یه مدت نیستم،بنابراین اگر تمایلی بود باشید تا برگردم.
OFF.

یه دریا بنزینم در پِی جرقه زدن!

24/7 اضطراب دارم،دلیل؟نامشخص.

در آغوشم بگیر و نجاتم بده،قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه ها می‌بینمش.

خودم فریبم داد،خودم عذابم می‌دهد،از خودم وحشت دارم.

این دغل دوستان که میبینی مگسانند گرد شیرینی.

رک بگویم از همه رنجیده‌ام،
از غریب و آشنا ترسیده‌ام،
بی خیالِ سردی آغوش‌ها
من به آغوش خودم چسبیده ام.

ما‌هیچ‌تر
ازهیچ
پی‌هیچ
دویدیم
جزهیچ‌
دراین
هیچ
دگر
هیچ
ندیدیم.

دگر در حال از دست دادن علاقم نسبت به همه چیز نیستم،بلکه از همه چیز بیزارم الخصوص انهایی که میگویند وضعیت بهتر میشود،چه چیزی بهتر میشود؟!
احساسی که دیگر خاکستر شده است؟!
یا ادمی که خود را از چشمانمان انداخته است؟!
حتی اگر هر حسی برگردد دیگر اهمیت سابق را ندارد،همانند ادمی که قبل از رفتن تمام احساسات را کشته است و الان میخواهد برگردد،او شاید برگردد اما دیگر احساس سابق مارا به خود نخواهد داشت!