?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months ago
آموزش من ساده است، زندگی را به تعویق نینداز؛ منتظر فردا نباش، فردا هرگز نمی آید، زندگی را امروز زندگی کن....
مسیح به مریدانش میگوید: به این سوسنهای صحرایی نگاه کنید، زحمتی نمیکشند، چیزی نمیبافند و نمیریسند، با این حال حتى سلیمانِ پادشاه هم مانند این گلهای صحرایی شکوهمند نبوده.....
زیبایی این گلهای سوسن در چیست؟ در پذیرش تمام و کامل خودشان، هیچ برنامه ای در وجودشان نیست که خودشان را بهتر کنند. در اینک اینجا هستند، در بادها میرقصند، حمام آفتاب میگیرند با ابرها صحبت میکنند، در گرمای بعدازظهر به خواب می روند، با پروانه ها بازی میکنند، لذت میبرند، عشق میورزند، و با وجود خودشان شادمان هستند.
وقتیکه باز باشی، تمام جهان هستی انرژی اش را در تو خواهد ریخت. آنگاه درختان برای تو سبزتر هستند، آفتاب درخشان تر از همیشه است، همه چیز زیبا و رنگین خواهد بود. در غیر اینصورت همه چیز برایت تیره و خاکستری است.
پس خودت را بپذیر... این یک نیایش است، خودت را بپذیر، این یک شکرگزاری است. در وجودت آسوده باش، خداوند تو را اینگونه میخواهد. او تو را در هیچ شکل دیگری نمی خواهد، وگرنه تو را بصورت فردی دیگر میآفرید. او تو را اینگونه آفریده و نه هیچ شخص دیگری را...
سعی در بهبود خود در اساس یعنی سعی در بهتر کردن خداوند، که فقط احمقانه است، و با ادامه ی این کار دیوانه تر و دیوانه تر خواهی شد، به هیچ کجا نخواهی رسید و فقط فرصت بزرگ زندگی کردن را از دست خواهی داد.
اوشو
فقط بسیار به ندرت فردی از این دام گریخته است. این فرد یک بودا، یک مسیح خوانده میشود. انسان بیدار کسی است که از تله ی آرمان گرایی های دیوانه کننده جامعه بیرون زده باشد، کسی که بیهودگی آن را دیده است، که این فقط مسخره است که تو نمیتوانی خودت را بهتر کنی.
و من نمیگویم که بهتر شدن اتفاق نمی افتد، این را یادت باشد. ولی تو نمیتوانی خودت را بهتر کنی، وقتی از بهتر سازی خودت دست برداشتی، آنگاه زندگی تو را بهتر خواهد ساخت، در آن آسودگی....در آن پذیرش.... زندگی شروع به نوازش تو خواهد کرد، شروع میکند در تو
جاری شدن. و وقتی تو شکایت و انزجاری نداشته باشی، شکوفا خواهی شد و رشد میکنی.
اوشو
ادامه دارد....
خودت را بپذیر.... لحظه ای که خودت را بپذیری، باز میشوی، آسیب پذیر میشوی، دریافت کننده میشوی. لحظه ای که خودت را بپذیری آنگاه نیازی به آینده نیست، زیرا نیازی نیست چیزی را بهتر کنی. آنگاه همه چیز خوب است، آنچه که هست خوب است. در همین تجربه است که زندگی رنگی جدید به خودش میگیرد، یک موسیقی تازه برمی خیزد....
اگر خودت را بپذیری، این آغاز پذیرش همه چیز است. اگر خودت را انکار کنی در اساس کائنات را انکار کرده ای، خداوند را انکار کرده ای. اگر خودت را بپذیری خداوند را پذیرفته ای، آنگاه کار دیگری جز لذت بردن و جشن گرفتن وجود ندارد. دیگر شکایتی باقی نمیماند، انزجاری نیست....
آنگاه احساس سپاسگزاری داری، آنگاه زندگی خوب است و مرگ نیز خوب است، و شادی خوب است و اندوه خوب است. آنگاه بودن با معشوق خوب است و تنها بودن خوب است. آنگاه هر اتفاقی رخ دهد خوب است، زیرا توسط خداوند اتفاق میافتد.
ولی تو برای قرنها شرطی شده ای که خودت را نپذیری، تمام فرهنگهای دنیا ذهن انسان را مسموم ساخته اند، زیرا همگی بر یک چیز تاکید دارند، خودت را بهتر کن... تمام آنها در شما ایجاد تشویش و اضطراب کرده اند، تشویش و نگرانی حالت پرتنشی است بین آنچه که هستی و آنی که باید باشی.
اگر این "بایدها" در زندگی وجود داشته باشد، مردم محکوم هستند که در نگرانی و اضطراب باقی بمانند. اگر یک آرمان وجود داشته
باشد که باید آن را محقق کنی، چگونه میتوانی آسوده باشی؟ چگونه میتوانی در وطن باشی؟
اینگونه غیر ممکن است بتوانی هر چیزی را با تمامیت زندگی کنی، زیرا ذهن مشتاق آینده است و آن آینده هرگز نمی آید. نمی تواند بیاید... همان طبیعت خواسته ی تو آن را ناممکن میسازد. وقتی که بیاید تو شروع میکنی به تخیلات دیگر، چیزهای دیگری را طلب خواهی کرد....
در آن ذهن آرزومند همیشه میتوانی اوضاع بهتری را متصور شوی و میتوانی همیشه در تنش و نگرانی و اضطراب باقی بمانی. بشريت قرنهاست که اینگونه زندگی میکند.
اوشو
ادامه دارد....
هشیار باش که شما اینجا نیستید تا فقط سرگرم شوید، و من با سرگرمی مخالف نیستم، به وقت خودش خوب است، ولی به چیزی بیشتر از سرگرمی نیاز است، فقط آن است که به اشراق و رهایی شما کمک میکند.
سرگرمی یک نیاز بسیار فروتر است، اشراق، معرفت و آگاهی یک نیاز والاتر است، اگر فقط از یک سرگرمی به یک سرگرمی دیگر بروید، توخالی باقی خواهی ماند، هرگز رشد نخواهی کرد، نابالغ باقی خواهی ماند.
تو باید گاهی به اعماق زندگی، به اعماق عشق، نور و خداوند بروی، گاهی اوقات باید در مراقبه و جاودانگی پرواز کنی تا طعم های والاتری از زندگی را بچشی، فقط این است که تو را بالغ خواهد کرد....
اوشو
مردم هیچگاه تلاشی برای تغییر خودشان انجام نمیدهند، ولی با این حال مشتاق بهشت هستند. آنها غافلند، زیرا هر کجا که میروند جهنم را خلق میکنند، آنها خودشان جهنم هستند.
پس موضوع یافتن بهشت در جایی نیست. موضوع این است، تا وقتی که بهشت را پیشاپیش در خودت نداشته باشی آن را هیچ کجا نخواهی یافت.
یک داستان تمثیلی زیبا برایتان میگویم. مردی بلیط رفت و برگشت به بهشت و جهنم را برنده شده بود، از او پرسیده شد که دوست دارد اول به کدام مقصد برود؟ او پاسخ داد: اول میخواهم به جهنم بروم، پس ترتیب آن داده شد. وقتی به آنجا رسید یک منظره عظیم را در پیش چشمانش یافت.
یک تالار بزرگ را دید با میزهای طولانی که روی آنها پر از انواع و اقسام خوراکهای لذیذ بود. مردم در اطراف میزها نشسته بودند، قاشقهایی پر از خوراکها از بالای میز آویزان بود، ولی هیچکس چیزی نمیخورد.
مرد تعجب کرده بود. ولی وقتی از نزدیک نگاه کرد متوجه شد که مردم از نوعی فلج مفصل آرنج رنج میبرند، آنان سعی میکردند که قاشقها را به دهان ببرند ولی نمیتوانستند. مرد با خود گفت:
پس جهنم چنین است... زندگی در جهانی پر از فراوانی و برکت، ولی رنجِ گرسنگی کشیدن در میان آن همه نعمت، و قادر نبودن به سیر کردن خود....
سپس مرد درخواست کرد تا به بهشت برود. در بهشت باز هم همان تالارها را دید با همان میزهای طولانی، با همان خوراکهای خوشمزه و عالی.... وقتی دقت کرد دید که باز هم مردمی که دور میز نشسته اند دچار همان فلج مفصل آرنج هستند.
پس با صدای بلند فریاد زد؛ این بهشت است؟
ولی وقتی بیشتر دقت کرد دید که یک تفاوت جزئی وجود دارد که تمام تفاوت را شکل میدهد.
او دید که در بهشت همه همدیگر را تغذیه میکنند و قاشق به دهان دیگری میگذارند، آنان همانقدر قدر فلج بودند، ولی یکدیگر را تغذیه میکردند.
گذاشتن قاشق در دهان خودشان غیر ممکن بود ولی این امکان وجود داشت که دیگری را خوراک بدهند و دیگران نیز به او خوراک میدادند.
آری... این تنها تفاوت است. ولی این تفاوت در درون شکل میگیرد "مهربانی برخاسته است"
آگاه باش، تا وقتی که شهوات تو تبدیل به مهر نشده باشد هر کجا بروید جهنم خواهد بود. وقتی شهوات تو تبدیل به مهر شود در بهشت هستی و این تنها بهشت حقیقی است.
اوشو
سوال: اوشوی عزیز، مراقبت کردن از دیگران در کجا تبدیل به مداخله میشود؟
پاسخ:
لحظهای که ایدئولوژی و عقاید وارد شود علاقمندی به دیگران تبدیل به مداخله میشود. آنگاه عشق تلخ میشود، تقریباً نوعی نفرت میشود. حفاظت از دیگران تبدیل به زندان میشود. تفاوت را ایدئولوژی ایجاد میکند.
برای نمونه اگر یک مادر باشی، از فرزندت مراقبت میکنی، او به تو نیاز دارد، بدون تو نمیتواند زنده بماند، وجود تو الزامی است، به خوراک نیاز دارد، به عشق نیاز دارد، ولی او به ایدئولوژی تو و باورهای تو نیازی ندارد، او نیازی به آرمانهای تو ندارد، به مسیحیت تو، به هندوییسم تو، به اسلام تو نیاز ندارد، او به متون مذهبی تو نیاز ندارد، فقط از آرمانها، ایدئولوژیها و اهداف پرهیز کن، آنگاه مراقبت کردن زیباست، معصومانه است، در غیر این صورت مراقبت حیله گرانه میشود.
لحظهای که هر عقیده و آرمانی را وارد کنی، رابطه را مسموم میسازی، مراقبت کردن زیباست ولی وقتی این مراقبت آرمانی در خود داشته باشد آن وقت حیلهگریست، آنگاه یک معامله و مشروط شده است.
و تمام عشقهای ما حیلهگرانه است، به همین دلیل است که دنیا این همه در رنج است و جهنم شده. چنین نیست که عشق و مراقبت وجود ندارد، وجود دارد، ولی بسیار حیلهگرانه و خودخواهانه است.
مادر مراقبت میکند، پدر مراقبت میکند، شوهر مراقبت میکند، زن مراقبت میکند، برادر و خواهر همه مراقبت میکنند، مردم خیلی زیاد مراقبت میکنند، ولی با این حال دنیا یک جهنم شده است، مشکلی وجود دارد، چیزی در اساس به خطا رفته است، این اشکال در کجاست؟ مشکل اینجاست که مراقبت از دیگران شرطی شده است، "چنین کن..." _"چنان باش..."
آیا هرگز کسی را بدون قید و شرط دوست داشتهای؟ آیا هرگز کسی را همانگونه که هست دوست داشتهای؟ آنگونه که نخواهی او را بهبود ببخشی، یا نخواهی او را تغییر بدهی؟ آیا او را کاملاً و تماماً پذیرفتهای؟ آنگاه میدانی که مراقبت یعنی چه، آنگاه تو از آن مراقبت ارضا خواهی شد و به دیگری نیز کمک خواهد شد
به یاد بسپار اگر در عشق و مراقبتهای تو تجارتی وجود نداشته باشد، اگر در آن جاه طلبی نباشد، شخصی که مورد عشق و مراقبت تو قرار دارد برای همیشه عاشق تو خواهد بود.
ولی اگر در این مراقبت تو اهدافی وجود داشته باشد، آن وقت شخصی که از او مراقبت کردهای هرگز قادر نخواهد بود تو را ببخشد.
اوشو
رژیم شما فقط چیزی که میخورید نیست...
چیزهایی که تماشا میکنید
چیزهایی که گوش میدهید
مطالبی که میخوانید
آدمهایی که با آنها معاشرت میکنید
و تمام چیزهایی که ذهن و روحتان را در معرضش قرار میدهید شامل رژیمتان میشود.
پس از آنچه که به طور حسی، جسمانی و روحانی وارد کالبد خود میکنید، آگاه باشید.
حسام الدین سراج
سوال: اوشوی عزیز، آیا مراقبه میتواند شهوانی باشد؟
آری... و این تنها راه برای وجود مراقبه است. شهوت انرژیست، شهوت آتش است، شهوت زندگیست، ( در اینجا دقت بفرمایید که منظور اوشو از شهوت، شهوت جنسی نیست، فرق این دو بسیار است، در اینجا شهوت به معنی شوق و اشتیاق بسیار زیاد، تپش داشتن و حرارت و آتشین بودن است)
اگر مراقبه را همین طوری بدون هیچ شوق و شدت و آتش انجام دهی، هیچ اتفاقی نمیافتد. اگر فقط به عنوان تشریفات نیایش میکنی و عشقی در قلبت بر نمی خیزد، این نیایش تو بی معنا و مسخره است.
اگر بدون شوق زیاد نزد خداوند نیایش کنی، هیچ اتصالی بین تو و خداوند وجود نخواهد داشت، فقط شهوت، تشنگی و گرسنگی میتواند آن پل ارتباطی باشد.
هرچه بیشتر تشنه باشی امکانات بیشتر خواهد بود. اگر تماماً تشنه باشی، اگر فقط تشنگی شده باشی، اگر تمامی وجودت توسط آن شوق زیاد تسخیر شده باشد، فقط آن وقت اتفاقی خواهد افتاد. در آن شدت... در لحظه شهوت ۱۰۰ درجه.
پس ولرم نباش... مردم یک زندگی ولرم را زندگی میکنند، آنان نه این هستند و نه آن.... پس میان حاله باقی میمانند، اگر بخواهی به ورای میان حالگی بروی، یک زندگی پر از شوق و آتش خلق کن...
اگر آواز میخوانی با شوق فراوان آواز بخوان، اگر عشق میورزی با شور و شوق شدید عشق بورز، اگر نقاشی میکنی، با شوق فراوان نقاشی کن، اگر صحبت میکنی، با شوق فراوان صحبت کن، اگر میشنوی با شور فراوان بشنو، اگر مراقبه میکنی، با شدت و شوق بسیار مراقبه کن.
اینگونه است که از همه سو شروع میکنی به وصل شدن به خداوند، در این موقعیت است که تو متصل میشوی....
پس آگاه باش که من کاملاً طرفدار احساسات آتشین هستم، هر کاری که میکنی انجام بده، ولی با شهوت و آتش بسیار در آن گم شو... خودت را در آن غرق کن و حل شو، و آن حل شدن همانا رستگاری تو خواهد شد.
اوشو
مردمان هوشیار و مراقبه گون خیلی رقابتی نیستند. آنان از زندگی لذت میبرند. چه کسی به خودش زحمت میدهد که خانه ای بزرگتر از دیگری داشته باشد؟ چه کسی زحمت میکشد تا حساب بانکی بزرگتری داشته باشد؟ برای چه...؟
تو با زن یا با مرد خودت خوش هستی و همراه با زندگی در حال رقصیدن هستی. دیگر چه کسی میخواهد که ساعتها و ساعتها در بازار بنشیند، هر روز و هر روز، سال تا سال به این امید که یک حساب بانکی بزرگ داشته باشد و آنوقت بازنشسته شود و از زندگی لذت ببرد؟ آن روز هرگز نخواهد آمد، نمیتواند بیاید، زیرا تمام زندگی ات را با ریاضت و دویدنهای احمقانه طی کرده ای...
به یاد داشته باش.... مردمان تاجر مسلک مردمانی ریاضت کش هستند، آنان همه چیز را وقف پول کرده اند. انسانی که عشق را میشناسد و هیجان و شعف عشق را شناخته باشد، اهل رقابت نخواهد بود.
او خوشحال خواهد بود که بتواند نان روزانه خودش را به دست بیاورد. معنی دعای مسیح که میگوید "نان روزانه ی ما را به ما
بده.... همین است. این بیش از کافی است.
حالا مسیح به نظر یک احمق میرسد، او میبایست درخواست میکرد، “حساب بانکی بزرگتری به ما بده!" او فقط درخواست نان روزانه اش را دارد؟
انسان شادمان هرگز بیشتر از این درخواستی ندارد. آن شادمانی بسیار راضی کننده است. فقط انسانهای ارضاء نشده اهل رقابت هستند، زیرا آنان زندگی را در اکنون نمی بینند.
اوشو
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months ago