?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago
.
«شب را نوشیدهام
و بر این شاخههای شکسته میگریم
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنجِ بودن تنها گذار»
سهراب سپهری
«وقتی انسان آموخت (آن هم نه فقط بر روی کاغذ) که چگونه با رنجهایش تنها بماند، چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.»
آلبر کامو
«انسان گاهی اوقات به نحو نامتعارف، خارق العاده و شورمندانهای با رنج نرد عشق میبازد.»
فئودور داستایفسکی
نقل از مقاله : " داستایفسکی؛ سالک مدرن رنج اندیش"، نوشته سروش دباغ
https://www.instagram.com/reel/DDhgN8HuNzC/?igsh=MTExM2VrdjQ3Y2ljMQ==
.
« در کشاکش رنج و معنا»، فرزند معنویِ جدیدم در آستانۀ انتشار است و مثل « زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارد». چنانکه اژ ویراستار محترم شنیدم، کارهای فنیِ رو به اتمام است و بناست کتاب در دهۀ اول دیماه سربرآورد و آفتابی شود. فقراتی از مقدمۀ کتاب از این قرار است:
" کتاب پیش رو، « در کشاکش رنج و معنا»، پس از « حریم علفهای قربت»، « آبی دریای بیکران»، « از خیام تا یالوم» و « سرشاری خوشۀ زیست» در می رسد و ایستگاه بعدیِ این سفر اگزیستانسیلِ دور و درازست. دو مفهوم مهیبِ اگزیستانسیلِ « رنج» و «معنای زندگی»، صحنه گردانِ این دفترند.
نوشتارِ « زیر و زبر شدنِ اگزیستانسیلِ تولستوی»، با مدّ نظر قرار دادنِ اثر خواندنیِ «اعترافاتِ» تولستوی، چند و چون و تلقی های مختلف از معنای زندگی را می کاود. دو جستارِ « دویدن در پی معنا» و « کودکیِ شورآبها»، خواننده را با روایتِ نگارنده از « معنای زندگی» و تجربۀ زیسته اش در این باب آشناتر می سازد.
« داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنج اندیش»، دیگر نوشتار این مجموعه است. تفکیک میان « رنج امحاءناپذیر» و « رنج امحاء پذیر»، همچنین انحاء رنج امحاءناپذیر به روایت نگارنده، با پیش چشم داشتن شاهکارِ « برادران کارامازوفِ» داستایفسکی، در این جستار بلند صورتبندی شده است.
در سالیان اخیر، در سلوکِ سیاسیِ خویش، همانطور که در دو جستار « چگونه سوسیال دموکرات شدم؟ » نگاشته ام، از اردوگاه لیبرال دموکراسی به منزلگاه سوسیال دموکراسی کوچ کرده ام. همچنین در سلوک فلسفیِ خود، چنانکه در سخنرانیِ « صدق به روایت فرگه و ویتگنشتاین متاخر » آورده ام، از « صدق مطابقتی» به صدقِ « اقناعی-روایی» رسیده ام؛ ایستار فلسفیِ ای که در سلوک اگزیستانسیلِ نگارنده در یکسال اخیر آشکارا ریزش کرده و همپوشانی روشنی با مفاهیمِ هایدگریِ « آشکارگی هستی»، « شبانی وجود» و « زبان خانۀ وجود است» دارد. برگزاری درسگفتارِ « بایزید و بوالحسن» طی چند ماه اخیر، این عبور و پوست اندازی را بر نویسنده روشن تر ساخته؛ که اندیشیدن و زیر و زبر گشتن و شدن و واکاویدنِ قلعه هزار توی زبان، از مقوماتِ گریز ناپذیرِ سلوک اگزیستانسیل است. نوشتار "سلوک اگزیستانسیل، «آشکارگی هستی» و « صدقِ اقناعی-رواقی»"، روایت گر این تلاطم ها و تحولات است.
پس از آن، نوبت به بخش ضمایم کتاب می رسد؛ ضمایمی که برای آشنایی جدی تر و روشمندتر با حدود و ثغورِ « طرحوارۀ عرفان مدرن/سلوک اگزیستانسیل ددر روزگار کنونی»، حقیقتا رهگشا و آموزنده است.
فرهاد مشکور، پژوهشگر فلسفه و عرفان، در جستارهای پنج گانۀ « امتزاج فنومنولوژیک و سایکولوژیک تنهایی در دستگاه اندیشۀ سروش دباغ»، « آناکاویِ رنج تنهایی»، « زبان محملی برای آشکارگیِ زاین»، « کُناکی تا بی-کران؛ در کشاکش رنج و معنا» و « سلوک انحصاری، سلوک همه گانی»؛ مفاهیم « تنهایی»، « رنج» و « سلوک» را واکاویِ فلسفی- اگزیستانسیلِ در خور درنگی کرده، جایگاه آنها در « سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» با عنایت به اشرافی که از سر لطف به آثار نوشتاری و گفتاریِ نگارنده دارد، به نیکی روایت کرده است.
حسین جمالی پور، پژوهشگر فلسفۀ اگزیستانسیالیسم، در جستار « تنهایی ایرانیان و ایرانِ تنها»، سویه های اجتماعی مفهوم « تنهایی» و ربط و نسبت آن با سلوک اگزیستانسیل را به خوبی تبیین کرده است.
حسن ختام این مجموعه، دو نوشتار « فراخی بخشی و ژرفا دهی به تفکر معنوی» و «از بازی زبانی تا شبانی وجود»، نوشتۀغلامرضا خاکی است. نویسنده، از منظر خود، افزون بر طرح برخی انتقادات دربارۀ مفهوم سازی های نگارنده، فراتر رفتنِ از مفاهمی نظیر « بازی زبانی» که تبار ویتگنشتاینی دارند و پای نهادن در وادیِ مفاهیم هایدگریِ « شبانی وجود» و « تفکر شاعرانه» در سلوک فکریِ نگارنده را با عنایت به فلسفه پژوهی و پیشینۀ فلسفۀ تحلیلی اش، بررسیده و روایت کرده است....امیدوارم خوانندۀ محترم،از لابلای سطور و صفحاتِ جستارهای « در کشاکش رنج معنا»، افزون بر آشنایی با روایت نگارنده از مفاهیم « رنج» و « معنا» و چند و چون و جایگاه آنها در « سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حدیث پاشانیِ نویسنده را هم که بسان پرّ کاهی در مصاف تندِ باد بدین سو و بدان سو می رود و بالا و پایین می شود، ببیند و بخواند.همچنین، احوال اگزیستانسیلِ خود را رصد کند و به تماشای آنها در آیینۀ مقولاتِ « رنج» و « معنا» و تنهایی بنشیند و با خود زمزمه کند: « دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج میشود خاموش،
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.»
https://www.instagram.com/p/DDeflTlucY0/?igsh=MXRqbWd6bzVvZmI3bA==
.
«لطف حق با تو مدارا ها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند»
حکومت بشار اسد سقوط کرد و مستبدّ سوریه شبانه مجبور به ترک کشور شد و فرار کرد؛ همانطور که قذافی و صدام، به رغم میل و اصرار به حفظ قدرت، تاج و تخت را رها کردند.
طی چهار دهۀ اخیر، حزب بعث سوریه با محوریت حافظ اسد و بشار اسد، در حقّ شهروندان سوری، ظلمِ بسیار کردند. چشمان هشیار و چهرۀ مصیبت زده و مویه های تکان دهندۀ این کودکِ بی پناه یکی است از بسیار؛ که: « اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران» .
چند میلیون شهروند سوری طی سالیان گذشته به ناچار آواره شدند و سرزمین مادری را ترک کردند. پس از سقوط بشار و با گشوده شدنِ در زندان های دمشق و شهرهای دیگر، زندانیانی آزاد شدند که سوگمندانه بیش از چهار دهه از عمر خود را در زندان های خانوادۀ اسد سپری کرده بودند. « تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»....
آنچه موسوم است به «محور مقاومت»، با فروپاشیدنِ دولت اسد، همچنین تغییرات محسوس پدیدار شده در وضعیت حزب الله لبنان طی ماه های اخیر، آشکارا شکل و شمایل دیگری پیدا کرده...
باید منتظر ماند و دید، جمهوری اسلامی که میلیاردها دلار از درآمد مملکت را در سوریۀ اسد خرج کرده و به کرّات سوریه را « عمود خیمۀ » محور مقاومت خوانده، آیا حاضر است از وضعیت پیش آمده عبرت بگیرد و در سیاست های منطقه ای آزموده شدۀ خود تجدید نظر اساسی کند و با لحاظ کردن « خیر عمومی» و « منافع ملیِ» تمام شهروندان، پای در وادی «مذاکره» بگذارد و از در تعاملِ جدی و پایدار با جامعۀ جهانی در آید ؟
و اگر نخواهد و چنین نکند، چه در پیش روی حکومت و مردمان خواهد بود؟ مردمانی که با انحاء مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و بخاطر تحریم های گسترده، زیر بار سنگینِ سامان بخشیدن به معیشت و زندگی روزمره، کمرخم کرده و با دلهرۀ بسیار شب و روز را دوره می کنند...
https://www.instagram.com/reel/DDXoSdqSbk7/?igsh=NTB0MDUxcnAydnE0
.
افراد بسیاری از داخل و خارج کشور، از سر لطف، طی 9-8 روز گذشته نظرم را دربارۀ انتخابات پیش رو پرسیده و سراغ گرفته اند. به زودی و طی 2 روز آینده، تحلیل و رای خود در این باب را به نحو مکتوب با عزیزان در میان می نهم...
امروز خوش دارم عزیزان را به نکات نغزی از اپیکتتوس، حکیم رواقیِ ژرف اندیش به نقل از « روزنگار رواقی گری»، نوشتۀ رایان هالیدی که توسط علیرضا خزاعی به فارسی برگردانده شده- کتابی که زمرۀ کتابهای بالینی من است- مهمان کنم. باشد که شادی درونی، آرامش و « غفلت پاکی» را به سمت تان بوزاند:
« اولین کاری که صبح می کنید پرسیدن ها از خودتان باشد:
- در مسیر رها شدن از دل بستگی ها چه چیزی کم دارم؟
- برای رسیدن به آرامش چه چیزی کم دارم؟
- من چه هستم؟ فقط یک کالبد، یک صاحب ملک یا یک آوازه؟ هیچ کدام.
- پس چه چیز ی هستم؟ موجودی صاحب منطق.
- از من چه توقعی می رود؟ که به اعمالم فکر کنم.
- چطور از مسیر آرامش دور افتادم؟
- کدام رفتارم غیر دوستانه، غیر اجتماعی یا بی مسئولیتی بود؟
- از انجام چه چیزی غافل شدم که حاصلش شد چنین رفتارهایی؟ »
https://www.instagram.com/p/C8mk7kFuLFB/?igsh=MWJhMGcwNm5nZTg2OQ==
.
بخشی هایی از مقالۀ در آستانۀ انتشار « داستایفسکی؛ سالک مدرن رنج اندیش»:
" چنانکه آمد، رنجهای ناشی از مواجهۀ با حقیقت و پای نهادن در اقلیم حقیقت ورزی، همچنین رنج ناشی از مواجهۀ با شرور، مصادیقی از رنجهای امحاءناپذیر اند. خوش دارم جهت ایضاح بیشتر این امر، به «برادران کارامازوفِ» بپردازم و دیالوگ های تامل برانگیز «ایوان» و «آلیوشا» در فصول سه تا پنج را مرور کنم. این سخنانِ عافیب سوز، روایتی از رنجِ امحاءناپذیر را به تصویر کشیده است.
آلیوشا در کلیسا کشیش است. ایوان برادری شکاک است و با «ایمان شکاکانه» دست و پنجه نرم می کند. او در ابتدا راجع به احوال اگزیستانسیلِ خود با آلیوشا سخن میگوید و در ادامه مسئلۀ شرور را پیش می کشد. در ابتدا خطاب به آلیوشا میگوید:
« چگونه ممکن است مدعی شوم که به وجود خدا پی برده ام؟ من با نهایت شرمساری من تصدیق میکنم که قادر به حل این مسائل نیستم. »
ذهنِ ایوان یک ذهنِ منطقی است. او به آلیوشا میگوید:« به این مسائلِ بغرنج و مخصوصا به این مسئله که آیا خدایی وجود دارد یا نه اساساً نیندیش. این مسائل در خور ذهنی که توانایی ادراک ابعاد ثلاثه را دارد نیست.»
ایوان راجع به هندسه اقلیدسی هم در گفتگوی با آلیوشا اشاره می کند:
«اما فیلسوفان و هندسه دانانی وجود داشته و هنوز هم وجود دارند که مشکوک هستند کره زمین یا به طور کلی حقیقت کاملا تابع هندسه ی اقلیدس باشد و حتی کار را به جایی میرسانند که میگویند دو خط موازی که بر طبق اصول هندسه اقلیدس به هیچ روی نمی توانند در زمین یکدیگر را تلاقی کنند، ممکن است در فضایی لاینتاهی در جایی به یکدیگر برسند... ما که عقلمان تنها قادر به درک هندسه ی اقلیدس است آیا می توانیم مسائلی را که به این دنیا تعلق ندارند حل کنیم؟»
او در ادامه مبتنی بر ذهنِ صورت بندی شده و منظم اش و تحت تاثیر قوانینِ هندسه و علم جدید اذعان می کند که ذهن ما توانایی ادراک این مسئله که آیا خدایی وجود دارد یا نه را ندارد و می افزاید: اگر بخواهی، من ایمان میآورم؛ ایمانی که صبغۀ غیر عقلانی دارد.
این مواجهه از جنس پای نهادن در اقلیم حقیقتورزی است. از منظر ایوان حقیقت، پیچیده و ذو بطون و تو برتو است. ذهن ما قدرتِ سخن گفتن و استدلال کردن در باب امر وجود خدا را ندارد. در عین حال تاکید می کند:
«منظور من انکار وجود خدا نیستم... من مانند هر کودکی یقین دارم که سرانجام همه ی دردهای بشرییت بشریت پایان خواهد یافت و همهۀ زخم های انسان التیام خواهد پذیرفت.»
عقل اقلیدسیِ ایوان در این میان حیران گشته و راهی به جایی نبرده. او رنج اگزیستانسیلی را تجربه می کند؛ که خود را در جهان در جای ایمنی نمی بیند و خویش را در دل جهان کبیر نمی انگارد. گویی، رنج ناشی از پای نهادن در اقلیم حقیقتورزی را مزه مزه می کند؛ رنج فلسفی-اگزیستانسیل؛ نه رنج عارفانه. در عین حال، این حیرانی و سپر انداختن جهان را برای بدل به جای امنی برای ایوان نکرده است.
اینجاست که با فقدان «خوش بینی کیهانی» مواجه می شویم؛ امری که فیلسوف دینی نظیر جان هیک آنرا برکشیده است. کسی که خوش بینیِ کیهانی را نمیتواند تجربه کند، در این دنیا رنج می کشد؛ رنجِ اگزیستانسیلِ امحاءناپذیرِ ژرف؛ رنجی با سلوکِ افقی اش عجین گشته است. ایوان که به سروقت حقیقت رفته، ایمانش از جنس ایمان شکاکانه است، نه ایمان شورمندانه. رنجی هم که نصیب می برد، رنج فلسفی- اگزیستانسیل است، نه رنج عرفانی."
https://www.instagram.com/p/C8fzYaEuANB/?igsh=MWR1Y3ZoeHN2eXJlOA==
.
دیروز 29 خرداد ماه بود، 47 امین سالروز درگذشتِ علی شریعتی، متفکر و رفرمیست دینیِ موثر و نام آشنای معاصر. هنوز پانزده ساله و دانش آموز دبیرستان بودم که به پیشنهاد و تشویق خالۀ عزیزم، خواندن آثارش را آغاز کردم. روزگاری با شوق و ولع بسیار، کتابهایش را در مطالعه می گرفتم و نوارهای سخنرانی اش را گوش می کردم.
از آن دوران تا کنون راه بلندی طی کرده ام. روزگاری مفتون شریعتی بودم و در هوایش سخت دم می زدم. پس از آن، وقتی به نحو تخصصی و جدی وارد عالم تفلسف شدم و آثار فیلسوفان پسا-رنسانسی را به دقت در مطالعه گرفتم؛ سستی روایت های شریعتی از برخی فیلسوفان اگزیستانسیالیست، همچنین استشهاداتِ بعضا نادرست و ناصوابش به آثار فیلسوفان و حکیمان مسلمان و آموزه های دینی بر من مکشوف شد و از او فاصله گرفتم. از سنتز میان این دو دوره، نگرش تازه ای سر برآورده و 15 سالی ست در آن فضا نفس می کشم. در این روایت، شریعتی، متفکر مفهوم ساز اصیلِ دردمندی بود؛ بارقه های نبوغ در او موج می زد، با دغدغه های دینی- سیاسی و اگزیستانسیلِ عمیق.
اکنون که این سطور را می نویسم، هر چند با به چالش کشیدن اسلام رسمی و به تعبیر امروزین، « قرائت رسمی از دینِ» شریعتی کاملا همداستانم؛ اما با بخش قابل توجهی از آنچه در « اسلامیات» و « اجتماعیات» آورده و ایدئولوژیزه کردن دینش بر سر مهر نیستم و خطاهای استدلالی و روش شناختیِ مهم و چشم گیری در آنها می بینم و سراغ می گیرم.
چنانکه پیشتر آورده ام، به نزد من، ماندگارترین بخش میراث شریعتی، « کویریات» اش هست و دوران « پسا-ارشاد» که مشحون از دغدغه های اگزیستانسیل و اومانیستی است. به قدر وسع طی پانزده سال گذشته دربارۀ میراث شریعتی، به روایت خویش سخن گفته و نوشته ام. دو جستار مبسوط دربارۀ کویریاتش تحت عناوین « می باش چنین زیر و زبر» و « هبوط در هیجستان: بازخوانی تطبیقیِ سپهری و شریعتی» نوشته ام؛ همچنین چندین مصاحبه از جمله " شریعتی، کویریات و « دوران پسا- ارشاد»" دربارۀ آثار او انجام داده ام. درسگفتار 16 جلسه ای « بازخوانی میراث شریعتی» را هم 12 سال پیش در تورنتو برگزار کردم. تمام مقالات و مصاحبه های یاد شده، در کتاب های « ترنم موزون حزن»، « فلسفه لاجوردی»، « ورق روشن وقت» و « صدای سفر آینه ها» یم منتشر شده است. اثر « حریم علف های قربتِ» خود را به او تقدیم کرده ام: " به روح بلند علی شریعتی، سالک مدرنی که « کویریات» اش قرار بخش ضمیر بی قرارم بوده".
در ادامۀ سفرِ پر پیچ و خمِ و بلند «سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» که از سیزده سال پیش آغاز شده و آخرین ایستگاهش، دو کتاب« از خیام تا یالوم» و « سرشاری خوشۀ زیست» بوده که سال گذشته منتشر شدند؛ به شرط حیات، بنا دارم پس از اتمام مقالۀ « دایستایفسکی: سالک مدرن رنج اندیش»، در اولین فرصت به شریعتی بپردازم و تتمه تاملاتم دربارۀ سلوک معنوی و زمزمه های اگزیستانسیل اش را با وام کردن مفاهیم « سلوک افقی»، « سالک آستانه نشین»، « تنهایی مخملین»، « تنهایی اگزیستانسیل»،« تنهایی خویشاوندی»، « مرگ آگاهی»، « ایمان از سر طمانینه»، « ایمان آرزومندانه»، « نیایش مخاطبه محور»، « نیایش آرزومندانه»،...روایت کنم و در قالب جستاری از «زمزمه های اگزیستانسیلِ شریعتی» پرده بر گیرم.
https://www.instagram.com/p/C8Z4xP4u9Oy/?igsh=a2VodmlyNXRsZnVk
“سفرهای فلسفی پسا-رنسانسی”
فلسفه لویناس (جلسه بیست و چهارم)
خرسندی(۲)
*?از کتاب سرشاری خوشه ی زیست*
اما علاوهبر اینها، رواقیون برای فکر کردن به اتفاقات ناگوار توضیح دیگری هم میدهند. آنها میگویند ما انسانها عمدتاً به این دلیل ناخرسند و ناشادیم که سیریناپذیریم. ما پساز اینکه برای آنچه که میخواهیم به دست بیاوریم خیلی تلاش میکنیم، معمولاً علاقهمان را به آنچه که به آن شوق فراوان داشتیم، بعداز مدتی از دست میدهیم؛ در نتیجه بهجای احساس رضایت، ملول میشویم. یا ملال سراغمان میآید. و آنوقت، در واکنش به این ملال است که به سراغ ارضای امیال تازهای میرویم. به این سبب هم هست که رواقیون معتقدند که ما خوب است گاهی به اتفاقات ناگواری که علیالاصول خواهینخواهی پیش روی مان قرار میگیرند، فکر کنیم. ؛ برای مثال، یادم میآید آن ایامی که در انگلستان تحصیل میکردم، بهلحاظ کاری دورۀ سختی بود و درسخواندن و نوشتن رسالۀ دکتریی حجم زیادی داشت و وقتِ فراوانی از من میگرفت. یادم هست در پنجشش ماه آخر که منتهی به پذیرش رساله و بعد هم دفاع از آن شد، من شاید بهطور متوسط روزی سیزده-چهارده ساعت کار میکردم؛. یعنی میخواندم و مینوشتم و گاهی در کتابخانۀ دانشگاه میماندم و تا چهار صبح مشغولِ به کار بودم. یادم است محیط آرامی بود برخی از اوقات مینشستم و خب چون سکوت هم بود،و کسان دیگری هم بودند مثل من مشغول کار بودند، محیط آرامی بود و هرکسی مثل من مشغول به کارش بود، پارهای از اوقات تا صبح مینشستم و بعد صبح میرفتم میخوابیدم.
در نهایت، خب، آن انجام شد و کار من به پایان رسید و از رسالۀ دکتریام دفاع کردم. البته اولش خرسند بودم، و در عین حال همینطور که ویلیام آروین اروین میگوید، بعد از مدتی هر دستاوردی عادی میشود، برایم عادی شده بود.. این هدفهایی که برآورده میشود، انگار شما یک قلهای را فتح کردهاید. البته جذاب است؛ اما تا یک مدتی! این همان پدیدهای است که حالا به آن اشاره میکنم. برخی به این از منظری ذیل بحث از happiness به آن پرداختهاند و برخی نیز نسبت آن را با Pleasure - ـ که ما در ادامه به آن برمیرسیم- ـ مورد تأمل قرار دادهاند.
به این شرح که برخی از پدیدهها از جنسِ pleasure هستند؛. یعنی برخی لذات کوتاهمدت را به همراه دارند، اما اینها قوامبخش خوشبختی نیستند. به زبان علمی امروزین بخواهم بگویم، دو هورمون در بدن ترشح میشود که یکی هورمون سروتونین و دیگری دوپامین است. وقتی که ما لذات کوتاهمدت را تجربه میکنیم یا به اهدافی میرسیم، دوپامین در بدن ترشح میشود و طبیعتاً فرد در آن اوقات لذت میبرد. این مسئله را به تعبیری در قرن نوزدهم هم کییر کگارد هم آورده و توضیح داده است.. البته که آن موقع نامی از هورمونها نبرده و آشنایی با آن نیز آشنایی نداشته که بخواهد بگوید؛ اما میشود سخن او را ذیل در آنچه که در ادامه می آورم و همچنین مقولۀ خوگیری به لذت به خوبی فهمید.
کییر کگارد در مراحل سهگانهای که از آن یاد میکند، مراتب لذت را دستهبندی میکند؛ مرحلۀ نخست موسوم به مرحلۀ حِسّانی است که در آن سخن بر سر لذتهایی است که فرد در این دنیا تجربه میکند، اما بعداز مدتی، به تعبیر رایج ما، دلش را میزند. در این باب او چهار امر را ذکر میکند که شهرت، شهوت، قدرت و ثروت است. این چهار امر لذتبخشاند و در دنیا جزو امور دلپذیرند و. میلیونها آدم از پیاش روان میشوند؛ اما بعداز مدتی ما تجربۀباعث ملال را از سر میگذرانیم؛ یعنی وقتی که اهداف برآورده میشوند و میلها محقق میشوند، فرد بهجای احساس رضایت، بعد از مدتی ملول میشود، دوباره بیشتر میخواهد و در پیِ این تجربۀ این است که میخواهد حجم بیشتری از آن کار را انجام بدهد تا همان میزان لذت را ببرد؛ یعنی شهرت، ثروت، قدرت و مناسبات جسمانی بیشتری میخواهد تا آن لذت پیشین را نصیب ببرد و طبیعتاً این خواستن حدّ یقفی هم ندارد؛ یعنی فرد در یک دایره میافتد و دچار ملال میشود.
تعبیر ملال را کییر کگارد به کار برده است. و او معتقد است از جایی به بعد باید این دایره شکسته شود تا اگر کسی میخواهد، بتواند به مرحلۀ بعدی قدم بگذارد. من این توضیح را دادم و از این تفکیک کییر کگارد استفاده کردم تا بگویم مطابق با آنچه که امروزه در روانشناسی جدید هم توضیح داده میشود، سروتونین آن هورمونی است که وقتی ترشح میشود، آن لذات مانا و پایدارتر را رقم میزند. آنچه که موسوم به خوشبختی یا بهتعبیرِ من خرسندی است، ناظر و متلائم با ترشح سروتونین است.
*?"#سرشاری_خوشه_ی_زیست"
?مولف: دکتر سروش دباغ
ویراستار علمی:حسین جمالیپور
?*انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
کانال تلگرام حسین جمالی پور
?️**@philosophy_thinking
.
وریا امیری عزیز را اولین بار دهۀ نود شمسی دیدم، در منزلش در شهر لندن؛ جلسه ای بود با محوریت مباحث فلسفۀ اخلاقی؛ گفتگوی جمعی فلسفیِ گرمی میان حاضران در گرفت.
چند سال بعد، مناظپه ای در باب خداباوری و خداناباوری با یکدیگر داشتیم. به لطف فضای « کلاب هاوس»، طی چند سال اخیر، چند بار پیرامون موضوعات تجربۀ دینی، تجربۀ عرفانی، خداناباوری، خداباوری، نواندیشی دینی، متن مقدس... به تحو مبسوط با یکدیگر بحث و گفتگو کرده ایم. جنبش « زن، زندگی، آزادی» و جنگ غزه از دیگر مقولاتی بوده که طی دو سال اخیر در این فضا بدان پرداخته ایم.
در سفر اخیرم به اروپا، در یکی از روزهای بهاریِ لندن، قرار گذاشتیم و دیداری تازه کردیم و چند ساعتی با هم گفتگو کردیم. چقدر نیکوست که به رغم ایستارهای گوناگون و مواضع متفاوتِ الاهیاتی-فلسفی، بتوانی با « دیگری» ای که جای دیگری ایستاده و به نحوی دیگر به هستی و دنیا نگاه می کند؛ دوستانه و در عین حال مجدانه و معرفت اندیشانه، بحث و گفتگو کنی.
درست است که من خداباورم و وریا خداناباور و از این حیث با هم اختلاف رای مبنایی داریم؛ اما هر دو گوشت و پوست و خون داریم و به قدر وسع « انسان را رعایت کرده ایم» و سخت باورمند به آموزه های حقوق بشری با محوریت آزادی و عدالت اجتماعی. همین اختلافات در کنار اشتراکاتِ انسانهای پیرامونی است که دنیای رنگارنگ ما را رقم زده و تجربۀ زیسته ما را غنی کرده و ضرورت همزیستی مسالمت آمیز و « دگرپذیری» و مدنیت و مدارا را بیش از پیش برجسته کرده. به امید روزی که مجال برگزاری چنین مباحثات و گفتگوهایی در داخل کشور میسر گردد.
وریای عزیز، از سر لطف، کتاب The Hero with a Thousdand Faces، نوشتۀ جوزف کمبل را به مناسب در رسیدن سالروز تولدم، به من هدیه داد. از کمبل اثر دیگری را خوانده ام؛ خواندنِ این کتاب را اخیرا شروع کرده ام. از این بابت از او سپاسگزارم...
https://www.instagram.com/p/C8B4_3JK3PO/?igsh=enZuMDd5OTQyNGNk
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago