?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated hace 3 meses, 3 semanas
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated hace 6 meses, 1 semana
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated hace 2 meses, 1 semana
انسان، انسان است و مقدار کمی منطق که یک نفر ممکن است داشته باشد در هنگامی که اشتیاق به انسان هجوم میآورد و حدود ذاتی نوع بشر او را تحت فشار قرار میدهند به ندرت میتواند به حساب بیاید و یا اصلا بیتاثیر خواهد بود….
رنجهای ورتر جوان، گوته
گاهی به شدت برام عجیبه وقتی به عدم بلوغِ بعضی برمیخورم. شگفتزده میشم، اما نه از این بابت که برام تازگی داره، بلکه بهخاطر اینکه با خودم میگم، مگر ممکنه توی چنین سنی آدم به درک، هضم، و حلوفصل یکسری بدیهیات با خودش نرسیده باشه. حتی اگر در حصار طرحوارههاست و آموزش ندیده، مگر ممکنه تابهحال نیاز بهشون رو در خودش برای داشتن ارتباطی هرچند سطحی با خود، خانواده، و جامعه احساس نکرده باشه. اینجاست که دوباره به دیفالتِ «زمان میگذره، اما رشدی در کار نیست.» دربارهشون برمیگردم، نفسی عمیق میکشم و با تکرارِ «تو مربی و رواندرمانگر اشخاص نیستی.» باک انتظاراتم رو میچسبونم به کف. حتی پایینتر از کفهای پیشین. هربار بیشتر و بیشتر گود میکنم این چالهای که درحالحاضر به چاه شباهت بیشتری داره، تا چاله.
Healing won't come as long as you linger where the pain resides.
«دمیان» با قدرتی هرچه تمامتر، حالات مالیخولیایی را در من تشدید میکند. میخواهم کتاب را بجوم و نگذارم حتی از یک کلمهاش هم فروگذاریای رخ بدهد. اما چشمها میخوانند و مغز نه. مدام چیزی را از دست میدهم که در اکثر مواقع مکتوب نیست و یکبار و به یکروش، ابداً کافی نیست. لابهلای ترجمههای مختلف میگردم و به Henry Mann میرسم. اما کافی نیست. میفهمم که مشکل از ادبیات نیست. نیاز دارم به زبان سینکلر بخوانم و آن، آلمانی نیست. بلکه زبان متشکل او، دمیان است. میبایست او را بخوانم و از او بدانم. بیهیچ اثری و با آن فراست، او برای همیشه کجا مانده؟ سینکلر کاش زودتر زبانی از او باز کنی و کمتر مرا نسبت به فقدان عناصری منجمله کنجکاویات متحیر سازی.
My affections have gracefully shifted from Oshima to Demian, captivating me with their twilight duality of intelligence and delicate transcendence. Both embody a fluid elegance and a transcendent intelligence that enchant and intrigue, weaving a spell that blends the ethereal with the cerebral; as well their transgender nature adding an extra layer of captivating complexity.
قریب به یک سالی میگذرد از آخرینباری که خود را در هچل یافتن بهانه برای پاسخگو نبودنم به سوالاتی مضحک و سطحی انداخته بودم و اکنون باز هم در ابتدای آن چرخهی معیوب ایستادهام؛ شاید در انتظار مشتهایی که با عجز و گلایه از نبودن عضوی به نام قلب درون سینهام، بر آن فرود آیند و با ثانیههای متوالی استقرارشان بر آن، کوششی برای توقف لرزششان به عمل آورند. با همان تخته از قرصهای ویتامینی که تحویل گرفتهام و میلی که برای پیشروی ندارم. تنها با تفاوت نوع ویتامین دریافتی و جنسیت آنی که محض سرگرمی تهیهشان نموده؛ همهچیز در حال تکرار است. میگوید حتی اگر نمیتوانی چیزی را احساس کنی هم کمی پیش برو و امتحانش کن، اما من چه چیز را میتوانم به دست آورم از این تجربه، مگر تهوع؟ تهوع از دانستن غایتالقصوای هرآنچه که هرکس میخواهد و من جز فقدان آن، چیزی ندارم تا محض رضای رجیم تقدیمش کنم. و اگر بخواهم صادق بمانم، این میزان از قابلپیشبینیبودنِ احساسات و آمال انسانی، رخصت حس کردن چیزی جز تهوع را نمیدهد. برای بودن در این دست از قالبهای از پیشتعیینشدهی ناقصالخلقه طراحی نشدهام. و شاید هم برای بودن در هیچگونه حزبی پایهریزی نشده باشم. غرق در لجن بیثباتی و یکه در اغما. آنی که نیاز ندارد آنچه میتواند انجام دهد برایش انجام دهند و با اینحال سپاسگزار است اما، تنها با نگاهی گذرا به انتظارات مابعدشان در قراردادهایی نامکتوب، توان دیدن چیزی مگر پوچی را در ورای آن ندارد. دستی که میآید تا بدهد و بلافاصله پس از آن، دست دیگری که میآید تا پس بگیرد و معادلهی بقای کاملاً طبیعیاش را حفظ کند و در آن هیچگونه میل حقیقی دندهخلاصی درون سراشیبی رو به تلاشی و افول یافت نمیشود؟ چه بسیار کسلکننده و ناخالص. همچون ذات بنیادیاش.
۱- هرگاه در معرض این هوای بیاکسیژن قرار میگیرم، هر آن به مرگ رو میآورم و جوابی نمیشنوم، اما به خوبی حضور سنگینش را احساس میکنم، در لابهلای هر یکدانه ریزگرد، و هر یک نیمنفس غبارآلود. و همچنان میدانم که اکنون در وضعیت معتدل نسبیای قرار دارم.
متوجه توجه دختربچهای میشوم با چهرهای گرم و در عین حال محتاط که موهایش را یک دست بافته و پشت سر رها کرده. انحنای چشمهای خندان و فشردهاش، عمیق است و تیره. میپرسد، حالت خوب است؟ لبخند زده و آرام پلک میزنم. بار دیگر میپرسد، به آب نیاز داری؟ سری تکان داده و میگویم، فایدهی چندانی ندارد؛ عادت کردهای به این وضع دما و رطوبت، مگر نه؟ لبخند شیرینش عمق مییابد و تأیید میکند. ثانیهای بعد، نگاهم رفتنش را دنبال میکند. نمیدود، و حتی با وقار دور میشود. نگاهم پایین و پایینتر میرود و به زمین گلآلود میرسد، پس از آن هم به آسمان غرق در غبار پیوند میخورَد؛ جایی که احتمال میدهم دخترک در آن نقطه محو شده باشد.
Not another sunrise, another dry, stale taste in your mouth.
You walked away from waking up inside of that house;
Depending on the call you've been waiting for.
It felt just like a song you loved so long ago.
دلیجان، سلفچگان، مرکزی، آشتیان، ساوه، تفرش، فراهان، اراک، مهاجران، ملایر، نهاوند، بروجرد، همدان، اهواز… . کویرها را درمینوردم و به نزدیکی مرزها میرسم. احتمالش هست که آنها را هم فتح کنم. و پس از آن، باز خواهم گشت؟ از آبشار عبور کرده و پس از کمی پرسه، به خانه، باز خواهم گشت؟
«روی هم رفته آنچه برای من جالب است این است که بدانم انسان چگونه مقدس میشود.»
«ولی شما که به خدا اعتقاد ندارید.»
«درست است. یگانه مسئلهی محققی که امروزه میشناسم این است که میتوان مقدس بیخدا بود.»
«شاید، اما من بیشتر با شکستخوردگان احساس همدردی میکنم تا با مقدسین. گمان میکنم که من قهرمانی و تقدس را زیاد نمیپسندم. آنچه برایم جالب است، انسان بودن است.»
«بلی. ما هر دو در جستوجوی یک چیز هستیم، اما من ادعایم کمتر است.»
طاعون، آلبر کامو
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated hace 3 meses, 3 semanas
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated hace 6 meses, 1 semana
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated hace 2 meses, 1 semana