[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 месяц назад
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 5 дней назад
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 недели, 3 дня назад
قدیمها آدم خسته میشد، میگفت بروم سفر، خوب شوم. نشد، بروم پارکی، خیابانی، لب آبی. نشد، مهمانی دعوت کنم و بگویم و بخندم.
چرا حالا نمیشود؟ هر جا بروی آن خود لعنتی خسته همراهت است که هی بگوید، بارت... بارت را زمین نگذاری ها.
هی بگوید، بفرما. آسمان اینجا هم همین رنگ است.
و بد ماجرا این است که اغلب راست هم میگوید.
خستهام. آنقدر که فکر میکنم بد نیست وا بدهم و دنبال چاره نباشم. بگذارم خودش درمان شود. و کاش هیچکس نپرسد، حالت چطور است...
✒️آزاده.ا
#آزی_نویسه
دلم خوش است که از اول امسال ننوشتم #خستگینویسهایمن. و خب، بدک نیست تا امروز...
یه جوری خستهام که فقط قوز کردن حالمو خوب میکنه??
چیزی نگذشت که ششم ژوئیه، روز آغاز جشن سان فِرمین، از راه رسید. همینگوی و هدلی حالا در پامپلونا هستند، از زندگی آپارتمانی پاریس گریختهاند. این جا پامپلوناست، جشن با آتشبازی شروع شده. روزها و شبها پیوسته از پس هم میآیند و شادخواری بدون وقفه ادامه دارد. رقص ریوییرا، صدای فلوت، صدای طبل، صدای نی، آدمهای پیراهن آبی بر تن، دستمال قرمز به دور گردن، رقصان، چرخان، سراسر روز، سراسر شب، قرابههای شراب چرمپوش بر دوش، کلاه باسکی، کلاه حصیری بر سر، پامپلونا تنها گاوبازی نیست، سراسر شور است. سراسر هیجان است. دستههای موزیک در وسط میدانها ایستادهاند، مینوازند، همهجا آدم است، روی بالکنها، توی پنجرهها، توی خیابانها، دوپشته، سهپشته، چندپشته. کافهها و رستورانها جای سوزنانداز نیست. شام پس از ساعت ده صرف میشود، دیسهای خرگوش، قرقاول و ماهی آزاد سر میزها آورده میشود، دل آنها را از ژامبون پر کردهاند، روی آنها برشته است، بوی روغن زیتون همه جا پیچیده. جامها کنار بشقابها پر و خالی میشود، صدای موسیقی در طول شام، پس از شام و تا صبح ادامه دارد، آسمان شب یک لحظه از آتشبازی خالی نیست. کسی نمیخوابد، خواب مرده است، در طول جشن سان فِرمین هیچ کس نمیخوابد.
#پاراگراف
مقدمه داستانهای کوتاه همینگوی/ احمد گلشیری
تصور چنین شوری هم برای من در این نقطه از جهان، غیر ممکنه. تو میتونی تصور کنی؟
هرجا روم، تو سایهای از منی
تو...
برای الناز ستاری، که همیشه صادقانهترین و خالصانهترین اعترافها رو داره✨
برای اینکه بتوانم این زندگی را دو قدم پیش ببرم
باید دستکم دهنفر باشم
اما من سه نفر بیشتر نیستم
یکی که دوستت دارد
یکی که رفته کمک بیاورد
و دیگری که زیر دستوپا ماندهاست
حسین شکربیگی
#شنیدن
گذشته سیخ درازِ تیزی شد به تیزی تیغ و یکراست توی قلبش فرو رفت. درد بیصدای نقرهایرنگی درونش پخش شد، مهرههای پشتاش را به ستونی از یخ تبدیل کرد. درد کم نمیشد، نمیخوابید. سوکورو نفساش را حبس کرد، چشمها را از فرط درد، محکم روی هم گذاشت. آلفرد برندل همچنان به پیانونوازی روحنوازش ادامه میداد. سوییت دوم سیدی شروع شد: ایتالیا.
و درست در همینجا در همین لحظه بود که سوکورو سرانجام توانست همهاش را یکجا بپذیرد. سوکورو تازاکی در عمیقترین نقطه جانش به درک رسید. درک اینکه هیچ قلبی صرفا به واسطهی هماهنگی، با قلب دیگری وصل نیست؛ زخم است که قلبها را همیقا بههم پیوند میدهد. پیوند درد با درد، شکنندگی با شکنندگی. تا صدای زجه بلند نشود، سکوت معنی ندارد و تا خونی ریخته نشود، عفو معنی ندارد و تا از دل ضایعهای بزرگ گذر نکنی، رضا و رضایت بیمعنی است. هماهنگی واقعی در همینها ریشه دارد.
#پاراگراف
سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش/ هاروکی موراکامی
سکوت عجیبی است. انگار فقط صدای سکوت باریدن برف در هوا هست و بس. هوا پر از خاموشی است. وقتی خوب گوش بدهی، نجوای سکوت را میشنوی. مثل خواب ریشههای زمستان است در دل زمین.
دلم گرفته است. به خواب زمستانی رفته است. دیروز و پریروز عزای ملی بود. به یاد شهیدان یکی دو هفته پیش در مشهد، قزوین، کرمانشاه، نهاوند. ایران کشور شهیدان است که در آن هر روز ملتی را شهید میکنند. که در آن ملتی هر روز جام شهادت را مینوشد. برای رهایی از ظلم. برای عدالت و رستگاری مثل سقراط و حسین، مثل منصور. آن شعار بیخود نبود که میگفت:
هر روز عاشورا شده
هر جا کربلا شده
#پاراگراف
روزها در راه/ شاهرخ مسکوب
عزیزان همه ما خوبیم
امیدوارم اما خداوند به کسانی که از این فاجعه صدمه دیدن، آرامش و صبر عطا کنه✨
- بیا، اینم خونهی مادرت.
... درِ خانه نیمه باز است. میپرم توی حیاط خانه. نمیدانم از کدام طرف برم. نگاهی به دو اتاق کوچک و خشت و گِلی میاندازم. حیران و سرگردان میان حیاط میایستم. شاید انتظار میکشم که مادرم از اتاقی بیرون بیاید و بپرم تو بغلش...
از کوچه صدای آغ بابا میآید و آقای مشرفی که دارند با هم حرف میزنند و خداحافظی میکنند. میپرم طرف نخلها. نخلی را بغل میگیرم. پوست سخت و سفت و خشن تنهی نخل، آغوش گرم مادرم میشود. صورتم را به تنهی نخل میچسبانم. تنهی نخل کُلفت است. دستهای من کوتاه، نمیتوانم درست بغلش بگیرم. میچرخم، میچرخم. دور نخل میچرخم، بوسش میکنم، سرم را بالا میگیرم و به شاخ و برگهاش نگاه میکنم، باد ملایمی میآید، شاخههاش را تکان میدهد. فکر میکنم باد موهای مادرم را تکان میدهد. بلبل خرمایی تو شاخهها جیک جیک و چکُل چکُل میکند. از این شاخه به آن شاخه میپرد. فکر میکنم مادرم به زبان بلبل با من حرف میزند. توی نخل خرمای خشک است، چسبیده به خوشهها. میخواهم از نخل بالا بروم. نخل پله دارد. کفشهایم را میکنم چند پله به سختی بالا میروم که صدای آغ بابا میآید...
#شما_که_غریبه_نیستید،
هوشنگ مرادی کرمانی،
به استاد مرادی کرمانی گفتم: این قسمت از کتابتون خیلی قشنگ و تکون دهنده است. مرد هشتاد ساله، بغض کرد و بریده بریده گفت: خب ... مادرم نبود... جاش خالی بود... همیشه برام جاش خالی بود...
که شاید پرسیده: قول؟ و شاید من گفتهام:
_قبول! قول.
و شاید گفته:
_که تو زندگیمون با هم؛ هم من باشیم، هم ما.
_تو زندگیمون، هم من هسیم هم ما.
_تو زندگیمون هر وقت خواسیم به اون یکی دروغ بگیم، اولش یه تف بندازیم تو صورتش... قول؟
_قول، که هر وقت خواسیم دروغ بگیم یه تف بندازیم.
_هر وقت اون یکی رو دوست نداشتیم بذاریم برای خودش بمیره... قول؟
_نه. اصلن نه. برعکس باید باشه. هر وقت هر کدوممون دیگه عاشق نباشه، خودش بمیره. نذاره که اون یکیمون بمیره.
#شنیدن
عقربکشی
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 месяц назад
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 5 дней назад
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 недели, 3 дня назад