• سوالی که می‌دونین جواب نمیدم رو نپرسین! چون با جمله «دوست ندارم در موردش توضیحی بدم» یا «بهت اعتماد ندارم» مواجه می‌شین.

• باسنِ سوخته‌تون رو بهتره توی مکالمه با من وسط نکشین، حرف مُفت پیش من خریدار نداره. گه‌خوریای اضافه‌تون رو بذارین پشت در اگر قصد مکالمه با من رو دارین. چون جوابی جز ?? براتون ندارم.

تقدیم به تمام «آزاده‌»‌های وطن ?

• من فعلا از مبلغ آیفون ۱۳پرومکس توی شوک‌ام، اسپانیا کجای داستانه؟ :))) دفترچه مالی‌م رو باز ورق بزنم برات؟ :)))

از مکالمات من و رفیق

• اومدم اسپانیا برای تنیس، استراحت بده توام، پاشو بیا دیگه
  - خوبی عزیزم؟! پاشم بیام اسپانیا؟ الان؟
• آره دیگه، روبراه کن کارات رو، بیا برنامه منظم روزی سه، چهار ساعت می‌چینم برات فقط تنیس
  - باشه. فردا بلیت می‌گیرم.
• من رو مسخره می‌کنی؟
  - فعلا که عامو تو من رو گرفتی :)) اسپانیا آخه؟ الان؟

@titiwebster
#فرنازسیفی

کالم مک‌کان قصه‌ی تلخی دارد به اسم Treaty. قصه درباره‌ی پیرزن راهبه‌ی کاتولیکی است که گرفتار خستگی مفرط شده و در یکی از استراحت‌گاه‌های کلیسای کاتولیک در لانگ آیلند آمریکا در مرخصی است، ناگهان در حین بی‌هدف بالا و پایین کردن کانال‌های تلویزیون، مرد متجاوز را می‌بیند. سال‌ها پیش که او راهبه‌ای جوان بود، در آمریکای جنوبی از سوی گروهی که نام‌اش را نمی‌خوانیم اما معلوم است منظور «فارک» است، گروگان گرفته می‌شود. مرد، شکنجه‌گر و زندان‌بان او بود…هنوز جای تمام زخم‌های عمیق تجاوزها و شکنجه‌های مدام او بر پستان زن باقی است…
مرد حالا کت‌وشلوار و کراواتی است. سیاست‌مدار عضو «اندیشکده‌ی فلان»، نماینده از سوی حزب دست چپی «حامی کارگران» که برای مذاکرات صلح به لندن آمدند…راهبه، به لندن برمی‌گردد و روزها در بقالی کوچک نزدیک اندیشکده می‌نشیند، روزنامه‌ای می‌خرد و فنجانی قهوه تا شاید مرد متجاوز را ببیند و بالاخره می‌بیند …صحنه‌ی مواجهه‌ی آن‌ها، انکار مرد، فرار را به قرار ترجیح دادن، برگشتن او بعد چند دقیقه تا همان یک کلمه را یک‌بار دیگر تکرار کند…همان یک کلمه‌ی کثیف که وقت تجاوز در گوش زن می‌گفت…همان یک کلمه که سال‌هاست کابوس ته جیب زن است… این بازی کثیف خروار حامیان و مروجان فرهنگ مدافع متجاوز را می‌بینم،یاد آن داستان تلخ می‌افتم...انگار نه تنها خود این سیل مردان متجاوز که تک تک جاده صاف‌کن‌های این فرهنگ،همان یک کلمه‌های کابوس ته جیب هر آزاردیده را بیرون میارند و دوباره به صورت‌اش تف می‌کنند، ۳۷سال بعد، ۲۵سال بعد..

• این مرد به قدری روی جلسه «حضوری» پافشاریِ الکی می‌کنه، که دلم می‌خواد با یک تخته سنگ بزنم فرق سرش رو بشکافم! وقتی بهت میگم نه، آنلاین! بفهممممم! بفهممممم لعنتی! کمی زمان افراد رو محترم بشمار! فقط عاشقِ حرف مُفت زدنِ الکی‌اند بعضیا! عاشق جلسه! ای بمیرین که چهار کلمه حرف درست ندارین، اصرار هم می‌کنی «حضوری گپ بزنیم»

بشین که حضوری بیام گپ بزنیم!
اه

• دومین توله یوزپلنگ ایرانی رو هم کشتند.