سروش دباغ

Description
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago

5 Monate, 1 Woche her

.

افراد بسیاری از داخل و خارج کشور، از سر لطف، طی 9-8 روز گذشته نظرم را دربارۀ انتخابات پیش رو پرسیده و سراغ گرفته اند. به زودی و طی 2 روز آینده، تحلیل و رای خود در این باب را به نحو مکتوب با عزیزان در میان می نهم...

امروز خوش دارم عزیزان را به نکات نغزی از اپیکتتوس، حکیم رواقیِ ژرف اندیش به نقل از « روزنگار رواقی گری»، نوشتۀ رایان هالیدی که توسط علیرضا خزاعی به فارسی برگردانده شده- کتابی که زمرۀ کتابهای بالینی من است- مهمان کنم. باشد که شادی درونی، آرامش و « غفلت پاکی» را به سمت تان بوزاند:

« اولین کاری که صبح می کنید پرسیدن ها از خودتان باشد:

- در مسیر رها شدن از دل بستگی ها چه چیزی کم دارم؟

- برای رسیدن به آرامش چه چیزی کم دارم؟

- من چه هستم؟ فقط یک کالبد، یک صاحب ملک یا یک آوازه؟ هیچ کدام.

- پس چه چیز ی هستم؟ موجودی صاحب منطق.

- از من چه توقعی می رود؟ که به اعمالم فکر کنم.

- چطور از مسیر آرامش دور افتادم؟

- کدام رفتارم غیر دوستانه، غیر اجتماعی یا بی مسئولیتی بود؟

- از انجام چه چیزی غافل شدم که حاصلش شد چنین رفتارهایی؟ »

https://www.instagram.com/p/C8mk7kFuLFB/?igsh=MWJhMGcwNm5nZTg2OQ==

5 Monate, 1 Woche her

.

بخشی هایی از مقالۀ در آستانۀ انتشار « داستایفسکی؛ سالک مدرن رنج اندیش»:

" چنانکه آمد، رنج‌های ناشی از مواجهۀ با حقیقت و پای نهادن در اقلیم حقیقت ورزی، همچنین رنج ناشی از مواجهۀ با شرور، مصادیقی از رنج‌های امحاءناپذیر اند. خوش دارم جهت ایضاح بیشتر این امر، به «برادران کارامازوفِ» بپردازم و دیالوگ های تامل برانگیز «ایوان» و «آلیوشا» در فصول سه تا پنج را مرور کنم. این سخنانِ عافیب سوز، روایتی از رنجِ امحاءناپذیر را به تصویر کشیده است.

آلیوشا در کلیسا کشیش است. ایوان برادری شکاک است و با «ایمان شکاکانه» دست و پنجه نرم می کند. او در ابتدا راجع به احوال اگزیستانسیلِ خود با آلیوشا سخن می‌گوید و در ادامه مسئلۀ شرور را پیش می کشد. در ابتدا خطاب به آلیوشا می‌گوید:

« چگونه ممکن است مدعی شوم که به وجود خدا پی برده ام؟ من با نهایت شرمساری من تصدیق می‌کنم که قادر به حل این مسائل نیستم. »

ذهنِ ایوان یک ذهنِ منطقی است. او به آلیوشا می‌گوید:« به این مسائلِ بغرنج و مخصوصا به این مسئله که آیا خدایی وجود دارد یا نه اساساً نیندیش. این مسائل در خور ذهنی که توانایی ادراک ابعاد ثلاثه را دارد نیست.»

ایوان راجع به هندسه اقلیدسی هم در گفتگوی با آلیوشا اشاره می کند:

«اما فیلسوفان و هندسه دانانی وجود داشته و هنوز هم وجود دارند که مشکوک هستند کره زمین یا به طور کلی حقیقت کاملا تابع هندسه ی اقلیدس باشد و حتی کار را به جایی میرسانند که می‌گویند دو خط موازی که بر طبق اصول هندسه اقلیدس به هیچ روی نمی توانند در زمین یکدیگر را تلاقی کنند، ممکن است در فضایی لاینتاهی در جایی به یکدیگر برسند... ما که عقلمان تنها قادر به درک هندسه ی اقلیدس است آیا می توانیم مسائلی را که به این دنیا تعلق ندارند حل کنیم؟»

او در ادامه مبتنی بر ذهنِ صورت بندی شده و منظم اش و تحت تاثیر قوانینِ هندسه و علم جدید اذعان می کند که ذهن ما توانایی ادراک این مسئله که آیا خدایی وجود دارد یا نه را ندارد و می افزاید: اگر بخواهی، من ایمان می‌آورم؛ ایمانی که صبغۀ غیر عقلانی دارد.

این مواجهه از جنس پای نهادن در اقلیم حقیقت‌ورزی است. از منظر ایوان حقیقت، پیچیده و ذو بطون و تو برتو است. ذهن ما قدرتِ سخن گفتن و استدلال کردن در باب امر وجود خدا را ندارد. در عین حال تاکید می کند:

«منظور من انکار وجود خدا نیستم... من مانند هر کودکی یقین دارم که سرانجام همه ی دردهای بشرییت بشریت پایان خواهد یافت و همهۀ زخم های انسان التیام خواهد پذیرفت.»

عقل اقلیدسیِ ایوان در این میان حیران گشته و راهی به جایی نبرده. او رنج اگزیستانسیلی را تجربه می کند؛ که خود را در جهان در جای ایمنی نمی بیند و خویش را در دل جهان کبیر نمی انگارد. گویی، رنج ناشی از پای نهادن در اقلیم حقیقت‌ورزی را مزه مزه می کند؛ رنج فلسفی-اگزیستانسیل؛ نه رنج عارفانه. در عین حال، این حیرانی و سپر انداختن جهان را برای بدل به جای امنی برای ایوان نکرده است.

اینجاست که با فقدان «خوش بینی کیهانی» مواجه می شویم؛ امری که فیلسوف دینی نظیر جان هیک آنرا برکشیده است. کسی که خوش بینیِ کیهانی را نمی‌تواند تجربه کند، در این دنیا رنج می کشد؛ رنجِ اگزیستانسیلِ امحاءناپذیرِ ژرف؛ رنجی با سلوکِ افقی اش عجین گشته است. ایوان که  به سروقت حقیقت رفته، ایمانش از جنس ایمان شکاکانه است، نه ایمان شورمندانه. رنجی هم که نصیب می برد، رنج فلسفی- اگزیستانسیل است، نه رنج عرفانی."

https://www.instagram.com/p/C8fzYaEuANB/?igsh=MWR1Y3ZoeHN2eXJlOA==

5 Monate, 1 Woche her

?فایل صوتی

صدق به روایت فرگه و ویتگنشتاین متاخر

با حضور دکتر سروش دباغ

شنبه ۸ اردیبهشت، ساعت ۲۱:۳۰

.
? @sokhanranihaa? @didgahenochannel
? #کانال‌سخنرانی‌ها
?

5 Monate, 1 Woche her

.

دیروز 29 خرداد ماه بود، 47 امین سالروز درگذشتِ علی شریعتی، متفکر و رفرمیست دینیِ موثر و نام آشنای معاصر. هنوز پانزده ساله و دانش آموز دبیرستان بودم که به پیشنهاد و تشویق خالۀ عزیزم، خواندن آثارش را آغاز کردم. روزگاری با شوق و ولع بسیار، کتابهایش را در مطالعه می گرفتم و نوارهای سخنرانی اش را گوش می کردم.

از آن دوران تا کنون راه بلندی طی کرده ام. روزگاری مفتون شریعتی بودم و در هوایش سخت دم می زدم. پس از آن، وقتی به نحو تخصصی و جدی وارد عالم تفلسف شدم و آثار فیلسوفان پسا-رنسانسی را به دقت در مطالعه گرفتم؛ سستی روایت های شریعتی از برخی فیلسوفان اگزیستانسیالیست، همچنین استشهاداتِ بعضا نادرست و ناصوابش به آثار فیلسوفان و حکیمان مسلمان و آموزه های دینی بر من مکشوف شد و از او فاصله گرفتم. از سنتز میان این دو دوره، نگرش تازه ای سر برآورده و 15 سالی ست در آن فضا نفس می کشم. در این روایت، شریعتی، متفکر مفهوم ساز اصیلِ دردمندی بود؛ بارقه های نبوغ در او موج می زد، با دغدغه های دینی- سیاسی و اگزیستانسیلِ عمیق.

اکنون که این سطور را می نویسم، هر چند با به چالش کشیدن اسلام رسمی و به تعبیر امروزین، « قرائت رسمی از دینِ» شریعتی کاملا همداستانم؛ اما با بخش قابل توجهی از آنچه در « اسلامیات» و « اجتماعیات» آورده و ایدئولوژیزه کردن دینش بر سر مهر نیستم و خطاهای استدلالی و روش شناختیِ مهم و چشم گیری در آنها می بینم و سراغ می گیرم.

چنانکه پیشتر آورده ام، به نزد من، ماندگارترین بخش میراث شریعتی، « کویریات» اش هست و دوران « پسا-ارشاد» که مشحون از دغدغه های اگزیستانسیل و اومانیستی است. به قدر وسع طی پانزده سال گذشته دربارۀ میراث شریعتی، به روایت خویش سخن گفته و نوشته ام. دو جستار مبسوط دربارۀ کویریاتش تحت عناوین « می باش چنین زیر و زبر» و « هبوط در هیجستان: بازخوانی تطبیقیِ سپهری و شریعتی» نوشته ام؛ همچنین چندین مصاحبه از جمله " شریعتی، کویریات و « دوران پسا- ارشاد»" دربارۀ آثار او انجام داده ام. درسگفتار 16 جلسه ای « بازخوانی میراث شریعتی» را هم 12 سال پیش در تورنتو برگزار کردم. تمام مقالات و مصاحبه های یاد شده، در کتاب های « ترنم موزون حزن»، « فلسفه لاجوردی»، « ورق روشن وقت» و « صدای سفر آینه ها» یم منتشر شده است. اثر « حریم علف های قربتِ» خود را به او تقدیم کرده ام: " به روح بلند علی شریعتی، سالک مدرنی که « کویریات» اش قرار بخش ضمیر بی قرارم بوده".

در ادامۀ سفرِ پر پیچ و خمِ و بلند «سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» که از سیزده سال پیش آغاز شده و آخرین ایستگاهش، دو کتاب« از خیام تا یالوم» و « سرشاری خوشۀ زیست» بوده که سال گذشته منتشر شدند؛ به شرط حیات، بنا دارم پس از اتمام مقالۀ « دایستایفسکی: سالک مدرن رنج اندیش»، در اولین فرصت به شریعتی بپردازم و تتمه تاملاتم دربارۀ سلوک معنوی و زمزمه های اگزیستانسیل اش را  با وام کردن مفاهیم « سلوک افقی»، « سالک آستانه نشین»، « تنهایی مخملین»، « تنهایی اگزیستانسیل»،« تنهایی خویشاوندی»، « مرگ آگاهی»، « ایمان از سر طمانینه»، « ایمان آرزومندانه»، « نیایش مخاطبه محور»، « نیایش آرزومندانه»،...روایت کنم و در قالب جستاری از «زمزمه های اگزیستانسیلِ شریعتی» پرده بر گیرم.

https://www.instagram.com/p/C8Z4xP4u9Oy/?igsh=a2VodmlyNXRsZnVk

5 Monate, 1 Woche her

“سفرهای فلسفی پسا-رنسانسی”
فلسفه لویناس (جلسه بیست و چهارم)

@theopensociety

5 Monate, 1 Woche her

خرسندی(۲)
*?از کتاب سرشاری خوشه ی زیست*

اما علاوه‌بر این‌ها، رواقیون برای فکر کردن به اتفاقات ناگوار توضیح دیگری هم می‌دهند. آن‌ها می‌گویند ما انسان‌ها عمدتاً به این دلیل ناخرسند و ناشادیم که سیری‌ناپذیریم. ما پس‌از اینکه برای آنچه که می‌خواهیم به دست بیاوریم خیلی تلاش می‌کنیم، معمولاً علاقه‌مان را به آنچه که به آن شوق فراوان داشتیم، بعداز مدتی از دست می‌دهیم؛ در نتیجه به‌جای احساس رضایت، ملول می‌شویم. یا ملال سراغمان می‌آید. و آن‌وقت، در واکنش به این ملال است که به سراغ ارضای امیال تازه‌ای می‌رویم. به این سبب هم هست که رواقیون معتقدند که ما خوب است گاهی به اتفاقات ناگواری که علی‌الاصول خواهی‌نخواهی پیش روی مان قرار می‌گیرند، فکر کنیم. ؛ برای مثال، یادم می‌آید آن ایامی که در انگلستان تحصیل می‌کردم، به‌لحاظ کاری دورۀ سختی بود و درس‌خواندن و نوشتن رسالۀ دکتریی حجم زیادی داشت و وقتِ فراوانی از من می‌گرفت. یادم هست در پنج‌شش ماه آخر که منتهی به پذیرش رساله و بعد هم دفاع از آن شد، من شاید به‌طور متوسط روزی سیزده-‌چهارده ساعت کار می‌کردم؛. یعنی می‌خواندم و می‌نوشتم و گاهی در کتابخانۀ دانشگاه می‌ماندم و تا چهار صبح مشغولِ به کار بودم. یادم است محیط آرامی بود برخی از اوقات می‌نشستم و خب چون سکوت هم بود،و کسان دیگری هم بودند مثل من مشغول کار بودند، محیط آرامی بود و هر‌کسی مثل من مشغول به کارش بود، پاره‌ای از اوقات تا صبح می‌نشستم و بعد صبح می‌رفتم می‌خوابیدم.
در نهایت، خب، آن انجام شد و کار من به پایان رسید و از رسالۀ دکتری‌ام دفاع کردم. البته اولش خرسند بودم، و در عین‌ حال همین‌طور که ویلیام آروین اروین می‌گوید، بعد از مدتی هر دستاوردی عادی می‌شود، برایم عادی شده بود.. این هدف‌هایی که برآورده می‌شود، انگار شما یک قله‌ای را فتح کرده‌اید. البته جذاب است؛ اما تا یک مدتی! این همان پدیده‌ای‌ است که حالا به ‌آن اشاره می‌کنم. برخی به این از منظری ذیل بحث از happiness به آن پرداخته‌اند و برخی نیز نسبت آن را با Pleasure - ـ که ما در ادامه به آن بر‌می‌رسیم- ـ مورد تأمل قرار داده‌اند.
به این شرح که برخی از پدیده‌ها از جنسِ pleasure هستند؛. یعنی برخی لذات کوتاه‌مدت را به همراه دارند، اما این‌ها قوام‌بخش خوشبختی نیستند. به زبان علمی امروزین بخواهم بگویم، دو هورمون در بدن ترشح می‌شود که یکی هورمون سروتونین و دیگری دوپامین است. وقتی که ما لذات کوتاه‌مدت را تجربه می‌کنیم یا به اهدافی می‌رسیم، دوپامین در بدن ترشح می‌شود و طبیعتاً فرد در آن اوقات لذت می‌برد. این مسئله را به تعبیری در قرن نوزدهم هم کی‌یر کگارد هم آورده و توضیح داده است.. البته که آن موقع نامی از هورمون‌ها نبرده و آشنایی با آن نیز آشنایی نداشته که بخواهد بگوید؛ اما می‌شود سخن او را ذیل در آنچه که در ادامه می آورم و همچنین مقولۀ خوگیری به لذت به‌ خوبی فهمید.
کی‌یر کگارد در مراحل سه‌گانه‌ای که از آن یاد می‌کند، مراتب لذت را دسته‌بندی می‌کند؛ مرحلۀ نخست موسوم به مرحلۀ حِسّانی است که در آن سخن بر سر لذت‌هایی است که فرد در این دنیا تجربه می‌کند، اما بعداز مدتی، به تعبیر رایج ما، دلش را می‌زند. در این باب او چهار امر را ذکر می‌کند که شهرت، شهوت، قدرت و ثروت است. این چهار امر لذت‌بخش‌اند و در دنیا جزو امور دل‌پذیر‌ند و. میلیون‌ها آدم از پی‌اش روان می‌شوند؛ اما بعداز مدتی ما تجربۀباعث ملال را از سر می‌گذرانیم؛ یعنی وقتی که اهداف برآورده می‌شوند و میل‌ها محقق می‌شوند، فرد به‌جای احساس رضایت، بعد از مدتی ملول می‌شود، دوباره بیشتر می‌خواهد و در پیِ این تجربۀ این است که می‌خواهد حجم بیشتری از آن کار را انجام بدهد تا همان میزان لذت را ببرد؛ یعنی شهرت، ثروت، قدرت و مناسبات جسمانی بیشتری می‌خواهد تا آن لذت پیشین را نصیب ببرد و طبیعتاً این خواستن حدّ یقفی هم ندارد؛ یعنی فرد در یک دایره می‌افتد و دچار ملال می‌شود.
تعبیر ملال را کی‌یر کگارد به کار برده است. و او معتقد است از جایی به بعد باید این دایره شکسته شود تا اگر کسی می‌خواهد، بتواند به مرحلۀ بعدی قدم بگذارد. من این توضیح را دادم و از این تفکیک کی‌یر کگارد استفاده کردم تا بگویم مطابق با آنچه که امروزه در روان‌شناسی جدید هم توضیح داده می‌شود، سروتونین آن هورمونی است که وقتی ترشح می‌شود، آن لذات مانا و پایدارتر را رقم می‌زند. آنچه که موسوم به خوشبختی یا به‌تعبیرِ من خرسندی است، ناظر و متلائم با ترشح سروتونین است.
*?"#سرشاری_خوشه_ی_زیست"
?مولف: دکتر سروش دباغ
ویراستار علمی:حسین جمالی‌پور
?*انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا

کانال تلگرام حسین جمالی پور
?️**@philosophy_thinking

5 Monate, 3 Wochen her

.

وریا امیری عزیز را اولین بار دهۀ نود شمسی دیدم، در منزلش در شهر لندن؛ جلسه ای بود با محوریت مباحث فلسفۀ اخلاقی؛ گفتگوی جمعی فلسفیِ گرمی میان حاضران در گرفت.

چند سال بعد، مناظپه ای در باب خداباوری و خداناباوری با یکدیگر داشتیم. به لطف فضای « کلاب هاوس»، طی چند سال اخیر، چند بار پیرامون موضوعات تجربۀ دینی، تجربۀ عرفانی، خداناباوری، خداباوری، نواندیشی دینی، متن مقدس... به تحو مبسوط با یکدیگر بحث و گفتگو کرده ایم. جنبش « زن، زندگی، آزادی» و جنگ غزه از دیگر مقولاتی بوده که طی دو سال اخیر در این فضا بدان پرداخته ایم.

در سفر اخیرم به اروپا، در یکی از روزهای بهاریِ لندن، قرار گذاشتیم و دیداری تازه کردیم و چند ساعتی با هم گفتگو کردیم. چقدر نیکوست که به رغم ایستارهای گوناگون و مواضع متفاوتِ الاهیاتی-فلسفی، بتوانی با « دیگری» ای که جای دیگری ایستاده و به نحوی دیگر به هستی و دنیا نگاه می کند؛ دوستانه و در عین حال مجدانه و معرفت اندیشانه، بحث و گفتگو کنی.

درست است که من خداباورم و وریا خداناباور و از این حیث با هم اختلاف رای مبنایی داریم؛ اما هر دو گوشت و پوست و خون داریم و به قدر وسع « انسان را رعایت کرده ایم» و سخت باورمند به آموزه های حقوق بشری با محوریت آزادی و عدالت اجتماعی. همین اختلافات در کنار اشتراکاتِ انسانهای پیرامونی است که دنیای رنگارنگ ما را رقم زده و تجربۀ زیسته ما را غنی کرده و ضرورت همزیستی مسالمت آمیز و « دگرپذیری» و مدنیت و مدارا را بیش از پیش برجسته کرده. به امید روزی که مجال برگزاری چنین مباحثات و گفتگوهایی در داخل کشور میسر گردد.

وریای عزیز، از سر لطف، کتاب The Hero with a Thousdand Faces، نوشتۀ جوزف کمبل را به مناسب در رسیدن سالروز تولدم، به من هدیه داد. از کمبل اثر دیگری را خوانده ام؛ خواندنِ این کتاب را اخیرا شروع کرده ام. از این بابت از او سپاسگزارم...

https://www.instagram.com/p/C8B4_3JK3PO/?igsh=enZuMDd5OTQyNGNk

5 Monate, 3 Wochen her

دکتر سروش دباغ
دکتر مصطفی دانشگر

https://www.clubhouse.com/room/xpQy3vJz?utm_medium=ch_room_pxr

Clubhouse

براندازى جمهوريت به روايت مصطفى تاجزاده

With Mostafa Daneshgar, Soroush Dabbagh and 3 others

5 Monate, 3 Wochen her

.

« این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد»

از تمام عزیرانی که از سر لطف، طی دو روز اخیر از طریق ایمیل، اینسناگرام، واتس اپ، تلگرام، کلاب هاوس و تلفن در رسیدن سالروز تولدم را تبریک گفتند، صمیمانه سپاسگزارم.

دیروز پنجاه ساله شدم. حس کم و بیش غریبی است پای نهادن در دهۀ ششم زندگی؛ که به عیان می بینی که بیش از نیمی از عمر سپری شده، بیشترش رفته و کمترش مانده و « جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها».

خرسندم که در اواخر دهۀ سوم زندگی، پس از اتمام درس و مشق در رشته داروسازی، به طور رسمی و حرفه ای وارد عالم و رشتۀ فلسفه شدم. در دهۀ پنجم نیز وارد دنیای روان شناسی و روان درمانگری شدم؛ تا ببینم در دهۀ پیش رو، به شرط حیات، احیانا زندگی ام چه رنگی بخود می گیرد.

به پسِ پشت که می نگرم و روزگار پر تلاطمی که بر من طی این دهه ها گذشته را رصد می کنم و و اوضاع و احوال و کارک هایی را که طی دو دهۀ پیشین انجام داده ام، مرور می کنم؛ از نعمت برخورداری از خانواده خوب و صمیمی و « دوستانی بهتر از اب روان» و مخاطبان نادیده عزیز و با محبت گرفته تا نگارش ده ها مقاله و چند ده جلد کتاب تا برگزاری درسگفتارها و سخنرانی های متعدد و متکثر تا اشتغال به کار و بار روان پژوهی و روان درمانگری طی بیست سال گذشته؛ در می یابم که در حال حاضر طلبی از زندگی ندارم، که اگر بنا بود امکانات به تساوی در دنیا تقسیم می شد، بیش از سهم خود دریافت کرده ام. از این بابت از جانِ جهان سخت سپاسگزارم و « به جان منت پذیرم و حق گزار»، که « یگانه بود و هیچ کم نداشت» .

عکس ها عبور از پنج سالگی تا پنجاه سالگی و روییدن موهای سپید بر سر و صورتم را نشان می دهند، که:

« بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کین اشارت ز جهان گذران ما را بس»

https://www.instagram.com/p/C76Qt6BKf7q/?igsh=MW5manBtdWNic2F2ZA==

5 Monate, 3 Wochen her
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago