?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago
۲-
امر واقعی بر سطح جای دارد
" امر واقعی " نزد لکان به نوعی " واقعیتِ " از ریخت افتاده است .
به تعبیر خودش " امر واقعی دهن کجی " به واقعیت است . چیزی که فرضا به کرات می توانیم در تلویزیون مشاهده کنیم ، شکلکی خشک شده بر روی لبخندی ، اقسامی از فیگورهایی که در سطح شکل می گیرند و آشکارا چیزی را پنهان می کنند ، گویی قرار است دلمشغولی تولید کنند اما تلاشی است برای کشیدن نقاب بر چهرهُ واقعیت و بدل کردن آن به همان " امر واقعی " ، تصویر یک شبه واقعیت .
در هر وضعیت دیگری در هر شکلی از زندگی نیز نقابِ امر واقعی ، یک واقعیت به کلام در نیامده ، یک میل یک رانه را مستور می کند و سوژه یا سوژه ها بردهُ به زبان در نیامدهُ این نقاب هستند .
تجسم کنیم وقتی توده ها در خیابان های برلین در برابر پیشوا هورا کشان راهپیمایی می کنند ، راهپیمایی بسوی مرگ ، یا رانهُ مرگ در این دهن کجیِ امر واقعی که در سطح اتفاق می افتد ، و همهُ واپس رانی های درون را به سطح می آورد . بدین ترتیب امر واقعی در سطحِ هیجاناتِ هوراکشان خود را آشکار می کند و در خفا نمی ماند . اگر چه هر امر واقعی با یک چیزی ناگفته ملازم باشد ،
اما به هر ترتیب می تواند خود در قالب نوعی سمَپتوم ( عارضه - نشانه ) نمایش دهد و دهان های باز برای هورا همان نقابِ اخلاقِ بردگی است .
و فرایند نمادینه سازی لایه های پنهانش را به سطح می کشد .
یک نشانهُ جسمانی و واقعیتِ زخمی شده در قامتِ امر واقعی .
علی - زاهدیhttps://t.me/gggggutt
۱-
معرفت در امر واقعی - سوژه ایی که زیادی بداند
ژیژک در ادامهُ لکان دور شدن از واقعیت را ، چیزی که یک رخداده است را ساحت امر واقعی می فهمد . ساحتی که در آن نوعی وانمودگی نهفته است، الباقی مازادی که از نمادینه سازی می گریزد ، ته نشین و تکه پاره های روند نمادینه سازی ، که سوژه یا سوژه ها یا از واقعیت بی خبرند یا نمی خواهند باخبر باشند .
بگذارید با نمونه ای تاریخی این وضعیت را مجسم کنیم ، ناپلئون وقتی به اِلبا تبعید شد ، در واقعیت ( که کاملا متفاوت با امر واقعی است ، جدا از نزدیکی کلماتی که توسط این دو متفکر در حوزهُ روان انتخاب شده اند ) مرده بود یعنی شکست خورده و آن کاریزمای رهبری خود را از دست داده بود ، اما او فکر می کرد نمرده و هنوز زنده است ( مثل روایت فروید در تفسیر خواب دربارهُ پدری که نمی داند مرده است ) ، با این حساب است که ناپلئون دوباره دست به اقدامات شبیه تجربه های پیشین می زند ، و تدارک و تهاجم ، اما شکست در واترلو .
ژیژک : به لحاظ تاریخی ناپلئون مرده بود ( یعنی کارش تمام شده بود ، نقشش تمام شده بود ) ، ولی او به لطف این واقعیت زنده ماند ( یعنی در صحنه تاریخ حضور داشت ) که از مرگ خویش خبر نداشت . به همین دلیل او می بایست
" دو بار می مرد " و برای بار دوم در واترلو شکست می خورد .
بدین ترتیب این نقطه نظرات ژیژک را میشود در مورد خیلی از ایدئولوژی ها صادق دانست ، اما گاه صاحبان این ایدئولوژی ها از مرگ ایده های خود خبر ندارند و یا نمی خواهند قبول کنند که دیگر زنده نیستند . و زمان تاریخی آنها به سر آمده است . اما بنظر ژیژک همین که سوژه به جایی برسد که " زیادی بداند " ،
بهای این مازاد ( این بهای اضافی در جسم خود ) را با وجود واقعی و مادی خویش خواهد پرداخت .
این همان " من " است که اگر به حقیقت ناخودآگاه خویش زیادی نزدیک شود ،
من او فرو می پاشد . مثل ناپلئون که اگر میدانست نقشش پایان یافته ، فرو پاشیدگی خود ، یا همان مرگ خود را می پذیرفت و اقدامی نمی کرد .
میدانیم که بارزترین الگوی چنین درامی از داستان ادیپوس خاستگاهِ تاریخی خود را تثبیت و معرفی می کند .
هنگامی که او سرانجام به حقیقت پی می برد به لحاظ وجودی " زمین زیر پایش خالی می شود " و خود را در خلایی تحمل ناپذیر می یابد .
در این روند ژیژک از یک اصلاح دید در کتاب " کژ نگریستن " می نویسد که ناخوداگاه موجودیتی که سوژه ، به علت سازوکار دفاعیِ واپس رانی ، درباره اش هیچ نمی ( خواهد ) داند ( برای مثال امیال نامشروع ) . بر عکس ، ناخوداگاه را باید موجودیتی محصل دانست که انسجامش را تنها بر اساس قسمی ندانستنِ خاص حفظ می کند ، چیزی که نباید به قالب کلام ، یا نمادینه سازی ، در آید .
این ابتدایی ترین تعریف سَمپتوم ( عارضه ، نشانه ) symptom است :
تشکل خاص که تنها تا آن جا وجود دارد که سوژه از حقیقتی بنیادین در بابِ خویش غافل باشد ، اما به محض که به قالب کلام و امر نمادین در آید در این صورت سَمپتوم خود را منحل می کند .
بنظر ژیژک این تز لکان درست است که " جهان " به ذات خود ، یا همان " واقعیت " همواره یک سَمپتوم است ، یعنی مبتنی بر فروبستگیِ یک دال کلیدی خاص است .
برای آنکه امر واقعی وجود داشته باشد بایست چیزی ناگفته بماند .
مثل همان نمونهُ ایدئولوژی یا ناپلئون در واترلو ، یک معرفتی دربسته داریم که بر آن سرپوش گذاشته می شود و نشانه های عارضه همچنان باقی می مانند ،
اما اگر قرار باشد سوژه یا سوژه ها از تعلقات سابق خود بر یک ایدئولوژی دست بکشند یا دربارهُ آن زیادی بدانند که چه اندازه در جهان دستوری و کاذب فرو رفته بودند دیگر از آن امر واقعی ( در اینجا ایدئولوژی ) چیزی بر جای نمی ماند .
و حقیقت فرا می رسد و همه چیز از هم می پاشد .
و پی آیند آن سمپتوم نیز وجودیت خود را از دست می دهد .
علی - زاهدی
-
معرفت در امر واقعی - سوژه ایی که زیادی بداند
ژیژک در ادامهُ لکان دور شدن از واقعیت را ، چیزی که یک رخداده است را ساحت امر واقعی می فهمد . ساحتی که در آن نوعی وانمودگی نهفته است، الباقی مازادی که از نمادینه سازی می گریزد ، ته نشین و تکه پاره های روند نمادینه سازی ، که سوژه یا سوژه ها یا از واقعیت بی خبرند یا نمی خواهند باخبر باشند .
بگذارید با نمونه ای تاریخی این وضعیت را مجسم کنیم ، ناپلئون وقتی به اِلبا تبعید شد ، در واقعیت ( که کاملا متفاوت با امر واقعی است ، جدا از نزدیکی کلماتی که توسط این دو متفکر در حوزهُ روان انتخاب شده اند ) مرده بود یعنی شکست خورده و آن کاریزمای رهبری خود را از دست داده بود ، اما او فکر می کرد نمرده و هنوز زنده است ( مثل روایت فروید در تفسیر خواب دربارهُ پدری که نمی داند مرده است ) ، با این حساب است که ناپلئون دوباره دست به اقدامات شبیه تجربه های پیشین می زند ، و تدارک و تهاجم ، اما شکست در واترلو .
ژیژک : به لحاظ تاریخی ناپلئون مرده بود ( یعنی کارش تمام شده بود ، نقشش تمام شده بود ) ، ولی او به لطف این واقعیت زنده ماند ( یعنی در صحنه تاریخ حضور داشت ) که از مرگ خویش خبر نداشت . به همین دلیل او می بایست
" دو بار می مرد " و برای بار دوم در واترلو شکست می خورد .
بدین ترتیب این نقطه نظرات ژیژک را میشود در مورد خیلی از ایدئولوژی ها صادق دانست ، اما گاه صاحبان این ایدئولوژی ها از مرگ ایده های خود خبر ندارند و یا نمی خواهند قبول کنند که دیگر زنده نیستند . و زمان تاریخی آنها به سر آمده است . اما بنظر ژیژک همین که سوژه به جایی برسد که " زیادی بداند " ،
بهای این مازاد ( این بهای اضافی در جسم خود ) را با وجود واقعی و مادی خویش خواهد پرداخت .
این همان " من " است که اگر به حقیقت ناخودآگاه خویش زیادی نزدیک شود ،
من او فرو می پاشد . مثل ناپلئون که اگر میدانست نقشش پایان یافته ، فرو پاشیدگی خود ، یا همان مرگ خود را می پذیرفت و اقدامی نمی کرد .
میدانیم که بارزترین الگوی چنین درامی از داستان ادیپوس خاستگاهِ تاریخی خود را تثبیت و معرفی می کند .
هنگامی که او سرانجام به حقیقت پی می برد به لحاظ وجودی " زمین زیر پایش خالی می شود " و خود را در خلایی تحمل ناپذیر می یابد .
در این روند ژیژک از یک اصلاح دید در کتاب " کژ نگریستن " می نویسد که ناخوداگاه موجودیتی که سوژه ، به علت سازوکار دفاعیِ واپس رانی ، درباره اش هیچ نمی ( خواهد ) داند ( برای مثال امیال نامشروع ) . بر عکس ، ناخوداگاه را باید موجودیتی محصل دانست که انسجامش را تنها بر اساس قسمی ندانستنِ خاص حفظ می کند ، چیزی که نباید به قالب کلام ، یا نمادینه سازی ، در آید .
این ابتدایی ترین تعریف سَمپتوم ( عارضه ، نشانه ) symptom است :
تشکل خاص که تنها تا آن جا وجود دارد که سوژه از حقیقتی بنیادین در بابِ خویش غافل باشد ، اما به محض که به قالب کلام و امر نمادین در آید در این صورت سَمپتوم خود را منحل می کند .
بنظر ژیژک این تز لکان درست است که " جهان " به ذات خود ، یا همان " واقعیت " همواره یک سَمپتوم است ، یعنی مبتنی بر فروبستگیِ یک دال کلیدی خاص است .
برای آنکه امر واقعی وجود داشته باشد بایست چیزی ناگفته بماند .
مثل همان نمونهُ ایدئولوژی یا ناپلئون در واترلو ، یک معرفتی دربسته داریم که بر آن سرپوش گذاشته می شود و نشانه های عارضه همچنان باقی می مانند ،
اما اگر قرار باشد سوژه یا سوژه ها از تعلقات سابق خود بر یک ایدئولوژی دست بکشند یا دربارهُ آن زیادی بدانند که چه اندازه در جهان دستوری و کاذب فرو رفته بودند دیگر از آن امر واقعی ( در اینجا ایدئولوژی ) چیزی بر جای نمی ماند .
و حقیقت فرا می رسد و همه چیز از هم می پاشد .
و پی آیند آن سمپتوم نیز وجودیت خود را از دست می دهد .
علی - زاهدی
? **آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
? درسگفتار:اندیشه در نزد نیچه با خوانش دلوزی
? علی زاهدی
پژوهشگر فلسفه
? زمان: یکشنبه ۴ آذر ماه،۱۴۰۳
ساعت ۲۲ بوقت ایران
گروه آکادمی
https://t.me/+RgpoTxExbs0yOTA0 کانالِ آکادمی@marzockacademy اینستاگرام**http://www.instagram.com/marzockacademy
مقولهُ " علیت " نزد غزالی طبق سند دانشنامهُ استفنورد
علی - زاهدی
-
آتاراکسیا
منش و معرفت شناسی رواقیون بنایی آشتی جویانه با طبیعت و جهان انسانی دارد تا جاییکه انها باور دارند به شیطان درونی خود نیز باید احترام گذاشت ، این حالِ درونی توسط خود ما ایجاد شده و جزو وجود ماست ، مهم نیست که چه جنسی دارد ، به هر حال نسبت جدایی ناپذیر با هستیِ انسان دارد ، همان حقیقتی که باید بدان توجه کرد و با آن مواجه شد .
طبیعت نیز چنین است ، مثل همهُ موجودیت های دیگر ساکنِ جهان ،
انسان به تعادل با جهان و خود نیاز دارد و نبایست توسط هیچ نیروی بیرونی از مسیر خود خارج شود . بنظر ارنست کاسیرر این صفات ( سازگاری با طبیعت و حفظ استقلالِ خود در برابرِ نیروی خارجی ) آن چیزی هستند که در فلسفهُ رواقی
تاثیر ناپذیری یا آتاراکسیا خوانده می شود .
اما خیلی طول نکشید تا مسیحیت از راه رسید و گرایش بنیادینِ رواقی را زیر سوال برد .
کاسیرر : استقلال مطلقِ انسان که در نظریهُ رواق بمنزلهُ یک فضیلت اساسی بشمار می رود ، در فلسفهُ مسیح در حکم لغزش و از مقولهُ عیوب و نقایص عمده است .
مادام که انسان در این راه اشتباه گام می زند ،هیچ راه نجاتی برای او متصور نیست ."
بدین ترتیب رواقیون علاوه بر ارکان مسیحیت با متفکرین این ساحت نیز به تصادم رسیدند . که در راس انها سنت اوگوستینِ قدیس قرار داشت . کسی که در قرن چهارم زندگی می کرد که تاثیرات جزم گرایش بر آرا نظری تا قرون وسطی، از جمله توماس آکویناس کشیده شد هر چند کتاب مشهور او " اعترافات " را نمی توان به این رویکردهای تدوین افلاطونیسم متاثر از مسیحیت محدود کرد و نقدهای او به عقلانیتِ استقلال طلب و تاثیر ناپذیر رواقیون خوانش نمود .
کاسیرر : بنظر سنت اوگوستین تمام مکاتب فلسفی قبل از بعثت مسیح اصلاً خطاکار و مبتنی بر کفر و الحاد بوده اند و قدرت عقل را بزرگترین قدرتِ انسان می پنداشته اند .
به هر روی بنظر اوگوستین عقل نمی تواند راه روشنایی و حقیقت را و فرزانگی را به ما بنمایاند ، و بایست به وحی مسیحایی هم متوسل شد .
در استدلال اوگوستین مبنی بر ناکافی دانستن عقل و تاثیر ناپذیری رواقیون ،
آمده است که انسان شبیه خداوند آفریده شد و در موقع خلقت همسان و همشکل الگوی خود بود ، اما بعد اخراج از بهشت عدن ، خرابی به همه جا روی آورد .
بعد سقوط حضرت آدم بود که عقلانیت دچار تیرگی کامل شد .
پس چگونه اهل رواق می توانند صرفا با اتکا به عقل راه پیچاپیچ این جهان را طی کنند و مدعی شوند که به نیروی برتر و در این مورد قوهُ الهی بی نیازند .
علی - زاهدیhttps://t.me/gggggutt
۱-
کانت با ساد
" کانت با ساد " عنوان متنی انتقادی از جانب - لکان است .
کار خود لکان براندازانه ( سوبورسیون ) است ، همان عملی که به رویکرد ساد نسبت می دهد . کانت در کتاب " نقد عملی " بن انگارهُ اخلاق یا اتیک را به عرش می رساند و برای نخستین بار بنیاد اخلاق را با عقلانیتی تام تدوین می کند ، اما لکان از موضع متفاوت و انتقادی می نویسد که نبایست با متن کانت با تمام بزرگی و وزنه اش ، همچون باکرانه گی برخورد کرد . باید آن را در سویه های ناشناخته کالبد شکافی کرد و حتی موضعی براندازانه به آن داشت .
این سیاق کار لکان در این نوشته است ، به همین جهت به کارهای مارکی دو ساد توجه و تامل می کند بویژه به کتاب او بنام " فلسفه در اتاق خواب " که هشت سال بعد از نقدعملی کانت منتشر شد لکان اینگونه شروع میکند : همانطور که خواهیم دید ، کتاب ساد نه تنها با اثر کانت سازگار است ، بلکه آنگونه که ما ثابت می کنیم ، آن را کامل می کند و در عین حال " حقیقت نقد کانتی " را نمایان میسازد .
بنظر لکان ارکان نظری کانت با باور به جاودانگی ، عشق و خلاصه هر چیزی که می توانست بسان تاثیر رضایت بخش ، از قانون اخلاقی نشات بگیرد را کنار می زند . و امر عقلانی در فهم و پی نهادن اخلاق و نقد سودمندی که کانت لازمهُ بن انگاره های اخلاقی خود می داند را به چالش می کشد .
اینکه از منظر کانتی خیر در آسایش راحتی است و نقدی که بر اصل لذت وارد می کند ، همه عناصر بنا کنندهُ کتاب نقد عملی او محسوب می شوند .
لکان : کانت سه بن انگاره یا ایدهُ اخلاقی یا مذهبی " آزادی ،جاودانگی روح یا روان و وجود خدا را در نگاه و تفکر اخلاقیش حفظ می کند .
برای کانت هر عمل اخلاقی که از روی میل سودمندی و یا از روی انگیزه و رانش احساسی باشد ،مخالف " اخلاق عقلانی " است . یک عمل " پاتولوژیک " است .
البته پاتولوژیک برای کانت به معنای گرفتاری و احساسی بودن و شورمندی است .
در تفسیر لکان امر خیر برای کانت از طریق تجربه آشکار می کند که فرمان هایی را در خویش می شنویم که دستورهایش به شکل امر کاتوگوریک ( یا امر مطلق ) یا به بیانی دیگر به مثابه امر ضروری نمایان می شود .
امر مطلق کانتی، شرط صدق آن جهانشمول بودن آن است :
شخص باید چنان عمل کند که گویی شیوهُ عمل او قانون فراگیر طبیعت خواهد شد همواره و همه وقت قانون کلی خواهد بود .
لکان به جوهرهُ اصلی کتاب ساد ( فلسفه در اتاق خواب ) اشاره می کند :
بگذارید بگوییم که عصب اصلی این جزوه جدلی در قاعده اخلاقی خویش را نمایان می سازد که به تمتع ( ژوئیسانس ) قواعدش را اعمال می کند نکتهُ جالب و غیر معمول این قاعدهُ اخلاقی این است که قانون گذاریش به شیوهُ کانتی رخ می دهد . یعنی به شیوهُ بالا بردن قاعدهُ اخلاقی به حد یک قاعدهُ کلی و جهانشمول .
اما قاعده اخلاقی سادی چیست :
من حق دارم از بدنت کامجویی یا تمتع ببرم . هر کسی می تواند این را به من بگوید و من از این حق ام استفاده میکنم ، بدون اینکه هیچ مانع و سدی بتواند جلوی مرا در اشتیاقم به تجربهُ خوشیهای ممنوعه ایی بگیرد که مایلم آنها را بچشم و ارضا بکنم ... اگر چه این نگاه ساد برای هر موجود عاقلی یک شوخی و طنز سیاه قلمداد بشود . مساله بنظر لکان بدل کردن هر ایده ایی به قانون جهانشمول است اگر کانت ایدهُ مطلق اخلاقی خود را چنین می پندارد ، مجال ابراز وجود هر قانونی متفاوت از آن را عملا سلب می کند ، این روی ماجرا را ساد مطرح می کند ، رفتاری آزاد و کلی با بدن دیگری ، که بنطر لکان هردوی انها دارند به کلیتی نظر دارند که اجزای دیگر را نادیده بگیرند .
یکی از جایگاهِ قانون دیگری از جایگاه تمتع .
شیوهُ ایده ی مطلق می کوشد هر نوع عنصر حسن یا اشتیاق و حتی رد حس ترحم و دلسوزی را کنار بگذارد ، در نگاه لیبرتین سادی نیز رد رادیکال توجه پاتولوژیک یا احساسی را داریم . نزد لکان این دو نگاه ، فرمان اخلاقی هستند .
) قاعدهُ اخلاق کانتی و سادی ) هر دو کنش بایستی عاری از هر گونه شور و هیجان باشد حتی برای یک سادیست اساسا مساله در کامجویی جنسی نیست .
به همان سان که عمل اخلاقی برای سوژهُ کانتی عاری از هر گونه حس و ترحم باید باشد و سرشت کار برای هر دو در سردیت تمام پیش می رود ، در قامت یک وظیفه . آنها هر دو اسیر تمنامندی نابی هستند ، چنانکه لکان می گوید که :
تمنامندی ناب همان تمنامندی مرگ است . و یا حرکتی بسوی مرگ .
نزد ساد سوژه تابع فرمان یک دیگری مشخص است یا در مواجهه ایی عمومی تجلی " خدای شر " است همان ندای دیگری بزرگ ، و برای کانت فرمان عقلانی اخلاق فرمانی از جانب خدای خیر . مثل فرامین ده فرمان در متن عهد عتیق .
که از سوژه می خواهند به ندای وجدانشان گوش دهند .
و گناه در انتظار خطاکاران است که مستوجب کیفر است و همچنانکه سادیست قربانی اش را تازیانه می زند که هر دو در پی مطلق بودن هستند .
زاهدی
-
از خود بیگانگی در دستگاه زبان
از خودبیگانگی تقسیم سوژه است که با امر دالی ایجاد می شود .
در تحقیق ژوئل دُر ( لکان شناس ) از خودبیگانگی سوژه " در " و " به واسطه ی " زبان ، به سبب نوع رابطه ای ست که سوژه با امر نمادین حفظ می کند .
بدین ترتیب سوژه درون زنجبرهُ دالی ناپدید می شود .
در گفتهُ زبانی ست که فراخوانی واقعیت به وسیلهُ یک جایگزین نمادین صورت می پذیرد .که ناگزیر باعث نوعی دوپارگی سوژه می شود :
بین واقعیت زیسته ، و چیزی که به آن واقعیت دلالت دارد [ نشانه ] .
این جایگزین نمادین خود واقعیت نیست ، بلکه نمایندهُ آن است .
چنانکه لکان به کوتاهی می گوید :
چیز بایست برای بازنمایان شدن ، گم شود .
یعنی بازنمایی واقعیت به نفع غیاب این واقعیت .
در تحلیل " دُر " لکان می خواهد نشان دهد که به " واسطه ی واژه " که پیش تر از غیاب حضور ساخته است ، خودِ غیاب نام می گیرد .
به تعبیری دیگر رابطه ی سوژه با گفتمان شخص خود بر مبنای همین اثر تقسیم است . و بدین ترتیب در مقام سوژه ناپدید می شود .
و تنها در هیئت نماد باز می نمایاند .
سوژه در گفتمانش همچون عنصر گم شده ، به صورت بدل ظاهر می شود
در اینصورت است که صرفا و فقط غایب نخواهد بود .
سوژه با فراگیری زبان ، خودش را در همان دستگاه زبانی که او را پدید آورده ، گم می کند . سوژه بانی دستگاه زبانی نیست ، اتفافا توسط آن بنا شده است .
و متعاقب آن که بوسیله ی دستگاه زبانی هستی می یابد ، در اصالت بودنش ناپیدا می شود ، به تعبیر لکان سوژه ناپدید می شود .
اگر چه سوژه می تواند خودش را از راه دستگاه زبان اش صرفا بصورت یک بازنمایی یا یک نقاب فهم کند ، همان بازنمایی و نقابی که با نهان ساختن او از خودش ، او را از خود بیگانه می سازد .
خودبیگانگی که به معنای دو پاره شدن سوژه است .
دستگاه زبان ، نظامی از نشانه های متضاد است ، بدان معنا که دال در زنجیرهُ دالی ، معنای خود را تنها از راه ارتباط اش با سایر دال ها به دست می آورد .
دال در ساختار چیزی است که سوژه را برای دالی دیگر نمایندگی می کند .
از همین روست که سوژه اثری یا جلوه ای از دال است .
و مفهوم لکانی سوژه ی خط خورده بر همین اساس است .
و پیامد تاثیر دال ، سوژه ی گسسته هستی می یابد . یا از خود گسلیده است .
لکان : اثر دستگاه زبان علتِ وارد شده درون سوژه است .
و دال چیزی است که سوژه را برای دالی دیگر نمایندگی می کند .
اصل استعاره ی پدری نمونه ی نخست این گزاره است ، که پیدایش سوژه ی سخن گو را رقم می زند .
بنظر می شود حداقل از نقش زبان به مثابه عاملیت نفوذ و رخنهُ چیزی به مفهوم سلطه و سرکوب در این ساحتِ درونماندگار نام برد .
زبان همچون نخی نامرئی سوژهُ شقاق یافته را به اصل استعارهُ پدری - قانون و فرهنگ و سنن مسلط بخیه می زند .
نسبت زبان در این چشم انداز با گفتمان های قدرت ، نسبت بلاواسطه ایست .
مسیری که در آن سوژه کلماتِ گم کنندهُ خود را یا دستگاهِ زبان تنظیمی که خارج از اراده و آگاهی اش مستقر است را بسان یک " کیت " در ناخودآگاه اش کاشته شده حس می کند ، که درون اوست اما از آنِ خودش نیست ، امر دیگری ست که بی هیچ اعلانی به هستی اش خزیده است .
فرمانی استعلایی که از تاریکخانه های تاریخی بر می آید و سوژه را به حرکت در می آورد تا ناکامی و اختگی را سرشت تجربهُ زیستهُ خود بداند بی آنکه مرجعی را به پرسش بگیرد برای توالی شکست هایش .
دستور زبان نهی مخاطبش هم با هیچکس نیست هم با همه کس هست .
صدا و واژگان تاریخ است که ساکنان اش را می سازد و می نوازد .
ممنوعیت هایی برای خود نشدن و بیگانگی با خود .
علی - زاهدیhttps://t.me/gggggutt
? **آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
? درسگفتار :پرسش از تکنولوژی شرحی بر گفتاری از هایدگر
? علی زاهدی
پژوهشگر فلسفه
? زمان: یکشنبه ۲۸مرداد ماه،۱۴۰۳
ساعت ۲۱:۳۰بوقت ایران
کانالِ آکادمی@marzockacademy اینستاگرام**http://www.instagram.com/marzockacademy
? آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
? درسگفتار : ماتریالیسم تاریخی
"جلسه سوم"
? علی زاهدی
پژوهشگر فلسفه
? زمان: یکشنبه ۲۰خرداد ماه،۱۴۰۳
ساعت ۲۱بوقت ایران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago