🧶رزبافت🧶

Description
🚫کپی با ذکر منبع🚫

تبلیغات کانال های زیر هزار نفر تا ۲۴ساعت با هزینه پایین پذیرفته میشود. آیدی @Roz_habibzade

لینک کانال https://t.me/roozbaaft
لینک گروه های ثبت نامی
https://t.me/joinchat/Wg1mUJhv2g4wY2E8
لینک گروه پرسش و پاسخ
https://t.me/RoozBaft25
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

2 недели, 2 дня назад

یه رفیقی داشتیم هر موقع بهش می‌گفتیم فلان چیز حیف شد، می‌گفت حیف عمر بابام بود که تموم شد! وقتی می‌گفتیم آخه حیفِ فلان چیز نیست فلانی؟ می‌گفت حیف قشنگی خواهرم بود که حروم شد! یا وقتی می‌گفتیم چه حیف شد که چنین شد و چنان شد، می‌گفت حیف از جوونی مادرم بود که از دست رفت، می‌گفت حیف منم اگه غمِ روزگار بخورم، حیف ماییم اگه بی‌دلیل نخندیم...
الان که بهش فکر می‌کنم، می‌بینم راست می‌گفت بنده خدا! چقدر موهبتای بزرگ و کوچیک که از دستمون رفتن و حیف شدن و شدن یادگاری و قاب عکس و خاطره و بغض و آه، بدون این‌که حواسمون باشه به داشتن‌شون حتی...
می‌خوام بگم کاشکی ما آدما، تا وقتی هنوز فرصت هست، حواسمون به حیف شدنیای زندگی‌مون باشه، قبل از این‌که ذکر روز و شب‌مون بشه همین یه واژه‌ی پر از حسرت:
حیف!

🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹

2 недели, 2 дня назад
🧶رزبافت🧶
2 недели, 2 дня назад
این بالشتک های گرد هم برای …

این بالشتک های گرد هم برای کاناپه خیلی زیبا میشه

6 месяцев, 1 неделя назад

تقسیم گندم ???????

دوبرابر با هم در مزرعه خانوادگی شان کار می کردند یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را باهم نصف می کردند یک روز برادر مجرد با خود فکر کرد و گفت " درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم من مجرد هستم ومخارج آنچنانی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند. "
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را بر داشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
درهمین حال برادر بزرگتر با خودش فکر کرد و گفت " درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده وباید آینده اش تامین شود ."
بنابراین شب که شد یک کیسه گندم را برداشت ومخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت مدتها گذشت و هر دو متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است.
تا اینکه در یک شب تاریک دو برادر در راه انبار ها به یکدیگر بر خوردند
آنها مدتی به هم خیره شدند و بی آنکه سخنی بر لب بياورند کیسه ها را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند .

???????

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago