𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 6 days ago
نمایش دهنبند بعد از مجموع ۲۸۰۰ مخاطب به اجراهای پایانی رسید
روزهای
پنجشنبه ۱۵ شهریور
جمعه ۱۶ شهریور
شنبه ۱۷ شهریور
طراح و کارگردان : امیرحسین مدنی
نویسنده: آلفونسو ساستره
مترجم : پژمان رضایی
تهیه کننده محمد امین آذرافروز
بازیگران (به ترتیب الفبا)
فاطمه جلال آبادی، امیرحسن دژبان، سامان رمضانی، کامران سعادت، نازنین صداقت، مرتضی عابدی، سپیده کلالینیا
• دستیار اول: پگاه نقوی
• دستیار دوم: ایلیا غلامی صومعه بزرگ
• طراح پوستر و هویت بصری: محسن عامل
• مجری دکور: امیر محمد توحیدی
• موسیقی: مهرسا شاهرخیان، مهدی روشنی
• روابط عمومی: علیرضا برجسته
09034351483
https://gishot.ir/e?m=164439
آدرس اجرا: احمدآباد/خیابان پاستور/ پاستور ۱۱/ تماشاخانهی شمایل سالن اول
یادداشتی بر نمایش دهنبند
به قلم امیر نخاولی
آفرین می گویم بر برگزیدگان و برگذار کنندگان نمایش بسیار خوب و خوش اجرای
دهان بند
به کارگردانی آقای امیرحسین مدنی. بسیار خوب و آگاهانه و هوشمندانه است و این هوشمندی را بیش از هر چیز در طراحی کار میبینیم که چیدمان دکور و آکسسوار آن همه به جای خود نشسته و پرکار آمد و گویاست.
تداوم اریکه حکومت پدر با فرش قرمزی از خدعه و خیانت وخودخواهی و جنایت حاکم خانواده بر گستره زندگی روزمرهشان در صحنه کشاله رفته است و خود مینمایاند.
نیز طراحی لباس بازیگران که ظاهراً کارگران معدنند و تلاششان جز سیاهی و تباهی و تمکین از پدر نیست و هر روزه بر این حاصل زحمت خویش را فرو میپاشند بی آنکه خود از آن بهره ببرند، همچون کشورهای تحت سلطه استبداد که از معدن زندگی جز سیاهی و بیگناهی و رنج بهرهای ندارند.
در تایید تعریفم از طراحی صحنه،
خورشید گویایی برای سینه دیوار تعبیه شده است که زمان داستان است و ایام و اوقات را برمیشمارد.
نیز بلندای تعبیه شده ای رو به آسمان با سکویی که مادر با انجیل در دست بر آن میایستد و شعار مهر و عطوفت و بخشش میدهد، با تمام ناکامیها و سرخوردگیها و تحقیرش و او معتقد است بیشترین این جنایات در فصل گرما به وقوع میپیوندد که انسان گرمازده طاقت بردباری ندارد و ناخودآگاه و به ناچار جنایت میکند و مسیحش بخشنده و رحیم است.
نمایش به شیوهای بسیار ملیح از فاصله گذاری بهرهمند است بی آنکه مخل و ممل باشد و فاصله بسیار به جا و عدل نشسته است و این چیدمان زیبا هنگامی رخ مینمایاند و دیده میشود که نور به همیاری و همکاری و همخوانی میشتابد و بیهیچ نقصی جلوه صحنه را دوچندان میکند و من این را هم از چشم و دست طراح و کارگردان باسواد این نمایش میبینم. تصور میکنم سه پنکه در انتهای صحنه تنها برای خنک کردن تن بازیگران است که حرارت حرکتشان میسوزاندشان و مفهوم خاص برای آن نفهمیدم مگر آنکه بگویم قرابت این باد از کناره اریکه پدر مستبد خانواده به پهنای زیستگاهشان میوزد و گستره زندگیشان را فرا میگیرد تا هر کجا که بادا باد.
بازیها خوب و چشمگیر است و توانمند و بی ترس و شجاعانه و همراه با یکدیگر.
کامران سعادت با اتکا به شغلش و درک موقعیت فرماندهی، پدر را بسیار خوب بازی میکرد.
پسر اول و همسردار آنقدر خوب ظاهر شد که پس از پایان نمایش و در آغوش کشیدنش هنوز همان سادگی و زودباوری رادر او می جستم ولی هنرمندی پرتوان را در او یافتم.
مادر با آنکه چشمبندی بر چهره داشت و کمتر آثار بازیگری میتوانست نشان بدهد بسیار خوب و مسلط ایفای نقش کرد. عروس بازی زیر پوستی داشت. دختر و پسر کوچک هم خوب و همگام و بینقص بودند. همچنین بازی کمیسر و مقتول دیدنی و چشمگیر و همخوان بود و این همه را غیر از استعداد و هنر بازیگران، مرهون هدایت خوب کارگردان و دستیارانش میدانم.
موسیقی و افکتهای نمایش دهان بند کاملاً به جا و به موقع حضور مییافت و اثر میگذاشت.
حضور دکتر لطفی عزیز پدر تئاتر خراسان سبب دلگرمی مجریان دهان بند بود.
من به تمامی و با اعتماد کامل هم متن و هم کارگردانی و هم اجرا را شایسته ی همه گونه تقدیر یافتم و آفرینشان میگویم.
با این زیاده گویی که شبی استاد داوود کیانیان به من فرمود، فلانی تو خیلی به بچههای تئاتر مشهد امید میدهی با نوشتارت. عرض کردم چون من خود امیدوارم به اعتلاب تئاتر پرسابقه و افتخارآفرین شهرم. و در پایان باز هم سرشار از امید و سپاس و ستایش هنرمندان تئاتر شهرم مشهدمقدس، مطمئن و امیدوارم که هر روز شاهد تعالی و رشد و شکوفایی این هنر معصوم و محجوب و ارزشمند در شهرم خواهم بود، اگر ناکسان ن و نااهلان و تنگ نظران و خودکامگان و به قدرت رسیدگان بگذارند و سدی و سنگی بر راهشان نیندازند.
چندان که اخیراً خبر ناگوار بسته شدن پردیس مستقل و سالن اردیبهشت را دردمندانه میشنوم و والیان و مسند نشینان بیهنر و بیتفاوت تاکنون هیچ گامی در گشایش کار برنداشتند و اعتراض و فریاد هنرمندان و دلسوزان از جمله عزیز پیشگام حمید سهیلی پژواکی و بازخوردی نداشته است.
از مدیران دستاندرکار و قادر میخواهم که در جهت حسن انجام وظیفه، نیز امکان رشد هنر تئاتر که میتواند جاذب جوانان و نوجوانان و همگان باشد گامی فراتر بردارند تا هنر گریزگاهی باشد که اهریمن ناخوش بیکاری و نادانی انسان را به انحطاط و انحراف و اعتیاد و مسائلی از این دست شنیع نکشاند.
به امید توفیق روزافزونتان
با کرنش و ارادت
امیر نخاولی
یا علی مدد
بسم الحق
گفتگویی پیرامون نمایش دهان بند
آریستوفانس فیلسوف یونانی میگوید همواره در تاریخ یک دولت فاسده وجود دارد و در برابرش یک طبقه فاضله.
طبقه فاضله علیه دولت فاسد قیام میکند و سرانجام بر دولت فاسده پیروز میشود و خود قدرت را به دست میگیرد و همو معتقد است قدرت فساد میآورد و طبقه فاضله پیشین خود دولت فاسده میشود و باز طبقه فاضلهای به قیام و سرنگونیاش برمیخیزد.
بر این بیان عدهای معتقدند که تکرار و دور باطل است اما واقعیت در طول تاریخ نشان داده است که تاریخ تکرار میشود با هویت دیگر اما با ماهیتی یکسان
و این اشارت آریستوفانس در بسیاری از اتفاقهای تاریخی مشهود و مدلل است.
با این مقدمه، نگاهی کوتاه و گذرا به نمایشنامه
(دهان بند) دارم که از نظر اینجانب مصداق کاملی بر حکم یاد شده آریستوفانس است،. در روستایی پدر خانواده که باقیمانده دوران مقاومت است پس از پیروزی به حکومت مستبدانه و فرمانروایی مطلق خانواده قد میافرازد.
پدر مردی خودکامه مستبد هوسران و خودمحور و ضد آزادیست و تنها به کامرانی خود میاندیشد.
دو پسر، یک همسر، یک عروس و یک 1دختر دارد و به هیچ کدامشان اجازه نطق کشیدن در هیچ موردی نمیدهد.
همسرش تحت تعالیم حضرت مسیح و التجایش به انجیل و شعار بزرگ مسیح به رافت و مهربانی و بخشش و گذشت است و در طول نمایش چشمبندی بر صورت اوست که نشانگر نگاه بسته او به زندگی است. فرزند بزرگش که همسر شجاع و فهیم و راستگو و نجیب دارد، سدی از بلاهت و نادانی بر عقل و اندیشهاش بسته است و از هر ابراز علیه ظلم و ستم پدر پرهیز میکند و ناباور است.
اما همسرش شجاع و راستگوست. فرزند دیگرش که جوانتر است از این دایره بسته خانواده گریخته با دوستانش به شب نشینی و می خواری میرود و در همین نشست و برخاستها با ذهنی بازتر و آگاهی وسیعتر میرسد و بر ستم پدر میشورد.
دختر کوچکتر بنا به مهر پدری هیچ گونه کج روی پدر را پذیرا نیست، حتی قتلی را که پدر به هنگام مقاومت نسبت به یکی از همسران و فرزندان هم روستاییاش انجام داده است و نهایتاً جنایتی است که نسبت به شوهر او انجام میدهد و گره داستان آغاز میشود.
عروسش شاهد این جنایت است که پدر نظر سویی هم از باب شهوت به عروسش دارد. کمیسری که بویی برده و با تفحص میداند که قاتل پدر خانواده است و عاقبت گره قتل و قاتل توسط عروس شجاع و راستگو و تهدید شده گشوده میشود.
لاشه مقتول همواره در صحنه وجود دارد و به نوعی ذهن خانواده را به خود معطوف کرده است. خانواده هر یک به نوعی از اظهار واقعیت و حقیقت سر باز میزند
همسر به اتکا بر آموزشهای انجیلی، پسر به ترس و بلاهت و نادانی و دختر به عاطفت پدر و دوست داری.
نمایش دهن بند اگرچه در یک روستا و خانه اربابی شکل میبندد اما در بازیابی و واکاویش بیانی جهان شمول و قابل تعمیم است. دهان بند از متنی و داستانی و ماجرایی پرکشش و جذاب برخوردار است و تماشاگر را بی چون و چرا به دنبال خود میکشد.
هم دیدگاهی روانشناسانه دارد. آنجا که حقایق هستی زیر نقاب عاطفه و ترس و تردید و نیاز پنهان میشود و انسان را به سکوت میکشاند. و هم نگاهی تاریخی که شاید در عصر فئودالیسم و ارباب و رعیتی اتفاق میافتد و زن در این جامعه اقتصادی هیچ محلی از اعراب ندارد چون عامل تولید نیست و مجبور به تمکین است،
و هم نگاهی به فلسفههای رایج جهان دارد از
ایده آلیسم یا تفکرات خدا محورانه که مادر خانواده با توسل به کلام مسیح و انجیل همواره در دستش در تقابل اومانیست ناقص یا انسان محوری پدر خانواده که تنها به کامجویی و لذت گرایی مردانه و فردگرایی خود معتقد و متکی است قرار دارد.
هم نویدی میدهد که با آنکه زن در بیشترین اعصار تحت تسلیم و تهدید بوده و هست از شجاعت و شهامت و حقیقت جویی و تحول خواهی بهره کافی دارد و تمام این استبداد را بی بدیل در هم میشکند و بیترس، واقعیت و حقیقت را بیان میکند و دیوار سکوت و ترس را فرو میریزد و انقلاب برپا میدارد. که در موارد بسیاری رهبری زنان را در تغییر تاریخ میبینیم.
هم موید نظریه آریستوفانس است که قدرت فساد میآورد و همان دور که در آغاز به آن اشاره شد و مصداق تاریخی آن انقلاب کبیر فرانسه است که میراث دار آن ناپلئون اول به چه خودکامگی و رسوایی و جنگ افروزیهایی پرداخت.
یا انقلاب اکتبر روسیه، شوروی بعد از انقلاب به دست استالین به چه ستمی و برادر کشی و تبعیدی کشیده شد.
به نظر این جانب دهان بند صاحب متنی زیبا پرکشش پرمحتوا و آگاهیبخش است و میتواند با جریانات تاریخی کشورمان تطابقی قابل درک و فهم و مقیاس روشنگری داشته باشد.
چند خطی درباره اجرای نمایش «دهن بند» به کارگردانی امیر حسین مدنی نوشته آلفونسو ساستره —— قبل از هر چیز اعتراف کنم من ذهن منظمی ندارم و اشفتگی و ابتری متن به این خاطر خواهد بود که همین الان عذرخواهیش رو میکنم. —— من اجرای دانشگاه دهن بند رو هم دیدم و همون…
چند خطی درباره اجرای نمایش «دهن بند»
به کارگردانی امیر حسین مدنی
نوشته آلفونسو ساستره
——
قبل از هر چیز اعتراف کنم من ذهن منظمی ندارم و اشفتگی و ابتری متن به این خاطر خواهد بود که همین الان عذرخواهیش رو میکنم.
——
من اجرای دانشگاه دهن بند رو هم دیدم و همون موقع هم متوجه سرکشی، خلاقیت و بهتر از همه متوجه «دیوانگی» کارگردان شدم و دهن بند رو برام به نمایشی خاص تبدیل کرد و در اجرای عموم هم همان شادابی به جای خودش باقیه.
از نشانه گذاری های جنون آمیز، زیاد، خلاقانه و البته چالش برانگیز تا حد گیج کننده شدن تا جسارت عجیب و ستودنی در دکور همه برام بیانگر این بود که راحت بگم امیرحسین مدنی به ساستره ابدا باج نداده و این نمایش نمایش خودشه نه نمایشی توسط او، به بهانه او.
استفاده از موسیقی و سکوت به شرط حفظ زمان بندی و توجه به مخاطب برای نفس کشیدن و هضم وقایع خوبه و فضای ملتهب و وحشت زده قصه رو تثبیت میکنه.
انتخاب بازیگران گرچه دلنشینی خودش رو از دست نداده اما ابدا ایده آل نیست و مخاطب سخت گیر شاید بیشتر از همه و به حق باهاش زاویه پیدا کنه و راضی نباشه.
نور! نور عالی ست! نور آبی و قرمز بهترین نور های ممکن از لحاظ ایجاد درگیری روانی به موقع بودند که استادانه انتخاب شدند و چیزی که سالها بعد از این کار یادم میمونه قطعا آبی و قرمز خواهد بود.
میزانسن ها می شد خلاقانه تر طراحی بشه یا شایدم من سلیقه متفاوتی دارم.
ریتم درست نبود و حتی اذیت کننده بود ولی درست می شود چون به نکته سنجی و وسواس کارگردان آگاهم.
اما مشکل اساسی دهن بند کجاست؟
دهن بند باید بفهمه که تقریبا همه ابزارهای لازم برای نمایشی آبرومند بودن را داره جز اعتماد به نفس و خودش رو جمع کنه اگرنه کارش در شب های آینده گره می خوره.
گرچه که شب اول بود و طبیعی ست مقداری لغزش اما دهن بند بیش از مقداری لغزانه.
در آخر دهن بند رو با اینکه نمایشنامه خوبی نمیدونم صاحب اجرایی خوب و قابل قبول میدونم که یکبار دیدنش حتی فقط به نیت اشنایی با صاحب سبکی مثل امیرحسین مدنی لازمه.
کیان فرودی✍️
یادداشت پیش از تماشا نمایش «دهنبند» نویسنده: امیررضا فدائی دانشجو کارشناسی ادبیات نمایشی «تو از سکوت اگر به خشم میرسی سکوت کن.» اگر به انتهای مسیر میرسی سکوت کن زندگیات وابسته به مویی است اگر به آن هم امیدی نیست، سکوت کن سکوت کن، سکوت کن اگر راهی جز سکوت…
هرچند استفاده از یک بازیگر برای نقش غریبه و کمیسر و اجرای بینظیر بازیگر زمانی که تبدیل به سگی شکاری میشد ایده جذابی بود اما ضعف بازیگر در اجرای مجزا در دو نقش کاملا متفاوت مشهود بود.
و اما مادر، بهترین بازیگر این نمایش که به اندازه نقش و همان چیزی که حتی از نمایشنامه برمیآمد اجرا کرد. مادری که هم میتوان با او همراه شد و در عین دلسوزی از او متنفر ماند.
درباره نقش خواهر به همان دلیلی که در بالاتر گفتم حتی حضورش بیاهمیت بود.
دوباره به کارگردانی برمیگردم، نمایش ایدههای بسیار و اکثرا جذابی دارد و شکل اجرایی آن نیز تقریبا بدون نقص است، از خاکی که در انتها بر روی سر میریزند تا جمع شدن ذغالها در رودخانه خونی که به استعاره از پای تخت پدر جاری شده بود همه و همه مشخصا از هوش و فکر کارگردان نشئت گرفته بود اما نکات ریزی همانند نشستن تئو بر روی تخت پدر، در حالی که او هیچگاه در جایگاه پدر قرار نمیگیرد (و اگر در انتهای نمایش دیالوگ پدر را تکرار میکند دلیل دیگری دارد و نه همجایگاهی او با پدر) و یا ضربه نهایی استفاده از موسیقی فرهاد برای رورانس! نکات جزئی ولی پراهمیتی است که به آن توجه نشده است. تمام این فهم اشتباه کارگردان از نمایشنامه و یا شاید بهتر است بگویم اشتباه در اجرای آن مسبب آن شد که در انتهای نمایش حتی پس از روشن شدن نور تماشاگران، تماشاگران متوجه پایان اثر نشده باشند و این اتفاق دلیلش عدم فرود درست روایت در این نمایش است که مخاطب را به انتها نمیرساند.
در انتها نمایش دهنبند اثری قابل احترام از کارگردانی جوان و گروهی جوانتر است که ارزش تماشا برای لمس تجربههای نسبتا جدید این گروه است.
یادداشتی بر نمایش دهنبند
نویسنده: امیررضا فدائی
دانشجو کارشناسی ادبیات نمایشی
آیا مهندسی برای یک نمایش کافی است؟
اگر یادداشت پیش از تماشای این نمایش را که هفته پیش منتشر کردم مطالعه کرده باشید از انتخاب جسورانه کارگردان این نمایشنامه گفتم. این جسارت در نمایش هم نمود خود را نشان داده بود. پیش از حضور در سالن اجرا وقتی در سالن انتظار تماشاخانه شمایل منتظر هستید از خنکی دستگاههای سرماساز لذت میبری و حتی در ابتدای ورود به سالن و قبل از شروع اجرا همچنان در حال لذت بردن هستی تا زمانی که نمایش آغاز میشود. نمیدانم ایده خاموش کردن دستگاههای سرماساز داخل سالن اجرا به عمد بود و یا تدبیری برای بهتر شنیده شدن صدای بازیگران و موسیقی که من امیدوارم اولی باشد. ایجاد فضایی گرم که اکثرا باعث از بین رفتن طاقت تماشاگر میشد همان جسارتی بود که صحبت کردم. نمایشنامه دهنبند در گرمترین روزهای اسپانیا رخ میدهد و این گرما عنصر مهمی در پیشبرد نمایشنامه است و این ابتکار (اگر که واقعا به عمد بوده باشد) جسارتی فوقالعاده است برای همراهی بیشتر و یا حتی پس زدن نمایش توسط تماشاگر. پس از آن به طراحی صحنه و طراحی نور حساب شده در این نمایش برخورد کردم. استفاده درست از هندسه و ارتباط آن پوستر نمایش به فضای نسبتا اکسپرسیونیستی اثر کمک میکند. نکته قابل توجه طراحی صحنه و نور نمایش پویا بودن آن بود. این طراحی در طول نمایش هر لحظه اتفاق جدیدی رقم میزد هرچند بر پایه اصلی طراحی پایبند بود و همچنین استفاده درست از تمام صحنه برای نمایش و میزانسن بازیگران در طول روایت نمایش به درستی شکل گرفته بود.
اما آیا تمام این مهندسیها برای یک نمایش کافی است؟
مهمترین مشکل این نمایش برخورد اشتباه کارگردان با متن برای انتقال مفهوم بوده است. در متن نمایشنامه کلفتی حضور دارد که هرچند دیالوگی ندارد ولی حضورش اهمیت به سزایی در نمایش و حتی در برخی دیالوگها دارد. به شکلی که در اجرا امیرحسین مدنی از این متن هیچ کلفتی حضور ندارد اما در تعدادی از دیالوگها از حضور او صحبت میشود. ما میدانیم در یک اثر نمایشی حضور و عدم حضور یک شخصیت چه پیامی میتواند داشته باشد و این عدم حضور کلفت مانند برداشتن یکی از پایههای صندلی است. امیرحسین مدنی به یک پایه رحم نمیکند و با تغییر جنسیت یکی از شخصیتهای نمایشنامه از پسر و برادر بودن به دختر و خواهر بودن پایه دیگری از این نمایشنامه جدا میکند. در نمایشنامه دهنبند حضور لوییزا در میان تعدد مردهای خانه - حضور مادر کور منفعل از دیگر دلایل اهمیت تنها بودن لوییزا است - آنچنان مهم است که تا لحظه آخر همچنان این لوییزا است که نمایش را به پیش میبرد. عروس خانه، زنی خارج از خانه پدری. اما با این تغییر برادر به خواهر نه تنها آن فشار مردانه داخل خانه را کم میکند و پیروزی لوییزا سادهانگارانه جلوه میدهد بلکه شخصیت منفعل دیگری در کنار مادر قرار میگیرد با اینکه دلیل انفعال مادر، کور بودنش، مذهبی بودنش مفهومی جداگانه دارد که این ترکیب در مقابل پدر هیچگاه توان عرض اندام ندارد و حال وقتی شخصیت منفعل دیگری اضافه میشود صرفا باعث خاموش شدن و دیده نشدن و بیاهمیتی حضور آن شخص میشود.
در ادامه این مشکل کارگردان سبب برخورد متفاوت و اشتباه بازیگران با نقشهایشان میشود. در ابتدا زمانی که نقش پدر در میان توضیحات پیش از اجرای دستیار کارگردان میپرد تصور میشود با اجرایی برشتی از نمایشنامه دهنبند روبرو هستیم، هرچند دکور نمایش متضاد چنین تصوری است. تضاد، بهترین کلمه در شیوه بازی بازیگر پدر است. امیرحسین مدنی با توجه وفاداری بیش از حد صرفا به دیالوگهای خود نمایشنامه باعث بسته شدن بازی بازیگران شده. با اینکه ترجمه این نمایشنامه آنچنان روان برای مطالعه است ولی برای اجرا نیاز به دراماتورژی و بازنویسی دیالوگها دارد. پدر که شروعی فاصلهگذارانه دارد در ادامه نمایش هم گاه در تیپ یک نظامی بازنشسته در حال داد زدن است و یا با تماشاگران صحبت میکند. این تضاد اشتباه در هدایت بازیگر باعث میشود روایت منقطع شود. هرچند اگر این شیوه برشتی در تمام اجرا اعمال میشد میتوانست نتیجه بهتری ایجاد کند اما از آنجا که این ابتکارات لحظهای بود هیچگاه به مقصود دلخواه نرسید.
بازی بازیگران دیگر در نقشهای لوئیزا، خوان و تئو نیز درگیر همان برخود اشتباه با نقش بودند. هر بازیگر سعی در اجرای یک تیپ را داشت. خوان پسری احمق و دستپاچلفتی (هرچند در نمایشنامه چنین شخصیتی ندارد)، تئو پسری خوشتیپ و خوشصدا و لوئیزا عروسی که ...! لوئیزا عروسی بود که هیچ تعریف مشخصی برای نقشش ایجاد نشده بود به همین دلیل همچون نقش پدر همواره درحال موجسواری در شیوههای مختلف بازیگری بود و تمام این غیر یکدستی ها باعث شد زمانی که نمایش به نقطه اوج و سپس در حال فرود بود هیچ همراهیای ایجاد نکند.
یادداشت پیش از تماشا نمایش «دهنبند»
نویسنده: امیررضا فدائی
دانشجو کارشناسی ادبیات نمایشی
«تو از سکوت اگر به خشم میرسی سکوت کن.»
اگر به انتهای مسیر میرسی سکوت کن
زندگیات وابسته به مویی است
اگر به آن هم امیدی نیست، سکوت کن
سکوت کن، سکوت کن
اگر راهی جز سکوت نداری، سکوت کن
امیررضا (بهمن) فدائی
شاید همین کافی باشد تا بگویم چرا باید این اثر نمایشی را تماشا کرد. ما در زندگیمان بارها سکوت کردیم، گاه به اجبار دیگری و گاه به اجبار خودمان. اما گاهی این سکوت خود راهی است تا به کنش برسی. این شیوه مبارزهای است که آلفونسو ساستره در نمایشنامه دهنبند از آن برای مبارزه با ظلم ژنرال فرانکو یاد میکند.
من این نمایشنامه را مدتها پیش خوانده بودم و شعر بالا را نیز در دوران تصمیم به سکوت پس از خروش سرودم و وقتی خبر این اجرا را دیدم دوباره آن را مطالعه کردم با ترجمه درست پژمان رضایی که باعث میشود به بهترین شکل با اثر همراه شد.
این نمایشنامه به خودی خود برای من آنچنان تاثیرگذار بوده و هست که هرکس ذرهای مرا بشناسد میداند چقدر این اثر بر دل و ذهنم مینشیند.
من هنوز اجرای امیرحسین مدنی از این نمایشنامه را ندیدم ولی به خودش هم گفتم این جسارت برای به اجرا بردن این نمایشنامه خود ارزش تماشا دارد. ما در این شهر و در تمام ایران نیاز به اجرای چنین نمایشنامههایی (البته به شکل صحیح آن) داریم. آثاری که خط فکری خاصی را منتقل میکند. این خط فکری خود باعث ایجاد گفتگو میشود و چه چیزی مهمتر از آنکه تئاتر باعث گفتگو شود مگر تئاتر چیزی جز دیالوگ است؟!
جدا از این ابعاد نمایش، طراح پوستر توجه خاصی به طراحی اسم نمایش و همچنین خود پوستر داشته که پس از تماشا و یا حتی خواندن نمایشنامه متوجه این دقت و توجه خواهید شد. به طور مثال پرسپکتیو استفاده شده در پوستر با نوع معماری چوببستهای دیواره چیزی است که نه تنها به مفهوم نمایش ارتباط دارد بلکه به استفاده این نوع چوببستها در آن زمان اشاره دارد.
گروهی دانشجویی باید هم چنین به انتخاب نمایشنامه و نکات پیش از اجرا توجه کند، امیدوارم پس از تماشا انتظاراتم از این نمایش برآورده شده باشد.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 6 days ago