کلبه‌ایی‌گمشده‌در‌ مِه؛

Description
دستانم را بگیر و به سمت مقصدی نامعلوم برو؛ مهم نیست کجا، شاید کلبه ایی گمشده‌در مِه و حتی شاید در میانِ ابرها🤍!
https://t.me/Mauka_Shukofe
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago

8 months, 2 weeks ago
8 months, 2 weeks ago

اینجا دیگه فعالیت چندانی صورت نمیگیره. اگه مایل بودین تشریف بیارید دیلیم...معرفی سریال و کتاب ها و همچنین نوشته هامو اونجا میذارم 🤍 . ₊˚⊹ᡣ𐭩۫ t.me/Mauka_Shukofe

10 months, 1 week ago

دستانم را در جیبم فرو کردم و بی‌مقصد به راه افتادم؛ این کوچه‌ها آشنا بود، خنده‌هایم در آجرِ دیوار هایش زندانی شده‌اند. سرم را بالا آوردم و ناگهان غریبه‌ایی را دیدم، عجیب بود اما می‌دانستم صبح‌ها‌ عادت دارد چنددقیقه‌ایی راه برود، می‌دانستم اگر در قهوه‌اش شیر…

10 months, 1 week ago

دستانم را در جیبم فرو کردم و بی‌مقصد به راه افتادم؛ این کوچه‌ها آشنا بود، خنده‌هایم در آجرِ دیوار هایش زندانی شده‌اند.
سرم را بالا آوردم و ناگهان غریبه‌ایی را دیدم، عجیب بود اما می‌دانستم صبح‌ها‌ عادت دارد چنددقیقه‌ایی راه برود، می‌دانستم اگر در قهوه‌اش شیر نباشد به آن لب نمیزند، عاشقِ رنگ سفید است؛ به خاطر همین زمستان را بیشتر از همه‌ی فصل‌ها دوست دارد، کم اشتها است، موزیک‌های ملایم دوست دارد؛ آری شاید عجیب باشد اما صفحه‌به‌صفحه‌ی زندگی‌اش را می‌دانم، در بعضی از خط های داستانش نامی‌هم از من پیدا می‌شود؛ اما کمرنگ است. هرچند خط به خطِ زندگیِ مرا نامِ او پر کرده است!
قبلا چشم‌هایش میخندید، او میخندید و من ساعت ها عبادتش میکردم.
قبلا دست‌هایم را به جایِ جیب‌هایم، او به آغوش میکشید.
" قبلا ها خیلی فرق داشت. آن‌روز ها دستانِ من سرد نبودند و او نامش غریبه نبود! "

10 months, 2 weeks ago

"چراغ‌های خاموش"
ما همگی در وجود خود به دنبال روشنایی می‌گشتیم ، روشناییِ از دست رفته‌یِ روزهایِ گذشته‌مان.
گاهی برقی در ما جریان پیدا کرده و سعی می‌کردیم استعداد‌های خود را شکوفا کنیم اما با متوقف شدن جریان برق به تخت خودمان برگشته و چایمان را می‌خوردیم تا شاید جانی دوباره بگیریم ولی این کمبودی که در وجودمان حس می‌شد چه بود که چای هم توانایی برطرف کردن آن را نداشت؟!
چراغ راه را به ما نشان می‌دهد البته اگر روشن باشد و اگر خاموش باشد..
پوچیِ درونمان را بیشتر می‌کند.
رویاهای نوجوانی‌ که ترکشان کردیم و ترکمان کردند گاهی سوسویی می‌زدند اما من یکی نمی‌توانستم آنها را روشن نگه دارم ، برایم دلیل نیاور که به نحوی باید ادامه می‌دادی و چیزی نپرس تنها بدان مانع‌هایی بود ،
پس کلید را فشردم و تمام جانم در تاریکی فرو رفت.

"از اویی که برای روشن ماندن رویاهایش تلاشش را کرد گرچه بی‌فایده بود"

10 months, 2 weeks ago
1 year, 1 month ago
1 year, 1 month ago

هاها آخ جون پست جدید گذاشتم الان میتونم از بقیه فور کنم

1 year, 1 month ago

? یک نجوا به maahii76، فقط ایشان می‌تواند آن را باز کند.

1 year, 1 month ago
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago