𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 day, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 4 weeks ago
مردمان هوشیار و مراقبه گون خیلی رقابتی نیستند. آنان از زندگی لذت میبرند. چه کسی به خودش زحمت میدهد که خانه ای بزرگتر از دیگری داشته باشد؟ چه کسی زحمت میکشد تا حساب بانکی بزرگتری داشته باشد؟ برای چه...؟
تو با زن یا با مرد خودت خوش هستی و همراه با زندگی در حال رقصیدن هستی. دیگر چه کسی میخواهد که ساعتها و ساعتها در بازار بنشیند، هر روز و هر روز، سال تا سال به این امید که یک حساب بانکی بزرگ داشته باشد و آنوقت بازنشسته شود و از زندگی لذت ببرد؟ آن روز هرگز نخواهد آمد، نمیتواند بیاید، زیرا تمام زندگی ات را با ریاضت و دویدنهای احمقانه طی کرده ای...
به یاد داشته باش.... مردمان تاجر مسلک مردمانی ریاضت کش هستند، آنان همه چیز را وقف پول کرده اند. انسانی که عشق را میشناسد و هیجان و شعف عشق را شناخته باشد، اهل رقابت نخواهد بود.
او خوشحال خواهد بود که بتواند نان روزانه خودش را به دست بیاورد. معنی دعای مسیح که میگوید "نان روزانه ی ما را به ما
بده.... همین است. این بیش از کافی است.
حالا مسیح به نظر یک احمق میرسد، او میبایست درخواست میکرد، “حساب بانکی بزرگتری به ما بده!" او فقط درخواست نان روزانه اش را دارد؟
انسان شادمان هرگز بیشتر از این درخواستی ندارد. آن شادمانی بسیار راضی کننده است. فقط انسانهای ارضاء نشده اهل رقابت هستند، زیرا آنان زندگی را در اکنون نمی بینند.
اوشو
جامعه یک ذهن سرکوبگر در انسانها خلق کرده است، ذهنی که نگرشی منفی به زندگی دارد. ذهنیت ضد شادمانی....
جامعه بسیار با گرایش انسانها به سمت جنس مخالف مشکل دارد، جامعه با سکس مخالف است. چرا جامعه اینهمه با سکس مخالف است؟
زیرا اگر به مردم اجازه دهید که از عشقبازی با جنس مخالف و سکس لذت ببرند، نمی توانید آنان را به بردگان تبدیل کنید. غیرممکن است....
انسان شادمان را نمیتوان به بردگی کشاند. حقه در همین است. فقط افراد غمگین و سرکوب شده را میتوان به بردگی وادار کرد. انسان شاد فردی آزاده است، او نوعی استقلال از خودش دارد.
نمیتوانی مردمان شادمان را برای ارتش و جنگ به کار بگیری. غیرممکن است. چرا باید به جنگ برود؟ ولی اگر فردی قوای جنسی خودش را سرکوب کرده باشد آماده است به جنگ برود.
مشتاق رفتن به جنگ است، زیرا او در آفرینندگی و خلاقیت ناتوان است. اینک فقط یک کار میتواند بکند، میتواند نابود کند. تمام انرژیهایش که میتوانست در عشق و زیبایی شکوفا شود، مسموم و ویرانگر شده است.
پس آماده است به جنگ برود، نه تنها آماده است، بلکه شوق آن را هم دارد. او مشتاق کشتن است، میخواهد نابود کند.
در واقع، وقتی او انسانهای دیگر را میکشد، لذتی جایگزین از عمل دخول را پیدا میکند. این دخول میتوانست در یک رابطه عاشقانه باشد و زیبا میبود. وقتی در عشق وارد بدن یک زن میشوی این یک نکته است؛ امری روحانی و معنوی است.
ولی وقتی وضعیت عوضی میشود و تو با یک شمشیر، یک نیزه وارد بدن دیگری میشوی این زشت است، خشن است، نابود کننده است، ولی تو به دنبال یک جایگزین برای دخول هستی.
اگر جامعه به افراد آزادی کامل برای شادمانی بدهد، هیچکس ویرانگر نخواهد بود. مردمی که آزاد باشند و بتوانند به زیبایی عشق بورزند، هرگز ویرانگر نیستند. و مردمی که به زیبایی عشق میورزند و از زندگی لذت میبرند، اهل رقابت هم نیستند.
اوشو
توضیح برای مخاطبانی که با منظرگاهِ نگاه و اندیشه اوشو غریب هستند.
این سخنان توجیح کننده و تاییدی برای شهوترانی و بی بند و باری نیست. آنچه اوشو از سکس و لذتِ هم آغوشی میگوید بسیار عمیقتر از آن چیزی است که در سطح ما میشناسیم و عموما نیز بر پایه شهوات و نفسانیات ماست. برعکس منظور اوشو آن پدیده ای است که تماما بر پایه عشقی است که بر مدار آگاهی و مراقبه گونگی میچرخد که در آن مالکیت و تسلط بر دیگری و کامجویی نیست. بلکه آن عشقبازی است که خودش آن را دیدار ملکوتی انرژی ها نامیده است، نه هوسبازی و شهوترانی....
برای آشنایی عمیقتر در این مورد مطالعه کتاب "سکس تا فرا آگاهی" از اشو را توصیه میکنم.
@awareness_diamonds
خودشناسی حقیقی فقط وقتی اتفاق میافتد که تمامی خانه و زندگی شما پر از نور شود. یک شعلهی کوچک از نور کفایت نمیکند، تمام خانه( وجودت) نیاز به نور دارد تا تمام گوشهها و پستوها پر از نور شود. وگرنه همیشه به دو بخشِ شکسته باقی میمانید.
آن بخش که پر از نور است تصمیم میگیرد که به هیچ ماری اجازهی ورود به خانه را نخواهد داد؛ ولی در مورد آن گوشههای تاریک که مارها پیشاپیش آنجا زندگی میکنند چکار میتواند بکند؟
و دیر یا زود وقتی که مارها به سمت نور بیایند، فریاد خواهید زد که پیمان شما شکسته شده؛ آن پیمانی که بسته بودید که نگذارید هیچ ماری وارد خانه شود شکسته شده است.
وقتی قسم میخورید و عهد میبندید که دیگر عصبانی نخواهید شد، با آن بخش کوچک که در نور است قسم میخورید. توجهی به آن نُه بخش دیگر که هنوز در تاریکی هستند و در تاریکی غوطهور هستند ندارید. جایی که حتی همین حالا خشم در حال دَم شدن و آماده شدن است.
تو بارها سکس را آزموده ای و بیهودگی اش را دیدی ای، پس پیمان میبندی که زندگی بدون سکس داشته باشی، ولی مراکز جنسی تو همگی در تاریکی غرقه هستند، هیچ اشعهای از هوشمندی تو به آنها نرسیده است.
بنابراین در گوشهای از سر خودت پیمان میبندی، ولی مراکز جنسی تو هیچ چیز از این پیمان نمیدانند؛ آنها به کار خودشان ادامه میدهند. سکس از آنجا برمیخیزد و هوشمندی تو را مغلوب میکند زیرا نُه برابر قویتر است.
آنوقت گریه و زاری میکنی، و دوباره پیمان میبندی، ولی هرگز درک نمیکنی که قسمخوردن برای یک پیمان کاری بیفایده است. نکته واقعی این نیست که تو از آن بخش کوچک پیمان بستهای، نکته واقعی در این است که تو این بخش کوچک را آنقدر بسط بدهی تا تمام وجودت آگاه شود. آنوقت نیازی به پیمان بستن وجود ندارد.
برای همین است که به شما میگویم یوگا از هیچکس نمیخواهد که پیمان ببندند و قسّم بخورند. بجز مردمان جاهل و احمق هیچکس در دنیا اینگونه عهد و پیمان نمیبندد. اینکار هیچ معنایی ندارد. موضوع واقعی چیزی دیگر است.
موضوع واقعی این است که اگر تمام وجود شما نورانی شود، آنوقت نیازی به پیمانبستن وجود ندارد. ولی ما به پیمان بستن ادامه میدهیم!
شما این پیمانها را برعلیه چه کسی میبندید؟ شما این پیمانها بر علیه آن بخشهای تاریک وجود خودتان میبندید، و ابداً به آن بخشها دسترسی ندارید! نمیتواند به آنجا راه پیدا کنید. تمام تصمیمات شما در گوشهای از ذهن شما باقی میماند. حتی تمام ذهن هم روشن نشده است.
اوشو
سوال: چگونه میتوانم از شما تشکر کنم؟
با خنده... این راه تشکر کردن از من است. از من این گونه سپاسگزاری کنید. من با جدی بودن مخالف هستم. اگر نزد من میآیید، خندان بیایید. حتی وقتی که جدی و خشک میآیید، من شما را میخندانم.
در نظر من خنده یک نیایش است، صورتهای جدی، چهرههایی بیمار هستند. هرگز با جدی بودن نزد خدا نروید. با خنده و رقصان بروید، و آنگاه دعاهای شما شنیده خواهد شد و تشکر شما به مخاطب خواهد رسید.
همیشه به یاد بسپار هر چه عمیقتر بخندی، نیایش تو عمیقتر خواهد بود، اگر بتوانی برقصی، وارد معبد شدهای، به خداوند نزدیک شدهای، آری... رقصیدن و خندیدن تنها راه رسیدن به الوهیت است.
اوشو
مراقبه، سکوت، نشستن، کاری نکردن.... بودا این را دیانا نامیده است.
بگذار این دیانا بیشتر و بیشتر در زندگیت رسوخ کند. هرگاه وقت داری، هرگاه کاری نداری که انجام دهی، سرگرمیهای غیر ضروری و غیر لازم برای خودت ایجاد نکن، فقط در سکوت بنشین و گذران زندگی را تماشا کن.
بودا میگوید: اگر بتوانی حتی برای چند لحظه ساکت بنشینی، بدون اینکه کاری بکنی، لمحاتی از ماوراء برایت خواهند آمد. پس فقط در سکوت بنشین و خواهی دید یک ویژگی جدید در وجودت رشد میکند.
بیشتر متمرکز میشوی، یشتر رضایت پیدا میکنی، صورت تو تغییر خواهد کرد و حالت چشمهایت عوض خواهد شد. آرامش و صفا در اطراف خودت خلق خواهی کرد. دیگران نیز این صفا و آرامشِ تو را احساس خواهند کرد.
در چنین سکوتی شاید مسائل بیرونی زندگی باقی باشند، آنها ادامه دارند، وضعیت دنیا توسط مراقبه تو عوض نخواهد شد، دنیا همان هست که بود، ولی این تو هستی که با مراقبه متفاوت خواهی بود، و وقتی تو متفاوت باشی دنیا نیز متفاوت خواهد بود. زیرا این دنیای توست و بستگی به نگرش و تفسیرهای تو دارد.
پس در این سفر زندگی به ساحل دیگر، نیاز داری تا بیاموزی که چگونه در سکوت بنشینی. ما معمولا به طور وسواس گونهای سرگرم و مشغول هستیم، نمیتوانیم در سکوت بنشینیم، باید کاری کنیم. این یک جنون است.
اگر کاری نداشته باشی که انجام دهی احساس کمبود و پریشانی میکنی، در درون میجوشی، شروع میکنی به روزنامه خواندن ان روزنامه را بارها میخوانی( البته در دنیای امروزی اعتیاد به موبایل و شبکه های اجتماعی جای روزنامه را گرفته) یا نزد دوستانت میروی تا با هم غیبت کنید و هزاران بار در مورد حرفها و چیزهای مسخره و تکراری با هم صحبت کنید. این یک جنون است، زیرا باید کاری بکنی، نمیتوانی آرام بمانی.
در غرب یک ضرب المثل بسیار مسخره دارند، میگویند: ذهن خالی کارگاه شیطان است. این باید توسط خود شیطان ساخته شده باشد، زیرا ذهن خالی جایگاه خداوند است. این را باید خود شیطان ساخته باشد تا ذهن هیچکس خالی نماند و شیطان بتواند به خوبی کار خودش را ادامه دهد.
من به شما میگویم اگر واقعاً خالی باشی شیطان نمیتواند وارد تو شود، زیرا افکار به عنوان مرکبهای شیطان عمل میکنند، شیطان بدون فکر نمیتواند وارد تو شود، بدون فکر هیچ چیز امکان ندارد وارد تو شود، هر آنچه که از بیرون وارد تو شود توسط افکار وارد میشود.
وقتی بیرون ناپدید میشود تو فقط یک درون هستی، این چیزی است که من همواره میگویم که حقیقت چیزی درونی است...
اوشو
زمانی برای زندگی کردن هست و زمانی برای مردن. اینها را با هم قاطی نکن، وگرنه هر دو را از دست خواهی داد.
پس هم اکنون، با تمامیت و شدت زندگی کن و نگران مرگ نباش، و وقتی که مردی، آنوقت به تمامی بمیر.... بخش بخش نمیر.... تکه پاره زندگی نکن.... وقتی مردی روی آن تعمق کن که مرگ چیست.
ولی هم اکنون، وقتت را برای چیزهایی که در دوردست هستند تلف نکن، این لحظه را زندگی کن. آن کودک درونت که فراموشش کرده ای می داند که چگونه با تمامیت و شدت زندگی کند. بدون ترس از اینکه زندگی از کنترل خارج شود.
شما اجازه دارید که خودتان باشید، بدون هیچگونه ممانعتی. من می خواهم این در تمام دنیا رخ بدهد. این تنها یک آغاز است. در این لحظه شروع کن به زندگی با تمایمت و با شدت، لحظه به لحظه، با سرخوشی و بازیگوشی.
و خواهی دید که هیچ چیز از کنترل خارج نخواهد شد، که هوشمندی تو تیز تر خواهد شد. که جوان تر خواهی شد و عشق تو عمیق تر خواهد شد.
و وقتی به دنیای بیرون می روی، هرکجا بروی، تا حد ممکن زندگی را و بازیگوشی را و شادمانی را منتشر کن *به تمام گوشه و کنار زمین.
اگر تمام دنیا شروع کند به خندیدن و شادمانی کردن و بازی کردن، انقلابی عظیم بوجود خواهد آمد.
جنگ ها توسط انسان های جدی بوجود می آیند؛ کشتارها توسط انسان های جدی صورت می گیرد و خودکشی ها توسط انسان های جدی انجام می شوند* تیمارستان ها پر از مردمان جدی است.
فقط تماشا کن که جدی بودن چه آسیب هایی به انسان زده است و آنوقت از جدی بودنت بیرون خواهی زد و به آن کودک که در درونت در انتظار است اجازه خواهی داد تا بازی کند و آواز بخواند و برقصد.
تمام مذهب من از بازیگوشی تشکیل شده است. این جهان هستی وطن ما است و ستارگان برادران و خواهران ما هستند؛ این اقیانوس ها و رودخانه ها و کوهستان ها دوستان ما هستند. در این کائنات که بسیار دوستانه است، تو مانند یک بودای سنگی نشسته ای....؟؟ من بودای سنگی را موعظه نمی کنم: می خواهم شما بوداهای رقصان باشید.
پیروان بودا این را دوست نخواهند داشت، ولی من اهمیت نمی دهم که دیگران چه فکر می کنند. من فقط به حقیقت اهمیت می دهم.
اگر یک حقیقت نداند که چگونه برقصد، افلیج است. اگر یک بودا قادر به خندیدن نباشد، چیزی کسر دارد؛ اگر یک بودا نتواند با کودکان قاطی شود و بازی کند، به بیداری نزدیک شده است، ولی کاملاٌ بیدار نشده است. چیزی در او خفته است.
اوشو
ادیان سازمان یافته همواره جنگ آفرین بوده اند. درست همان گونه که سیاستمدارها چنین بوده اند. شاید نامهای متفاوتی به کار ببرند...
سیاستمدارها برای به اصطلاح دموکراسی و آرمانهای مثلا ملی، سیاسی و اجتماعی می جنگند و مردم را به جان یکدیگر می اندازند، و ادیان سازمان یافته برای خدا می،جنگند، برای عشق، برای مفهوم خودشان از حقیقت، و میلیونها انسان در برخوردهای بین مسیحیان و محمدیان، بین مسیحیان و یهودیان و بین محمدیان و هندوها و بین هندوها و بوداییان کشته شده اند.
اما من به شما میگویم: مذهب واقعی کاری با جنگیدن و شکلهای مختلف سیاست و سیاست بازی ندارد، آن، کاوشی برای صلح و دوستی است.
اوشو
پنجمین زمینه، سودور جایا است. یعنی ماجراجویی، شجاعت، استقبال از چالش ها.
هرکجا چالشی باشد از آن استقبال کن. از آن پرهیز نکن و هرکجا ماجراجویی باشد فرار نکن، سفر را برو، هیچکس با ماجراجو بودن هرگز چیزی از دست نمیدهد.
من نمیگویم که طریق ماجراجویی پر از گلهای سرخ است، چنین نیست. گلها اندک هستند و خارها بسیار... ولی وقتی شخص زندگی پرماجرا را میپذیرد رشد میکند، منسجم میشود.
مردم معمولاً یک زندگی امن و بدون ماجراجویی را انتخاب میکنند. یک شغل خوب، خانه ای خوب، همسر خوب، شوهر خوب، و فرزندان خوب. آنگاه راضی هستند. مردم از زندگی و مرگ در رفاه رضایت دارند، گویی هدف، رفاه و راحتی است.
در اینصورت هرگز رشد نمیکنی، هرگز به هیچ قله ای دست پیدا نمیکنی، آنگاه هرگز به آنچه که مازلو آن را تحقق خویشتن خوانده است نخواهی رسید. پس در رفاه راحتی و دنیای آشنا و امن محصور نشو؛ فلسفه ی خودت را براساس وعده های شرکت بیمه ى عمر بنا نكن.قدری شهامت بیشتر پیدا کن وارد ناشناخته ها بشو.
وقتی وارد ناشناخته ها میشوی ناشناخته تو را حرکت میدهد. وقتی که آماده ی رها کردن امنیتهای خود باشی خداوند نیز آماده است تا رازهای خودش را بر تو بگشاید. وقتی آماده باشی برهنه و در دسترس خداوند باشی، خداوند نیز آماده است تا عریان و دردسترس تو باشد. او به تو پاسخ میدهد، دقیقاً به تو و آنچه هستی پاسخ می دهد.
یادت باشد، خداوند و زندگی هرگز فراتر از تو و آنچه هستی نمیرود. اگر به سمت او بروی او به سمت تو میآید؛ اگر فرار کنی او نیز میگریزد. اگر بر او بسته باشی، او نیز بر تو بسته میشود.
اوشو
یک چیز باید بعنوان معیار بخاطر سپرده شود. این لحظه همه چیز است. اگر بتوانی این لحظه را زندگی کنی همه چیز داری، و اگر درخواست لحظه ی بعدی را داشته باشی دچار بیماری خواهی شد. فقط همین لحظه کافی است.
این اشتیاق پیوسته برای لحظه ی بعد یک نارضایتی ظریف است. این لحظه راضی نیستم، پس شاید لحظه ای دیگر.... امید به آینده....
توصیه ی من این است، همین لحظه را زندگی کن، هرآنچه که هست، حتی اگر دردناک است زندگی اش کن...این تنها لحظه ای است که داری، لحظه ی بعد هرگز نمیآید، منتظرش نباش، جاه طلبی همیشه منتظر میماند، نفس همیشه منتظر میماند.
ملانصرالدین در صندلی حاضران نشسته بود و به سخنان یک سیاستمدار بیچاره گوش میداد تا اینکه هیچکس جز او در سالن باقی نمانده بود. سیاستمدار با دیدن صندلیهای خالی گفت این وحشتناک است. واقعاً نمیدانم چه باید بگویم!
ملانصرالدین فریاد زد میتوانی خداحافظی کنی." سیاستمدار گفت، در هرصورت، متشکرم، کار خوبی کردید که ماندید." ملا غرغرکنان گفت چی چی متشکرم؟ سخنران بعدی من هستم
انتظار برای لحظه بعد... منتظر، در کسالت.... انتظار لحظه ی بعد را کشیدن... انتظار.... خستگی.... فقط در انتظار لحظه ی بعد.... فقط مرگ خواهد آمد. لحظه ی بعد همان مرگ است؛ زندگی در این لحظه وجود دارد. زندگی اش کن.....
اوشو
ادامه پست قبل....
نخستین چیزی که باید به یاد داشته باشی این است: اگر زنی را به چنگ بیاوری، هرگز لذت نخواهی برد، زیرا لذت بردن نمیتواند تحمیلی و با زور باشد. این یک آهنگ ظریف است. وقتی زن هم عاشق تو باشد، فقط آنوقت است که این موسیقی بین دو نفر ایجاد میشود که سبب خوشی و لذت است.
می توانی زنی را به چنگ آوری، این کاری است که مردم میکنند، مدام به دنبال به چنگ آوردن و و تصاحب دیگری هستند. کسی با زور جسمانی چنین میکند، دیگری با قدرت پول.... چون پول دارد می تواند زنان را بخرد، دیگری با وسایل دیگر چنین میکند.
آنطور که من میبینم از هر صد نفر، ۹۹ نفر زن یا مردی را به چنگ آورده اند. عاشق بودن بسیار به ندرت رخ میدهد. ولی آگاه باش که اگر زنی را به چنگ بیاوری، فقط یک جسد در دستهایت داری، نه یک وجود انسانی، میتوانی با جسد عشقبازی کنی، و این کاری است که اکثریت میکنند. عشقبازی با اجساد.....
آری..می توانی زنی زا به چنگ بیاوری، ولی هرگز به آن زن دسترسی نداری، زن یا مرد هرگز نمیتوانند به چنگ آورده شوند. میتوانی سعی کنی، ولی فقط ناکام خواهی شد، زیرا هیچکس هرگز اینگونه لذت نبرده است. تمام تلاش تو مسخره و بیهوده خواهد بود.
پس هشیار باش و روی تمایلات جنسی خود مراقبه کن، آن را کامل و تمام نگاه کن. بگذار شفاف شوند. و نخستین چیز مورد نیاز این است که دست کم تمایلات خودت را طبیعی کن، بگذار سکس باشد و به چنگ زدن و قاپیدن و تصاحب دیگری فکر نکن.
قدری عاشقانه تر فکر کن، تهاجمی و خشن نباش، در مورد زندگی قدری شاعرانه تر باش، قدری باوقارتر باش.
نخست بگذار سکس گرایی تو به نقطه ی طبیعی سکس برسد، و سپس بگذار سکس تو از عشق تو پیروی کند. هرگز سکس را قبل از عشق قرار نده، عشق باید نیروی محرکه باشد و سکس باید از آن تبعیت کند. و زمانی که این مقدار عمل کردی در مسیر درستی قرار داری.
اوشو
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 day, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 4 weeks ago