Daily talk

Description
- اینجا تا حد زیادی لُخت حرف میزنم.
- نوشتن/موسیقی/صحبت/فحش/درد‌ودل و عکس‌های روزمره شاید 🍓
- جدی‌تر در : #نوشته‌های‌بلند
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago

6 months ago

دوست دارم هی روزمره بنویسم اما انگار این بخش نوشتن مغزم بلاک شده کلا. یک هفته‌ی گذشته شبیه روزهای روتین نبود و میشد هر بار روزمرگی‌های پر‌ و پیمونی نوشت. مثلا در هفته‌ای که گذشت، برای اولین بار رفتم خونه برادرم. برای اولین بار دوتایی با هم رفتیم شام بیرون. برای اولین بار بعد چندین سال تا نیمه‌های شب حرف زدیم. برای اولین بار رفتیم با هم خرید.
یا بعد چند ماه بلاخره دوست صمیمیمو دیدم و تا نیم ساعت اول فقط از دیدن هم گریه‌ میکردیم. این دوری قلب هردومونو فشرده کرده بود.

تونستم بعد این همه مدت، دوباره تو خیابون‌هایی پا بذارم که بخشی از زیباترین خاطراتم در بستر اونها شکل گرفت. تونستم جاهایی برم که بند‌های عاطفی نسبتاً عمیقی بین من و اون مکان‌ها شکل گرفته بود. تونستم دوباره با لول آگاهی‌ای متفاوت زیست کنم فضاها و آدم‌های مورد علاقه‌امو. سخت بود؟ بله. حدود ۵ روزه برگشتم اما بدنم به حالت عادی بر نگشته. یک حالت تهوع و تپش قلب مدامی همراهمه، هر چند که تحت کنترله و دارم سعی میکنم تا این مسأله‌ی روان تنی رو هم حل کنم.

صبحی که از خواب بیدار شدم، برای یک دیوار اتاقم یک ایده‌ای به ذهنم رسید جهت تغییر دکوراسیون. از سال قبل که دوباره برگشتم به این خونه، تو ذهنم خیالاتی میبافم برای بازطراحی این اتاق. اتاقی که حالا کاملا متناسب با نیاز‌های منِ ۳۰ ساله باشه. بخاطر دیوار منحنی یک ضلع و داشتن پنجره‌های بازشوی قدی تو یک ضلع دیگه و همینطور مساحت کوچیک فضا؛ طراحی خیلی چالش داره. اما برای یک ضلعش به یک راه حل درستی رسیدم که اگر موندنی شم، دیتیلشو طراحی میکنم تا بره برای اجرا.

دیشب خواب شیرینی دیدم. تو خوابم، تو خونه‌ای بودم که بخش بزرگی از اون دو سال، درش سپری شد. تنها تفاوت این بود که از پنجره‌های پشتی، به جای آپارتمان‌های همسایه، تپه‌های برفی مشخص بود. انگار که آپارتمان، درست روی کوه‌پایه بود. دستمو اگر دراز میکردم میتونستم برف‌های روی تن کوه رو لمس کنم. چمدون‌هام آماده بود، منتظر بودم تا راننده برسه و پالتومو بپوشم و برم پایین و برگردم. برف زیبایی نشسته بود همه جا. روی تپه‌های برفی، بچه‌ها در حال بازی بودن. برف همه جا بود، تو خیابون و توی کوچه و روی کوه. از پنجره به خیابون نگاه میکردم و انتظار ماشینی که قرار بود بیاد دنبالمو میکشیدم: “ تو این برف، ماشین میتونه اصلا بیاد بالا؟ نکنه نتونه؟” شای اومده بود کنارم و بهم پیشنهاد داد که بمونم تا برف هست. ته دلم برفو تماشا میکردم، نرمیشو از راه رفتن پیاده‌ها حس میکردم. دوست داشتم برم و نمونم. اما اگر راننده نمیتونست بیاد، خوشحال میشدم زمان بیشتریو تو روزهای برفی بگذرونم. اما راننده اومد. آسمون آبیِ آبی، بدون لکه‌ای ابر. آفتاب، نورشو از لا به لای شاخه‌ها میرسوند به برف‌های خوابیده‌ی تن آسفالت و باغچه‌ها. آقای خ وقتی داشت چمدونمو میذاشت تو صندوق گفت: “ هوارو نگاه کن. سری قبل هم که داشتی بر میگشتی برفی بود اما آسمون کدر بود، زمین یخ زده بود، همه چی ناراحت بود. اما اینبار فرق داره، متوجه شدی چقدر همه چی قشنگ و تر و تازه است؟ این دفعه همونی میشه که تو میخوای”
از خواب بیدار شدم. از پنجره خیره شدم به آسمون، چند تا لکه ابر هست تو یک بک گراند آبی کمرنگ. دستمو میذارم رو قلبم، چه خوب، تپش ندارم الان. لحافمو بغل کردمو چند دقیقه آسمونو تماشا کردم. آفتاب امروز، مثل آفتاب توی خوابمه.

از این دست اتفاقاتی که تو ناخودآگاهم داره میگذره راضیم. انگار داره اتفاق‌های خوبی میوفته اون تو. خوشحالم از این گذر کردن.

#نوشته‌های‌بلند

6 months, 1 week ago

مثلاً الان اینو دارم زیبا میبینم. 😐

6 months, 1 week ago

ولی نمیدونم چرا اینقدر از این صندله خوشم میاد. همینطوری مثل اثر هنری نگاش میکنم 😐
حالا خوبه چند ماه دیگه بگم اه اه، این چه طراحی‌ایه!

صندلِ مرموزِ زیبای رازآلود.

پ.ن۱: لابد قراره روز‌ خواستگاریم بپوشمش.
۱۰:۵۲

پ.ن۲: ولی خواستگاری، پاشنه بلند دیگه؟
۱۰:۵۹

8 months, 3 weeks ago

مغز هم‌ واقعاً ارگان پدرسوخته‌ایه. چهار پنج ساله از کلاس آوازم میگذره، زارت وسط تمرین یه آهنگ اومد بالا توش که الا و بلا باید همین الان یه دور بخونیش وگرنه عمراً بذارم به بقیه تمرینت برسی.

8 months, 3 weeks ago

مغز هم‌ واقعاً ارگان پدرسوخته‌ایه. چهار پنج ساله از کلاس آوازم میگذره، زارت وسط تمرین یه آهنگ اومد بالا توش که الا و بلا باید همین الان یه دور بخونیش وگرنه عمراً بذارم به بقیه تمرینت برسی.

8 months, 3 weeks ago

تمرین اسپیکینگ برام مثل اینه که یکی داره با کاردک دیواره‌ی مغزمو میتراشه.

11 months, 3 weeks ago

عملا به کسی که در نبودش، دوستان و عزیزانش اینطور ازش یاد می‌کنند حسودیم می‌شه. همین آهنگ که دوستاش بهش میگن shine on...بیا دوباره بدرخش..

نظرم نسبت به متیو پری (بازیگر چندلر ) هم همین‌بود.

ای کاش اینقدر خوشبخت باشیم اگه زمانی نبودیم، تو قلبِ دوستان و عزیزانمون اینطوری بمونیم.

11 months, 3 weeks ago

راستش خیلی روز خوبی بود. نیاز دارم تا تهنشین شه.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago