گذشته توموری بدخیم و لاعلاج است که خود را تا زمان حال می‌گستراند.

در من سرشار از جنین های مرده‌ایست که از تجاوز افکارم بر کلمات ، نطفه شده‌اند. که از فقدان سکوت مرده اند.

‏حامل رنج‌های بیهوده از کنار هم قرار دادن کلمات برای رسیدن به جمله‌ای هستم که حاوی تمام درد ، خشم ، غم و دلتنگی موجود در اطرافم باشد.

Challenge For : @Gomen0n
‌
- دختری با موهای نارنجی، اندام کشیده، چهره‌ای خنثی و خشک.
‌
ژانر: درام، روانشناسی، کریمینال
داستانِ شما: اون دختر به طرز عجیبی عجیب بود. نقاشی هایی که میکشید حتی از دور هم انگار بوی خون می‌داد. سانا هیچ وقت مورد تایید دیگران قرار نگرفت اما این موضوع اهمیت چندانی هم نداشت، اون هرروز به کشیدن ادامه میداد و هرروز هم سروصدای بیشتری راه مینداخت.
همه اون رو دختری میشناختن که با خون قلم روی بوم می‌کشه. اما کسی اولین نقاشی اون رو ندید، نمایی از شکوفه‌های گیلاس که شروعِ تمام ماجرا بود.
‌
٫ ‌ 4 : @uoyfor

Challenge For : @InTheGutter
‌
- دختری با موهای بلند مشکی، پوستی سفید و چهره‌ای خنثی.
‌
ژانر: رومنس، طنز، انگست
داستانِ شما: وینتر یک خبرنگار بود، یک خبرنگار معروف و جنجالی! میشه گفت هر خبر پشم ریزونی رو که می‌شنیدی قطعا کار اون بود.
دختر عاشق دوتا چیز بود، اولی عاشق سمت راست آشپزخونه بزرگ خونه‌اش که تماما به قهوه و دم و دستگاهش اختصاص داده بود میتونست به حتم بگه اونجا یک تیکه از بهشته. و دوم عاشق اون.. آیدولی که خیلی وقت بود نه برای کارش، بلکه برای یه سری احساسات به نظرش مضخرف می رسید، اما جالب نظر وینتر رو تماما به خودش جلب کرده بود.
‌
٫ ‌ 3 : @uoyfor

Challenge For : @xemavi
‌
- پسری با موهای مشکی و چهره‌ای سرد، چشم‌های کشیده و لب‌های نازک
‌
ژانر: ژانر: انگست، روانشناسی، رازآلود، رومنس
داستانِ شما: به کلبه مورد علاقش رسید و وارد شد، یونجون گریمور فوق‌العاده‌ای بود، اون شخصیت آرومی داشت و با تمام کارکنان کمپانی صمیمی و خوب رفتار می‌کرد. اما مشکل بزرگ پسر شخصیت مخالفش بود، شخصیتی که گاهی وقتا شیطنت میکرد و کار دستش میداد و به طور واضح میتونست اون رو از کارمندِ خوب و آروم کمپانی به قاتلی تبدیل کنه که با لبخند به قربانی‌هاش نگاه می‌کنه.. تقصیر اون نبود، اون عاشق بوی قهوه بود اما دیوانه وار از بوی ترسِ آدما هم لذت می‌برد.
‌
٫ ‌ 2 : @uoyfor

Challenge For : @WelcomToMetonia
‌
- پسری با قدی بلند و اندامی ورزیده، موهای کوتاه مشکی و چشمان کشیده.
‌
ژانر: درام، انگست، رومنس، عاشقانه
داستانِ شما: تهیونگ تا به اینجای زندگیش سختی های زیادی کشیده بود، پس خیلی وقت پیش تصمیم گرفت تا به پاریس بیاد.
پس اون هرشب با تلسکوپ بزرگی که روی پنت‌هاوسی که نزدیک برج ایفل بود به آسمون نگاه میکرد، آسمونی که شک نداشت به پای چهره معشوقه خیانتکارش نمی‌رسه. پس از تک‌تکشون عکس می‌گرفت و توی پیجی که عجیب طرفدار پیدا کرده بود آپلود میکرد و سعی داشت به زندگی جدیدش عادت کنه.
و چی میشه یک شب درحالی که به آسمون نگاه میکرد چشمش به پسری بیوفته که به برج ایفل زل زده و دیدن چهره زیبا و معصومش اونطور قلبش رو به تپش انداخته؟
‌
٫ ‌ 1 : @uoyfor

‌ ‌‹ ‌ ‌????????? ៸៸ ‌ 1‌ ꒱
‌
فرض کنید شما شخصیت اصلی یک فیکشن هستید.
این پیام رو توی دیلی‌تون فوروارد کنید، و لینک اون رو برای من @Xdiuq بفرستید تا من براساس وایب دیلی شما بگم اون فیکشن چجوری فیکشنی خواهد بود و شما چه مشخصات و شخصیتی دارید و همراه با یک عکس تقدیمتون کنم.
پ.ن: لطفا دیلی‌تون محتوایی داشته باشه تا بتونم براساس اون بهترین رو بهتون نسبت بدم.
ظرفیت: 30
៸៸ https://t.me/uoyfor

پیوسته در تاریخ ساعتی فرا می‌رسد که در آن، آنکه جرئت کند و بگوید دو دو تا چهارتا می‌شود مجازاتش مرگ است.