ماجرای نیکا با مردم ایران هم‌دردی کند؟ اگر شق دوم مصداق نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی باشد، مع‌الاسف شق اول چیزی جز محاربه با نظام اسلامی نیست! حال خودتان حساب کنید که اگر نخواهیم آماندا را اعدام کنیم، در ازای این آزادی چقدر می‌توانیم رافائل را تیغ بزنیم!
سه- در عکس یک دختربچه دیده می‌شود که با این وجنات، همان به‌تر از همین بچگی جریمه‌ش کنیم. شاید مسؤلین خودشان ندانند که دارند این دختر خردسال را دقیقاً به خاطر ارتکاب کدام جرم جریمه می‌کنند ولی دخترک که بزرگ‌تر شد، خودش می‌فهمد! اساساً یک عیب بزرگ دست‌اندرکاران نظام این است که جلوی دخترها را از همین سنین خاله‌بازی نمی‌گیرند؛ بعد که طرف برای خودش یک پا #پلنگ شد، تازه کاسه‌ی چه کنم، چه کنم دست می‌گیرند!
چهار- با احتساب سایه‌ی سیلوا روی شیشه عکس پنج تا #مرد دارد که نامردها همه‌شان هم چهارچشمی به یک نقطه خیره شده‌اند. اگر توهم زده‌اید که آن نقطه قسمت تحریک‌آمیزی از اندام یک #زن نیست که لابد لباس بدن‌نما هم پوشیده، سخت در اشتباهید و اتفاقاً با همین خوش‌خیالی‌ها کار را به این‌جا کشانده‌اید!
پنج- به زعم من حتی کله‌ی کچل رافائل سیلوا هم تحریک‌آمیز محسوب می‌شود؛ البته هم برای مردها و هم‌تر برای زن‌ها! آخر این چه کله‌ای است؟ آیا ما آن همه شهید دادیم که برسیم به کله‌ی سیلوا؟ این کله است یا کلاهک اتمی؟
#حق
#حسین_قدیانی

لینک پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

لینک پیج حق‌نامه [پیج سیاسی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1400?igsh=MXQ0bGQwdjR4anNvcA==

لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

#حق
#حسین_قدیانی

لینک پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

لینک پیج حق‌نامه [پیج سیاسی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1400?igsh=MXQ0bGQwdjR4anNvcA==

لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

?
#اهل_بیت
ح‌سین ق‌دیانی: دی‌شب #حمیده خواهر کوچک‌ترم برایم یک کلیپ فرستاد از مدینه‌. صدایی که روی بقیع تنظیم شده بود، داشت می‌گفت که یک روز دیدند جعفر بن محمد نشسته به اشک و چقدر هم طولانی. از حضرت پرسیدند: «چی شده آقا؟ چرا داری هم‌چین گریه می‌کنی؟» امام صادق جواب داد: «به فکر غم و غربت شیعه در عصر غیبت افتادم. سخت است؛ خیلی سخت.» حمیده نگرانم است و نگفته می‌دانم چقدر دوستم دارد و ننوشته می‌داند چقدر دوستش دارم. بچه بود. می‌نشاندمش ترک دوچرخه‌م. می‌رفتم که برای خودم روزنامه بخرم، برای حمیده هم کیهان‌بچه‌ها می‌خریدم و همان جا کنار دکه، یکی از قصه‌های مجله را برایش می‌خواندم. یک بار که نمی‌دانم روی جلد کیهان‌بچه عکس بقیع بود یا پرچم مزین به حضرت صادق، ازم پرسید: «همان امام که حرم ندارد؟» گفتم: «ولی خیلی از گنده‌های هر علمی می‌آمدند و پیش امام ما شاگردی می‌کردند!» فکر کنم فهمید می‌خواهم فاز غصه‌ش را عوض کنم که برداشت گفت: «بدتر!» بعدها که رفت عمره و با چشم‌های خودش دید امام ششم حرم که هیچ؛ حتی سنگ قبری هم ندارد، برای همیشه دلش را در مدینه جا گذاشت و بعدترها که ازدواج کرد؛ یعنی درست بعد از مراسم عروسی‌ش که آخر شب برای بدرقه رفته بودیم خانه‌شان، یواشکی هر چی پول در جیبم بود، دادم بهش و گفتم خیلی خوش‌گل شده بودی امشب. گریه کرد. گریه کردم. برگشتم بروم خانه، دیدم هیچی بنزین ندارم. در پمپ بنزین وسطای عباس‌آباد بنزین زدم و بعد انکشف هیچی پول ته جیبم ندارم. راستش را به طرف گفتم. گفت: تا یک هفته بیا این‌جا به حساب من بنزین بزن. منی که خواهرم را از دست داده‌م، می‌دانم #خواهر یعنی چه. اصلش هر دختری که #ازدواج می‌کند، به این دلش را #گرم کرده که یک تکیه‌گاه امن و ابدی به نام #برادر دارد و اگر این برادر به حیث سن بزرگ‌تر باشد که دیگر هیچ...
▪️
اشک امام صادق مرا یاد اشک علی انداخت؛ رفیق مشهدی‌م. رفته بودیم حمیدبلیل طرقبه و نشسته بودیم در یکی از آلاچیق‌های دور حوض. ازش پرسیدم: «خدایی پنج سال است حرم نرفته‌ای؟» گفت: «خدایی!» گفتم: «خب چرا؟» درآمد: «نامردها حرم را کرده‌اند پای‌گاه بسیج. بابا حرم امام رضا برای #شاه و #فرح و #هایده و #مهستی هم پناه‌گاه بود. طرف به #خدا اعتقاد نداشت؛ دلش که می‌گرفت، می‌آمد حرم. خدا نگذرد ازشان که پای ما را از حریم بریدند.» فردای آن شب به اصرار من محل قرارمان شد گوهرشاد. نمی‌دانی چه گریه‌ای می‌کرد، وقتی بعد از پنج سال، دوباره داشت از ایوان مقصوره به آن گنبد هشتی نگاه می‌کرد. هنوز گرم گریه بود که یک‌دفعه برداشت گفت: «خواهر کوچک‌ترم هشت سال است حرم نیامده. همیشه من می‌آوردمش حرم و همیشه هم همین جا می‌نشستیم.» گفتم: «زنگ بزن بهش بگو کجایی!» گفت: نمی‌توانم. یعنی می‌دانی؛ بگذار دلش را نسوزانم.‌ پارسال از #ایران رفت. بهش گفتم بیا کوتاه بیاییم و برویم حرم‌. اقلاً حالا که داری می‌روی، از آقا خداحافظی کرده باشی. می‌دانی چی جوابم را داد؟ جواب داد: می‌خواهم حسرت این #خداحافظی را هم با خودمم ببرم مهاجرت. می‌خواهم هر وقت در #غربت دل‌تنگ #وطن شدم، اول از همه دلم برای #حرم تنگ شود. برای همه‌ی آن شب‌هایی که مرا می‌بردی گوهرشاد؛ تا خود صبح چشم از #گنبد برنمی‌داشتیم...
▪️
می‌فهمم حمیده را. بزرگش کرده‌م. قصه برایش خوانده‌م. در بچگی، از همه بیش‌تر، پیش من خندیده، پیش من گریه کرده. می‌داند تلویزیون نگاه نمی‌کنم و خیلی وقت است هیأت و مسجد و این‌جور جاها هم نمی‌روم. خودش برایم مناسبت‌هایی مثل دی‌‌شب را یادآوری می‌کند. آخر می‌داند چقدر دیوانه‌ی خواندن همه‌ی آن شعرهایی هستم که شاه‌بیت‌شان اهل بیت است. چند سال پیش که در همین اینستا یک متن برای امام صادق نوشته بودم، زنگ زد و بغض کرد و گریه کرد و...
▪️
شما هم اگر در این کفرآباد- که هرگز نمی‌توان هیچ کافری را بابت کفرش سرزنش کرد و حتی هرگز نمی‌توان بابت کامنت «ما خودمان به قدر کافی #نیکا داریم که دیگر نخواهیم غم اهل بیت‌تان را بخوریم» از هیچ مخاطبی دل‌خور شد- خواهر کوچک‌تر هنوز هم محجبه‌ای دارید که در شب شهادت رئیس مذهب برای‌تان کلیپ آئینی می‌فرستد، در جوابش فقط یک جمله بگویید: من هم دوستت دارم ولی...
▪️
ولی پارسال روز آخر مشهدم که برای خداحافظی رفته بودم حرم؛ اصلش رفته بودم به #آقا بگویم: «با این اوضاع- که داستان را خودت به‌تر از ما می‌دانی- دیگر پایم را در حرمت نمی‌گذارم!» برگشتنی دم باب‌الجواد همه‌ی عزمم را جزم کردم که همین جمله‌ی داخل گیومه را به #امام_رضا بگویم. گوشی‌م زنگ خورد: برای آخرای اردی‌بهشت سال بعد، اسم‌تان درآمده مشهد...
▪️
اهل بیت. اهل بیت. اهل بیت. سر جدتان محبت این خانواده‌ی با معرفت را از این ملت نگیرید...
#حق
#حسین_قدیانی

پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی
https://t.me/ghete26

?
#شرح_عکس
ح‌سین ق‌دیانی: عکس خوبی است برای آن‌که نشان دهد چرا #دین بل‌که #شریعت قبل از انقلاب محبوب بود بین ملت. فرح در مقام شه‌بانو بدون آن‌که کسی را نصیحت کند یا از در امر و نهی وارد شود، دارد یک پیام به مردم می‌دهد: «حرم امام رضا #حرمت دارد.» این همان حرمتی است که باعث می‌شود حتی اصحاب موسیقی عصر پهلوی هم از سفر به مشهدالرضا به نیکی یاد کنند. نیز همان حرمتی است که #هایده را از خواندن برای شمس‌الشموس در موسم مستی منع می‌کند. قطعاً نه #شاه و نه #فرح موافق #حجاب نبودند اما گمانم صرف همین احترام اختیاری بیش‌تر و به‌تر به کار ترویج حجاب می‌آمد تا همه‌ی این بکن و نکن‌های رژیم بی‌جمهوری اسلامی که مع‌الاسف اکثریت ملت را نسبت به دین نه فقط بی‌تفاوت بل‌که بعضاً دشمن کرده. هیچ بعید نیست ناظر بر نیم‌قرن حکومت ایدئولوژیک، این روزها #شیطان مرتب از شر آخوندها به #خدا پناه ببرد و خدا هم در عین حال به شیطان بگوید: من خود دنبال راه فرار می‌گردم...
▪️
خیر! شریعت‌مداری نه با شریعت که با #شر شروع می‌شود. در این‌که #طالقانی مصداق #خیر بود، هیچ شکی نیست اما مگر #مسیح یا #مسیحیت خیر نبود؟ و مگر #اسلام به خصوص با قرائت محمد و روایت علی خیر کثیر نبود؟ اگر #فتنه را #انحراف از راه خیر بخوانیم، لاجرم باید اذعان کنیم که جمهوری اسلامی هم به سرنوشت تاریخ دچار شد تا دون‌مایه‌ای چون نماینده‌ی خامنه‌ای در کیهان دقیقاً و عمیقاً برعکس تواصی #مطهری و #بهشتی رعایت حجاب را حتی از سر #ترس و #طمع هم #ارزش بخواند و در ادامه بنویسد: بی‌حجابی و دزدی هر دو خلاف حساب می‌شوند...
▪️
می‌خواهم ببینم اگر خمینی انقلابش را به جای طالقانی با #مصباح تزئین می‌کرد، آیا باز هم مردم در خلال شعار مرگ بر شاه هم‌راه روح‌الله می‌شدند؟ آدمی با مشاهده‌ی اشرار مصباح‌پرستی هم‌چون شریعت‌مداری واقعاً جا دارد از خدا برای خود طلب عاقبت خیر کند. بگذارید #ویرایش کنم قلم نحس و نجس شریعت‌مداری را. او باید هم‌چین بنویسد: بی‌حجاب و دزد هر دو اگر طرف‌دار نظام باشند، خلاف که نکرده‌اند هیچ؛ ثواب هم کرده‌اند...
▪️
اگر خواهر و مادر و زن و بچه‌ی شریعت‌مداری از ترس یا طم- شعب پنهانی تظاهر- حجاب می‌کنند، باید درک کرد این سلیطه‌ی سیاست را بابت اراجیفش. پابوس مصباح باید هم مثل مصباح #ریا را ارزش بخواند ولی راستش ارزش اشرف هم بیش از این اسلام ملاعمری مصباحیست‌هاست که خواهر شاه تن خودش را می‌فروخت و کاری با دین هم‌وطن نداشت...
▪️
بتراش ریشت را حاج‌حسین که الحق #اشرف هم به تو #شرف دارد...
#حق
#حسین_قدیانی

لینک پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

لینک پیج حق‌نامه [پیج سیاسی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1400?igsh=MXQ0bGQwdjR4anNvcA==

لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

?
شب واقعه
ح‌سین ق‌دیانی: وسطای نوشتن یک رمانم. رمانی که از روزگار جنگ شروع می‌شود و تا جنگ روزگار کش می‌آید. خب من در کنج عافیت ننشسته‌م. لذا این یادداشت‌های هر روزه در دو پیج کافه‌ی حق و حق‌نامه به کار رمانم به لحاظ سرعت در اتمام ضربه می‌زند. الغرض! برای پیش‌برد رمان مجبورم به دو گردش؛ کافه‌گردی و شب‌گردی. چه این‌که پاتوق نسل جدید در زمان فراغت بیش‌تر همین دو جاست؛ کافه و شب. هر از گاه محصول این دو گردش را در مطالبم نیز منتشر می‌کنم که پست بعد- قبل از مصادیق آن است. کافه‌گردی نیاز به توضیح ندارد اما شب‌گردی حتماً باید شناخت مرا از شب و آدم‌هایش بیش‌تر کند. در شب آدم‌های خوب، خوب‌ترند؛ آدم‌های خاکستری عمدتاً خواب‌ند و آدم‌های بد، بدترند و ای بسا که اغلب ما هم‌زمان خوب و بد و خاکستری باشیم؛ توأمان سفید و سیاه. راستش ساعاتی پیش در خلال یکی از این شب‌گردی‌ها حادثه‌ای برایم پیش آمد؛ هم تصادف بود و هم زورگیری. وقتی در روز روشن در اتوبان صدر به راحتی زورگیری می‌شود، من باید بیش‌تر مراقب شب‌گردی‌های خودم باشم. از سویی در مبارزه‌ی سیاسی قائل به مبارزه‌ی جوان‌مردانه هستم؛ فرقی هم نمی‌کند له یا علیه چه حکومتی. این‌که بخواهم حادثه‌ی بام‌داد امروز را به مطالبم ربط بدهم، ناظر بر چند و چون حادثه، چندان منصفانه نیست‌. بماند که هیچ وقت هم دنبال قهرمان‌بازی نبوده‌ام. حتی این‌که از بی‌جمهوری اسلامی هر شماتتی برمی‌آید، دلیل نمی‌شود که من بدون ادله، اتهام سست بزنم. کم و کیف حادثه را که بررسی می‌کنم، آن را بیش‌تر از جنس ناامنی‌های رایج می‌بینم تا انتقام سیاسی مثلاً. هر چند صرف همین ناامنی‌ها هم نمره‌ی بد دیگری در کارنامه‌ی نظام است. نظامی که وقت پلیس خود را با گشت بی‌سود و سواد ارشاد می‌گیرد، باید هم صد و ده خواب و خسته‌ای داشته باشد. هیهات! من از جنس مردمی نیستم که تا تقی به توقی می‌خورد، همه چیز را می‌انداختند گردن شاه. باری از ایدئولوژی بدتر آن است که مبارزه با ایدئولوژی خود تبدیل به یک ایدئولوژی دیگر شود؛ ایدئولوژیک شود. پست بعد- قبل را دقیق‌تر و عمیق‌تر از این پست بخوانید که بازنشر یکی از مطالب چند ماه پیشم است. دعا کنید کار رمانم هم بگیرد.‌ رمانی که از حاج‌حسین‌های روزگار جنگ تا حاج‌حسین‌های جنگ روزگار را دربرمی‌گیرد. دوستی که دوستش را در جبهه‌ی خرم‌شهر جا می‌گذارد و سال‌ها بعد به جبر روزگار و در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی، مفتش فرزند همان دوست می‌شود، بی‌آن‌که در ابتدای امر بداند دارد نطق از بچه‌ی دوستش می‌کشد...
#حق
#حسین_قدیانی

لینک پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

لینک پیج حق‌نامه [پیج سیاسی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1400?igsh=MXQ0bGQwdjR4anNvcA==

لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

?
?درباره‌ی تفاوت نسل امروز با نسل پنجاه و هفت یا پنچاه و نفت
#مبارزه_برای_کمی_زندگی
?️این یادداشت قبلاً در پیج‌های کافه‌ی حق و حق‌نامه منتشر شده
ح‌سین ق‌دیانی: اگر پنجاه و هفتی‌ها حتی در کوه و جنگل و دریا و کویر هم دنبال مبارزه بودند و بعضاً دنبال مبارزه‌ی مسلحانه بودند، این نسل جز #زندگی ایدئولوژی دیگری ندارد. این نسل زیاد کافه می‌رود؛ چون زندگی بر جنگ و خنده بر مبارزه شرف دارد. این نسل زیاد دوردور می‌رود؛ چون تفریح و تفرج بر قیام و قعود شرف دارد. این نسل زیاد خوش‌گذرانی می‌کند؛ چون دم‌غنیمتی بر غصه‌ی آینده را خوردن شرف دارد. این نسل حتی کتاب را هم نه در کتاب‌خانه بل‌که در کافه موقع سرو قهوه می‌خواند، چون به کتاب به چشم اسلحه نگاه نمی‌کند. این نسل کتاب نمی‌خواند که چریک چغرتری شود؛ کتاب می‌خواند که اتفاقاً چریک نشود. چمران برای این نسل، نه یادآور چگوارا بل‌که تداعی‌گر هم‌دلی با گل آفتاب‌گردان است. برای نسل نو حتی چه و فیدل و دیگو هم اگر به درد زندگی و ظواهر عزیز آن می‌خورند که مثلاً عکس سیاه‌سفیدی روی فنجان قهوه‌ای باشند، خوب‌ند و الا نه. اساساً مبارزه‌ی این نسل برای زندگی است. اگر جوزده‌های پنجاه و هفت زندگی را برای مبارزه می‌خواستند، این نسل برای زندگی هم لاجرم محکوم به مبارزه است. باری این نسل با وجود همه‌ی احترامی که برای آوینی قائل است، حتماً و قطعاً زندگی را زیباتر از شهادت می‌داند و می‌خواند. آوینی که شعار نمی‌داد ولی این نسل حتی دنبال شعارهای سیدمرتضی هم نیست. این نسل دنبال اشعار کامران می‌گردد برای غزاله...
#حق
#حسین_قدیانی

لینک پیج کافه‌ی حق [پیج فرهنگی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1401?igsh=MWxraWVlZjExeWNobA==

لینک پیج حق‌نامه [پیج سیاسی ح‌ق]
https://www.instagram.com/hosein.ghadyani1400?igsh=MXQ0bGQwdjR4anNvcA==

لینک کانال ح‌سین ق‌دیانی:
https://t.me/ghete26

#باجو و #ناظری
بازخوانی یکی از یادداشت‌هایم در شماره‌ی سوم مجله‌ی حق
#حق
#حسین_قدیانی
https://t.me/ghete26