کافئین

Description
همه‌ی خاکسترش را باد می‌برد، وجودش را جهان از یاد می‌برد.

http://t.me/HidenChat_Bot?start=1776533443

اینجا فقط شعر وجود دارد:
https://t.me/Thereisonlypoetryhere
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

8 months ago

می‌خواهم بدون ترک کردن این اتاق به جای دوری بروم. می‌خواهم اتاقم با من به جای دوری برود.

8 months ago

هواپیما پرواز می‌کنه، پرنده‌ها پرواز می‌کنند. پرنده‌ها با هواپیما برخورد می‌کنند، موتورهای هواپیما خاموش می‌شند.
سالی اعلام می‌کنه: «برای برخورد آماده باشید.»
ترس مرگ‌باری همه وجود مسافرها رو می‌گیره.
سالی هواپیمارو روی رودخانه هادسون فرود میاره این کار غیر ممکنه و این یه معجزه است! سالی خونسردیش رو حفظ می‌کنه از کابین بیرون میاد و تک تک مسافران‌ رو چک می‌کنه، و اون‌ها رو به بیرون هدایت می‌کنه. سالی در جو متشنج و تپش‌های وحشت‌بارِ ترس، پتو بیرون میاره و به مسافرها می‌گه که پتو ببرید بیرون هوا خیلی سرده،  مسافران درهای هواپیمارو باز می‌کنند و روی بال‌های هواپیما مستقر می‌شند. چند مسافر روی آب می‌افتن، سالی آخرین نفریه که از هواپیما خارج میشه  و قبل از خارج شدن برای آخرین بار به هواپیما نگاه میکنه و داد میزنه :«کسی اینجاست؟  بیاد جلو» دوبار و سه‌‌بار تکرار می‌کنه :«کسی اینجاست؟ بیاد جلو.» بازم اکتفا نمی‌کنه و میره چک کنه، تا آخر هواپیما میره و مطمعن می‌شه کسی نیست. در این بین خدمه‌‌ی هواپیما داد می‌زنند: «کاپیتان دارید چیکار می‌کنید؟ باید زود از هواپیما بیایم بیرون! کاپیتان برگردید! زودتر برگردید کاپیتان!»
سالی از هواپیما بیرون میاد. چند دقیقه بعد گروه غریق‌نجات می‌رسه و به مسافر‌ها کمک می‌کنند که وارد کشتی شوند.
سالی آخرین نفریه که سوار کشتی می‌شه و بعد دوباره با چشم‌های نگران هواپیمای در حال غرق شدن رو نگاه می‌کنه.
سالی می‌دونه که مسافرهاش ۱۵۵ نفر بودن و اعلام می‌کنه که سرشماری کنند و چندبار تکرار می‌کنه: «۱۵۵ نفر!» صورتش خونسرده ولی ترس با تپش‌های وحشت‌واری می‌خواد قلبش رو منفجر کنه!
بقیه به سالی می‌گن که آروم باشه و بیاد که ببرنش معاینه بشه تا از سرما یخ نزنه،
سِرُم رو که به دست سالی وصل می‌کنند
دکترش می‌گه: «من باورم نمی‌شه! تو یه معجزه انجام دادی!»
سالی اما فکرش یه جای دیگه است
یکی از مقام‌های بالا و دوست‌ِ آشنای سالی می‌رسه و بهش لبخند می‌زنه و می‌گه:
«۱۵۵ نفر، همه‌شون زنده‌‌اند!»
سالی انگار روحش برگشته باشه به جسمش، در چشم‌های سالی بهتر از رودخانه‌ی هادسون می‌تونی غرق بشی.

و این فیلم بر اساس یک داستان واقعیه و سالی آدمی هست که واقعاً وجود داره :) و همینجوری زندگی زیبا می‌‌شه با وجود همچین انسان‌هایی.

8 months ago

تاریکم... .

10 months, 2 weeks ago

نوولا «novella» چیه؟! یک نوع فرم ادبی هست. که به اون رمان کوتاه یا داستان بلند می‌گویند. نویسنده در این نوع فرم می‌تواند داستانی عمیق‌تر از یک داستان کوتاه بگوید، اما همچنان مختصرتر از یک رمان باشد. برای مثال کتاب بوف کور از صادق هدایت یا ملکوت از بهرام…

10 months, 2 weeks ago

نوولا «novella» چیه؟!

یک نوع فرم ادبی هست. که به اون رمان کوتاه یا داستان بلند می‌گویند. نویسنده در این نوع فرم می‌تواند داستانی عمیق‌تر از یک داستان کوتاه بگوید، اما همچنان مختصرتر از یک رمان باشد.

برای مثال کتاب بوف کور از صادق هدایت یا ملکوت از بهرام صادقی یا کتاب مردی که می‌خندد از ویکتور هوگو نوولا هستن.

کتاب جدید عطیه عطارزاده رو می‌خواستم بخونم که در صفحه‌‌ی اولش درباره‌ی مفهوم نوولا نوشته شده بود که قبلش نمی‌دونستم چیه و اسمش به گوشم نخورده بود با اینکه کلی کتاب از این نوع خوندم.

10 months, 2 weeks ago

من اسیر سایه‌های شب شدم
شب اسیر تور سرد آسمون
پا به پای سایه‌ها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون

دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده
همه‌ی درها به روم بسته شده

چراغ ستاره‌ی من رو به خاموشی می‌ره
بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره
تاریکی با پنجه‌های سردش از راه می‌رسه
توی خاک سرد قلب‌ام بذر کینه می‌کاره

10 months, 2 weeks ago

کسی اینجا هات‌چاکلت الگادو رو نوشیده؟! خوشمزه است؟ بخرم؟

10 months, 2 weeks ago

تیتا نمی‌دونی چقدر دلم برات تنگ شده. یه روزی برمی‌گردم و دوباره می‌خونم و می‌بینمت.

10 months, 2 weeks ago

همیشه دوست ندارم نارنگی بخورم. اما همیشه دوست دارم توی یخچال یه نارنگی باشه. روی میز یه نارنگی باشه، روی کتاب یه نارنگی باشه و توی دستم یه نارنگی باشه. ?

1 year, 1 month ago

در ادامه‌ی حرف هر کلمه‌ای به بن‌بست می‌رسم.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago