کورش رنجبر

Description
@Kourosh_er

email:
http://[email protected]
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago

1 month, 4 weeks ago

روح
از لابه‌لای انگشتان دستم
آرام
بیرون می‌آید

انگار
ساعت‌هاست
که من مرده‌ام

می‌نشینم روی صندلی
می‌گذارم زمان
در اتاق بچرخد
خودش ببیند خبری نیست
از پنجره
برود بیرون

بعد
به خدا زنگ می‌زنم
می‌‌گویم:
اکنون
کارگری خسته‌ام
که
در ایستگاه مترو نشسته است
قلبم را
همچون کاغذی مچاله شده
در کنار جدول‌های خیابان گذاشته‌ام
بگذار
رها شوم
بگذار
در را باز کنم
دری
که به هزاران زمان باز می‌شود
تا
روحم
آرام برود بیرون."

دستم را فرو می‌برم در جسمم
می‌چرخانم دور قلبم
چیزی نیست!

کنار می‌ایستم
می‌ایستم کنار
در را که باز می‌کنم
به راه‌روی بیمارستانی تاریک
باز می‌شود:
در سرسرای بیمارستان
قدم می‌زنم،
قدم می‌زنم
آن‌قدر
که می‌ایستم پشت شیشه‌ی آی‌سی‌یو
دکتر
سرش را بالا می‌آورد
پرستار
سرش را بالا می‌آورد
و برف
می‌بارد در اتاق عمل

همیشه باید برف،
ببارد
ببارد
ببارد
...
طوری
که تاریکیِ آن‌همه تنهایی
معلوم نباشد

دستم را می‌گذارم روی شیشه‌
دست می‌کشم بر روی تاریکی‌ها
نگاهم را برمی‌گردانم وُ
در سرسرای بیمارستان
تنها قدم می‌زنم
و
تنها قدم می‌زنم
و
تنها قدم می‌زنم

آیا این سرنوشت من است؟

کلاغی
آسمان روز را سیاه کرده است
و اکنون مرگ
پونزی‌ست در قلبم

دکتر
از اتاق بیرون می‌رود
پرستار
از اتاق بیرون می‌رود

مرگ
ماهیتش را از دست داده است؛
می‌ایستم بالای سرت
و پنهانت می‌کنم
در سفیدی برفی، که بر گذشته می‌بارید

مگر ندیده‌ای؟
کسی‌که مرده است را
می‌گذارند
همان‌طور بماند
بر زمین

بماند، بماند
آن‌قدر
که زندگی‌هم
معنایش را از دست می‌دهد.

«کورش رنجبر»

▾  t.me/Kourosh_ranjbarr

1 month, 4 weeks ago
کورش رنجبر
2 months ago

«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود...
همه چیز به‌ واسطه‌ی او آفریده شد و به غیر از او، چیزی از موجودات وجود نیافت.»

- در ابتدای انجیل یوحنا

7 months, 2 weeks ago

به خیابان آمدم
تا ابرها را تماشا کنم

دست‌های مشت شده را دیدم

بعدها
هرچه نگاه کردم
نفهمیدم
چه‌چیزهایی در چشم‌های تو می‌رویید
مثلا:
یک درخت سیب
چه‌گونه می‌تواند در پاییز
برگ‌هایش را
در چشم‌های تو زمین بگذارد

چگونه خورشید
آسمانی را با خودش جابه‌جا می‌کند
و ابر
حتا در چشم‌های تو
تنها لکه‌‌ای دود است

قلبم را می‌گذارم برای تپیدن
به زخمم دست نمی‌زنم
و رنج را
تنها لحظه‌ای می‌توان حس کرد
که درختی
در چشم‌های تو بریده می‌شود

به گل‌های پشت پنجره
آب نمی‌دهم
با دوستانم صحبتی نمی‌کنم
و تنها قدم می‌زنم
با
های های هایِ دردی‌که سال‌هاست
در این شلوغی‌ها
دیوانه‌ام کرده

  • روزی به خانه بر می‌گردم
    روحم را
    می‌خوابانم بر روی تخت
    پوستم را
    به چوب رختیِ اتاق آویزان می‌کنم
    و می‌ایستم
    روبه‌روی پنجره

روحم بلند می‌شود
می‌ایستد کنارم
بغلم می‌کند
بدون آنکه بغلم کند
بعد
گلی خشکیده را
از توی گلدان آب بیرون می‌آورد
می‌‌گذارد در دستم
همان‌طور گریه می‌کند
همان‌طور گریه می‌کنم

-حالا-
چه‌گونه می‌توان باور کرد
که این‌ها
یک اعتراض نیست

زمانی‌که روحم را
زمین گذاشتم
تا با دست‌های مشت شده بنویسم

قلبم را زمین می‌گذارم
اصرار نمی‌کنم
می‌گذارم جنازه‌ام
ساعت‌ها بماند بر روی آسفالت‌های داغ خیابان
خونم بیاید بیرون،
پوستم ورم کند
و تو
تنها کسی باشی
که دستم را که مشت شده باز می‌کند

چرا که روحم
با دست‌های‌ مشت شده
چرا که روحم
با گل‌های پژمرده در دستش ایستاده است

روحی‌که مشت شده
در خیابان‌ها، سفارت‌ها، سازمان‌ها
و قلبی‌که مشت شود
شعری‌ست بی‌پایان...

#نیکا_شاکرمی
کورش رنجبر

https://t.me/Kourosh_ranjbarr

7 months, 2 weeks ago

من در مقابل حس جاودانگی ایستاده‌ام
و اکنون
مسافر کوچک تمام این فاصله‌هام:

فاصله‌ی بین دو عقربه
فاصله‌ی بین زخم تا استخوان
فاصله‌ی بین قدم زدن در زمان و مکانی‌که
برای لحظه‌ای‌ست
که آن لحظه را نمی‌توان نوشت

نامی برای من نمی‌توان گذاشت
چرا که احساس می‌کنم
نامم
در خرابه‌های خاورمیانه
زیرِ
آوارها مانده‌ است

و وقتی پنجره‌ی اتاق را باز می‌کنم
می‌ایستم به تماشای‌ سینه‌ای
که جراح قلبی آن را باز گذاشته‌‌و
رفته است

گوش می‌سپارم به صدای پرنده‌ای
که اکنون
بر روی خرابه‌های خاورمیانه می‌خواند
و به جنگ‌هایی‌،
که تنها
از قلب تو ویرانه‌ای ساخته

گوش می‌سپارم به صدای زخم‌هات
وقتی‌که نخ‌های بخیه‌ را
از روی پوستت باز می‌کنند
وقتی‌که استخوان‌ها را
از گوشت صورتت بیرون می‌کشند

همان‌طور
قدم می‌زنم
و به پنجره‌ی بیمارستان نزدیک می‌شوم
.
.
.

ساعت‌هاست
که ایستاده‌ام
و منتظر افتادن برگ درختی‌ام
که بر روی ویرانه‌ها
رشد کرده است

نزدیک می‌شوم
نزدیک‌تر
آن‌قدر
که گوش می‌سپارم
به بریدن سرخرگ دستت
در حمام
در لحظه‌ای‌که قطره‌های خون
مثل بریدن موهات
در روزهای قبل بر زمین می‌ریخت

آه
که چقدر مقدس است
مصلوب شدن در شلوغی‌ها و آلودگی‌ها
این حسِ بریدن زمان

انگار عقربه‌هایِ ساعتِ دیواری
ذره ذره از آن کنده شد
و بر زمین افتاد
زمانی‌که قطره‌های خون بر زمین می‌ریخت

افتادن روزهای‌ گذشته بر زمین
افتادن ساعت‌های درد
بین تمام نیستی‌ها
و حس یکنواخت ناکافی بودن

ما
در خیابان‌ها قدم می‌زنیم
و می‌ایستیم روبه‌روی شهر
می‌ایستیم در مقابل کلمه‌ی خشم
که در سینه‌ی تمامی ما ضربان داشت.

کورش رنجبر

7 months, 2 weeks ago

کلمات، از رضایت نفس می‌کشند!

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago