𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
باجگیری
مالک کارخانهای که کارش قانونی و شسته رُفته است با توجه به شعارهای حمایت از تولید ملی و این حرفها ... به دنبال دریافت وام و تسهیلات بانکی دولتی برای توسعه شرکتش با مدارک لازم به بانک سپه مراجعه میکند و طرح و وام مورد نیازش را ارائه میکند.
مبلغ درخواست وام چقدر است؟
۶۰ میلیون یورو.
بانک با پرداخت وام موافقت نمیکند یا دستکم با پرداخت بخشی کوچکی از آن موافقت میکند که برای وام گیرنده به صرفه نیست.
مالک شرکت هم طبق روال جاری کشور به دنبال پارتی و آشنایی میگردد که سفارشش را به بانک مربوط بکند.
از قضا یکی از دوستان دوران دانشگاهش مشاور یکی از نمایندگانِ عضو هیات رئیسه مجلس است. با نا امیدی با دوستش ارتباطی میگیرد و ماجرا را شرح میدهد.
جناب مشاور هم که از رقم وام با خبر میشود میگوید: "بزار با حاجی یه صحبتی بکنم ببینم چیکار میتونه بکنه خبرشو بهت میدم".
مشاور با نماینده مجلس و عضو هیات رئیسه مجلس یعنی جناب دکتر حاج سید محسن دهنوی نماینده مردم شریف تهران و ری و شمیرانات و حومه صحبت میکند و کسب تکلیف میکند.
حاجی هم جواب میدهد: "حله بگو بیاد".
جلسهای با حضور مالک کارخانه و محسن دهنوی و مشاورانش یوسفی و میرحاجی در محل مجلس شورای اسلامی برگزار میشود.
حاجی میگوید: "داداش حله ۶۰ میلیون یورو رو از بانک برات میگیرم. اما تو بگو، سهم ما چقدر میشه"؟ مالک کارخانه میگوید: " استغفرالله حاجی مگه شما شیفتگان خدمت نیستید! مگه نگفتن حمایت از تولید ملی در سال مشارکت ملی و این حرفا! درصد و سهم چیه دیگه"!
حاجی میگه: "داداش سفره انقلاب و این حرفا تکخوری که نمیشه ما هم باید نون بخوریم"!
مالک کارخانه هم موضوع را میگیرد و قول پرداخت سهم میدهد.
پس از مذاکره و چانهزنی و بالا و پائین توافق میکنند که مالک کارخانه در ازای پیگیری برای دریافت وام ۶۰ میلیون یورویی در حدود ۱۰ میلیارد تومان نقداً و ۷ درصد از سهام کارخانهاش را به نام دکتر محسن دهنوی و واسطههایش بزند.
دست میدهند و قرارداد نانوشته امضا میشود.
دکتر محسن دهنوی با چغازردی مدیرکل بانک بانک سپه تماس میگیرد و سفارش آقای مالک کارخانه را میکند مدیر کل که از زد و بند پشت
پرده بیخبر است، روی هوا قول همکاری و مساعدت میدهد. واسطههای دهنوی به مالک کارخانه پیغام میدهند که؛ حاجی سفارشت را کرده است تو هم لطفاً تعهدات مالیات را انجام بده زودتر. مالک کارخانه میگوید: "داداش من که هنوز یک یورو وام دریافت نکردم چه تعهدی انجام بدم". واسطههای دهنوی وی را تحت فشار میگذارند و میگویند: "داداش مثل اینکه تو حالیت نیست داری با کی کار میکنی! طرف عضو هیات رئیسه مجلس است و یک نطقش در صحن علنی کوه را جابجا میکند. کاری نکن حاجی دلخور بشه".
با این حال مالک کارخانه تضمین میخواهد و پرداختی انجام نمیدهد. در ادامه، دکتر محسن دهنوی، مدیر کل بانک سپه چغازردی را به دفترش در مجلس شورای اسلامی احضار میکند و در حضور مالک کارخانه با عتاب و خطاب به وی میگوید؛ وام را فوراً پرداخت کند. چغازردی هم که ظاهرا آدم بیتجربهای نیست قول مساعدت و همکاری میدهد و برای بررسی بیشتر فرصت میخواهد.
در این فاصله واسطههای دکتر دهنوی مجدد مالک کارخانه را تحت فشار میگذارند که تعهدات مالیاش را زودتر انجام دهد. وی نیز ناچاراً وجوهی شامل ۲۷ هزار یورو،۳۰ عدد سکه طلا را نقداً تحویل یوسفی مشاور دکتر محسن دهنوی میدهد و همچنین سند دو دستگاه خودرو سراتو و اپتیما و ۷ درصد از سهام کارخانهاش را به نام محسن دهنوی و مشاورانش میزند (۵ درصد از سهام به نام محسن دهنوی و مشاورانش هر کدام یک درصد خدا برکت). مالک کارخانه پس از پرداخت رشوه با خیال راحت به بانک سپه مراجعه میکند که ۶۰ میلیون یورو را دریافت کند که مجدداً با مقاومت چغازردی مواجه میشود و وام مورد نظر را به وی پرداخت نمیکنند مالک کارخانه اعتراض میکند و به چغازردی میگوید: "شما به دکتر دهنوی قول دادید وام را پرداخت کنید. پس کو"!
چغازردی میگوید: "دهنوی بیجا کرده، از کیسه پدرش که نمیبخشد وام نداریم اصلاً". مالک کارخانه به واسطههای محسن دهنوی پیغام میدهد و حرفهای چغازردی را انتقال میدهد. دکتر محسن دهنوی که از حرفهای چغازردی مطلع میشود و از اینکه حرفش را هم نخوانده است موضعگیری تندی میکند و با این دستاویز که مدیر کل بانک سپه پیر و سالخورده و ناکارآمد است شروع به جوسازی و نامه نگاری بر علیه وی میکند و پای وزیر اقتصاد را هم به میان میکشد و از آنان توضیح میخواهد. وزیر و مسئولین ذیربط جوابی به دهنوی نمیدهند. از طرفی مالک کارخانه که رشوه پیشنهادی دهنوی و واسطههایش را پرداخت کرده سخت پیگیر وام است.
پیشنهاد ملی شدن درآمد نفت برای اولین بار
| مهرپویا اعلا
اگر این حرف را که روزی هزار میلیارد تومان تخفیف نفتی به چین داده میشود مبنا بگیریم یعنی در شرایط سیاسی نرمال روزانه چندین برابر آن درآمد نفتی میتواند عاید کشور شود. ما حداقل پنج هزار میلیارد تومان را مبنا میگیریم که قطعاً بسیار بیشتر است. این پنج هزار میلیارد تومان را میان ۸۵ میلیون نفر تقسیم کنید: روزانه به هر نفر نزدیک ۶۰ هزار تومان میرسد؛ یعنی بهعنوان مثال به یک خانوادۀ سه نفره ماهیانه پنج میلیون و چهارصد هزار تومان میرسد. این تازه فقط قسمتی از پول فقط نفت است و درآمد معادن مس، سنگهای ساختمانی، طلا، آهن و... را حساب نکردم. نگفتم مثلاً دولت منحل شود و مناسبات آنارکوکاپیتالیستی برقرار شود. هیچ طرح آرمانشهری ندادم. حتی نزدیک به آرمانشهر هم نشدم. ارتش و پلیس و دادگاه و تعدادی خدمات عمومی که در اغلب کشورها رواج دارند کماکان باقی بمانند و هزینۀ آنها با بخشی از درآمد نفت و باقی معادن و قدری مالیات تأمین شود. دهکبندی و دردسرهای مربوط به آن هم لازم نیست. آدمهای ثروتمند اگر خودشان خواستند داوطلبانه سهمیه خود را لغو کنند. اگر هم نخواستند هیچ. هر کسی هم که مایل بود میتواند سهام خود را به فروش برساند و قیمت آن را یکجا دریافت کند. به این ترتیب حداقل بخشی از صنعت نفت هم به تدریج خصوصی خواهد شد.
تنها اتفاقی که در نتیجۀ این ملی شدن صنعت نفت میافتد این است که چند وزارتخانه و سازمان ایدئولوژیک تعطیل میشوند و کارکنان این سازمانها لطف میکنند و دیگر به خلق خدمت نمیکنند. از فداکاریهایی که تا این لحظه انجام دادهاند کمال سپاسگزاری به عمل میآید و بهمنظور جستوجوی نفع شخصی و سودجویی رهسپار بخش خصوصی میشوند! پولی که حالا به آنها پرداخت میشود تا به مردم خدمت کنند مستقیم به حساب مردم واریز شود تا خودشان آن خدمت را با قیمت آزاد از بازار خریداری نمایند. عرضۀ آن خدمات چه از طرف شرکتهای داخلی و چه واردکنندگان و چه سرمایهگذاران خارجی آزاد باشد. قیمت انرژی از جمله بنزین آزاد شود.
به نظرتان با این شرایط کسی به آزاد شدن قیمت بنزین اعتراض میکند؟ شاید فقط مدتی به یک درصد کوچکی که مثلاً در اسنپ کار میکنند قدری فشار وارد شود چون مصرف بنزین بالایی دارند. آنها هم میتوانند کرایه را افزایش دهند و مسافرانی که میخواهند از این خدمات استفاده کنند از همان سهمیۀ حداقل روزی شصت هزار تومانی که دارند بزنند و قیمت کرایه افزایش یافته را بپردازند. آن اکثریتی از مردم که از این خدمات استفاده نمیکنند هم میتوانند پول را به دیگر زخمهای زندگی خود بزنند.
حالا میخواهم کمی پیشداوریهایتان را دربارۀ هر موضوعی کنار بگذارید و ببینید چه استدلالی علیه این طرح میتوانید ذکر کنید؟ یک مورد آن را من پیشاپیش ذکر میکنم تا تصور نشود به گوش خودم نرسیده است: مثلاً میگویند طرح پخش پول میان مردم پوپولیستی است. صریح بگویم این حرف فقط از دهان کسانی بیرون میآید که فکر میکند خیلی میفهمند، ولی در واقع هیچ نمیفهمد. اساساً نفس وجود دولت به معنی بازتوزیع منابع است. برای مثال هزینۀ تأمین امنیت یک مصداق بازتوزیع منابع است. یعنی به جای اینکه خود مردم امنیت را بخرند - که طبیعتاً بعضی امنیت گرانتر و بعضی دیگر امنیت ارزانتر خواهند خرید - دولت یک امنیت حداقلی را میان همه توزیع میکند. حالا کسی که معتقد است پیشنهاد پخش برابر درآمد نفت میان مردم و کوچک شدن دولت «پوپولیستی» است، اگر به منطق حرف خود پایبند باشد ناچار است اذعان کند که وجود چیزی به نام دولت هم پوپولیستی است! چون دولت اساساً یعنی بازتوزیعِ - اغلب تبعیضآمیزِ - منابع.
پس فکر میکنید چرا چنین طرحی هیچگاه اجرا نمیشود؟ هیچ دلیل علمی و منطقی پشت چنین مخالفتی وجود ندارد. تنها دلیل اجرا نشدن این پیشنهاد ساده و بدیهی این است: اقشار محروم و استانهای فقیرنشین بیشترین نفع و در مقابل اقلیت رانتخوار صاحب تریبون و اسلحه بیشترین زیان را از این طرح میبرند.
مكتب اقتصادي "زالو وار"
| اميربهادر فولادوند
اقتصادهاي ليبرال و كمونيستي، هريك داراي مزايا و معايبي هستند.
از جمله مزاياي اقتصاد ليبرال اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، كالا و خدمات خود را به "قيمت" نزدیک و متناسب با "ارزش" آن كالا يا خدمات عرضه می كنند، اولا از عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي بهره مندند و ثانيأ باكيفيت ترين و مرغوب ترين و بهترين خدمات و كالاها را توليد و ارائه ميكنند.
از معايب اقتصاد ليبرال نيز اين است كه ;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، مجبور به پرداخت حداكثر قيمت براي تأمین مايحتاج باكيفيت خود هستند كه البته براي ايشان بدلیل بهره مندی از کیفیت عالی،قابل توجيه است.
از مزاياي اقتصاد كمونيستي(البته بیشتر روی کاغذ) نيز اين است كه;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، با پرداخت حداقل قيمت، مايحتاج نه چندان باكيفيت ولی ارزان خود را تامين مي كنند كه البته براي ايشان نيز بدلیل ارزانی، قابل توجيه است.
از جمله معايب اقتصاد كمونيستي نيز اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، مجبورند محصولات و خدمات خود را به "قيمت دستوري و مصوب دولت" و نامتناسب با "ارزش" واقعي آن كالا يا خدمات عرضه كنند، اولا از فقدان عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي رنج ميبرند و ثانيأ خريداران و مصرف كنندگان اين كالاها و خدمات، بي كيفيت ترين و نامرغوب ترين و قلابي ترين خدمات و كالاها را دريافت و مصرف ميكنند و ثالثأ، بازار همواره با مشکلاتی نظیر کمبود و عدم تنوع کالا ها و خدمات مواجه است.
اما آنچه كه ما در ايران شاهد هستيم، "اقتصاد زالو وار"ي است كه از عصاره رذائل و تركيبي از معايب هردو اين مكاتب اقتصادي شكل گرفته است، بي آنكه خبري از مزاياي اين دو مكتب در آن باشد، كه همين محروميت حداكثري، ايران را به جهنمي براي ايراني تبديل نموده است.
ويژگي عملكرد پيچيده "اقتصاد زالو وار" ايران به اين نحو است كه؛
در ايران، دولت، به عنوان واسطه اي(زالو) ميان خريدار و مصرف كننده از يك سو و توليدكننده و ارائه دهنده از سوي ديگر، عمل نموده و با قيمتگذاري دستوري، كالا و خدمات را با نازلترين قيمت مصوب دولتی(كمونيستي) از توليدكنندگان و ارائه دهندگان خدمات و كالاها خريداري نموده و همان كالا و خدمات را با بالاترين قيمت آزاد(ليبرالي) به مردم مصرف كننده مي فروشد. نهادها، نوچه ها و دلالان رانتخوار وابسته به ايشان نيز با دريافت انواع رانت و مجوزهاي انحصاري به عنوان واسطه ها و عاملين توزيع و پخش دولت، بر اين خوان خون میان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان جولان ميدهند و با اين روش زالو وار، بالاترين مابه التفاوت را به عنوان سود نسيب خود مي كند!!!!!
سودي كه نه در اقتصاد كمونيستي امكان حصول آن وجود دارد و نه در اقتصاد ليبرالي، امکان وصول آن.
نتيجه اين مكتب "اقتصادي زالووار" نيز اين مي شود كه برخلاف دو مکتب مادر خويش(كمونيستي و ليبرال)، نه توليدكننده كالا و ارائه دهنده خدمات از قيمت كالا و خدمات خويش "رضايت" داشته باشند (و به همين دليل نيز كالا و خدمات بي كيفيت توليد مي كنند) و نه مردم خريدار و مصرف كننده اين كالاها و خدمات بي كيفيت و نامرغوب، از آنها "رضايت" داشته باشند!!!
در جهنمي كه "اقتصاد زالو وار" براي ايراني در ايران مهيا ساخته، ايراني مجبور است براي بي كيفيت ترين كالاها و خدمات، بالاترين قيمت را بپردازد.
در اين جهنم اقتصادی زالو وار، مردم بازندگان اصلی و زالوها نیز برندگان اصلی هستند.
انقلاب ما انفجار باد بود
تصور کنید میتوانستید به سال ۵۷ برگردید و در آن غوغا و همهمه، خلق را هشدار دهید. چه میتوانستید و چه میبایستی گفت؟ که از آخوندها بهراسند؟ یکی از معدود اقشار ضدانقلاب در آن روزگار آخوندهای سنتی و بعضی مراجع تقلید سنتی بودند. به علاوه اینکه چنین اندرزی جلوی چپیها و توطئهگران حزب توده را نمیگرفت. میگفتید که از چپیها و روشنفکران بهراسند؟ عالی، اما این مانع کمونیستهای عمامهبهسر و ملیگراهای احمق نمیشد. شاه هم خود را از چشمها انداخته، خلا معنوی ایجاد کرده و خود را نسبت به دروغها آسیبپذیر و بیدفاع کرده بود. چه اندرز اخلاقی میشد به آن نسل بیقرار مجنون داد؟
انقلاب ۵۷ انفجار بادهای جمعشده در صد سال پیش از آن بود. بادهایی که ایدهفروشان در ذهن مردم در طی صد سال کاشتند و تدریجا به طوفانی مهلک تبدیل شد. کمتر از صد سال طول کشید تا زیر پای مردم خالی شود و کاملا از باورها و نهادهای سنتی و چارچوب عقل متواضع سنتی خود محروم شوند و خود را جای خدا بگذارند و در گرداب توهم کمونیسم غرق شوند.
جنس ایرانی همیشه خردهشیشه داشته است، چیزی که حاصل سابقه طولانی آن دیار است. تاریخی طولانی از وارد کردن عقاید و ادیان و بعد تغییر اساسی آنها در بستهبندیهای جدید، و راه حق و راستی را چند پاره کردن. اما از خودبیگانگی جدی از دوران مدرن شروع شد. شخصیت خودشیفته و تنگنظر ایرانی مستعد باد بود، اما قدرت گرفتن ایدهفروشها از مشروطه شروع شد که مشتی دزد فریبکار و بابی و جاسوس و فاسد و متاثر از انقلاب فرانسه یا رادیکالهای قفقازی، با شعار مرگ بر استبداد و بدون کوچکترین اعتقادی قلبی به آزادی یا اصلاح و بدون هیچ احترامی برای شاه، به تخریب سلطنت سنتی پرداختند و از خود شهید و قهرمان ساختند. بعد در زمان رضاخان اندیشه ابلهانه باستانگرایی و ملیگرایی از اروپا وارد شد و باد تکبر و توهم سرعتی ناگهانی گرفت و بند مسلمانی گسست. مصدق و ملیگراها از این باد استفاده کردند و نحوست خلایق را افزودند. جان کلام ملیگرایان سوسیالیست چه بود؟ که مالکیت دولتی بهتر از تجارت آزاد است؛ که مخالفت و دشمنی با داد و ستد و مذاکره و مراوده با بیگانگان به معنی وطندوستی است؛ که باید هر آشغال خودی دولتی را با برچسب «ملی» قالب کرد به خلایق فریبخورده. نحوستی که مصدق به نگاه ایرانیان و روابط خارجی وارد کرد برای دههها بر ایرانیان استیلا پیدا کرد و معلوم نیست کی برود.
محمدرضا با انقلاب سفید و تمدن بزرگ و ژنرالهایش و سوسیالیسم آمرانه و جشن ۲۵۰۰ ساله و تقویم ۲۵۰۰ ساله، پرچم نخوت را تا میتوانست بالا برد و در بادهای ایرانیان دمید. در همان زمان، روشنفکران توخالی و چپیهای عقدهای میلیونها مطلب جفنگ خندهآور در مغز دانشجویان جاهل ریختند. آخر سروکله کمونیستهای اخوانی و دجالیون پیدا شد که اسلام را نجات دهند و انسان را به مقام انسانیت برسانند و جامعه بیطبقاتی توحیدی تاسیس و مقدمات حضور امام زمان را فراهم کنند و قدس را با نفت مجانی فتح کنند. سرانجام طوفان به بار آمد و سفلگان جامعه به رو آمدند و سکان را در دست گرفتند و فلاسفه و وعاظ و شعرا و فقها و اقتصاددانان و عرفا را به خدمت گرفتند تا مردانگی را خفه کنند.
باد هنوز میوزد. از حکومت رجاله ها که بگذریم ، الان فمینیستها منتظرند تا از زنان فضانورد و قهرمان پرش با نیزه بسازند و باقیماندهی شرم و حیا را بسوزانند و خانواده را به هم بریزند که دیگر اثری از مرد ایرانی نماند. یا شاید دوباره نوبت شیعیان غالی و افراطی باشد. یا شاید «اقتصاددان» برنامهریز سوسیال-دموکرات بخواهد فقر را ریشهکن کند. در غیاب سنن سیاسی اجتماعی ومذهبی، جنس ایرانی را سخت میتوان به صراط مستقیم آورد. تحصیلات اضافی و زائد دانشگاهی اصلیترین منبع باد است و ایرانیان هرکدام چند تا از این مدارک بیفایده در دست دارند. جفنگیات شعر نو و چسنالهها هم قفل میزند به درب عقل و گفتگو. مشکل ایرانی فقط اغراق در دانش خود نیست، بلکه اغراق در خلوص و اغراق در احساسات نیز است. پس طوفان ادامه پیدا خواهد کرد و ارواح پراکنده را پراکندهتر خواهد ساخت. ایرانیان این باد بیریشگی و خودشیفتگی و نحوست را هر جای دنیا که بروند با خود میبرند، و نتیجتا جمعشان جمع نمیشود و نسبت به هم دافعه شدید دارند و هیچ کار گروهی نتوانند کرد جز آنکه هزار صاحب پیدا کند. در غیاب شاه، همه شاه شدند. در غیاب معنویت و مشروعیت سنتی همه به بت دولت و بت «خود» پناه میبرند.
تاریخ اندیشه سیاسی ایرانی در ۱۵۰ سال اخیر چیزی نبوده جز کاملترین کلکسیون باد (تکبر و غرور و توهم و تصنع) در تاریخ جهان. چیزی نبوده جز ایدهفروشی رذیلانه از سوی دزدان به خلق ناسپاس و جوگیر، تحت لوای مشروطه و مساوات و حقوق بشر و حقوق کارگر و اسلامیسم و ملیگرایی و فمینیسم و....
جبر جغرافیا
هر زمان که درگیری فلسطین و اسراییل بالا می گیرد، بحث های زیادی در دنیا ایجاد می شود. بخصوص در کشور ما که همیشه یک پایش در میانه این دعواست. البته خودمانیم از یک پا گذشته و ایران دهه هاست که با تمام وجود در این دعوا درگیر است. به دلیل زیاده روی ج.ا. در هزینه کردن از جیب مردم ایران در این مناقشه در حالیکه اعراب و اهل تسنن در حال عادی سازی روابط با اسراییل هستند و با توجه به خیانت اعراب و فلسطینی ها در حق ایران در طی سال های گذشته، نظر بسیاری در ایران نه تنها به خود فلسطینی ها منفی شده بلکه حتی به حمایت از موضع اسراییل تبدیل شده است. یک جور افراط و تفریط معمول ایرانی! البته همیشه این مساله اساسی هست که واقعا "این دعوا به ما چه؟". اما بعد از سال ها تحصیل و کار در خارج از ایران و برخورد زیاد با یهودی ها، اسراییلی ها، لبنانی ها، سوری ها و بسیار بسیار کمتر با فلسطینی ها، به این نتیجه رسیدم که وقتی از خاورمیانه می آیی نمی توانی بگویی "به من چه؟"! مسایل مذهبی و قومیتی در خاورمیانه مثل بختک بر سر همه هوار است! از منظر اکثریت مردم خاورمیانه، آدم خنثی و بدون موضع وجود ندارد! یعنی زورکی باید موضع داشته باشی! یک راه حل این است که حزب باد باشی و با هر کس، نظراتت را طوری تنظیم کنی که راضی باشد. اما به تجربه فهمیدم که برای خاورمیانه کوفتی، همین هم جواب نمی دهد!
بگذارید خاطره ای را بگویم. اوایل که به سوییس آمده بودم برای گواهینامه رانندگی سوییسی، یک مربی رانندگی گرفتم تا به طور عملی با قوانین و لِم های رانندگی در سوییس آشنا بشم. سر قرار، مربی رانندگی بعد از سلام بدون مقدمه پرسید، اهل کجایی؟ من هم گفتم ایران! و خودش منتظر نشد و گفت که من ایتالیاییم اما قلبم با اسراییله!!!( I am Italian but my heart is with Israel) آن زمان ها احمدی نژاد رییس جمهور بود و بیزینس خود را در وراجی مداوم در مورد اسراییل تعریف کرده بود. این هم انگار که با احمدی نژاد یا نماینده اون روبرو شده باشه، در تمام مدت آموزش، با حرارت زیاد در مذمت سیاست های ایران و احمدی نژاد و مظلومیت اسراییل و یهودی ها حرف می زد! من بیشتر شنونده بودم. موضوع حساسی بود. اما از وراجی های ایشان که صدبار از احمدی نژاد بدتر بود به تنگ آمدم و گفتم "بابا من اصلا سیاسی نیستم و اصلا کاری به این چیزا ندارم. خیلی از مردم ایران هم کاری ندارند. احمدی نژاد نماینده من نیست که بخوام جوابگوی کارهاش باشم."
بعد به تندی جوابم رو داد! مضمون حرفش این بود که شماها مردم ایران دروغ می گید و به قولی، همتون سر و ته یک کرباس هستید! شما مردم ایران همتون بد و ضدیهودی هستید که احمدی نژاد از شماها دراومده تا اسراییل و یهودی ها رو تهدید کنه! چرا از سوییسی ها احمدی نژاد در نمیاد؟!! حرفش گزنده و تلخ، اما لزوما اشتباه نبود! احمدی نژاد از سوییس و نروژ درنمیاد! اما سوال این که نتانیاهو و صهیونیست های افراطی از دِلِ کی دراومدند؟ با این اوصاف، چرا اسراییلی ها شبیه سوییسی ها نباشند؟! چرا خود این عاقا، سوییسی نباشه و به جای این حرفا، سرش به آموزش دادنش نباشه؟! (البته من این حرف رو نزدم، شوکه بودم) و بعد حرف تکان دهنده ای زد. گفت اگر شماها مردم ایران راست می گید که با احمدی نژاد نیستید، باید برید کشورتون بجنگید و حکومتی بیارید که مدافع اسراییل باشه!!
تا آخر دیگه هیچی نگفتم! در تحیر بودم که اساسا چرا در یک جلسه آموزشی رانندگی هزاران کیلومتر آن طرف تر از ایران و اسراییل و فلسطین، آن هم در سوییس، باید برای این حرف ها مغزم سابیده بشه! خیلی عجیب بود! حتی به من چه هم قبول نبود انگاری!? باید برم ایران نظام رو به نفع اسراییل براندازم تا جناب عاقا راضی بشه! بعدها با تکرار موارد مشابه فهمیدم فارغ از اینکه من چه نظری دارم، در هر حالت ما به یک عده همیشه بدهکاریم! یک زمان به یهودی ها و اسراییلی ها و یک زمان به اعراب! البته به اعراب همیشه بدهکاریم! چه شاه مدافع اسراییل در قدرت باشد و چه ج.ا. مدافع محور مقاومت! در هر دو حالت مردم ایران بدهکارند و باید برای "رفتارهای مداخله جویانه غیرسازنده حکومتشان" جواب پس بدهند!
برای همین همیشه سعی کردم دانشم را از خاورمیانه بخصوص دعوای نفرینی فلسطینی ها و اسراییلی ها بیشتر کنم. پذیرفتم که این جبر جغرافیای من است! با مهاجرت هم از بین نمی رود! زورکیه! چه در ایران و چه در خارج از ایران! توصیه من هم این است که هزینه های این درگیری بخصوص برای مردم ایران بیش از آن چیزی است که فکر کنیم با بی خیالی و "به من چه؟" از سرِ ما می رود. اگر اهل فکر و نظر هستید، بیشتر تاریخ بخوانید. بیشتر آگاه شوید! "آگاهی" تنها راه حل درمان دردهای ایران و اساسا، خاورمیانه است!
Telegram
karkhone | کارخانه
ما و قوم یهود (ادامه) اگر یادتان باشد در نوشته ای در چند ماه پیش گفتم که در خاورمیانه، همه مسایل به هم مربوطند. چه بخواهیم و چه نخواهیم! یه جورایی زورکیه! مثلا تعطیلی روز شنبه در ایران به آیین یهودی ها مربوط میشه! قطعا تصویب تعطیلی روز شنبه در مجلس بدون…
نفت، ذخیرهای برای آیندگان؟
«ذخیره برای آیندگان» معرفی کردن نفت یا هر منبع طبیعی دیگر، اگر با هدف مغرضانۀ ایجاد رانت برای عدهای خاص مطرح نشود، یک طرز فکر به کلی بیمعناست:
اول، کدام کالاها ذخیره برای آیندگان هستند؟ معیار چیست؟ چرا نفت؟ فرق نفت با بقیۀ معادن چیست؟ چرا مس یا گرانیت ذخیره برای آیندگان نیستند؟ اگر پاسخ این باشد که تمام اینها ذخیره برای آیندگان هستند آنگاه سؤالی که پیش میآید این است که پس چه چیزی باقی میماند که ذخیره برای آیندگان نباشد؟ چون هر چیزی که ما مصرف میکنیم نهایتاً از زمین حاصل شده است؛ و این دقیقاً سوسیالیسم است.
دوم، «آیندگان» هم اینجا مبهم است. تا چند نسل دیگر باید بتوانند از نفت استفاده کنند؟ صد سال دیگر؟ پنجاه سال دیگر؟ پانصد سال دیگر؟ ما نسبت به آیندگانِ چند سال بعد مسئولیم و نسبت به آیندگان چند سال بعد دیگر مسئول نیستیم؟
سوم، این حرف یک پیشفرض سوسیالیستی دیگر دارد که البته کاملاً غلط است: اینکه ما میدانیم در آینده فعالیتهای اقتصادی دقیقاً چگونه خواهند بود. ولی ما از کجا میدانیم سال ۱۵۰۰ خورشیدی نفت کالای مهمی خواهد بود؟ سال ۱۹۰۰ میلادی همه در جهان تصور میکردند ذغالسنگ بسیار حیاتی و استراتژیک است، ولی کسی ارزشی برای نفت قائل نبود. تا قبل از ۱۹۱۰ همه چیز عوض شده بود. چه کسی تضمین میکند که همین اتفاق برای نفت نیفتد؟ قبل از اینکه استفاده از نفت شیل فراگیر شود تصور میکردند قیمت نفت سر به فلک بکشد. دیدیم که این اتفاق نیفتاد. چه تضمینی هست که برای آیندگان چیزی را ذخیره کنیم و بعد معلوم نشود آیندگان اصلاً نیازی به آن ندارند؟
چهارم، این تفکر یک پیشفرض غلط سوسیالیستی دیگر هم دارد: اینکه مصرف یکی به معنای عدم مصرف دیگری است. اینکه ثروت انباشته شده در دستان عدهای قطعاً از دستان عدهای دیگر گرفته شده است. این عقیدۀ غلط را به زمان تعمیم میدهند و نتیجه میگیرند که مصرف ما در این زمان به معنی عدم مصرف آیندگان است. در صورتی که در مناسبات بازار چنین نیست. در این مناسبات ثروت انباشته شده در دستان یک عده به معنی این است که آنها توانستهاند خدمات بهتری به بقیه ارائه دهند. پس اقتصاد قوی در زمان کنونی اتفاقاً به این معنی است که آیندگان زندگی بهتری خواهند داشت. اگر در یک قرن گذشته ایران اقتصاد قویتری داشت و ده برابر آنچه در این صد سال نفت مصرف کرده است نفت مصرف میکرد امروز وضع زندگی ما به مراتب بهتر بود. اگر ما از نسلهای قبلی به جای فقر، ثروت و صنعت قوی به ارث میبردیم الان زندگیمان بهتر بود یا بدتر؟
در آخر یک نکتۀ جالب این است که این حرف معمولاً از طرف کسانی گفته میشود که شعار اقتصاددان بزرگشان - جان مینارد کینز - «در بلندمدت همۀ ما مردهایم» بود.
سئوالات بیپاسخ!
۱- چرا بعد از آن همه هزینه که مسأله حجاب و گشتهای ارشاد روی دست کشور و حکومت گذاشت، حکومت هنوز همان راههای احمقانه را ادامه میدهد؟ چرا مردم را همچنان عصبانیتر میکنند؟ چرا وقتی نمیتوانند مدیران عفیف و یا فرزندان عفیف داشته باشند، اصرار دارند "عفاف" دلخواه خود را در حلقوم جامعه فروکنند، حتی اگر فقط برایشان و برای مردم هزینه تولید کند؟
۲- چرا وقتی سالهاست مشخص شده که سیاستهای آبی کشور (مانند ایجاد سدهای بزرگ، عدم کنترل برداشتهای آبی، سیاستهای غلط بسط کشاورزی و پیگیری "خودکفایی" در بعضی محصولات....) ما را به ورشکستگی آبی رسانده، هنوز همان سیاست ها را با قدرت ادامه میدهیم؟ آیا گاوخونی و زایندهرود و دریاچه ارومیه کافی نبود؟
۳- چرا وقتی سیاستگذاری خارجی کشور را به انزوای سیاسی کشانده است، هنوز به همان راه ادامه میدهیم؟ وقتی دشمنی با آمریکا و اسراییل هیچ ضرری به آنها نزده و فقط برای ما بحران ایجاد کرده، چرا هنوز بر همان طبل میکوبیم؟ وقتی مشخص شده که دوستی با کشورهایی چون کوبا و ونزوئلا آخر کار چیزی به ما نمیدهد، چرا اصرار داریم که ادا درآوریم که این دوستیها چه قدر مفید است؟!
۴- وقتی تلویزیون ج.ا. هر روز مخاطبینش کم و کمتر میشود، چرا همان برنامهها را با شدت بیشتری ادامه میدهند؟ وقتی تمام مخارج فرهنگی حتی یک ذره موفق نشدهاند مردم را به آن طرفی که میخواهند سوق دهند، چرا ادامهی آنها؟ چرا باید وانمود کنند که اینها تاثیری دارند؟
۵- وقتی مشخص شد که حمایت داخلی از صنایع خودرو به صورت حذف رقیب خارجی فقط این صنایع را ناکارآمدتر و مشتریان را ناراضیتر میکند، چرا همان سیاست ادامه پیدا کرد؟ چرا بیشتر شد؟ چرا همان سیاست به صنایع دیگر، چون تولید لوازم خانگی، تعمیم داده شد؟
۶- وقتی معلوم شد که صنایع نیشکر که همگی با برنامهریزی دولتی ایجاد شدهاند، مناسب محیط زیست خوزستان و خاک خوزستان و بارشهای فصلی خوزستان نیستند، چرا مرتب بر وسعت آنها افزوده شد؟ چرا علیرغم ضررده بودن آنها و آببر بودن آنها و تخریب محیط زیست، بر ادامهی آنها پافشاری میشود؟
۷- وقتی سالها پیش معلوم شد که صنعت هستهای تمام منافع احتمالیش (که در حقیقت یکی بود: ساختن بمپ اتم!) در مقابل هزینههایی که به مملکت تحمیل میکند بسیار ناچیز است، چرا بر ادامهی همان راه اصرار شد؟
۸-چرا پدیده سخیف و زشت حمله و اشغال سفارت های دول خارجی توسط اوباش سیاسی مدام تکرار شده، و هیچ یک از خاطیان هم مجازات نشدند؟ چرا پدیده زشت بازداشت اتباع خارجی به منظور باجگیری مدام تکرار می شود؟ چرا این اقدامات که چهره زشت و خشن و وحشی از کشور ایجاد کرده و میلیاردها ضرر وارد کرده به عنوان یک سلاح سیاسی ایرانی رسمیت پیدا کرده؟ چرا حکومت ایرانی مکرراً به صورت و سیرت یاغیان و قطاع الطریق و قبایل وحشی عمل کرده؟
۹-چرا اجرای قانون و مجازات متخلفین فقط برای ملت معنا دارد و برای خیل وابستگان حکومتی هیچ جرمی حتی قتل، ترور، دزدی و فساد جنسی معنی عملی ندارد؟
۱۰-چرا کنترل دستوری قیمتها و سهمیهبندی که منجر به تریلیون ها ضرر و ناکارایی و فساد شده در ایران همچنان به شدت و تعصب دنبال میشود؟
۱۱-چرا بیش از چهل سال است این کشور درگیر تورم مزمن ناشی از افزایش نقدینگی است و در حالیکه تمام کشورهای دنیا حتی طالبان راه جلوگیری از تورم را فرا گرفتهاند، بزرگان ما فقط به ریختن اشک و نالههای جانسوز و نصیحتهای پرگوهر به دولت و ملت اکتفا میکنند و گوششان را به حرف حساب میبندند؟ چه چیزی مایه این فساد عمیق اخلاقی و عقلی شده است؟
۱۲-چرا حتی حکومتی ظالم و ناآزموده و جبار و جاهلی مثل طالبان افغانستان خیلی از اشتباهات و خطاهای مزمن و مکرر ما قوم ایرانی را ندارد (چپاول و مصادره اموال، بیقانونی، ناامنی سفارتخانهها، تورم، کنترل دولتی تجارت، فساد گسترده، تنشهای بیدلیل خارجی و لافزنیهای بیهدف،...)؟
چه مخلوطی از ایدئولوژی و تکبر و دروغ ما را به اینجا کشانده است؟
از گذشته بپرسیم: در مواقعی که میتوانستیم جنگ با عراق را به نفع خودمان پایان بدهیم، چرا ندادیم؟ چرا اصرار بر چیزی غیرممکن (تسخیر عراق) کردیم که حاصلش شد کشتگان بیشمار از دو ملت همآئین؟ آیا لازم بود که صبر کنیم تا کشور تا مرز ورشکستگی برود و تسلیحات زیادی (به خصوص هواپیماهای جنگی) از ما نابود شود تا تسلیم واقعیاتی چون روز روشن شویم؟
چرا ارز ۴۲۰۰ تومانی که از همان اول محتوم به شکست بود را گذاشتیم؟ چرا بعد که اشتباه بودنش حتی بر سیاستمداران و اقتصاددانانِ حامی این طرح (و از لحاظ عقلی ورشکسته) هم مشخص شد، باز ادامه دادیم؟ چرا همین روال قیمتگذاری را در یک سیکل معیوب مرتب تکرار میکنیم؟
و سئوال اساسی: این همه دهنکجی و لجبازی با منطق و عقل سلیم، با واقعیات، با دنیا، با مردم، با خداوند و با سرنوشت برای چه؟ چرا؟!!
برای اینکه هم شما حرص بخورید هم برای بار صدم خودم، گفتم اینو اینجا بگم. ای نماد، در راستای سازمان دهی به کسب و کارها در تجارت الکترونیک در زیر مجموعه وزارت صنعت معدن و تجارت ایجاد شد. مثل "تقریبا" تمام سازمانهای دولتی، هدف مرکز توسعه تجارت الکترونیکی که اینماد رو صادر میکنه، چیزی نیست جز پول گرفتن. چطور؟ نه مثل خیلی از کسب و کارهای بین المللی در بخش خصوصی که هدفشون اعطای استاندارد به شرکتهای خصوصی دیگست، بلکه با ممنوع کردن حق دریافت درگاه پرداخت، اون مجوز رو به کسب و کارها "میفروشه". تقریبا هر مجوزی که دولت ها، به ویژه گنگ آخوندها، به شما میدن، نه برای تامین منافع مصرف کننده، بلکه برای تامین منافع خود دولت از طریق صلب یک حق از فعال اقتصادی و باز فروختن اون حق به خودش هست. چیزی مثل سیم کارت گردشگری. اول میاد اینترنت رو که حق ماست میبنده. بعد میگه اگه اونو میخوای باید پولشو بدی. احمقانه و شیادانست؟ wait for it.
اینماد پنج سطح اعتباری داره. بی ستاره تا چهار ستاره. برای دریافت همون بی ستارش اول از همه باید ثبت شرکت کرده باشید. یعنی پول داده باشید که در یک سامانه دولتی شمارو به رسمیت بشناسن(این با برند فرق داره. اعتبار یه کسب و کار در اذهان مشتریاشه نه تو زونکنای دولت) و بتونید برای کسب و کارتون شناسنامه بگیرید. برای اینکه برای کسب و کارتون بتونید شناسنامه بگیرید باید یه ملک "تجاری" ای رو به عنوان محل کسب و کارتون معرفی کنید. علاوه بر هزینه ملک تجاری که خیلی وقتا به بیش از ده برابر یه ملک مسکونی هم میرسه، شما خیلی وقت ها نیازمند دریافت مجوز مربوط به کسب و کارتون هستید. و باز خیلی وقت ها برای دریافت مجوزها باید بیش از یک سال صبر کنید و متاهل باشید یا کارت اتاق بازرگانی رو داشته باشید (که خود این بگایی های زیاد دیگه ای داره گرفتنش) یا یه سرمایه کلانی رو گرو بذارید. در نهایت شما شرکت رو ثبت میکنید. بعد باید کد اقتصادی و کد رهگیری مالیاتی بگیرید. برای همین هم باز نیاز به ملک تجاری دارید. از طرف دیگه برای خیلی از کسب و کارها، مالیات بر فروش گرفته میشه نه مالیات بر سود. این بازی رو دولت احمدی نژاد ابداع کرد و باعث به گل نشستن بازارهای مهمی مثل آهن و طلا شد. خیلی از غولهای بازار یا ورشکست شدن یا از ایران رفتن یا بازنشسته شدن یا سکته کردن یا افتادن زندان یا دارن یواشکی(واقعا میگم یواشکی تو ملک مسکونی) کار میکنن. چون خرید و فروشی که انجام میدن باید غیر مستقیم باشه مثلا پول به حساب خواهرزاده فروشنده واریز شه.
از سوی دیگه، برای جابجایی و انتقال وجه هم شما با محدودیت های زیادی مواجهید. یا باید قید امنیت رو بزنید که خب برای مبالغ هنگفت ریسکش فوق العاده بالاست. یا باید ساتنا کنید که بیشترین حجم تراکنش تا جایی که میدونم مال بانک پاسارگاده که تا روزی نهصد میلیون تومن، یعنی چیزی حدود شونزده هزار دلار، بیشتر نیست. شاید به نظرتون خیلی عدد بالایی به نظر برسه. بیاین یه سناریو رو دربارش فکر کنیم. تصور کنید شما میخواید یه ملک مُستَغَل(ملک کلنگی قدیمی که بکوبن بسازن) یا به اشتباه رایج مستغلات ده طبقه تو سهروردی به قیمت سیصد میلیارد تومن بفروشید و باهاش ده تا ملک تجاری کوچیک تو بازار تجریش به قیمت سی میلیارد تومن بخرید. صرف نظر از رکود شدید بازار مسکن که باعث میشه گاهی بیش از سه سال منتظر خریدار / فروشنده باشید بلکه بتونید پونزده درصد زیر قیمت ملکتون رو بفروشید، رو کاغذ حساب کنید در بهترین حالت با روزی نهصد میلیون تومن چقدر باید علاف بمونید که سیصد میلیارد تومن به حساب شما بیاد و بعد اون رو به حساب ده تا فروشنده دیگه بزنید. اگه یه آنلاین شاپ با گردش مالی ماهی ده میلیون تومن هم داشته باشید احتمالا میتونید درک کنید که هر ساعتی که داره از اون فعال اقتصادی تلف میشه، چقدر براش ضرره.
برگردیم سر اینماد. بیاین فرض کنیم همه این راه هارو رفتیم و بعد از مدتی، ممکنه یه هفته ممکنه یه سال، نشان(بَج) اینماد به دست ما برسه. بسته به محصولی که میفروشی شما ممکنه به بج ها و نشان های دیگه مثل رسانه های دیجیتال هم نیاز داشته باشی که برای گرفتن اونها حتی لازمه یه سری کلاس های عقیدتی و آزمون هارو پشت سر بذاری. اینماد رو به هر بدبختی ای بود گرفتی. حالا تازه اینمادت یک ستاره ست. برای فروش اعتماد بیشتر باید تا چهار ستاره (بخوانید پیاده شدن دنگ بیشتر دولت) هم پیش برید. همینه که شما حتی به سایت های بسیار بزرگی که روزانه بالای پنج میلیارد تومن فروش دارن هم سر بزنی میبینی اینمادشون تک ستارس. چون اهمیتی نداره. اون کسب و کار اعتماد و اعتبارش رو تو ذهن مشتری هاش داره و نیازی نداره پول بیشتر به دولت بده که یه اعتبار ساختی بخره.
Telegram
karkhone | کارخانه
البته راه های اندکی هم برای تسهیل این فرایند هست مثل اینکه اصلا شرکتی رو ثبت نکنید و با اسم و فامیل خودتون کار رو بیارید بالا. که در اون صورت نمیتونید برند رو ثبت کنید. و اگر برند رو ثبت نکنید و تمام تلاشتون در راستای برند سازی و توسعه مشتری به خوبی پیش ببرید…
| علی صادقی همدانی
با هدف برآورد زیان تجاری ناشی از متفاوت بودن روزهای تعطیلی ایران با بقیه کشورهای دنیا، مرکز پژوهشهای اقتصادی اتاق بازرگانی اصفهان اقدام به تهیه گزارشی تحقیقاتی نموده است. به عبارت دقیق تر این گزارش مزیت های تعطیلی آخر هفتهی جمعه و شنبه در مقایسه با تعطیلی پنجشنبه و جمعه را در سه بخش به شرح زیر مورد بررسی قرار داده است:
بخش اول به مقایسه تعطیلات ایران با سایر کشورهای جهان اختصاص دارد. یافته های تحقیق نشان می دهند در اکثر کشورهای جهان بین ۱۱٠ تا ۱۲۹ روز به تعطیلات اختصاص یافته است اما این تعداد در ایران با احتساب ۲۶ روز تعطیلی رسمی و ۵۲ روز تعطیلی روز جمعه ۷۸ روز میشود. حتی اگر پنجشنبههای نیمه تعطیل هم به این تعداد اضافه شود، کل تعطیلات ایران به ۱٠۴ روز میرسد.
بخش دوم گزارش به مقایسه تعطیلی روز پنجشنبه با تعطیلی شنبه میپردازد. تعطیلی روز پنجشنبه با توجه به تعطیلی شنبه و یکشنبه در اغلب کشورهای جهان، مراودات بینالمللی کشور را برای ۴ روز متوالی مختل میکند. روندی که ۱۵ سال پیش عمده کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیجفارس را بر آن داشت تا برای کاهش زیان اقتصادی ناشی از این موضوع و بهرهمندی بیشتر از تعاملات بینالمللی در تصمیمی واحد روزهای تعطیل پایان هفته خود را از «پنجشنبه و جمعه» به «شنبه و یکشنبه» مانند کشور امارات متحده عربی تغییر دهند. یافتههای پژوهش زیان مالی به تجارت کشور در صورت تعطیلی پنج شنبه و جمعه را حدوداً مبلغی برابر با ۲۲/۳ میلیارد دلار برآورد کرده است. در صورتی که با جابجا شدن این تعطیلات به جمعه و شنبه این زیان ۱۸/۱۱ میلیارد برآورد میشود. همچنین با توجه به تعطیلات آخر هفته کشورهای جهان، با تعطیلی پنج شنبه به جای شنبه زیان تجاری با ۵ شریک عمده تجاری مجموعاً به میزان ۸/۳ میلیارد دلار برآورد شده است که از این بین با کشور چین به میزان ۳/۲۴ میلیارد دلار، ، امارات متحده عربی ۲/۵۸ میلیارد دلار، ترکیه ۱/۴ میلیارد دلار، عراق بیش از ۹٠۳ میلیون دلار و هند بالغ بر ۷٠۵ میلیون دلار خواهد بود.
بر اساس اظهارنظر اکثر اقتصاددانان، کارشناسان و فعالین اقتصادی، تعطیلی روز شنبه بهترین انتخاب است تا یک روز به عنوان تعطیلی مشترک بین تجار در سطح بین الملل در نظر گرفته شود و از این طریق ۴ روز قطع مراودات تجاری بینالمللی به ۳ روز تقلیل یابد.
بخش سوم این گزارش به بررسی نقش تعداد روز تعطیلات آخر هفته و تأثیر آن بر پارامترهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از دیدگاه فعالان اقتصادی میپردازد.
امید که گزارش پیش رو در جهت بهبود وضعیت رفاهی ایرانیان مفید واقع شود.
Telegram
karkhone | کارخانه
کارشناس یا کارنشناس
اگر شرکتی تاسیس کرده باشید یا کسب و کاری ایجاد کرده باشید حتما با این موضوع برخورد کردهاید که یکی از شرایط کسب «جواز» کار، استخدام یا داشتن فلان کارشناس در هیئت مدیره است.
حتی در یک کسب و کار سنتی مثل کشاورزی و دامداری هم چنین مقرراتی وجود دارند که البته در برخی مواقع امکان فیزیکی فضولی وجود ندارد و البته در مناطقی سرمایهگذار آزادی بیشتری در به کار نگرفتن این متخصصها دارد و از قضا در این موارد، موفقتر هم هستند.
اما این مقررات تا چه حد در موفقیت صاحب کسب و کار تاثیر دارد؟
موضوعی که پیش میآید این است که کارفرما مجبور به استفاده از این افراد میشود و این داوطلبانه و از روی رغبت صورت نمیگیرد.
بسیاری از صاحبان کسب و کارها هستند که مجبور میشوند به طور فرمالیته کارشناس خود را به دولت نشان بدهند و شاید مبلغی هم برای استفاده از مدرک این کارشناس به او بدهند، اما در عمل استفاده نمیکنند!
چرا حتی وقتی صاحبکار پول کارشناس را هم داده، از تخصص او استفاده نمیکند؟
آیا این عمل به ضرر اوست یا او دنبال ضرر است؟
واضح است که گاهی ما شاید در تشخیص منافعمان دچار اشتباهاتی شویم، اما مطلقا به دنبال زیان نیستیم.
پس به هر دلیلی یا کارفرما از کارشناس سود نمیبرد یا فکر میکند که سودی برایش ندارد.
در حالت اول، حق با کارفرماست و الزام او به استفاده از تخصصی که سودی برایش ندارد، نقض آشکار مالکیت او بر کسب و کارش است.
در حالت دوم هم موضوع جبر و نقض مالکیت همچنان معتبر است، منتهی با این توجیه که دولت خیال میکند نفع صاحب کسب و کار را بهتر از خودش میداند و اگرچه خلاف میل کارفرماست، اما چون به نفعش است، دولت به خودش اجازه میدهد او را به زور به بهشت ببرد!
معصیت دیگری که دولت مرتکب شده این است که مدرک را به یک عامل رانت تبدیل کرده و به شما میگوید اگر میخواهی کارت راه بیافتد، باید به فلانی این مقدار پول را بدهی!
معصیت دیگر هم این است که وقتی با یک مدرک کسی بتواند پول در بیاورد، چه نیازی به کار بلد بودن دارد؟ پس کمکم از «دانش» تنها یک کلمه باقی میماند و بعد از مدتی، «دانش» به یک مترسک پوشالی و ملعبه دست «قدرت» تبدیل میشود.
شما این انحطاط را آشکارا در کلمه «دانشبنیان» میتوانید ببینید.
چیزی تهی از «دانش» که نام «دانش» را دارد اما هیچ نمیداند! مانند متجاوزی که صاحبخانه را به قتل رسانده و در خانه مقتول زندگی میکند و خانه را از آن خود میداند.
مضافاً که رانت اعطا شده ظاهرا از جیب ثروتمند زالو صفت پرداخت میشود. رابینهود بازی که نفرت ایجاد میکند و توقع و طمع نسبت به مال غیر ایجاد میکند، مشروعیت بخشیدن به دزدی است، عادت دادن اجتماع به رفتارهای مخرب و ویرانگر است، ترغیب گروهی از انسانها علیه گروهی دیگر و شکستن مالکیت یک فرد در نظر افراد دیگر است، توجیه و حقدار جلوه دادن تجاوز است.
عاقبت بسط این بیاخلاقی در جامعه چه چیزی خواهد بود؟
اگر روزی به جای مال یک گروه، زبان، دین، پوشش یا عقیدهشان را قرار دهیم، باید منتظر چه فجایعی باشیم؟
یقینا چنین انحطاط و فسادی که صرفا معلول تحمیل اراده از جانب قدرت است چیزی جز زیان برای اجتماع انسانها و فرد فردِ ساکنان یک اقلیم ندارد.
این عمل و توجیه آشناییست و البته اگر در مورد کار و کاسبی با این نگرش مواجه نشده باشید، بیگمان در مورد پوشش، عقیده، آزادی بیان و ... این ارسال زورکی به بهشت و عواقبش را تجربه و تحمل کردهاید.
Telegram
karkhone | کارخانه
اما بیایید فعلا فقط فرض کنیم که دولت خیلی باهوش است و مردم خیلی نادان. اعضای دولت هم از جنس مردم نیستند و خداوند آنها را که «منحصرا» برای مدیریت ما خلق کرده را از سیاره دیگری برایمان ارسال میکند که بسیار هم شکر واجب آید. بهره بردن از این متخصصان آسمانی قطعا…
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago