‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

"به روایت چند جمجمه"

مجموعه ای از شعرهای جدید آفاق شوهانی به تازگی در ۷۵ صفحه به قیمت ۶۵ هزار تومان و شمارگان ۵۰۰ نسخه به همت انتشارات شب چله منتشر شده است شعری از این کتاب را به اتفاق می‌خوانیم:
آیا خودت را در صدای دیگری دیده‌ای؟
دارکوب به زبان مفرغی‌ام طعنه می‌زند
هر چیز از دهان تو نام می‌گیرد
چند درصد در حفره‌های گلو گیر می‌خوانم؟
چند درصد مرده‌ام
زندگی در صدایت جنین یک‌روزه‌ای‌ست
در مردمک‌های حریص‌ام
در صدای تو نام‌ام را دیدم
و دست کشیدم به زن بودنش
معلق‌ام، معلق از لهجه‌ی زخمِ‌زبان‌ها
گفتی: آفاق! راه افتادم از عصب‌ها از خون و دست کشیدم به نام ام
و تو درآمیختی به طعم تازه‌ای
از دهان من

✍#آفاق_شوهانی
مجموعه شعر: #به_روایت_چند_جمجمه
انتشارات: #شب_چله

〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

همیشه از همین روزها که بیاید
می‌روی که این‌گونه اگر که برگردی

قسمتی از شعر #ابوالفضل_پاشا
#وقتی_صدای_تو_واپسین
حضور استاد #ابوالفضل_پاشا و سرکار خانم #آفاق_شوهانی و افتخاری که به غرفه‌ی کوچک ما داده شد.
نشر: #عقربه/ #بیژن_یورد شبستان/راهروی ۷/غرفه ۱۵۲
#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

یکی از شب‌ها گُر می‌گیرم
آتش
تا از بالا
کوچک‌ترین ذره‌ام‌ که هم اندازه‌ شده با خودم
و تا بالاها که بکر مانده از پرنده‌ای، هواپیمایی و ماهواره‌ای که از آن عبور نکرده

یکی از شب‌ها دود می شوم بدون خاکستر که احتمال این‌که اصلن آیا در طی این سال‌ها وجود داشته‌ام ؟

یکی از شب‌ها از دور دست چشمک می‌زنم، گداخته ای که لایه لایه خاکستر می‌شود و
یکی از این یکی‌های محتمل که هر اتفاقی می‌تواند باشد

لازم نیست شبی خاص باشد

همین که هستی لابه لای شعله ها و دودها، گداخته‌ای در وسعت بیکران که به ظاهر از دور دست، بالا را نظاره می‌کند
و یکی از این شب ها
کتاب دردستت ورق می‌زنی
هنوز نفس می‌کشی
و
 هنوز هستی

✍ #علی_نقویان / #هفت_کیلومتر_شعر
سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران / شبستان/راهرو۷/غرفه ۱۵۲
#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ داستان پیوپراک چت اثر آفاق شوهانی توسط نشر شالگردن منتشر شد برای خرید این کتاب از طریق سایت انتشارات شالگردن با آدرس زیر‌ و کتابفروشی‌های سراسر کشور یا غرفه‌ی نشرشالگردن در نمایشگاه کتاب اقدام فرمایید:
Shalgardanpub.com

برای آشنایی با سبک این نوع داستان پیش گفتارکتاب چت را با هم
می خوانیم:

پیشگفتار

کتاب چت یک ژانر (نوع) ادبی جدید در ادبیات داستانی ایران است. عنوانی که می‌توانم برای سبک این کتاب برگزینم داستان‌های پیوسته - پراکنده (به اختصار داستان پیوپراک)‌ است. در این ژانر با یک یا چند هسته‌ی پیوسته‌ی داستانی با موضوعی رئال و واقعی روبه‌رو هستیم که در تمام متن کتاب هر چند صفحه یک بار گنجانده می‌شود. لابه‌لای این صفحه‌ها داستان‌هایی پراکنده وجود دارد که سوررئال، تخیلی و غیرواقعی یا واقعی، گزارشی و خبری‌اند. برای آن‌که کتاب چت به مذاق مخاطب ایرانی خوش بنشیند بریده‌ی گزارش، حوادث و اخبار روز را نیاورده‌ام و داستان‌هایی کوتاه از خودم را جایگزین کرده‌ام که فضا- زمان و ابژه آنها اغلب به هم مرتبط است.

آفاق شوهانی
بهار ۱۴۰۳

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

با توجه به برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب ۱۴۰۳، کلیه دوستانی که اثری مرتبط با ادبیات پیشرو دارند، صرفا تا اتمام نمایشگاه با توضیح مختصری کتاب را معرفی کنند و برای ادمین‌ها ارسال نمایند.

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

شعری از آفاق شوهانی

زنی که منم
صبح خیلی زود
خواب لباس‌هایم را کنار می‌زنم
سیلی به چهره "قول داده‌ام"
سیلی به چهره "هر کجا که باشد"
دستی به سر "بعدن"
دستی به سر "تعویق" می‌کشم
به خودم نزدیک نزدیک‌تر میز را می‌چینم چقدر حفره
و گوش دادن به حرف‌ها
به لکنت‌هایش
زمین خورده سرم
البته برمی‌دارم سر از ناسزای زانویش
با همین زبان چاقوکش
زیر پایش خالی از همین
خالی از لکنت
خالی ازحفره می‌کنم
این ناسزا
"نه سزای چون من خوش الحانیست" خواستنش پیش از چرا به من آبستن بود "پنهان"
با همین زبان ولگرد "پنهان" را روی بنده رخت پهن می‌کنم
حالا ببین چگونه چه شد؟
سوال تو "همین" بود؟

✍شاعر: #آفاق_شوهانی

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿
🌿

هر چه داشتم گرفتی
حتا چشمی که به فردا داشتم
هیچ‌کس به بی‌گناهی خود اعتراف نکرد
وگرنه گناهان‌ام را نیز
به این و آن می‌بخشیدی
دیوان‌گان هم آن‌قدر گناه داشتند
که خود را سزاوار سنگ کودکان بدانند.

یاد نمی‌کنی
از سوگند نیم‌خورده‌ای که به من دادی
و ایمانی که به دست‌های تو آوردم
آن روز که هر بهانه‌ای داشتم، گرفتی
و هیچ فکر نکردی
چقدر می‌تواند نزدیک شود دریا
به مردی که دل‌اش را
مثل بقیه‌ی فرصت‌هایش از دست داده است

برهنه‌تر که بخواهی‌ام
با پلک‌های ریخته به خواب‌ام بیا
که این خسوفِ مانده از دل‌م در بیاید و
برهنه‌تر
تبی می‌شوم
تا تمام‌ام را یک‌جا بگیری

✍شاعــــر: #بهزاد_زرین‌پور

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿🆔 @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿

ساعتِ باران گذشته است
و ساعتِ شکفتنِ زنگ‌هایی که خاموش‌اند
بی‌هوده این پرنده عقربه‌های‌اش را باز می‌کند.

اتاق ابری‌ست و باد می‌آید
من فاصله‌ی تاریکی زنگ‌ها را
اندازه می‌گیرم

سکوت زیاد گود نیست
اما پهنه‌های تنهایی بی‌انتهاست
وقتی هزار بار گِردِ تاریکیِ درها می‌چرخم
با پیچِ محزونِ ساقه‌ها
و اسبانی مرده زیرِ قدم‌های‌ام
که می‌چرخند و نمی‌چرخند
و از زنگوله‌های‌شان صدایی نمی‌آید...

سکوت کِش می‌آید بین این نقطه‌های کور
و منقارِ عقربه‌ها
مثلِ قدم‌ها
از برچیدنِ تاریکی خسته می‌شود.

ساعتِ باران گذشته است
فقط باد می‌آید
اما مگر چه‌قدر به یادِ باد می‌مانیم؟...

✍شاعــر: #نازنین_نظام‌شهیدی

〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿
🌿

همیشه درهای نیمه‌باز به رؤیای یک روزِ بهاری
همیشه درهای باز بسته هدر می‌شوند
و تاریخ در این بار معنای روشنی دارد

در برگِ باغ‌های گشوده به دوردست
در منظرِ عارفی به چله نشسته در قرن‌ها
درهای بسته
همیشه غایب‌اند درها

رؤیای در به دورِ زمان چرخ می‌خورَد
در لحظه‌یی که واژه
معنای در بودن است
و خیالِ در
بر درهای خیالی
می‌چرخد و باز گشوده می‌شود گشوده می‌شوند درها
در خیالی مورب و طولانی
در امتدادِ تاریخ
یا در یک روزِ خاصِ بهاری.

✍شاعــر: #علی‌رضا_بهنام

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿*🆔*** @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿
🌿

سه روز از رفتن‌ات
و عمری بر من گذشت
از رفتن نیامدی
و حتا در این سه سال
یادی از من نکرده‌یی
نام تو را بر دخترم نهادم
تا بیایی
چنان دیر کرده‌یی
که مریم سی‌ ساله‌ست
و سی و سه سال و سه روز از مرگ‌ام می‌گذرد●

✍شاعــــر: #علی_عبدالرضایی

📙از کتاب: #تنها_آدم‌های_آهنی_در_باران_زنگ_می‌زنند

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿🆔 @haftadpoet