🦋

*🌱*

حق و باطل به هم آمیخته و جنجال است
چه بسا حق که در این جنگ و جدل پامال است

فرصتی نیست که یک‌لحظه بیارامد دل
روحمان خسته‌ی صبحی کر و شامی لال است

باد در حنجره‌ی مرغ سحر می‌پیچد
مادیانِ کَهَرِ دهکده خونین یال است

بدتر از بد شده مطلوبتر از بد انگار
شهر مسحور شیاطین شگفت‌اقوال است !

به چه دردی بخورد عمر من و عمر شما
وقتی از رنج و غم و دلهره مالامال است

شهر خالی نشد از جهل و خرافات ولی
آنچه دیری‌ست که خالی شده بیت‌المال است !

فکر بکری نشود شاه به هم خواهد ریخت
داو شطرنج بر این قاعده و منوال است**#محمد_مهدی_ناصری@naseri_2

🌿

? **زخمی زدند بر دل و بر جان به ناروای
زخمی چنان که مار گریزد به انزوای

زخمی چنان عمیق که شب از نفس فُتاد
زخمی چنان قَدَر که بیافکندمان ز پای

در کوچه‌های مُدهششان جز جفا نبود
فرسود روح و جسم عزیزان آشنای

گاهی بنام مذهب و گاهی بنام دین
خوردند خون خلق به تفریق و اقتضای

آبستن حوادث شوم است این‌جهان
زاید جنین یائسه هرلحظه در خفای

دندان مار و بانگ خروسان نوحه‌گر
شوری نیفکنید نه در ما نه در شمای

خواندند در مقابرشان سوگنامه‌ها
آنگونه که فسون بدمد غول در قُرای

خودکامگان مغلطه‌گردان ستیزگر
با میل و رای خویش گشودند ماجرای

وقتی قبای اطلسی عشق باب شد
ناسازقامتان ببریدند زان قبای

ما را فریفتند برادر ، فریفتند !
گاهی به وعده ، گاه به تحذیر و افترای

هرجا خران هرزه درایند در نهیق
در بیم و وحشت‌اند خلایق برهنه‌پای

منعم چه می‌کنی که بترس از کفِ هَیون
بیمم چه می دهی که گریزم از این سرای

هرلحظه منجنیق بلا می‌پراکند
سنگی به سمت سینه‌ی مخلوق بینوای

من نیز مثل تو ، تو چو من ، دیگران نیز
آشفته‌ زین پلشت هیاهوی ، همچو مای

دنبال رزق خویش دوانیم روز و شب
چون مومنی که سعی کند مروه بی صفای

ما وارثان رنج زمین در مصاف درد
مردیم در سکوت فریبنده‌ی جلای

لم داده پرشراب چو انگور سرخ باغ ؛
بگذار تا بنوشمت ای عشق دیرپای !**#محمد_مهدی_ناصری@naseri_2

?

?

*☘*

زیر بارانی از نوازش ها
دختری با بلوغ می خندید
در پریشان گیسوانش باد
نرم و لغزان و شاد می رقصید

باد و باران و بادبادک ها
کودک کودنی که ناشی بود
چشم مست و نگاه غمگینش
نقشِ نقاشِ روی کاشی بود

کودکِ کودنِ درونیِ من
سخت لجباز و سخت افسرده است
چون زنی که پسِ خیالاتش
زایمان کرده کودکش مرده است

زندگی چون کلاف سر در گم
مردمان گاه شاد و گاهی هار
یا چو اصحاب کهف در خوابند
خفته را خفته کی کند بیدار ؟

مصلحت هست مصلحت شاید
مصلحی روی دار می میرد
در سکوتی که نیست دیاری
شاعری بی دیار می میرد

خسته ام خسته مثل وقتی که
سنگ بسته سگان رها کردند
عاشقان کشتگان معشوقند ؟
از چه بر عاشق این جفا کردند**#محمد_مهدی_ناصری@naseri_2

?

?? **باران که می بارد دعا را دوست‌تر دارم
رنگین کمان و ابرها را دوست‌تر دارم

باران که می بارد بدون هیچ اغراقی
هر جاده‌ی بی انتها را دوست‌تر دارم

مویی رها در باد باشد ماه هم باشد
از خویشتن بودن رها را دوست‌تر دارم

در کوچه‌باغِ سبزِ چون خواب خدا آرام
از انتها تا ابتدا را دوست‌تر دارم !

بوسیدنش در زیر باران گرچه دلچسب است
هرم نفسهای جدا را دوست‌تر دارم

دلگیرم و دلتنگ هنگامی که می گوید
با من نیا ! با من بیا را دوست‌تر دارم

قطعا به پایان می رسد این روزها اما
"با" عشق یا "بی" عشق ، "با" را دوست‌تر دارم**#محمد_مهدی_ناصری@naseri_2