‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

"به روایت چند جمجمه"

مجموعه ای از شعرهای جدید آفاق شوهانی به تازگی در ۷۵ صفحه به قیمت ۶۵ هزار تومان و شمارگان ۵۰۰ نسخه به همت انتشارات شب چله منتشر شده است شعری از این کتاب را به اتفاق می‌خوانیم:
آیا خودت را در صدای دیگری دیده‌ای؟
دارکوب به زبان مفرغی‌ام طعنه می‌زند
هر چیز از دهان تو نام می‌گیرد
چند درصد در حفره‌های گلو گیر می‌خوانم؟
چند درصد مرده‌ام
زندگی در صدایت جنین یک‌روزه‌ای‌ست
در مردمک‌های حریص‌ام
در صدای تو نام‌ام را دیدم
و دست کشیدم به زن بودنش
معلق‌ام، معلق از لهجه‌ی زخمِ‌زبان‌ها
گفتی: آفاق! راه افتادم از عصب‌ها از خون و دست کشیدم به نام ام
و تو درآمیختی به طعم تازه‌ای
از دهان من

✍#آفاق_شوهانی
مجموعه شعر: #به_روایت_چند_جمجمه
انتشارات: #شب_چله

〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

همیشه از همین روزها که بیاید
می‌روی که این‌گونه اگر که برگردی

قسمتی از شعر #ابوالفضل_پاشا
#وقتی_صدای_تو_واپسین
حضور استاد #ابوالفضل_پاشا و سرکار خانم #آفاق_شوهانی و افتخاری که به غرفه‌ی کوچک ما داده شد.
نشر: #عقربه/ #بیژن_یورد شبستان/راهروی ۷/غرفه ۱۵۲
#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

با توجه به برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب ۱۴۰۳، کلیه دوستانی که اثری مرتبط با ادبیات پیشرو دارند، صرفا تا اتمام نمایشگاه با توضیح مختصری کتاب را معرفی کنند و برای ادمین‌ها ارسال نمایند.

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿
🌿

هر چه داشتم گرفتی
حتا چشمی که به فردا داشتم
هیچ‌کس به بی‌گناهی خود اعتراف نکرد
وگرنه گناهان‌ام را نیز
به این و آن می‌بخشیدی
دیوان‌گان هم آن‌قدر گناه داشتند
که خود را سزاوار سنگ کودکان بدانند.

یاد نمی‌کنی
از سوگند نیم‌خورده‌ای که به من دادی
و ایمانی که به دست‌های تو آوردم
آن روز که هر بهانه‌ای داشتم، گرفتی
و هیچ فکر نکردی
چقدر می‌تواند نزدیک شود دریا
به مردی که دل‌اش را
مثل بقیه‌ی فرصت‌هایش از دست داده است

برهنه‌تر که بخواهی‌ام
با پلک‌های ریخته به خواب‌ام بیا
که این خسوفِ مانده از دل‌م در بیاید و
برهنه‌تر
تبی می‌شوم
تا تمام‌ام را یک‌جا بگیری

✍شاعــــر: #بهزاد_زرین‌پور

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿🆔 @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿

ساعتِ باران گذشته است
و ساعتِ شکفتنِ زنگ‌هایی که خاموش‌اند
بی‌هوده این پرنده عقربه‌های‌اش را باز می‌کند.

اتاق ابری‌ست و باد می‌آید
من فاصله‌ی تاریکی زنگ‌ها را
اندازه می‌گیرم

سکوت زیاد گود نیست
اما پهنه‌های تنهایی بی‌انتهاست
وقتی هزار بار گِردِ تاریکیِ درها می‌چرخم
با پیچِ محزونِ ساقه‌ها
و اسبانی مرده زیرِ قدم‌های‌ام
که می‌چرخند و نمی‌چرخند
و از زنگوله‌های‌شان صدایی نمی‌آید...

سکوت کِش می‌آید بین این نقطه‌های کور
و منقارِ عقربه‌ها
مثلِ قدم‌ها
از برچیدنِ تاریکی خسته می‌شود.

ساعتِ باران گذشته است
فقط باد می‌آید
اما مگر چه‌قدر به یادِ باد می‌مانیم؟...

✍شاعــر: #نازنین_نظام‌شهیدی

〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿
🌿

همیشه درهای نیمه‌باز به رؤیای یک روزِ بهاری
همیشه درهای باز بسته هدر می‌شوند
و تاریخ در این بار معنای روشنی دارد

در برگِ باغ‌های گشوده به دوردست
در منظرِ عارفی به چله نشسته در قرن‌ها
درهای بسته
همیشه غایب‌اند درها

رؤیای در به دورِ زمان چرخ می‌خورَد
در لحظه‌یی که واژه
معنای در بودن است
و خیالِ در
بر درهای خیالی
می‌چرخد و باز گشوده می‌شود گشوده می‌شوند درها
در خیالی مورب و طولانی
در امتدادِ تاریخ
یا در یک روزِ خاصِ بهاری.

✍شاعــر: #علی‌رضا_بهنام

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿*🆔*** @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿
🌿

سه روز از رفتن‌ات
و عمری بر من گذشت
از رفتن نیامدی
و حتا در این سه سال
یادی از من نکرده‌یی
نام تو را بر دخترم نهادم
تا بیایی
چنان دیر کرده‌یی
که مریم سی‌ ساله‌ست
و سی و سه سال و سه روز از مرگ‌ام می‌گذرد●

✍شاعــــر: #علی_عبدالرضایی

📙از کتاب: #تنها_آدم‌های_آهنی_در_باران_زنگ_می‌زنند

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿🆔 @haftadpoet

‍ چند برف از به ياد نياوردن ِ تو مى‌گذرد؟
كه زخم‌هايم بى‌صداست
نگاه كن!
كمى به دوازده مانده
ولى ديروز زمستان نبود
ديروز، نه پرنده بود و نه زمستان
كه به ياد نياوردن ِ تو را در باد خنديدم
گوش به زمين كه مى‌دهم
هيچ شيهه‌يى نمى‌آيد
وگرنه باد اين‌قَدَر خشك نمى‌گذشت
نگاه ِ مرا گوش كن
كه اسب، زخم مى‌آوَرَد.

✍شاعر: #ابوالفضل_پاشا
از مجموعه شعر: #از_آن_همه_دیروز

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

‍

صورت وارونه است
دست‌ها و گوش‌ها
چگونه ها
و چگونه که آبزیان در تنفس
یک نقطه‌ی کوچک‌ اند

افتاده‌ هر روز طبلی در سرم
رقصی در ساق‌ پاهایم
به گردش در می‌آید

او دور شده از من
  دو کوچه دورتر
و خیابان‌ها باز نشده اند

کنار  پنجره ها به خواب می روم
با فکر موشک هابِل
و تکه‌های دختران کابلی

کهیر می‌زند مغزم
از گلو تا کف پا
یک روز که شنبه نیست
رنج‌ها پایان‌ می‌یابد
ترس‌ها مثل عطر می‌پرد از چشم‌
و بوسه رسمی می شود

این توده‌ های منسجم از بغض
این توالی صورتک‌ها
خاطره‌ بازی می شود
ماهی‌های کفِ چاه
گیلاس‌ها
کودکی‌هایم را می گویم

این بادبادکی که به شاخه‌ها گیر کرده
گره خورده به طلوع صبحی که از دوستانم
جا مانده ام

به باله فکر می‌کنم
به تکه‌های کمر دختری در رقص
که متلاشی  شده
و ماشین هم‌سایه که خرج می‌تراشد برایش

رها شده‌ام در باد
و خاک‌ مرا به سرزمینی دور برده است
به بال آبیِ  آن سنجاقک
که این بهار خواب مانده است .

✍ #رویا_الفتی

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿‌|🆔 @haftadpoet

‍ ‍ 〇🌿
🌿

رنگ‌ها را خط می‌زند
زن‌های تنها
شالِ مشکی می‌پوشند
و به تارهای سفیدِ موهای‌شان فکر نمی‌کنند
به رنگِ پریده‌یی از گونه‌ها‌ی‌شان

تنهایی همه‌ی درها را می‌بندد
حتا
درِ شیشه‌های عطر
رژِ لب‌ها و لاک‌ها

ببین حتا باد هم
فقط روسریِ زنانِ تنها را
از سرشان بر‌می‌دارد.

✍شاعر: #فلورا_تاجیکی

#کانال_شعر_هفتاد
〇🌿🆔 @haftadpoet‌