?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago
**ترامپ: میل به ثروت، اکراه از جنگ و پشت به آرمانگرایی - بخش هشتم
حسین دهشیار**
دونالد ترامپ در شرایطی پای به کاخ سفید گذاشته است که به هیچ روی قابل مقایسه با عصر هری ترومن طراح استراتژی بینالمللگرایی لیبرال مداخلهگر نمیباشد. امروزه تولید ناخالص آمریکا تنها کمی بیش از پانزده درصد کل تولید ناخالص جهان است. آمریکا هر چند همچنان با بیش از بیست و هفت تریلیون تولید ناخالص داخلی بالاتر از اتحادیه اروپا و چین هر کدام با حدود هیجده تریلیون دلار میباشد، اما باید در نظر داشت که این کشور بالای سی و یک تریلیون دلار هم بدهی دارد که تنها سودی که باید برای آن پرداخت شود یک تریلیون دلار است که این خود تنها کمی بیش از کل بودجه نظامی آمریکا محسوب میگردد.
دلار آمریکا با رقابت شدید یوآن چین و یوروی اتحادیه اروپا روبرو است. این واقعیات پر واضح میسازند که استراتژی شکل گرفته در سال ۱۹۴۷ که منطق تئوریک آن را جورج کنان مستقر در مسکو با ژرف نگری فراوان تدوین نمود، پس از نزدیک به یک قرن میبایستی به محاق رود و ساختاری متفاوت به صحنه آید. در طول تاریخ چند سدهای آمریکا، با توجه به دگرگونیهای معنایی در قلمرو داخلی، معادلات منطقهای و تحولات جهانی نحلههای فکری متمایزی تجلی یافتند که قطب نمای تئوریک سیاست خارجی در مقاطع زمانی عصر بیطرفی، دوران هژمونی منطقهای، روزگار بینالملل گرایی پاسیفیکی و عهد بینالمللگرایی لیبرال تهاجمی بودهاند.
برای فهم اینکه دونالد ترامپ جوهره استراتژی جهانی آمریکا را بر اساس چه گزارههای ارزشی و اصولی میخواهد بنا کند، این ضرورت وجود دارد که نحلههای فکری بومی که هویت بخش چکونگی و چرایی رفتار فرامرزی بودهاند را در سطحی کلی امعان نظر اعطا کنیم.
«ادامه دارد»
**ترامپ: میل به ثروت، اکراه از جنگ و پشت به آرمانگرایی - بخش هفتم
حسین دهشیار**
به همین روی نباید تعجب نمود از اینکه برای اولین بار در قرن بیست و یکم رئیس یکی از مهمترین اتحادیههای کارگری در کنوانسیون حزب جمهوری خواه در حمایت از دونالد ترامپ سخنرانی انجام دهد که نشان از گرایش کارگران یقه آبی به سوی سیاستهای او دارد. در همین مقطع هم ایلان ماسک نماد اولیگارشی تکنولوژیهای جدید – بارونهای دزد مدرن - که مرکز ثقل رقابت آمریکا و چین در دهههای پیش رو هستند، به طور فعال در کارزارهای انتخاباتی دونالد ترامپ شرکت حضوری پیدا کرد و نزدیک به دویست میلیون دلار هم کمک مالی نمود.
به دنبال مشخص شدن پیروزی دونالد ترامپ، مدیران اجرایی مهمترین شرکتهای تکنولوژیهای مدرن از قبیل فیس بوک و اپل به مارالاگو در پالم بیچ فلوریدا اقامتگاه شخصی ريیس جمهور تازه انتخاب شده رفتند تا محوریت اقتصاد در سیاست خارجی او را تایید کنند. در تاریخ آمریکا بینالمللگرایی لیبرال - بدون بعد جهانی - برای اولین بار در قلمرو سیاست خارجی در حد فاصل سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۲۰ پا به صحنه گذاشت. در این برهه زمانی بین المللگرایی پاسیفیکی - محدود به یک منطقه جغرافیایی خاص - در دستور کار بود که با توجه به توانمندیهای در اختیار، عمق و سابقه تجارب بینالمللی کاملاً منطقی میبود. اما ظهور بینالمللگرایی با ماهیت جهانی در قالب بینالمللگرایی لیبرال مداخلهگر از سال ۱۹۴۷ کلید خورد و تا ورود دونالد ترامپ در صحنه سیاست خارجی در قوارههای مختلف منطق حاکم بر عملکرد آمریکا در صحنه بینالمللی بوده است.
استراتژی بینالمللگرایی لیبرال مداخلهگر در عصری تدوین گشت که تولید ناخالص آمریکا بیش از نیمی از کل تولید ناخالص جهان بود و تولید صنعتی امریکا نزدیک به ۶۰ درصد کل تولید صنعتی جهان را در بر میگرفت. آمریکا بهرهمند از انحصار داشتن بمب اتم بود و دلار آمریکایی چنان اعتباری داشت که تا دهه هفتاد و نیمههای دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون ارز قابل مبادله با طلا محسوب میگشت و ارزش آن با طلا محاسبه میشد. اتحادیه اروپا هنوز اندیشه نشده بود و حضور نداشت، چین در جایگاه یکی از فقیرترین کشورهای جهان سوم بیشترین فقرای جهان را داشت و هندوستان همچنان زیر یوغ استعمار بود.
«ادامه دارد»
**ترامپ: میل به ثروت، اکراه از جنگ و پشت به آرمانگرایی - بخش ششم
حسین دهشیار**
دونالد ترامپ نگاه سنتی و ارتدوکسی حزب جمهوریخواه در خصوص مساوی قرار دادن سرمایهداری با تجارت آزاد و نگاه تقدسوار به جهانی شدن در میان دموکراتها را که در هفتاد سال گذشته نقش اصلی و کلیدی در مقام یکی از ستونهای شکل دهنده سیاست خارجی را بوجود آورده بودند، به شدت مخرب در تلاش آمریکا برای ممانعت از پیشی گرفتن امپراطوری میانه در رقابت تنگاتنگ با چین در حیطه اقتصادی و به تبع آن نظامی ترسیم میسازد.
به همین روی عبور از بینالمللگرایی لیبرال مداخلهگر را برای تداوم و استحکام بخشی به نظم آمریکایی و حفظ اقتدار جهانی آمریکا در صحنه گیتی که در بطن آن تأمین امنیت و رفاه امکانپذیر میگردد را بنمایه سیاست خارجی اقتصادمحور معطوف به انباشت ثروت بر آمده توامان از احیای تولید صنعتی و تزریق سرمایه به حوزه اقتصاد دیجیتال قرار داده است. بر خلاف نگاه غالب در چند دهه گذشته که تأکید آن بر برون سپاری تولید کالای صنعتی در میان رؤسای جمهور از هر دو حزب بود، دونالد ترامپ در چارچوب بنیان نظری ملیگرا تولید صنعتی، که زیرساخت سخت افزاری صنایع نظامی است و یکی از مهمترین منابع اشتغال محسوب میگردد را در کنار حفظ جایگاه برتر کنونی در گستره فناوریهای مدرن شاکله بخش دو بعد اقتدار بینالمللی یعنی ثروت و قدرت میداند. این یک دگرگونی بنیادی در نگاه به چگونگی ایجاد ثروت و قدرت است.
دونالد ترامپ منبع ایجاد ثروت را بومی می داند - وجود بازار مصرف داخلی پویای متکی به کالای تولید شده بوسیله کارگر آمریکایی - که از یک سوی تقویت و توجه به زیرساختهای صنعتی از قبیل فولاد در قلب صنعتی کشور واقع در غرب میانه، که رهایی از وابستگی به تولید کننده خارجی به ویژه چین در مقام کارخانه جهان را دارد و از سویی دیگر حمایت از کارآفرینهای داخلی در قلمرو تکنولوژیهای مدرن از قبیل هوش مصنوعی را سرلوحه سیاستهای اقتصادی خود قرار داده است.
«ادامه دارد»
**ترامپ: میل به ثروت، اکراه از جنگ و پشت به آرمانگرایی - بخش پنجم
حسین دهشیار**
جنگ عراق که انتخابی آگاهانه بود و مرگ بیش از چهار هزار سرباز و افزون بر یک تریلیون دلار را به مانند تجربه افغانستان سبب شد، نشان داد که استراتژی بینالملل گرایی لیبرال مداخلهگر دیگر متناسب با شرایط دگرگون شده جهانی و نیازهای داخلی نمیباشد و احتیاج به بازاندیشی اساسی وجود دارد.
اگر آمریکا همچنان خواهان رهبری جهان و هدایت نظم بینالملل میباشد. به صحنه آمدن دونالد ترامپ به ضرورت وجود این واقعیات محقق گشت. او را باید بازتاب تحولات مادی داخلی وبینالمللی، دگردیسی ارزشی شهروندان و دگرگونی فکری و بینشی نخبگان شکل گرفته در کلیت جامعه در رابطه با ماهیت سیاست خارجی ترسیم ساخت. او باز تنظیم استراتژی کلان را برای تداوم نظم آمریکایی و حفظ جایگاه و پرستیژ آمریکا در صحنه جهانی که در بطن آن تامین امنیت و رفاه امکانپذیر میگردد را گریزناپذیر مییابد. او سیاست خارجی مبتنی بر اقتصاد دو ستونی استحکام بخشی تولید صنعتی مستقر در ایالات غرب میانه از قبیل فولاد و تسهیل فعالیت کارآفرینهای حوزه تکنولوژیهای مدرن در سیلیکون ولی را مد نظر دارد.
او سیاست خارجی مبتنی بر ارزش افزوده را از یک سو از طریق بسط بازار مصرف داخلی با تمرکز بر تولیدات ایجاد شده بوسیله کارگر آمریکایی و از سویی دیگر تشویق تزریق سرمایه به حوزه اقتصاد دیجیتال توسط سرمایهگذاران این حیطه میداند. این سیاستی است که بطور کامل در تعارض با خطمشی تمامی روسای جمهور کشور بالاخص دموکراتها در قرن حاضر بوده است.
روسای جمهور دموکرات به جهت منطق اقتصادی جناح پیشرو حزب که خواهان اقتصاد بری از کربن میباشد، ترجیح دادند که از که یک سو نیازهای صنعتی را از کارخانه جهان یعنی چین تهیه کنند، که به ضرورت به بسته شدن کارخانههای صنعتی و بیکار شدن وسیع کارگران در مناطق صنعتی منجر شد؛ و از سویی دیگر به روابط نزدیک سرمایهداران مستقر در سیلیکون ولی که از نظر کارگران یقه آبی بارونهای دزد مدرن هستند, با حزب دموکرات گردید.
«ادامه دارد»
**ترامپ: میل به ثروت، اکراه از جنگ و پشت به آرمانگرایی - بخش چهارم
حسین دهشیار**
فروپاشی نظم بریتانیایی که جنگ جهانی دوم آن را رقم زد جوهره تعاملات بینالمللی را بطور اساسی متحول ساخت. آمریکا به عنوان اولین و تنها دارنده بمب اتم در موقعیتی قرار گرفت که از نقطه نظر نظامی در تاریخ روابط بینالملل باید آن را منحصر به فرد ترسیم ساخت. اراده نخبگان برای نقش آفرینی فعال در صحنه جهانی برای اولین بار در تاریخ چند صد ساله سرزمین، همراهی شهروندان با منطق رهبران سیاسی برای مداخلهگری و برخورداری از توانمندیهای لازم برای ایفای نقش رهبری، بستر لازم برای آغاز عصری جدید در قلمرو سیاست خارجی آمریکا را به وجود آورد.
نظم آمریکایی شاکله یافت و استراتژی بینالمللگرایی لیبرال مداخلهگر پا به صحنه گذاشت. در بطن این راهبرد جهانی بود که دوگانه رفاه و امنیت برای مردم آمریکا تحقق یافت. سرمایهداری جهانی به زعامت آمریکا پس از نزدیک به نیم قرن منازعه، دشمن موجودیتی خود اتحاد جماهیر شوروی را به وادی اضمحلال رهسپار ساخت. قرن آمریکایی متبلور گشت و تنها دو قرن و اندی پس از استقلال، انباشت بیسابقه ثروت در پهنه داخلی و یکه تازی جهانی بی وقفه تجلی پیدا نمود. تمرکز ثروت و توانمندی به ضرورت نخوت قدرت را شکل می دهد که زیادهروی در سیاست خارجی و به تبع آن شکست و ناکامی در پیادهسازی سیاستهای تدوین شده را گریزناپذیر میسازد. نخوت قدرت برآمده از بطن تمرکز، از یک سوی در گستره داخلی شکاف میان نخبگان حاکم و شهروندان در فهم مشکلات مرتبط به زندگی عادی و روزمره را چنان وسعت بخشید که بی اعتمادی سیاسی و کاهش مشروعیت، جایگاه نهادهای مرجع از قبیل نهاد ریاست جمهوری و کنگره را مورد تهدید قرار داد و از سویی دیگر توسل به جنگ به عنوان اولین گزینه برای مدیریت بحرانهای جهانی را گریزناپذیر ساخت.
تلاقی این دو واقعیت منجر به این گشت که تداوم وضع موجود در ابعاد داخلی و خارجی امکانناپذیر گردد. قرن بیست و یکم را باید تصویرگر عمق یافتن و گسترش فزاینده نگاه به شدت انتقادی به سیاستهای اتخاذ شده بوسیله تصمیم گیرندگان جامعه سیاست خارجی ترسیم ساخت. دو دهه جنگ بی حاصل، مرگ نزدیک به سه هزار نظامی، هزینهای فزونتر از یک و نیم تریلیون دلار و در نهایت خروج خفت بار از افغانستان شهروندان را بیش از پیش متقاعد نمود که چشماندازها و معیارهای شکل دهنده سیاستها در قلمرو خارجی باید دگرگونی اساسی یابند.
«ادامه دارد»
**ترامپ: میل به ثروت، اکراه از جنگ و پشت به آرمانگرایی - بخش سوم
حسین دهشیار**
این بدان معناست که پوست اندازی در قلمرو سیاست خارجی خصلت کارگزار محور و ماهیت اجتماعی را توأمان دارا میباشد. به دلیل وجود همین دو ویژگی است که گستردگی و عمق در رابطه با دگرگونی در چشم انداز سیاست خارجی بوجود آمده است.
آمریکا یک جامعه متکثر میباشد و به همین روی سیاست در تمامی ابعاد داخلی و خارجی به شدت از اولویتها، ارزشها و منافع گروههای اجتماعی بالاخص گروههایی که منبع اصلی ایجاد ثروت و یا مجموعههای قواره بخش ارزشها و دیدگاهها در جامعه هستند متاثر میگردد. این تاثیر گذاری از آن روی مهم است که چینش نیروهای اجتماعی در گسترده داخلی، میزان اقتدار و صلابت رئیس جمهور و حامیان سیاسی او را در کنگره مشخص میسازند. آمریکا نه تنها یک جامعه متکثر میباشد بلکه در کنار آن مطرحترین، نافذترین و قدرتمندترین بازیگر عرصه جهانی نیز است. تکثر در صحنه داخلی حکم میکند که تصمیمات در حوزه بینالمللی در وهله اول با توجه به پیامدهای داخلی آنها و تاثیری که بر توازن نیروهای اجتماعی ایجاد میکند صورتبندی گردند.
در ضمن حفظ جایگاه برتر در صحنه بینالمللی ایجاب میکند که تحولات و شرایط بینالمللی و تغییرات در رفتار بازیگران نیز بطور مداوم مورد توجه قرار گیرند تا استراتژی کلان پویایی لازم را از دست ندهد. به دنبال نتایج فاجعه بار مالی و انسانی که عملکرد آمریکا در افغانستان و عراق به دنبال آغاز قرن بیست و یکم به بار آورد که برخاسته از تصمیمات آگاهانه و انتخاب غلط رهبران سیاست خارجی بود و به موازات آن قدرت نمایی چین در قلمرو بینالمللی، اقتصادی و ارتقای جایگاه جهانی این کشور که در بستر شرایط دگرگون شده بینالمللی و سیاست خارجی مبتنی بر محوریت منطق مبتنی بر ایجاد ارزش افزوده در فرایند تعاملات بین بازیگری رهبران امپراطوری میانه تجلی یافت پر واضح نمود که استراتژی جهانی آمریکا در چارچوبی که در سال ۱۹۴۷ تدوین یافت دیگر برای قرن حاضر از پویایی لازم برخورد نمیباشد و در شکل کنونی برتری اقتصادی و نظامی آمریکا در رابطه با دیگر قدرتهای جهانی را به هیچ روی نمیتواند تضمین نماید.
«ادامه دارد»
**ترامپ: میل به ثروت، اکراه از جنگ و پشت به آرمانگرایی - بخش دوم
حسین دهشیار**
این چهار موضوع بنیادی در طول تاریخ آمریکا ساختار سیاست خارجی را جهت داده و هویت بخشیدهاند. تمامی رؤسای جمهور بدون استثنا در چارچوب شکل گرفته بوسیله این چهار مؤلفه حرکت کردهاند؛ با این تفاوت که هر یک از آنان یکی از موضوعات را اولویت اعطا کرده و تعریف نموده و آن را قطب نمای سیاست خارجی خود قرار داده است.
تمامی رؤسای جمهور از جورج واشینگتن تاکنون با توجه به راهبرد مورد نظر خود شیوههای متناسب را نیز بر گزیدهاند. اینکه بر چه اساسی یکی از این چهار موضوع انتخاب و شیوههای به کار گرفته شده معین میگردند کاملاً بستگی به جایگاه آمریکا در نظام بین’الملل، کیفیت روابط برترین بازیگران سیستم با آمریکا، توازن قدرت بین دو قوه مجریه و مقننه، افکار عمومی، ارزشهای رئیس جمهور و اینکه کدامین گروه اجتماعی در شکل دادن به مناسبات اجتماعی در آن مقطع زمانی خاص تعیین کنندهتر است. جیمی کارتر را باید سمبل اشاعه لیبرالیسم در قلمرو سیاست خارجی آمریکا ترسیم ساخت. رونالد ریگان یکی از برجستهترین رؤسای جمهور در رابطه با تجارت آزاد در گستره گیتی به عنوان شاه بیت سیاست خارجی باید قلمداد گردد. جورج دبلیو بوش بدعتگذار اشاعه دموکراسی به عنوان محور سیاست خارجی آمریکا در قرن بیست و یکم میبایستی معرفی شود. در رابطه با اشاعه سرمایهداری شاید بتوان وارن هاردینگ را که تنها توانست نیمی از دوران ریاست جمهوری را به پایان برساند شاخصترین در میان ساکنین کاخ سفید مطرح نمود.
امروزه به دلیل حضور دونالد ترامپ در قدرت، سیاست خارجی آمریکا در قرن، محو نزاع ایدئولوژیک در مسیر پوست اندازی گسترده و عمیقی قرار گرفته است. الزامات بینالمللی و ملاحظات داخلی را باید ستونهای حیاتبخش این دگرگونی در نظر گرفت. دونالد ترامپ در جایگاه مسئول سیاست خارجی را، گریزی نیست که از یک سو موتور این تحول و از سویی دیگر تجلی آن قلمداد ساخت.
«ادامه دارد»
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago