?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months ago
محرمانگی اطلاعات کاربران را جدی بگیرید!
هفته آخر سال ۲۰۲۴ با مشاور GDPR شرکت جلسه داشتم. اول جلسه براش یکم غر زدم که بابا پیاده سازی این دستورالعملها کلی از ما انرژی و هزینه میبره و زمان از دست میدیم. بعد هم ما چون توی بازار امریکا شمالی هم هستیم، باید HIPAA رو هم جداگونه پیاده سازی کنیم و دو خرجه شدیم و از این حرفها…
یکم به حرفهام گوش کرد و مثل یه آلمانی اصیل و بی احساس، خیلی ریلکس گفت؛ همینه که هست. باید اجرا کنین!
بعد برای اینکه یک آرومم کنه، شایدم بترسونه، پروندهای رو برام تعریف کرد که خودش به عنوان کارشناس داشت توی دادگاه روش نظر میداد و واقعا ترسناک بود!
گویا یکی دو سال پیش، یه خانم سرشناس پا میشه میره پیش دکتر خانوادهش (تو آلمان بهش میگن Hausarzt) و به دکترش میگه لطفا یه تست کامل hpv و hiv و … از من بگیر. دکتر هم تست خون رو میگیره و برای تست های بیشتر هم میگه برو پیش دکتر زنان خودت. خلاصه که ایشون همه تستها رو میده و معلوم میشه مشکلی نداره. اما دوباره اصرار میکنه که تست پاپ اسمیر دقیق تر و مجدد گرفته بشه! دکتر زنان ازش میپرسه شما آیا رابطه جنسی پر خطر داشتید که انقدر حساس شدید، که ایشون میگه بله، با یکی از همکارام رابطه خارج از ازدواج داشتم و ایشون مشخص شده که hpv مثبت هستند! خلاصه تستها مجدد گرفته میشن و معلوم میشه ایشون مشکلی ندارن. اما برای اطمینان بهتره ۶ ماه بعد تست مجدد بدن. از این ماجرا یک سال میگذره. به دلایلی که مشخص نیست چی بوده، اطلاعات این ویزیت و اظهارات این خانم پیش دکترشون سر از شبکه های اجتماعی در میاره و کار به جاهای باریک میکشه. حالا ایشون از جفت دکتر ها شکایت کرده و اونها هم تقصیر رو انداختن به گردن شرکت نرم افزاری و کار رسیده به دادگاه. که اگه مشخص بشه شرکت مقصر هست، تا ۴درصد از درآمدش تا سقف ۲۰ میلیون یورو رو باید جریمه بده!
خلاصه بعد از شنیدن داستان مشاورمون، روی تخته وایت بورد اتاقم بزرگ نوشتم؛ GDPR.
به نظرم شما هم بنویسید!
سهند بهنام، ژانویه ۲۰۲۵ دوسلدورف
یه زمان من با ۱٫۲۰۰ رفتم سربازیم (۲ سال از مهمترین سالهای زندگیم) رو خریدم.
الان با این پول یه دست کله پاچه میشه خرید!
سهند بهنام، کریسمس ۲۰۲۴
پاییز 2024
@aboutSahand
آگهی استخدام: برنامهنویس ارشد Laravel - دورکار و تماموقت
ما به دنبال یک برنامهنویس ارشد Laravel با حداقل ۵ سال سابقه کار، برای پیوستن به تیم فنی خود هستیم. این موقعیت به صورت دورکار و تماموقت است و فرصتی عالی برای کسانی است که به دنبال همکاری در پروژههای جذاب و چالشبرانگیز در یک تیم نوآور و بینالمللی هستند.
شرح وظایف:
- توسعه و نگهداری سیستمهای بکاند بر اساس فریمورک Laravel
- طراحی، توسعه و پیادهسازی APIهای پایدار و مقیاسپذیر
- بهینهسازی عملکرد برنامهها و پایگاههای داده
- همکاری نزدیک با تیم فرانتاند برای یکپارچهسازی بهتر سیستمها
- مدیریت و نظارت بر روند توسعه پروژهها و راهنمایی تیمهای فنی
- تحلیل و رفع مشکلات نرمافزاری و بهبود مستمر کیفیت کد
- پیادهسازی بهترین شیوههای امنیتی و بهینهسازی در کدنویسی
الزامات:
- حداقل ۵ سال تجربه کار و تسلط کامل به فریمورک Laravel و PHP به عنوان برنامه نویس ارشد.
- تجربه کار حرفهای با پایگاههای داده رابطهای (به ویژه MySQL)
- آشنایی با مفاهیم طراحی و توسعه RESTful APIها
- تسلط به Git و دیگر ابزارهای کنترل نسخه
- تجربه کار با CI/CD و پیادهسازی خودکار
- توانایی حل مسئله و اشکالزدایی در سیستمهای پیچیده
- تجربه کار در معماریهای سرویسگرا و میکروسرویسها یک مزیت محسوب میشود
- توانایی کار بهصورت دورکاری و استفاده از ابزارهای مدیریت پروژه مانند Jira و Clickup
- روحیه کار تیمی و علاقه به پیشرفت و یادگیری مداوم
لطفا رزومه خود را با عنوان: Laravel S-Dev برای ما ایمیل کنید:
[email protected]
و ۶ سال گذشت!
به همین سرعت، به همین سادگی (راستش ساده که نبود ولی زندگی همینه دیگه)!
ما ۶ سال پیش، ۲ سپتامبر ۲۰۱۸ از ایران مهاجرت کردیم به آلمان.
توی این ۶سال شادی بود، غم بود، امید بود، کار و تلاش بود، عشق بود، ترس بود و ...
یعنی همه این ۶ سال زندگی در جریان داشت، با همه جوانبش.
این جامعه سرکوبگر!
امروز توی شبکه های اجتماعی پر بود از فیلمهایی که نشون میداد یه سری آدم بیادب و بد دهن به کسانی که خارج از ایران, توی سفارتها و کنسولگریهای ایران رفته بودن رای بدن، توهین میکردن! تصاویری بسیار تکان دهنده از جامعهای که از نظر اخلاقی هر روز بیشتر سقوط میکنه. قسمت تلخ تر این ماجرا اونجاست که این تصاویر رو مردم توی صفحات خودشون از روی تایید بازنشر کرده بودن و زیرش کلی کامنت زشت هم گذاشته بودن.
من به شخصه مدتهاست که نه رای دادم و نه سیستم حاکم رو قبول دارم. ولی به شخصی که رای میده نه تنها توهین نمیکنم، بلکه براش احترام هم قائلم. چون این آدم یک رفتار کاملا دموکراتیک رو الگوی خودش قرار داده و بجای توسل به زور و رانت و اسلحه، داره مثل یک انسان متمدن رای میده. حتی اگه کاندید مورد نظرش آدم درستی نباشه، حتی اگه سیستم خراب باشه. مهم اینه که این آدم اصول اولیه دموکراسی رو یاد گرفته.
اقلیت سرکوبگر در سکوت اکثریت خاموش و بی تفاوت، یه روز قمه میکشه که چرا رضا خان میخواد بجای سلطنت، جمهوری تشکیل بده، یه روز پاره میکنه که چرا مصدق نفت رو ملی کرده. یه روز آتیش میزنه که مرگ بر شاه، یه روز باتوم میزنه که چرا حجاب نداری، یه روز دار میزنه که چرا مخالفی، یه روز فحش میده که چرا رای دادی.
ما زمانی از این منجلاب در میایم، که بفهمیم فرقی نمیکنه سرکوبگر اینوری باشه یا اونوری.
بفهمیم ادم سرکوبگر رو باید بایکوت کنیم، چه اینوری، چه اونوری.
سهند بهنام، ۱ جولای ۲۰۲۴
@aboutSahand
آدم دوزاری!
سر یک موضوعی یاد یه خاطره افتادم، فکر کردم بنویسمش یه جا، که یادم نره؛
تازه وارد دوره لیسانس شده بودم. یه پروژه از یه کارخونه توی جاده ساوه گرفته بودم که براشون بردهای کنترلر طراحی کنم. هفته ای چند روز میرفتم اونجا. یبار ماشینم خراب شده بود و با تاکسی رفتم. تا شب درگیر یکی از بردها شده بودم. حسابی خسته و کلافه بودم. آدم این موقع ها مغزش خوب کار نمیکنه، برای همینم شاید تصمیم های خوبی نگیره. اصلا حواسم نبود وسط یه جای صنعتی هستم و دیروقت که بشه تاکسی راحت گیر نمیاد. به هر آژانسی زنگ زدم میگفت تا چند ساعت ماشین نداریم. این وسطا یکی از کارگرهای کارخونه اومد و اصرار کرد که من تا میدون آزادی میبرمتون از اونجا خودتون برید. کلی خوشحال شدم. داشتم میرفتم سوار ماشینش بشم که یکی دیگه از کارگرها بدو بدو اومد سمتم و گفت سوار ماشین این بابا نشو، خل و چل و دوزاریه! تعجب کردم! به نظرم پسر خوبی میومد! خیلی دور و ور ما میچرخید، بگو بخند میکرد و همه این مدت هر کاری من داشتم برام انجام میداد. با خودم فکر کردم شاید این بابا حسودی کرده یا اختلافی بینشون هست و نمیخواد من باهاش خارج کار دوست بشم. خلاصه به اخطار این بیچاره توجه نکردم و سوار شدم.
اولش خیلی خوب بود. کلی ازم تعریف میکرد و میگفت دلش میخواد بره درس بخونه و مثل من طراح بشه و ...
بجای اینکه بندازه مستقیم از اتوبان بیاد، رفت توی یکی از شهرکها که تا مغازه ها بازن برای خونش خرید کنه، رفت توی یه قنادی شیرینی خرید، برای منم یه جعبه شیرینی خامهای خرید! بعد یکم جلوتر پیاده شد که میوه بخره و باز برای منم یه خربزه بزرگ خرید و اصرار که این بابا خربزههاش اصل جنسه و باید شما هم امتحان کنید. دوباره ۱۰۰ متر جلوتر جلو یه دکه زد کنار و یه ظرف پر باقالی خرید که تو ماشین بخوریم. من با اینکه نمیخواستم ولی تشکر کردم و گفتم پس بگو این چیزا چقدر شدن که پولشو بهت بدم که رفت توی فاز تعارف. خلاصه راه افتادیم رفتیم توی جاده که بریم تهران. حالا توی راه من دارم فکر میکنم با یه کیف و یه جعبه شیرینی و یه خربزه خرکی چطور توی میدون آزادی ماشین بگیرم! از اون طرفم دارم فکر میکنم به مدیر این پسره بگم بفرستتش توی تیم من که هم اضافه کار و پاداش بیشتری بگیره و هم کارش کم بشه که جبران حداقل این کاراشو کرده باشم.
توی این فکرها بودم و داشتم به یه ظرف باقالی تو دستم نگاه میکردم که با شدت ترمز کرد! نگو یه سگ پریده بود جلوش! آقا چشمتون روز بد نبینه! من و باقالی ها با هم رفتیم تو داشبورد!
تمام هیکلم شده بود آب باقالی! یه نگاه بهش کردم که بگم چرا اینجوری کردی؟! که شروع کرد به داد و هوار که مرتیکه ماشینمو کثیف کردی و ...
باورتون نمیشه توی چند ثانیه این بابا با نصف اقوام مونث و مذکر من تولید مثل کرد، بعدم داد و هوار که گمشو از ماشین من پیاده شو!
اصلا گیج شده بودم! وسط اتوبان ساوه کجا پیاده بشم؟ بهش گفتم آقا تو یهو ترمز کردی، بعدم خودت باقالی خریدی دادی دست من! بعدشم خب برو یه جا که من ماشین گیرم بیاد!
ولی گوشش بدهکار نبود. میگفت سریع پیاده شو میخوام ماشینو ببرم کارواش! گفتم خب منم باهات میام همونجا پیاده میشم!
هرچی از من اصرار که خب حداقل یه یکی دو کیلومتر جلوتر یا عقبتر منو پیاده کن که ماشین گیرم بیاد، بیشتر فحش میخوردم!
خلاصه از ماشینش پیاده شدم. گفت کجا؟! پول شیرینی و خربزه! گفتم نمیخوام مال خودت! گفت بیخود! باید پولشو بدی!
دیدم یارو روانیه باهاش بحث نکنم بهتره. با عصبانیت از کیفم چند تا اسکناس درآوردم و پرت کردم طرفش. اونم گازشو گرفت و رفت!
یه چند لحظه ای گیج و مبهوت وسط اتوبان واستاده بودم. هنگ کرده بودم! یه جعبه شیرینی دستم، یه خربزه خرکی زیر بغلم. یه کیف لپتاپ توی اونیکی دستم. از زیر گردن تا بیخ شرتم هم خیس، بوی گند باقالی هم داشت خفم میکرد!
بگذریم که با چه بدبختی ماشین گرفتم و رفتم خونه. بعدشم چقدر جلوی خودمو گرفتم که به مدیرش چیزی نگم. ولی این درس عبرتی شد که وقتی یکی بهم میگه سوار ماشین آدم دوزاری نشو، حرفشو گوش کنم.
خلاصه از من به شما نصیحت، با آدم دوزاری تو هیچ راهی همراه نشید!
سهند بهنام، ۲۹ می ۲۰۲۴، دوسلدورف
@aboutSahand
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months ago