مادر جان بهارم، در وصف دست‌خطم می‌گفت که اگر دفتر‌هات رو بذاری تو آفتاب، نوشته‌هات راه میفتن.

بعد بنده رو با این وضع می‌بردن دفتر معلم بهداشت که اطلاعات پرونده‌های بچه‌های مدرسه رو رونویسی کنم. د آخه لامروتا. :))

گویندگانِ یه زیرمجموعه از زبان چینی (که مطمئن نشدم کدوم) وقتی چیزی رو متوجه نمی‌شن می‌گن «عین دل و روده‌ی مرغه».
منو یاد «خرچنگ‌ قورباغه» تو فارسی می‌اندازه که برای ناخوانا بودن نوشته‌ها به کار می‌بریم. ولی هیچ منبعی، برای فارسی crabs and frogs رو ذکر نکرده. 😁

حالا آدم اگر خودش روی کسی حساب باز کرده باشه و بخوره تو ذوقش، یه چیزه. من عزیزترین آدم زندگیمو معرفی کردم به یه عاشقانه‌نویسِ به زعم خودم لطیف و مثبت، که با هم هم‌خونه بشن. و طرف از هیچ‌گونه آزار روانی‌ای نسبت به این عزیز فروگزار نکرده بود. وقتی اون عزیز برای حفظ سلامت روان خودش از یارو فاصله گرفته، و اون‌قدر باهاش صمیمی نشده، یارو یه گونه‌ی جدید آزار و اذیت رو در پیش گرفته که نشون بده از این‌که مرکز توجه نیست هم خوشش نیومده. هم توقع داره که بتونه غذایی که براش پختی رو تف کنه تو بشقابش و بره دهنش رو جلوی تو آب بکشه، هم توقع داره که همچنان براش غذا ببری و تلاش کنی غذات رو دوست داشته باشه.

هی یادم می‌افته که این آدم می‌تونه یه آدم دیگه رو دوست داشته باشه، توانایی برقرار کردنِ روابط سالمِ انسانی رو داره. دوست و پارتنر داره. ولی تصمیم گرفته روی خاردار و مریضش رو نشونِ عزیزی که سپرده‌م به دستش بده. و هی اعصابم خط‌خطی و خط‌خطی‌‌تر می‌شه.

آدمی که زندگی تو رو جهنم کرده، از هیچ آسیبی دریغ نکرده و هیچ نکته مثبتی در ارتباطش با تو نذاشته، می‌تونه به یه آدمِ دیگه‌ی زندگیش عشق بورزه و یه رابطه سالم باهاش داشته باشه.

دیدنِ این تناقض‌ها دردناکه. نشون می‌ده که یارو می‌تونست مثل آدم باهات معاشرت کنه، می‌تونست بهت آسیب نزنه، صرفا نمی‌خواست. تواناییش رو داشت که آدم باشه، فقط تو ارزشش رو نداشتی که واسه تو آدمیتش رو خرج کنه.

بعد یه عده این اسم رو لیترالی ترجمه کرده‌ن به welcome tax، و مثلا تو مکالمه می‌گن مالیاتِ خوش‌اومدنِ فلان ملک این‌قدر می‌شه. ?
#سه_هزار_دانستنی_از_کنارش

در زبان انگلیسی یه ضرب‌المثل درباره سخت بودنِ بچه‌داری هست که می‌گه it takes a village to raise a child. واسه بچه بزرگ کردن، به اندازه یه دهکده، آدم لازمه.
حالا من پس‌فردا که بچه‌دار شدم، باید بیارم با بچه‌های کانالستان بزرگشون کنم. چندین کا ممبر و ادمین لازمه واسه بچه بزرگ کردن. :))

میتونی از پایان ۱۲ ماهگی با هیلارو آشناش کنی این قند و عسل رو??❤️

حالا خدایان هم شوخ‌طبعی‌های جالبی دارن. بر‌می‌دارن هفت تا فرزند دختر با مو‌های لخت ابریشمی می‌ذارن تو بغلم، می‌گن به اینا روتین مراقبت از مو یاد بده.

خودم هیچ روتین مشخصی واسه مو‌هام ندارم‌. اگر بتونم فرفریا رو بعد از حموم درست و خوشگل دربیارم، فرفری خواهم بود. اگر نتونم، دم‌اسبیشون می‌کنم. موی دم‌اسبی رو دیگه تو آینه نمی‌بینم، پس مشکل من نیست. مشکل پشت‌سریامه.