?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago
جربزهداری که «اساطیر» آفرید!
«نگاهی به زندگی عبدالکریم جربزهدار، مؤسس و مدیر انتشارات اساطیر»
✍ محمد گودرزی (ا. فرهیخته)
چندی است به درخواست دوست عزیزی به گردآوری اطلاعاتی پیرامون کتابفروشان بروجرد در یکصد سال اخیر مشغولم. یعنی حکایت مردان بیادعایی که گام به حرفهای گذاشتند که در مکاره بازار روزگار جایگاهی نداشت و از نگاه سوداگرای، سود چندانی از آن حاصل نمیشد و به نوعی، اتلاف وقت بود. اما نه این که هر کسی را بهر کاری ساختهاند؛ آنها نیز در پاسخ به ندایی درونی، تهیه و عرضه کالایی معنوی را پیش گرفتند و -به اندازه وُسعِ خود- در ارتقای فرهنگ، معرفت و دانش اهالی این دیار کوشیدند. از این میان زندگی مردی که از سن چهاردهسالگی به اجبار روزگار ناچار شد درس و مشق مدرسه را نیمهکاره رها کند و کتابفروش شود، بیشتر جلب توجه میکرد؛ خصوصاً آن که این مرد امروز در شمار برجستهترین ناشران این کشور، نام و آوازهای بسیار دارد: عبدالکریم جربزهدار!
کانال تلگرامی «ویروگرد، یادگار ماندگار»
نشانی:
@virugerd
این تکرارها!
به بهانه حوادث سوریه و سقوط حکومت بشار اسد
رسم دنیا جمله تکرار است اندر کارها
تا چه زاید عاقبت زین رسم و این تکرارها؟!
بس حوادث چشم ما بیند که نو پنداردش
لیک چشم پیر دنیا دیده آن را بارها
بُرده بسیار از کفِ هوشنگها اورنگها
دیده بسیار از پی اقبالها، ادبارها
سینۀ پر آرزوی بس جوانان دیده است
بوسهگاه نیزهها، شمشیرها، سوفارها
تا خبر آید ز میدان، نوعروسان را دو چشم
دیده بر در، سالها بسیار، چون مسمارها
خون پاکان است مبنای سطور این بیاض
جان پاکان است در مطوای این طومارها
من ندانم راستی ماهیت تاریخ چیست؟
چیست حاصل زین همه تکرارها، تذکارها؟!
این نه تاریخ است، اطلال حیات آدمی است
و اندر آن مدفون شده از خوب و بد بسیارها
از سیهکاری شگفتا، طبع انسان برنگشت
گرچه این «کاخ سفید» آمد ز قعر غارها
روزی ار دهده به تیغ و تیر در خون میکشید
شهرشهر امروز میکوبد به آتشبارها
قصه هابیل و قابیل است و عهد گرگ و میش
حاصل امضای پیمانها در این تالارها
نادر هندند و آتیلای روم این فاتحان
دزد خلق و کاروان خویش را سالارها
طینتِ چنگیز را از خاک نیشابور پُرس
گرچه پیغمبَرش خوانَد سنت تاتارها
ماجرای گرگ و میش ار نیست غوغای حیات
پس چه خواهند، از بشر این گرگها، این هارها؟!
گر به اخلاق و به حکمت کارها گردد درست
کو، کجا شد حاصل، آن پندها، گفتارها؟
گر فلاطون یا ارسطو از فضیلت دم زند
پس سکندر کیست با آن کوشش و کردارها؟
گر وطن باید ببالد، جز تنازع چاره چیست؟
ور بشر باید بماند، چیست این کشتارها
در نجات عام، شد بردار، بس خاص ای شگفت
هم عوام آخر کشیدند آن طناب دارها
هم به بند عام افتاد ـ ای عجب ـ گر عاقلی
خواست تا برگیرد از دوش عوام افسارها
جان سپردند ای بسا آزادگان در حبس تار
زیر تیغ ناکسان با رنج و با آزارها
گوسفندانند گویی با خورشهای لذیذ
لیک زیر تیغ تقدیر قضا پروارها
گر نگیری عبرت از تکرار تاریخ ای حکیم
چیست سود از این همه تکرار و این نشخوارها؟
ای خوش آن روزی که بینم جای میدانهای جنگ
رسته گلهای سمن، خروارها خروارها!
مردمان دانا شوند و سایه عدل و امان
گسترد بر کوهها و دشت و دریا بارها
محمد ابراهیم باستانی پاریزی، استاد فقید دانشگاه تهران، با تلخیص
کانال تلگرامیویروگرد، یادگار ماندگار
نشانی:
@virugerd
برای گونگادین بهشت نیست!
به مناسبت شصتمین سالروز مرگ علی میر دریکوندی
محمد گودرزی (ا. فرهیخته)
مردی ژولیده، ژنده¬پوش و تهی¬دست که سال¬های پایانی عمر را در بروجرد و در پناه مرقد امام¬زاده جعفر به سر برد و در 5 آذر 1343 بر اثر سرما فوت کرد. بروجردی¬ها این مرد را که همواره چند کتاب و مجله زیر بغل داشت و تکیه کلامش «یا حضرت عباس» بود، سیدعباس می¬خواندند بی آن که آگاهی دیگری از او داشته باشند. اشخاصی که از نزدیک با او آشنایی داشتند، می¬گفتند که زبان انگلیسی می¬داند و از ذوق ادبی هم بهره¬مند است. از او فراوان شنیده بودند که کتابی به زبان انگلیسی نوشته است و اگر چاپ شود، او را از فقر و بدبختی نجات خواهد داد، سخنی که در زمان حیاتش هرگز جدی گرفته نشد! مرد نگون¬بخت و آواره در اوایل آذر ماه 1343 بر اثر سرما از زندگی فلاکت¬بار و خانه¬به دوشی رها شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. چندی بعد از مرگش چنین معروف شد که نام او علی میردریکوند لرستانی و نویسندة کتاب «برای گونگادین بهشت نیست» بوده است. از محتوای مندرجات روزنامه¬ها که اینک با تیتر «نویسنده گمنام بهشت» جنجالی به راه انداخته بودند برمی¬آمد که این کتاب پس از انتشار مورد توجه محافل ادبی انگلیس قرار گرفته و بر اساس آن فیلم سینمایی هم ساخته شده است. در بروجرد، انجمن ادبی دانشوران به مناسبت اولین سالروز مرگش سوّمین نشریة خود را با عنوان «نویسندة بهشت» در بهمن1344 منتشر ساخت که حاوی سروده¬های اعضای انجمن در باره او بود؛ سروده¬هایی زیبا، دلنشین و رقت¬برانگیزی که چون نوشداروی بعد از مرگ سهراب برای «نویسنده بهشت» سودمندی نداشت!
فیلم مسند پیوست به نویسندگی و کارگردانی سید غلامرضا نعمت¬پور و تهیه¬کنندگی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1392 ساخته و منتشر شده است. این مستند نگاهی محققنانه و جذاب به زندگی علی میر دریکوند لرستانی دارد و نسخه¬های با کیفیت¬تر آن را می¬توانید در پایگاه اینترنتی آپارات ملاحظه بفرمایید.
کانال تلگرامی ویروگرد، یادگار ماندگار
نشانی:
@virugerd
https://s8.uupload.ir/files/raz_764m.jpg
۱۷مهر هشتادمین سالروز آغاز نشر «راز» پایدارترین روزنامه بروجرد و لرستان تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
✍ محمد گودرزی (ا. فرهیخته)
بر مبنای اسناد موجود، عنوان نخستین روزنامه در بروجرد و لرستان از آنِ بیضاء است که قبلاً در این کانال معرفی شده است. بیضاء به روش قدیمی ژلاتینی چاپ میشد و انتشار آن چندان ادامه نیافت. پس از آن، تلاشهای بروجردیها برای نشر روزنامه پایدار ناکام ماند. سرانجام دکتر ابوتراب رازانی توانست با انتشار راز از ۱۷ مهر ۱۳۲۳ این طلسم ۳۵ ساله را بشکند.
راز به عنوان یک روزنامه مسئولیتپذیر در حوزه اخلاق اجتماعی به دنیای مطبوعات گام نهاد، اما به آرامی شکل سیاسی گرفت. حدود نیمی از حیات راز با نخستوزیری احمد قوام همزمان گردید. مدیر راز، دکتر ابوتراب رازانی به قوام و حزبش (حزب دموکرات ایران) پیوست تا با پشتیبانی او، کرسی نمایندگی مردم بروجرد در دوره پانزدهم مجلس شورای ملّی را به دست آورد. از این رو راز چندی مانند ارگان محلی، در خدمت هدفهای حزب دموکراتِ قوام درآمد. همزمانی انتشار راز با انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، فضایی شورانگیز در رقابتهای انتخاباتی ایجاد کرد. برای نخستین بار در تاریخ بروجرد، رقابتهای انتخاباتی به اوراق روزنامه کشیده شد و زمینه برای مشارکت بالای اقشار شهری و تحصیلکرده در انتخابات مجلس فراهم آمد که پدیدهای نوظهور بود. اما حزب دموکرات ایران از دکتر رازانی حمایت نکرد و او از راه یافتن به مجلس باز ماند. از پی این ناکامی سیاسی، روزنامه راز در آستانه چهارمین سال انتشارش تعطیل شد.
دکتر ابوتراب رازانی، از نخستین دانشآموختگان مقطع دکترای ادبیات فارسی در ایران بود. او چند سالی ریاست آموزش و پرورش بروجرد و لرستان را عهده داشت و سپس برای همیشه به تهران منتقل شد. سالها مدیر کل نگارش وزارت آموزش و پرورش بود و همزمان در دانشگاه¬های مختلف تدریس میکرد.
شرح حال دکتر رازانی، روند انتشار راز، ماجراهای جذاب رقابتهای انتخاباتی مجلس پانزدهم و تأثیری که این راز بر روزنامهنگاری در بروجرد داشت، در کتاب «تاریخ تحولات اجتماعی و روزنامهنگاری سیاسی در بروجرد» به تفصیل بررسی شده است.
کانال تلگرامی ویروگرد، یادگار ماندگار
نشانی:
@virugerd
کاسبان منصف!
✍ محمد گودرزی (ا. فرهیخته)
حکایت کاسبان منصف شهر، آنها که روزی حلال را تنها از روزیرسانِ مهربان طلب میکردند، برای نسل امروز بیشتر به افسانه میماند تا واقعیت. حتی اگر حرص و ولع گروه قابل توجهی از کسانی را که به نام «کاسب» در مکاره بازار انتعاش میکنند نادیده بگیریم، تورم افسارگسیخته همراه هزینههای سرسامآوری که به شکلهای مختلف به کاسب جماعت تحمیل میشود، محلی برای خودنمایی واژههایی چون «انصاف» و «قناعت» باقی نگذاشته و دیری است که این دو صفت نیکِ اهل سوق را ظاهراً باید در فراموشخانه اذهانِ پیران شهر سراغ گرفت. یک نمونه شنیدنی از چنین حکایاتی را زندهیاد استاد عبدالمحمد روحبخشان به زیبایی ثبت کرده است:
در مورد قناعت کسبه، نمونهای به خاطرم آمد که نقل آن خالی از لطف نیست. در آن زمان، برخلاف امروز همه چیز بستهبندی شده نبود. مثلاً سَقَطفروش چای را در جعبههای چوبی پنج کیلویی و ده کیلویی از تاجر میخرید و خُرده خُرده میفروخت. سقطفروشی را میشناختم که چای را به همان قیمتی که میخرید به فروش میرساند. روزی در عین نوجوانی از او پرسیدم این چه نوع خرید و فروش است که هیچ سودی روی جنس نمیکشی و آن را به همان قیمتِ خرید میفروشی؟ در جواب گفت: بهای فروش گونی و جعبه چای، بهترین و عادلانهترین سودِ من است، بیشتر از آن را حرام میدانم و لازم ندارم!
هرچند استاد روحبخشان نام آن کاسب منصف را ننوشته، تا همین دو سه دههی اخیر، حکایتهای جالب و عبرتآموزی از کاسبان منصف و قانع بروجردی بر سر زبان اهل بازار جاری بود.
از آن جمله نقل میکنند شاعر نامی بروجردی، میرزا محمد باقر صامت که در گذر حاج ظُهرابی با میرزا محمدحسن حاجب سقطفروشی داشت، بر سر یک کمتوجهی شریک، شراکتش را با او بر هم زد: روزی پسر نوجوانی که ظرف چهار لیتری حلبی به دست گرفته و برای خرید نفت به گذر آمده بود را میرزا حاجب صدا میزند: پسر! مگر برای خرید نفت نیامدهای؟ ظرفت را بیاور تا به تو نفت دهم.
آن زمان، نفت در سقطفروشیها عرضه میشد. شب هنگام صامت، با لحنی آرام ولی جدی به شریک و رفیق قدیمی میگوید که تا کنون ما روزی خود را از خدا طلب میکردیم اما شما امروز مشتری را از میانهی گذر صدا زدی، شاید او قصد داشت از مغازه دیگری خرید کند!
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
نظر آنان که نکردند در این مُشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان
حق عیان است ولی طایفهای بیبصرند
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق
تا دمی چند که ماندهست غنیمت شمرند
گل بی خار میسر نشود در بستان
گل بی خارِ جهان، مردم نیکوسِیَرند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
کانال تلگرامیویروگرد, یادگار ماندگار
نشانی:
@virugerd
پدرم، مرد سنگ و زغال و آهن بود!
گرامیداشت عزیزانی که در سانحه معدن طبس جان باختند.
پدرم را خدا بیامرزد
مردِ سنگ و زغال و آهن بود!
سالهایِ درازِ عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میانِ زغالها در کوه
عصرها روسفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قلّهای فروتن بود
پا به پایِ زغالها میسوخت
سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود
کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکی دوتا که نبود
دردهایش هزار خرمن بود
از دلِ کوههایِ پابرجا
از درونِ مخوفِ تونلها
هفتخوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تَهَمتن بود
پدرم مثلِ واگنی خسته
از سرازیرِ ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود
در هوایِ غریبِ رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران
مردِ آوازهایِ کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد
کارگر بود، اهلِ معدن بود!
کانال تلگرامی ویروگرد، یادگار ماندگار
نشانی:
@virugerd
بروجرد و آغاز جنگ هشت ساله
✍ محمد گودرزی (ا. فرهیخته)
هرچند شهر بروجرد نزدیک به مرز ایران با عراق نبود، از همان ابتدا تحت تأثیر جنگ و مسائل ناشی از آن قرار گرفت. از پی هجوم نیروهای عراقی به شهرهای مرزی خوزستان، ساکنان مناطق مختلف این استان خانه و کاشانه خود را ترک کردند و به ناچار راهی دیگر نقاط امن کشور شدند. متأسفانه گروههایی از اهالی برخی شهرها این آوارگان جنگی را که اینک «جنگزده» خطاب میشدند مورد سرزنش و بعضاً اذیت و آزار قرار دادند و از پناه دادن به آنها در شهرشان خودداری کردند! اما مردم بروجرد با آغوشی باز پذیرای دهها هزار نفر از هموطنان خوزستانی خود شدند. آن دسته از خوزستانیها که در بروجرد قوم و خویشی داشتند، در منزل اقوام خود ساکن شدند و جمع بسیاری در مدارس شهر اسکان یافتند.
در تابستان ۱۳۵۹ و پیش از آن که جنگ ایران و عراق آغاز شود، مسئولان آموزش و پرورش بروجرد به شدت درگیر پاکسازی (شناسایی و اخراج) گروه زیادی از معلمانی بودند که گفته میشد ضد انقلاب هستند و صلاحیت معلمی را ندارند! اخراج شمار زیادی از معلمان و دبیران، بی آن که نیروهای متخصص و مجرب جایگزین آنها شود چنان وضع نابسامانی به وجود آورده بود که در آستانه سال تحصیلی ۱۳۶۰-۱۳۵۹ آموزش و پرورش بروجرد از بازگشایی مدارس بازمانده بود؛ مهر آغاز شده بود اما هیچ دانشآموزی به مدرسه نمیرفت! از این رو شمار زیادی از کلاسهای مدارس، به ویژه مدارسی که در مناطق مرکزی شهر قرار داشتند به مکانی نسبتاً مناسب برای اسکان موقت هموطنان خوزستانی تبدیل شد. اما اسکان به تنهایی کافی نبود؛ شمار زیادی از این جنگزدگان نه تنها خانه، که تمامی اسباب و وسایل زندگی را از دست داده بودند و تقریباً هیچ نداشتند!
با همت برخی مسئولان، ستادی در سالن ورزسی تختی بروجرد تشکیل شد تا عملیات کمک رسانی به جنگزدگان را به شکلی متمرکز دنبال کند. در اوایل سال ۱۳۶۰ و با دستور محمدعلی رجایی، نخستوزیر وقت، این ستاد و دیگر ستادهای همسان در شهرهایی که مانند بروجرد پذیرای مهاجران جنگی شده بودند، به ارگانی رسمی تبدیل شدند و با عنوان بنیاد امور جنگزدگان تحت نظر وزارت کشور قرار گرفتند و رسماً موظف شدند که فعالیتهای کمکرسانی و تأمین نیازهای مادی و معنوی مهاجران جنگ تحمیلی را سامان دهند. نام این بنیاد بعدها به «بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی» تغییر یافت و تا پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ همچنان به انجام وظایف خود مشغول بود: تهیه اسکان، پرداخت مستمری، رسیدگی به امور آموزشی، اشتغالزایی و کاریابی برای مهاجران جنگ تحمیلی اهم این وظایف بود.
در بروجرد ساختمان «انستیتو تکنولوژی شهید اصغر بدیع زادگان» در کوچه انستیتو واقع در خیابان سپاه، محل استقرار بنیاد جنگزدگان بروجرد شد. با کمک این بنیاد، امور مهاجران جنگی ساکن در بروجرد سامان داده شد، رفته رفته به جای مدارسی که امکانات مناسبی برای زندگی نداشتند، محلهای مناسبتری از جمله دو مسافرخانه و شماری خوابگاه برای مهاجران ترتیب داده شد و با پرداخت کمک هزینه اجاره بها، بسیاری از آنها در خانههای استیجاری ساکن شدند ...
اقامت جمع کثیری از هموطنان خوزستانی، به ویژه از دو شهر آبادان و خرمشهر برای مدت زمانی نسبتاً طولانی (نزدیک به یک دهه) در بروجرد امتزاج و اختلاط عمیق و گسترده اجتماعی و فرهنگی را در پی داشت که خود میتواند موضوع تحقیق جامعه شناسانی قرار گیرد.
با پایان یافتن جنگ، گروهی از این عزیزان به موطن اصلی خود در خوزستان بازگشتند و یا به شهرهای دیگر رفتند، اما جمع کثیری از آنها نیز برای همیشه در بروجرد ماندند و بخش جداناپذیری از پیکره مردم این شهر شدند.
کانال تلگرامی ویروگرد، یادگار ماندگار
نشانی:
@virugerd
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago