هستی یادگیرنده

Description
دکتر احمد ایزدی طامه
روانشناس و دانشیار دانشگاه
هستی یادگیرنده، درسگفتارهایی در زمینه رشد شخصیت، خانواده و تربیت.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 8 meses

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 10 meses, 2 semanas

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 6 meses, 2 semanas

5 months ago

دوستان همراه، سلام

« پیشکش به دبیر دوره دبیرستانم، آقای عمادالدین باقی»

«اصول گفتگو(۴)»

دوـ اجتناب از خطاهای شناختی
بعنوان یک استعاره، می توان دستگاه شناختی انسانها را به یک کامپیوتر تشبیه کرد؛ سیستم هوشمندی که یک ورودی به نام اطلاعات محیطی دارد و سپس آنها را به کمک عناصر درونی خود پردازش می کند و نهایتاً خروجی آن بصورت رفتار و کنش نشان داده می شود.

این سیستم پیچیده، بر روی اطلاعات دریافتی از محیط، سه کار اساسی انجام می دهد که عبارتند از انتخاب، تفسیر و سازمان دهی. با توجه به این که عناصر درونی این سیستم که نقش نرم افزار دارند و کار پردازش اطلاعات را انجام می دهد، مانند باورها، نگرش ها و ارزش ها در انسانها مختلف یکسان نیستند، در نتیجه افراد مختلف از اطلاعات یکسان محیطی انتخاب ها، تفسیر ها و سازمان دهی های متفاوت و گاهی متضاد دارند و به همین جهت با یکدیگر دچار تعارض می شوند.

برای مثال، گاهی اوقات پدر و مادر به دلیل برخورداری از باورها، ارزش ها و نگرش های مختلف، در برابر رویداد دیر آمدن دختر نوجوان شان به منزل، تفسیر ها و در نتیجه واکنش های متضادی دارند و با یکدیگر دچار تعارض می شوند. تعارضات مدیران با کارکنان، مخالفان و موافقان در فضای مجازی و حتی بخشی از تعارضات سیاسی نیز بر همین مبنا قابل فهم است. برای مدیریت این تعارضات، باید با یکدیگر گفتگو کنیم تا تفسیر نزدیک به حقیقت رخ نمایی کند.

با این حال، همچنان که کامپیوترها ویروسی می شوند و در نتیجه کارکرد آنها دچار اختلال می شود، دستگاه شناختی انسان نیز ممکن است دچار اختلال شود و کارکرد های سه گانه آن و در نتیجه کنش و رفتار انسان نیز با اختلال مواجه شود. مخالفانی که نسبت به یکدیگر دچار اختلال شناختی شوند، امکان گفتگو با یکدیگر را از دست می دهند.

برای مثال، مخالفان و موافقان مذاکره با آمریکا، به دلیل برخورداری از نظام های ادراکی متفاوت، دو تفسیر و واکنش متفاوت از این رویداد ارائه می دهند. اگر آنها در درون یکدیگر را وابسته به بیگانه، نفهم، جنگ طلب و غربگرا بدانند، امکان گفتگو و دستیابی به تفاهم را از دست میدهند.

باورهای ناکارآمد، مهمترین عاملی است که نظام شناختی انسان را دچار اختلال می کند. اگر گفتگو کنندگان نسبت به یکدیگر باورهای غلط داشته باشند، امکان گفتگو با یکدیگر نخواهند داشت. باورهای ناکارآمدی مانند:

۱ـ او هیچی سرش نمیشه،
۲ـ همه مخالفان نظام، غربگدا هستند،
۳ـ همسرم قلدر است،
۴ـ همه مدیران دزدند،
۵ـ هر که با ما نیست، بر ماست،
۶ـ ما حق ایم،
۷ـ کارمند جماعت، تنبل است،
۸ـ او ضد ولایت فقیه است،
۹ـ همه طرفداران نظام سیاسی، احمق اند.
۱۰. همه ریشوها، طرفدار حکومت اند،
۱۱ ـ خانم های چادری، بی سواد اند،
۱۲ـ بی حجاب ها، لااوبالی اند.

باورهای ناکارآمد، همچون ویروس عمل می کنند و دستگاه شناختی انسان را آلوده و موجب تحریف اطلاعات ورودی می شوند. زمانی که ما، مخالف خود را تنبل، غربگدا، نادان، ناقص العقل، غیر خودی، وابسته، احمق، مرتجع و جیره خوار ارزیابی می کنیم، نمی توانیم، پیام او را آنگونه که هست، دریافت کنیم؛ بلکه آن را تحریف شده و بصورتی که با پیش آمادگی شناختی ما هماهنگ باشد، درک می کنیم. در این حالت، فرد آنچه را که می خواهد دریافت می کندو نه واقعیت را.

بنابراین پیش از گفتگو با مخالف، باید باورهای خود را نسبت به او و موضوع گفتگو واکاوی کنیم و از باورهای غلط بشدت اجتناب کنیم تا امکان گفتگو و تفاهم فراهم شود. این آموزه قرآنی که (از گمان بد بسیار بپرهیزید) ناظر بر همین معناست.
روشن است که انجام این کار بمراتب دشوارتر از بیان آن است، اما با آموزش و تمرین است که می توانیم مهارت خود را در این زمینه تقویت کنیم.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

5 months, 1 week ago

دوستان همراه، سلام

« به مناسبت سالروز وفات، پیشکش به روح مادر عزیزم»

«اصول گفتگو(۳)»

یک- کشف حقیقت:
یکی از ویژگی های روان شناختی انسانها، علاقه آنها به چیزهایی است که متعلق به خود می دانند. اصولاً انسانها از ماشین، منزل، فرزند، جواهرات و مدارک خود بیشتر از آنچه به دیگران تعلق دارد نگهداری می کنند؛ زیرا آنها را متعلق به خود می دانند و به آنها دلبستگی دارند.
این احساس دلبستگی و وابستگی محدود به داشته های مادی نیست، بلکه انسانها به افکار، باورها و نگرش های خود نیز احساس دلبستگی پیدا می کنند. دلبستگی دانشمندان به تئوری خود و نادیده گرفتن شواهد متضاد با نظرات شان، پدیده ای رایج در تاریخ علم است.

انسانها با کمک نظام ادراکی خود اطلاعات دریافتی از محیط را طبقه بندی و تفسیر می کنند و بسیاری از اوقات، این ادراکات را نیز جزیی از هویت خود می دانند و به آنها دلبستگی پیدا می کنند.

این نوع دلبستگی و وابستگی، آثاری بهمراه دارد که یکی از آنها این است که افراد، درک و تفسیر خود از یک حقیقت را معادل تمام آن حقیقت می پندارند و تصور می کنند که چیزی را که آنها از پدیده ها درک کرده اند، خود حقیقت است و نه درک آنها از حقیقت و این از مهمترین موانع گفتگو بین انسانها است.

حقیقت، به راحتی و به تمامی خود را به یک شخص نمی نمایاند. حقیقت، سازه ای است پنهان شده در میان الفاظ، افکار، عقاید و مملو از ابهام، بهت و حیرت؛ در حالی که نظام ادراکی انسان علیرغم عظمت و پیچیدگی خود، دارای محدودیت هایی است که امکان دستیابی به تمام حقیقت را ندارد.

سن، تحصیلات، مذهب، قومیت، هوش، تجربه و فرهنگ ضمن این که به ما در درک و تفسیر پدیده‌ها کمک می کنند، اما برای نظام ادراکی ما محدودیت هایی نیز بوجود می آورند؛ به این صورت که چارچوب هایی برای ذهن ما بوجود می آورند و ما را مجبور می کنند تا در قالب مشخصی پدیده ها را فهم کنیم.

برای مثال، یک روحانی بواسطه تحصیلات، نظام ارزشی، معرفت شناسی، هستی شناسی، دانش، جهان بینی و حتی پایگاه اقتصادی و اجتماعی خود، از زاویه ای به روابط دختران و پسران پیش از ازدواج می نگرد و تفسیری ارائه می دهد که با رویکرد یک جامعه شناس یا روان شناس متفاوت است. این محدودیت را جامعه شناس و روان شناس نیز دارند. اگر هر کدام از این سه گروه، درک خود از این روابط را معادل تمام حقیقت بدانند، امکان گفتگو را از خود سلب کرده اند.

حقیقت، جایی در میان رویکردهای مختلف پنهان است و تنها از طریق گفتگو امکان نزدیکی به آن وجود دارد. یکسان انگاشتن درک خود از حقیقت، با تمام حقیقت خطای بزرگ دستگاه شناختی انسان است.

یکی از دلایلی که مانع گفتگو بین مخالفان و موافقان در شبکه های مجازی، سازمانها، گروه های سیاسی و خانواده ها می شود و خیلی سریع، گپ آنها را به جدل، قهر و تهمت تبدیل می کند، این است که آنها برای کشف حقیقت پا به عرصه گفتگو نمی گذارند، بلکه هر دو طرف تصور می کنند که حقیقت را نزد خود دارند و به هنگام گفتگو باید آن را به طرف مقابل القا کنند.

گفتگو، با القای مفاهیم به دیگران بسیار تفاوت دارد. گفتگو، به کار طالبان حقیقت می آید؛ اشخاصی که خود را صاحب حقیقت می پندارند، امکان گفتگو با دیگران را از خود سلب می کنند. بنابراین به افرادی که قصد گفتگو با دیگران را دارند توصیه می شود که آن را بعنوان روشی برای کشف حقیقت و نه تلاشی برای القا نظرات و تفسیر خود به دیگران انتخاب کنند.

شوربختانه کشورهای استبداد زده، مردمانی همواره حق به جانب و فروافتاده در چاه یقین پرورش می دهند و تنها با یادگیری مهارت گفتگو و تکرار و تمرین آن است که می توان بر این یادگیری تاریخی ـ اجتماعی غلبه کرد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirabdeh

5 months, 2 weeks ago

دوستان همراه، سلام

«پیشکش به کیانوش عزیزم به مناسبت سالروز تولد»

«گفتگو(۲)»

در نوشته هفته گذشته اشاره شد که تعارض بین انسانها امری طبیعی است که ریشه در دو ویژگی مهم روان شناختی دارد. امور طبیعی بسته به نوع مقابله با آنها، می تواند برای انسانها خیر یا شر به همراه داشته باشند.

تعارض بین سازمانها، اقوام، مذاهب، فرهنگ ها و خانواده ها، هم می تواند زمینه های رشد و توسعه را فراهم آورد و موجب شود تا فهم کامل تر و دقیق تری از اطلاعات و تجارب بدست آید و هم می تواند موجب بحران های سیاسی، ترور، تکفیر، جنگ، طلاق، تحریم و افزایش منازعات و دشمنی شود. آنچه در این میان تعیین کننده است، نوع مقابله با تعارضات است. متأسفانه در طول تاریخ به دلیل ضعف در دو مهارت تفکر و گفتگو در میان صاحبان قدرت، بشر طعم تلخ تعارضات را بیشتر از شیرینی آنها چشیده است.

با یک رویکرد «خود حق پنداری»، بسیاری از حاکمان، مدیران و مردم از مقابله های ناسازگارانه ای مانند سرکوب، ایجاد ترس و وحشت، کنار آمدن، رشوه دادن و تنبیه کردن در مواجهه با تعارضات استفاده می کنند؛ غافل از این که جنس درک، باور و تفسیر که منشاء تعارض بین انسانهاست، از جنس امور مادی نیست که بتوان با پاداش و تنبیه در آنها تغییرات پایدار ایجاد کرد.

جنسیت، تجربه زیسته، تیپ شخصیتی، نیاز، سن، تحصیلات، و پایگاه فرهنگی و اجتماعی موجب می‌شود تا هر شخصی از اطلاعات محیطی، درک و تفسیری داشته باشد که لزوماً با درک دیگران یکسان نیست. بر همین اساس، استفاده از پاداش، تنبیه، تبعید، زندان، شلاق و بگیر و ببند برای تغییر درک و فهم انسانها نه تنها موثر نیستند، بلکه دو پیآمد ناگوار نیز بهمراه دارند:

یکی افزایش عمق و گستره تنش ها و پرخاشگری ها در میان انسانها، فرهنگ ها و مذاهب و دیگری تولید شخصیت های ترسو و ریاکاری که برای دریافت پاداش و یا اجتناب از تنبیه، شخصیت واقعی خود را در پس انواع و اقسام نقاب ها پنهان می کنند و این خود موجب کاهش اعتماد اجتماعی و افزایش اختلالات روانی می شود.

برای مقابله موثر با تعارضات، باید آنها را مدیریت کرد و این کار نیازمند نزدیک شدن فهم و درک انسانها نسبت به موضوع تعارض است و این مهم تنها و تنها از طریق هنر و مهارت گفتگو بین طرفین تعارض و بیان تفسیر و دیدگاه های یکدیگر امکان پذیر است.

برای فهم بهتر مسأیل و کاهش تنش های بین فردی، بین المللی، خانوادگی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی باید حاکمان با مردم، مدیران با کارکنان، مومنان با غیر مومنان، مردان با زنان و مخالفان با موافقان گفتگو کنند.

حقیقت، بیشتر از این که در پس منازعات و جنگ ها نهان شده باشد، در پشت نگرش ها، افکار و کلمات پنهان است. بنابراین با سخن گفتن، گوش دادن به نظرات، نگرش ها، درک ها و تفسیر موافقان و مخالفان است که نزدیکی به حقیقت امکان پذیر می شود. جنگ، ترور، کشتار و بمباران سازوکار هایی برای پنهان کردن حقیقت اند و نه آشکار سازی آن.

دو گروه از گفتگو ترس دارند: گروه نخست کسانی که می دانند هیچ بهره‌ای از حقیقت در افکار و عقاید آنها نیست و ترس دارند که از طریق گفتگو تشت رسوایی آنها به زمین بخورد و گروه دوم، کسانی که می ترسند، از طریق گفتگو مشخص شود، حقیقت تنها نزد آنها نیست و دیگران هم از آن بهره منداند.

با این حال، گفتگو با مفاهیمی مانند سخنرانی، جدل و منازعه متفاوت است. گفتگو مستلزم شناخت و رعایت اصولی است که طرفین تعارض باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشند و در فرآیند گفتگو به آنها تن دهند تا میزان دوری یا نزدیکی درک افراد از حقیقت مشخص شود.

نگارنده امیدوار است که در نوشته‌های بعدی به بیان و توضیح این اصول بپردازد، تا به خود و سایر هموطنان در توسعه این مهارت مهم کمک نماید.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

7 months, 1 week ago

از سوی دیگر، ریشه های عشق در حوزه ناخودآگاه شخصیت است؛ در حالی که ازدواج، تصمیم بسیار مهمی است که نمی توان آن را بر پایه ناخودآگاه بنا نهاد. شاید دلیل این که در ادبیات عاشقانه ما، تقریباً هیچ عاشقی به وصال معشوق نمی رسد این باشد که شاعر در صدد القای این مفهوم است که آغاز زندگی مشترک با عشق ممکن نیست و به سر منزل مقصود نمی رسد.

بنابراین پیشنهاد می شود اگر دختران و پسران طالب زندگی عاشقانه و پایدار هستند، نخست در فرآیند انتخاب همسر و حتی در ادامه ی آن، بر مدار عقل و عقلانیت رفتار کنند و اصول و روش های زندگی عاقلانه را بیاموزند، تا نتیجه آن را که تجارب عاشقانه است مشاهده کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

7 months, 1 week ago

دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به استاد مجید درخشانی به پاس غوغای عشقبازان»

« ازدواج و مسأله عشق»

در تاریخ معاصر ایران، با سه الگوی نوعی ازدواج روبرو هستیم. الگوی نخست با پیروزی انقلاب در سال ۵۷ رنگ باخت و در حال حاضر بندرت از آن استفاده می شود. در این الگو، سنت ها و تامین نیازهای جنسی مهمترین انگیزه‌های ازدواج بود و چون دختران و پسران چندان حق انتخاب نداشتند و والدین در این زمینه تصمیم گیری می کردند، در نتیجه مسأله عشق و عاشقی بجز در موارد محدود، چندان مورد توجه نبود. در این سبک، بعضاً والدین سهمیه ازدواج داشتند، یعنی اگر پسر اول با اصرار مادر با دختر خاله ازدواج می کرد، پسر دوم با فشار پدر باید با دختر عمو وصلت می کرد.

الگوی دوم که نگارنده آن را الگوی ازدواج های عقیدتی - سیاسی می نامد از سال ۵۷ آغاز و تا پایان جنگ ادامه داشت. بواسطه شرایط انقلاب، در این دوره اصولاً عشق و شادی گناه محسوب می شدند و اموری مانند سایز ریش پسران و میزان پوشیدگی صورت دختران مهمترین ملاک های ازدواج بودند. در این دوره هر چقدر دختر و پسر ظواهر مذهبی را بیشتر رعایت می کردند، تصور می شد که همسران بهتری هستند.

الگوی سوم ازدواج از دهه هفتاد شروع و با تغییراتی همچنان ادامه دارد. هرچند مسأله عشق و عاشقی بین داوطلبان ازدواج، به کم و زیاد همواره مطرح بوده است، اما ادعای آن در الگو سوم بیشتر به زبان می آید. بیشتر دختران و پسران جوان بر این باورند که ابتدا باید عاشق شد و سپس ازدواج کرد و در نتیجه بسیاری از آنها ادعای عشق و عاشقی دارند.

اما دلایل نظری و شواهد تجربی، چندان این ادعا را تایید نمی کند. شخصیت و هویت نسل جدید به شدت با فناوریهای جدید عجین شده و تحت تأثیر همین شرایط، « فرد شدگی» از ویژگی های مهم شخصیت نسل جوان شده است. فردشدگی، همراه خود دو خصوصیت دیگر شخصیتی را هم در این نسل تقویت کرده است که چندان با ماهیت عشق و عاشقی سازگاری ندارند.

یک این که فردشدگی مانع جدی بر سر راه تحمل چالش، هرمان، سوز و گداز و فراق است؛ حالاتی که در ذات عشق و عاشقی نهفته است. دوم این که این نسل بواسطه ویژگی های دنیای مدرن، اهل فوریت و سرعت است و علاقه دارد تا خیلی زود به مقصود دست یابد. در صورتی که مسیر عشق از یک سو پر چالش و از سوی دیگر، با شتاب و عجله ناهمساز است. به قول حضرت حافظ:
طریق عشق پر آشوب و فتنه است ای دوست
بیفتد هر که در این راه با شتاب رود.

علاوه بر این در الگوی سوم، نشانه های عشق مانند گذشت، ندیدن عیوب، صبوری در عین شکایت، جذبه و شیفتگی در برابر معشوق کمتر و بالعکس خودشیفتگی، طلاق آسان، اجرا گذاشتن مهریه، روابط موازی، اهمیت بیش از اندازه روابط جنسی، تصمیمات ناظر بر منافع خود بیشتر مشاهده می شود. آنچه بین عموم همسران جوان عشق نامیده می شود، بیشتر ترکیبی است از دوست داشتن، تمایلات جنسی و رگه هایی از ناخوداگاه جمعی و فردی.

شعر «خریدار» رهی معیری که توسط همایون شجریان به زیبایی خوانده شده، روایتی است از ضد عشق روزگار ما:
باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم
باید وفادارم شوی، تا من وفادارت شوم
وز جان و دل یارم شوی، تا عاشق زارت شوم
اول به دام آرم تو را، وآنگه گرفتارت شوم
خریدارم شوی، خریدارت شوم
دل یارم شوی، عاشق زارت شوم.

البته باید توجه داشت که به هیچ وجه نمی‌توان وجود رگه های عشق زمینی بین دو انسان را انکار کرد؛ اما باید توجه داشت که ساختار روانی انسان در مرتبه نخست برای عشق و عاشقی طراحی نشده است. انسان، در مرتبه نخست موجودی خود خواه، نیاز محور و در خود تنیده است و از یک نظام ادراکی و تفسیری برخوردار است که مانع جدی بر سر راه عشق است.

انسان با عبور از این مرحله، امکان عشق بازی پیدا می کند و این، فرآیندی طولانی است و به همین سبب، احساس و رفتارهای واقعی عاشقانه، در صورتی که همسران در فرآیند زندگی مشترک، عقلانی و اخلاقی رفتار کرده باشند از میانسالی به بعد در بین آنها مشاهده می شود.
عشق، میوه زندگی عقلانی و اخلاقی است. عشق، مرتبه ای فراتر از عقل است و انسان هایی که هنوز سازوکار زندگی عقلانی را نیاموخته اند، قادر به زندگی عاشقانه نیستند.

ازدواج پایدار، با شناخت، علاقه و به دل نشستن آغاز می‌شود و طی یک فرآیند عقلانی، به مرور زمینه های هیجانات عاشقانه در روابط همسران مشاهده می شود. عشق، از جمله پیچیده ترین و مبهم ترین مفاهیم بشری است و بسیار مستعد است که با مفاهیمی مانند شهوت، هوس، بیماری و اختلالات روانی همپوشانی پیدا کند. بنابراین، ادعای پیوند ازدواج عاشقانه می تواند مخاطره آمیز باشد.

7 months, 2 weeks ago

دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به علی اسدی عزیز به مناسبت سالروز تولد»

« ازدواج و مسأله فرهنگ»

در گذشته، بخاطر محدود بودن کانالهای ارتباطی و نیز نقش پررنگ سنت ها، بیشتر ازدواج ها در یک بافت فرهنگی صورت می گرفت. در آن دوران، اگر نه در تمام موارد اما معمولاً عرب با عرب، کرد با کرد و ترک با ترک ازدواج می کرد. علاوه بر این، ازدواج پسران با دختران فامیل و اقوام و ازدواج های محله ای نیز رواج داشت.

هرچند این نوع از ازدواج ها، هنوز هم کم و بیش صورت می‌گیرد، اما ازدواج های عقیدتی ـ سیاسی دهه شصت را می توان سرآغاز سبک جدیدی از ازدواج در ایران دانست. از دهه هفتاد به بعد هم با تغییر شرایط زیست انسان ایرانی و گسترش شبکه های مجازی و کانالهای ارتباطی و تاثیرات آنها بر اندیشه و افکار جوانان، شاهد ازدواج هایی هستیم که دختر و پسر از دو خاستگاه فرهنگی متفاوت هستند؛ یک نفر اهل پارس آباد مغان و دیگری زاده ی سرخس.

ازدواج با شخصی از فرهنگ دیگر، مسأیلی را با خود به همراه دارد که بخصوص در شرایط فعلی که طلاق براحتی صورت می گیرد، طالبان آن باید پیش از عقد به آنها توجه کنند. در این زمینه توجه به دو نکته ضروری است:

یک این که رفتار انسانها، ریشه در شخصیت آنها دارد و فرهنگ، در شکل گیری شخصیت نقش مهمی دارد. آداب، رسوم ، هنجار ها، سنت ها، ارزش و فلسفه حاکم بر یک فرهنگ از کودکی طی فرآیند یادگیری اجتماعی آموخته می شوند و در تعامل با سایر متغیرهای محیطی و عوامل درونی، شخصیت انسانها را می سازد. بنابراین، هر فرهنگی تا حدودی شخصیت خاص خود را می سازد. به همین دلیل هم می توانیم از شخصیت کرد، لر، عرب، سیستانی و آذری نام ببریم.

کنش و واکنش همسران در زندگی مشترک، بیشتر از آن که تحت تاثیر تخصص، مدرک تحصیلی، زیبایی و درآمد آنها باشد، تابع الگو هایی است که بخشی از آنها را در فرهنگ خود آموخته اند. به همین دلیل هم ممکن است خانم تبریزی در واکنش به دعوت شدن سرزده مهمان به منزل، واکنشی نشان دهد که موجب تعجب همسر شیرازی او شود و عدم درک این مسأله موجب شکل گیری تعارض بین آنها شود.

نکته دوم این که معنا، مفهوم و میزان اهمیت عناصر درون فرهنگ ها، در فرهنگ های مختلف، متفاوت و گاهی متضاد است. برای مثال در خرده فرهنگ آذری، رسمیت و در خرده فرهنگ مردم جنوب کشور، غیر رسمیت ارزش شمرده می شود. به همین دلیل هم مردمان جنوب ایران بعنوان «خونگرم» معروف اند. عدم شناخت و هضم چنین تفاوت هایی توسط همسران، می تواند زمینه های سوءتفاهم بین آنها را فراهم آورد.

دختر و پسر بعد از ازدواج با مسأیلی مانند الگوی رابطه با دوستان، عادات غذایی، روش تربیت فرزندان، سبک مواجهه با مسأیل و مشکلات، چگونگی تعامل با والدین و برادران و خواهران، زبان و لهجه، سبک پذیرایی از مهمان، حجاب، پوشش، روش گفتگو، اطاعت پذیری، بهداشت و نظافت، رعایت مسایل اخلاقی و نظایر آن مواجه می شوند که در فرهنگ های متفاوت و حتی خرده فرهنگ های یک کشور معنا، مفهوم، شکل، ضرورت و میزان اهمیت آنها یکسان نیست و در نتیجه ی این عناصر ناهمساز، امکان تعارض بین همسران افزایش می‌یابد.

برای مثال در بین مردم استان گلستان، خصوصاً شهر گرگان، بانوان در مواجهه با مردان فامیل و حتی مردان غریبه و مهمان از عبارات گرم و صمیمانه ای برای خوشامدگویی استفاده می کنند که اگر خانمی از فرهنگ دیگری شاهد این نحوه ی برخورد با همسرش باشد، ممکن است دچار سوءتفاهم شود.

به هیچ وجه هدف این نوشته آن نیست که دختران و پسران از فرهنگ های مختلف نباید با یکدیگر ازدواج کنند، بلکه هدف در مرتبه نخست هشدار به دختران و پسرانی است که پیش از ازدواج تصور می کنند که فرهنگ چندان مهم نیست و در نتیجه به بررسی آن نمی پردازند. این افراد باید توجه داشته باشند که تعارضات فرهنگی، یکی از اشکال تعارض بین همسران است.

هرچند ازدواج، پیوند بین دو انسان است، اما باید بخاطر داشت که انسان، محصول فرهنگ خود نیز هست و در نتیجه، ازدواج را پیوند بین دو فرهنگ نیز می‌توان به حساب آورد و در کنار صورتی که بین فرهنگی که دختر و پسر قصد ازدواج دارند، عناصر ناهمساز وجود داشته باشد، آنها باید نسبت به آن شناخت و آگاهی پیدا کنند.

هدف دوم توصیه به داوطلبانی است که قصد ازدواج با شخصی غیر از فرهنگ خود دارند. آنها باید پیش از عقد رسمی نسبت به مختصات فرهنگی یکدیگر، هنجارها، ارزش ها، رسوم، آداب و روش های معاشرت آشنایی پیدا کنند و با عنایت به شناخت خودشان، امکان هضم و جذب آن را بررسی کنند و سپس در باره ازدواج تصمیم گیری نمایند. در غیر این صورت ممکن است که در فرآیند زندگی دچار سوءتفاهم شوند. این مهم از طریق مطالعه و یا پرس و جو از افرادی که قبلاً تجربه چنین ازدواجی را داشتند امکان پذیر است.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
Hastiyadgirandeh

7 months, 3 weeks ago

دوستان همراه، سلام

« پیشکش به روح خواهر عزیزم، عاطفه»

« ازدواج و مسأله خانواده»

عوامل متعددی موجب شده است که در یک دهه گذشته، آمار طلاق در ایران افزایش پیدا کند. از جمله ی این عوامل می توان به نقش فرآیند و سبک رایج ازدواج در کشور اشاره کرد. دنیای مدرن، شرایط زیست انسانها و بالطبع افکار و نگرش آنها را تغییر داده، اما هم وزن با این تغییرات، ازدواج به سبک مناسبی انجام نمی‌شود.
یکی از جنبه های آسیب زای سبک جدید ازدواج عدم ارتباط و شناخت داوطلبان ازدواج از خانواده های یکدیگر است. در حال حاضر، بیشتر دخترها و پسرها ابتدا در محیط هایی مانند دانشگاه، محل کار، خیابان و فضای مجازی آشنا می شوند و بدون اطلاع خانواده ها، مدتی را به منظور شناخت بیشتر از یکدیگر در کافی شاپ، سینما، تئاتر، رستوران، کوه، و حتی مسافرت های گروهی می گذرانند و زمانی که تصمیم قطعی برای ازدواج می گیرند، خانواده ها را در جریان می گذراند.

این افراد، خصوصاً پسران معمولاً در مقابل درخواست آگاه کردن خانواده ها از این رابطه مقاومت می کنند و این جمله را می گویند: « من قصد زندگی با تو را دارم، خانواده چندان مهم نیست».
ذکر این نکته ضروری است که آگاه کردن خانواده ها از ابتدای رابطه، به هیچ وجه به معنای آن نیست که حتماً این رابطه باید به ازدواج منجر شود، بلکه منظور این است که اگر واقعاً دختر و پسری قصد ازدواج دارند و به منظور شناخت از یکدیگر نیازمند زمان هستند، این شناخت حداقل به سه دلیل در بستر خانواده به شکل عمیق تر و دقیق تری انجام می شود.

۱ـ در تمام فرهنگ ها، ازدواج با هدف برقراری یک رابطه‌ی از عقد تا مرگ انجام می پذیرد، مگر خلاف آن ضرورت پیدا کند. لازمه‌ی منطقی چنین هدفی، این است که دو طرف در مدت آشنایی، تصاویر واقعی و بی سانسور از یکدیگر بدست آورند.

از طرف دیگر، یکی از عوامل موثر بر رفتار انسانها، موقعیت است. آنها در موقعیت های مختلف، متفاوت رفتار می کنند. به همین دلیل معمولاً مدل لباس ما در مسافرت متفاوت از عروسی است. اصولاً بی پرده ترین و عریان ترین جنبه شخصیت انسانها را در موقعیت خانواده می توان مشاهده کرد.
انسانها، همچنان که در منزل لباس راحتی می پوشند، از لحاظ افکار، نگرش، عادات و رفتار نیز در منزل لخت اند و درونی ترین وجوه شخصیت خود را به نمایش می گذارند. بنابراین اگر هدف دختر و پسری از رابطه شناخت یکدیگر به منظور ازدواج است، این شناخت، بیشتر از کافی شاپ، سینما و رستوران در بستر خانواده محقق می شود.

۲ـ در رابطه های طولانی مانند ازدواج، اطمینان از آینده یک مسأله مهم برای طرفین است. داوطلبان ازدواج همواره نسبت به این موضوع نگرانی دارند که در فرآیند زندگی، همسرشان در برابر چالش ها و ناملایمات چه واکنش و مقابله ای از خود نشان خواهد داد.

لازمه‌ی پاسخ به این پرسش، شناخت الگو های فکری، هیجانی و رفتاری است که دختر و پسر آموخته اند. این الگوها توسط عوامل مختلفی مانند شبکه های مجازی، گروه دوستان، نظام تربیتی و تأملات فردی آموخته میشوند. اما اولین الگوها در بافت خانواده یاد گرفته می شوند. ضرب المثل مادر را ببین، دختر را بگیر ناظر بر همین معناست. مادری که در حضور فرزندان، به پدر خانواده دروغ می گوید، آنها دروغگویی را بعنوان یک سبک مقابله ای یاد می گیرند و احتمالا در زندگی متأهلی از آن استفاده می کنند.

هرچند انسانها قابل تغییراند، اما اولین الگوها، بسیار مهم اند، زیرا اولین یادگیری ها، مهمترین یادگیری محسوب می شوند. بنابراین، مشاهده الگو های فکری، هیجانی و رفتاری رایج در یک خانواده در مدت آشنایی، می تواند تا حدود زیادی به داوطلبان ازدواج این آگاهی را بدهد که همسر آنها نیز در آینده در واکنش به مشکلات و چالش های زندگی، احتمالأ چنین واکنش هایی از خود نشان می دهد.

دختر و پسر باید بسیار متفکر و خردمند باشند تا الگو های غلط آموخته شده در خانواده را در زندگی خود مورد بازبینی و تغییر دهند و تشخیص این مهم کار دشواری است که در کافی شاپ و سینما حاصل نمی شود.

۳ـ رابطه طولانی دختر و پسر، بدون اطلاع خانواده ها، بخصوص برای دختران می تواند با مخاطراتی همراه باشد که ممکن است آنها را از نظر عاطفی و احساسی دچار مشکلات جدی کند. آشنایی در بستر خانواده، تعهدات بیشتری برای دختر و پسر بهمراه دارد و امکان وقوع چنین مشکلاتی را کاهش می دهد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران. ایزدی
@Hastiyadgirandeh

8 months ago

دوستان همراه ، سلام

«پیشکش به استاد محمد مجتهد شبستری»

« روان شناسی و تفسیر دین (۵)»

در چهار نوشته پیشین به فعال بودن انسان در روبرو شدن با تجارب، با تأکید بر تجارب دینی اشاره شد و تأکید گردید که عالمان دینی به عنوان یک موجود روان شناختی با تمام نیرو های درونی خود با دین تعامل پیدا می کنند و در نتیجه هر کدام فهم و تفسیر خود را از دین دریافت و ارائه می کنند و نه لزوماً غرض و منظور خداوند را.

این واقعیت، نه نشانه ای بر نقص دین و نه دلیلی بر ضعف عالمان دینی است بلکه مقتضای روان انسان است که از ظن خود یار تجارب می شود و در آنها چیزی را می جوید که نیاز دارد و آن را بگونه‌ای تفسیر می کند که می‌فهمد. اما نکته مهم این است که تکلیف مردمی که در معرض این تناقض گویی ها یا متفاوت گویی عالمان دینی قرار می گیرند، چیست؟

این که انتظار داشته باشیم تا همه عالمان سخن هماهنگ و واحدی در باره دین ارائه دهند، امری غیر ممکن است. راه چاره آن است که مخاطب عاقل باشد و برای پذیرش یا رد قرائت ها و تفسیر های دینی، با کمک ملاک ها و معیارهایی مانند تناسب آنها با وجدان بشری، حقوق انسانی، قوانین جاری و از همه مهمتر عقل و تفکر دست به پذیرش یا رد بزند.

عقل ورزی و تفکر از توانایی های مهم انسانی است که نه تنها در خصوص دین، بلکه در پذیرش یا رد هر نوع تجربه ی بشری، باید بعنوان ملاک و معیار مورد استفاده قرار گیرد. نمی توان از انسانها انتظار داشت که در انتخاب سبک زندگی و تصمیمات جاری زندگی خود از دیگران تقلید نکنند و با تفکر و اندیشه، عمل کنند، اما آنها را فاقد اندیشیدن و تأمل در حوزه دین دانست.

بر اساس باورهای دینی، انسانها تبعات کوچک ترین اعمال مثبت و منفی خود را دریافت می کنند. نتیجه منطقی این باور، آن است که آنها مسوول اعمال و انتخاب های خود هستند و این مسوولیت ایجاب می‌کند تا انسانها آنچه را که در خصوص دین از عالمان دینی دریافت می کنند را با ملاک های عقلانی وارسی و سپس اقدام به پذیرش یا رد آن بکنند. آنها نمی توانند تحت تأثیر باور و تفسیری از دین، دست به اقداماتی بزنند و مسوولیت آن را به گردن ارائه دهندگان تفسیر بیاندازند؛ این، نه با منطق دین سازگار است و نه با عقلانیت بشری.

گروهی از آموزگاران دین بر این باورند که عقل آدمی ناقص است و قادر به فهم درست دین نیست و لذا باید صرفاً تبعیت کند. این افراد باید پاسخ دهند که اولاً منظورشان از نقص چیست و ثانیاً اگر این نقص مربوط به نوع انسان است، چگونه عالمان دینی از این قاعده مستثنی اند و حقیقت دین را فهم می کنند؟

ثالثا، اگر ناقص بودن عقل انسان در ذات عقل او نهفته و قادر به پرورش نیست، پس چگونه خداوند حکیم انسان را امر به چیزی کرده که او ذاتأ قادر به انجام آن نیست و نیز چگونه است که عقل گروهی از انسانها که به مطالعه دین می پردازند، از این نقص برخوردار نیست.

اگر هم ناقص بودن عقل انسان، ذاتی نیست و قابل پرورش است، آموزگارانی که وظیفه آموزش دین مردم را بر عهده داشته اند باید پاسخ دهند که چرا طی بیش از ۱۰۰۰ سال گذشته برای رفع این نقص اقدام موثری انجام نداده اند تا مسلمانان خود تفسیر های مختلف را بشنوند و احسن آن را برگزینند.

رشد عقل ورزی و تفکر مهمترین راهکار برای افراد علاقمند به دین و دینداری است. دین پذیری احساسی و هیجانی منشأ بسیاری از جنایت ها در طول تاریخ بشر بوده است. بر اساس روایت رسمی روحانیون، حادثه کربلا که تراژدی ترین واقعه تاریخ شیعیان محسوب می شود، نتیجه تحریک هیجانات و احساسات نماز شب خوان های کوفه بوده است.

تکلیف و مسوولیت انسانها، به چیزهایی تعلق می‌گیرد که قدرت فهم آنها را دارند. بنابراین دین داران باید تفسیر و گزینشی از دین را بپذیرد که قدرت فهم و در نتیجه توانایی پاسخگویی آن را داشته باشد. برای مثال کسی که معتقد است شایسته است اگر نیمی از مردم جهان برای رسیدن به هدف مقدس کشته شوند، تلقی خود را از دین ارائه می دهد و نه لزوماً حقیقت دین را و اگر کسی بر اساس این تفسیر، اقدام عملی برای کشتن و یا کشته شدن انجام دهد و سپس به پوچ بودن آن آگاهی پیدا کند، نمی تواند از زیر بار مسوولیت آن شانه خالی کند.
یکی از مهمترین آسیب های آموزش دین در ایران از گذشته تا کنون این بوده است که نظام تربیت دینی به جای کمک به رشد تفکر و عقلانیت در بین متدینان، آنها را حتی در حوزه اعتقادات درگیر تقلید و تعبد کرده است. در حالی که به نظر می رسد مهمترین مسوولیت عالمان دینی در حوزه تربیت دینی، تلاش برای رشد عقلانیت و تفکر در مردم است و نه وابسته کردن آنها به تفسیر و رأی خود از دین.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandh

8 months, 1 week ago

دوستان همراه ، سلام

«به مناسبت سالگرد وفات، پیشکش به روح علامه طباطبایی»

« روان شناسی و تفسیر دین (۴)»

خلاصه نوشته های پیشین: انسانها در مواجهه با تجارب حسی خود، منفعل نیستند بلکه آنها با یک عقبه ی شخصیتی با تجارب و متون مواجه می شوند و در این تعامل، شخصیت انسان سه کارکرد از خود نشان می دهد: ۱ـ گزینش. ۲ـ تفسیر.

۳ـ سازماندهی و اولویت بندی:
یکی دیگر از دلایلی که دو عالم دینی در برابر متون دینی پاسخ های مختلف می دهند و دین را به دو صورت کاملاً متفاوت و حتی متضاد معرفی می کنند این است که انسانها، علاوه بر گزینش و تفسیر تجارب، اجزا و عناصر تجارب را بر اساس سنخ شخصیتی، نوع تربیت، نیازها، باورها، ارزشها، عواطف و احساسات خود از مهمترین تا کم اهمیت ترین یا از ضروری ترین تا کمتر ضروری، رتبه بندی می کنند. بر همین اساس، در انسان های متفاوت، نظام های رتبه‌بندی متفاوت شکل می‌گیرد و در نتیجه واکنش آنها به تجارب مشترک، متفاوت و متضاد خواهد شد.

بعنوان مثال، سه برادر را در نظر بگیرید که به یک مهمانی عروسی دعوت می شوند. در این مراسم اجزای های مختلف مانند زمان، مکان، پذیرایی، کیفیت و کمیت شام، تالار، شاباش، رقص و موسیقی، دیدار اقوام و نظایر آن برای هر سه مشترک است. اما در پایان مراسم، پاسخ آنها در خصوص کیفیت مراسم ممکن است متضاد باشد. پاسخ هایی مانند عالی بود؛ هی بدک نبود؛ افتضاح بود.

علیرغم تجارب مشترک، یکی از علت های این پاسخ های متناقض این است که رتبه‌بندی و اولویت بندی این سه نفر از عناصر مختلف مراسم عروسی یکسان نیست. برای یک نفر، شام، برای نفر دوم ملاقات دوستان و برای نفر سوم موسیقی و رقص اولویت های نخست هستند و این اولویت بندی ها، پاسخ آنها را تحت تاثیر قرار می دهد.

این تنوع عناصر و مولفه ها محدود به تجربه عروسی نیست، بلکه تمام تجارب و از جمله تجارب دینی نیز از این تنوع اجزا برخوردارند و اولویت بندی دینداران در مواجه با آنها نیز یکسان نیست. تجارب دینی و عالمان دینی از این قاعده مستثنی نیستند. دین، یک کلیت است که از عناصری مانند صلح، جهاد، دنیا، آخرت، شهادت، ضرورت حفظ جان، قصاص، گذشت، ایمان، حجاب، مهربانی، روابط زناشویی، اخلاق و مدارا و بطور کلی احکام، اعتقادات و اخلاق تشکیل شده است. اینها، کلیت دین را تشکیل می دهند، اما مومنان و عالمان دینی بعنوان یک واحد روان شناختی در مواجه با آنها، بصورت نیمه هشیار از عناصر و اجزای دین، اولویت بندی های متفاوتی دارند و تقدم و تأخر آنها نزد همه دینداران یکسان نیست.

ممکن است یک عالم دینی در سطح هوشیار و به هنگام سخنرانی چنین اظهار کند که همه ی اجزای مهم اند و باید مورد توجه قرار گیرند اما در سطح ناهوشیار و نیمه هشیار اتفاق دیگری رخ می دهد. به همین دلیل هم شخصی مانند علامه طباطبایی عمر خود را صرف مطالعه و تفسیر قرآن، عالم دیگری صرف فقه، نفر سوم عرفان و اخلاق و دیگری در تاریخ اسلام صرف می کند.

باید بین حقیقت دین با نظر عالمان در باره دین تمیز قائل شد. یکی دانستن این دو از نظر تئوریک قابل دفاع نیست؛ مگر آن که بتوانیم ثابت کنیم که عالمان دینی افرادی استثنایی اند و از ساختار روانی ویژه ای برخوردارند و یا به واسطه مطالعه دین، استثنایی شده اند.

اثبات این ادعا مستلزم آن است که تحقیقات تجربی صحت آن را تایید کند و نشان دهد که عالمان دینی در مواجه با متون دینی از امکان گزینش گری، تفسیر و سازمان دهی برخوردار نیستند و دقیقاً همان چیزی را درک می کنند که منظور خداوند است. علاوه بر این براساس یافته‌های روان شناسی، تمام انسانها از ضمیر نیمه هشیار و ناهشیار برخوردارند و نظرات آنها تحت تأثیر این ضمایر نیز قرار دارد. بنابراین نمی‌توان پذیرفت که طلبه‌های علوم دینی تماماً در حوزه هشیار عمل می کنند و از تاثیرات نیمه هشیار و ناهشیار خود مصون هستند.

از نظر عملی نیز یکی دانستن نظرات عالمان دینی با دین با چالش و سوالات جدی همراه است و با مشاهدات مردم همخوانی ندارد. مردم بوضوح شاهد اختلاف و تناقض گویی عالمان در حوزه مسأیل دینی هستند. این که یک آخوند، موسیقی و آلات آن را حرام و روحانی دیگری با ساز ویلون آواز می خواند را فقط از طریق تفاوت در گزینش گری، تفسیر و اولویت بندی شخصیت آنها می توان فهم کرد.

این که تکلیف مخاطبان با این تفاوت ها و تضاد ها چیست، پرسش مهمی است که انشاالله در نوشته هفته آینده به آن پرداخته خواهد شد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

8 months, 2 weeks ago

دوستان همراه ، سلام

«پیشکش به دکتر اسماعیل غلامحسینی»

« روان شناسی و تفسیر دین (۳)»

۲ـ تفسیر و پردازشگری اطلاعات:
نظام درونی انسان علاوه بر گزینش، تجارب و متون دینی انتخاب شده را تفسیر و پردازش می کند. هرچند تمام متون و تجارب تفسیر پذیرند، اما مفاهیم دینی از امکان تفسیر پذیری بیشتری برخوردارند، زیرا آنها راز آلود و چند وجهی اند. این که از دل یک دین مشخص، هم سلفی گری متولد می شود و هم اسلام رحمانی؛ هم بن لادن و هم محمد تقی جعفری، نشان می دهد که مفاهیم دینی بشدت تفسیر پذیرند و این مهم توسط انسان صورت میگیرد.

برای مثال، فردی با پیشینه و رویکرد عرفانی مانند ابوالفضل رشید الدین میبدی، تفسیری از قرآن ارائه می دهد که با تفسیر شخصی مانند ملاصدرا با عقبه و ذائقه فلسفی تفاوت و گاه تضاد دارد.
در این فرآیند، گاهی انسانها تفسیر هایی را به متن نسبت می دهند که ساخته ی ذهن آنهاست و نه تفسیر مورد نظر صاحب متن مانند تفسیر هایی که در خصوص فیلم اجاره نشین های مرحوم مهرجویی ارائه می شد و مورد تعجب ایشان بود و گاهی نیز انسان با تفسیر خود، تجربه یا متن را از ارزش و محتوایی تهی می کند که در ذات آنها وجود دارد. در این زمینه، داستان فیل مولانا را بخاطر بیاورید، که چگونه هر شخصی، انتخاب و تفسیر خود را عین حقیقت می پندارد.

عالمان دینی نیز یک واحد روان شناختی اند و در نتیجه از این قاعده مستثنی نیستند و دستگاه شناختی آنها نیز دارای کارکردهای گزینش گری و تفسیر است. به همین دلیل هم دو مجتهد نه تنها ممکن است از متون دینی، انتخاب های یکسانی نداشته باشند، بلکه در صورت انتخاب یکسان، امکان دارد که تفسیر هایشان متفاوت و گاهی متضاد باشد و هر کدام هم تصور کنند که تفسیر آنها معادل تفسیر شارع است.

به راستی، چگونه است که به آن میزان که مفهوم ولایت فقیه مورد توجه آقای خمینی قرار می گیرد، مورد توجه مراجع گذشته و هم عصر ایشان نبوده؟ و چگونه است که تفسیری که ایشان از این مفهوم و حدود اختیارات فقیه ارائه می دهد، حتی مورد نظر بسیاری از موافقان ولایت فقیه نیست؟ برای مثال به اختلاف تفسیر رهبر فعلی جمهوری اسلامی با آقای خمینی در خصوص ولایت فقیه در نماز جمعه معروف زمان جنگ توجه کنید. هر دو ی این مجتهدان قائل به ولایت فقیه هستند، اما با دو تفسیر متفاوت. این تفاوت‌ها و گاه تضادها در تفسیر، ریشه در عوامل درونی اشخاصی دارد که با متون دینی مواجهه پیدا می کنند.

همانطور که پیش از این اشاره شد، این اختلاف ها محدود به دین نیست و ممکن است که دو پزشک ارتوپد نیز با دو تجربه زیسته مختلف، یکی بزرگ شده در بین عشایر و دیگری در یک خانواده مرفه شهری، از یک شکستگی استخوان، دو برداشت کاملاً متفاوت ارائه دهند. حال، پرسش این است که نظام تفسیری چگونه در انسان شکل می گیرد؟

انسانها از آغاز تولد با یک امکان پردازشگری بالقوه متولد می شوند. به فعلیت درآمدن این توانایی نیاز به اموری دارد که انسان آنها را در محیط و از طریق تعلیم و تربیت می آموزد. این امور شامل نوع و سبک تربیتی که والدین بر فرزندان اعمال می کنند، سنخ شخصیتی، جغرافیای زیستی، باورها، فرهنگ، ویژگی های شخصیتی، سن و ارزش های درونی شده اجتماعی و قومی است که با مجهز شدن فرد به آنها، امکان پردازشگری فعال می شود و چون انسانهای مختلف در این عوامل یکسان نیستند، در نتیجه از تجارب و متون یکسان، تفسیر های مختلف ارائه می دهند. به همین دلیل تفسیر مسلمان بوسنیایی از یک دستور و یا مفهوم دینی، متفاوت و گاهی متضاد از مسلمان عراقی، ایرانی و لبنانی است.

بعد از شکل گیری این نظام پردازشگری، انسان با وضعیت خاصی روبرو می شود؛ به این شکل که فرد بصورت نیمه هشیار اولاً اطلاعاتی را به ساختار درونی خود الحاق می کند و ثانیاً آنها را بگونه‌ای تفسیر می کند که با ساختار و محتوای دستگاه تفسیراش هماهنگ باشد والا قادر به شناخت و هضم آن نخواهد بود و دچار حالتی می شوند که روان شناسان آن را ناهماهنگی شناختی می گویند.

بنابراین باید بخاطر داشت که اگر یک روحانی جهاد را مهمترین ارزش دینی و یا شخصی ولایت فقیه را معادل ولایت رسول الله می داند، این انتخاب و تفسیر آنهاست و نه لزوماً انتخاب و تفسیر خداوند؛ زیرا روحانیون دیگری هستند که چنین نظری ندارند. البته باید توجه داشت که این اختلاف تفسیر امری است اجتناب‌ناپذیر و شنونده باید عاقل باشد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 8 meses

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 10 meses, 2 semanas

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 6 meses, 2 semanas