𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
🌿 موسیقی بیکلام Pool of Tranquility اثری از Kevin Kendle 🌿
از دست دادن
یکی از جنبه های اساسی دوست داشتن، تمایل یکی شدن کامل با دیگری است. طبیعی است که ما بایستی خواهان آن باشیم که بخش مهم و لازم آن هایی شویم که دوستشان داریم. اگر بتوانیم ذهن جسم و روحشان را بشناسیم، مطمئن هستیم که می توانیم آنان را خوشبخت کنیم.
هنگامی که با کسی تا آن حد نزدیک می شویم که خودمان را گم می کنیم، خطری ذاتی وجود دارد و آن این که ما خود از آن که دوستش داریم کم تر می شویم. برای آن که شخصیت مان کاملاً در دیگری محو گردد بایستی گذشته و آن چه را اکنون کتمان کنیم در یک رابطه عاشقانه، وقتی که با هم هستیم، اگر بتوانیم درعین حال افراد جدا از هم باقی بمانیم رشد بیش تری خواهیم داشت. با احترام نسبت به یکدیگر اتحاد جدیدی از دو نفر به وجود می آید که هیچ یک از آن ها نیست، ولی بخشی از هر کدام به شمار می آید.
روابط جدید همیشه شکننده است و به نظر می رسد آن هایی هم که باقی می ماند با مسن شدن پایان می یابد. فرقی که وجود دارد این است که دو نفر شخصیت فردی خود را حفظ کرده، ولی مشتاق بوده اند که یگانگی خود را به صورت شکل گیری عشقشان نشان دهند.
در هر رابطه جدیدی لازم می شود چیزی از خودمان را رها سازیم، اما عاقلانه این است که همیشه احتیاط کنیم تا در این جریان تمامی وجود خود را از دست ندهیم.
لئوبوسکالیا
بیا دریا شویم
ص 197 و 198
🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستانقسمت قبلی
(2084) معصیت و رزیده ام هفتاد سال
باز نگـــــرفتی ز مـــــن روزی نــــوال
من در طی هفتاد سال، در راه گناه و معصیت کوشیدم، ولی با این حال تو حتی یک روز هم عطایت را از من باز نگرفتی.
(2085) نیست کسب، امروز مهمان توام
چــــنگ، بــــهر تـــو زنـــم، آن تـــوام
امروز هیچ کاسبی نکرده ام و مهمان تو هستم. پس چنگ را امروز برای تو مینوازم زیرا بنده و مملوک تو هستم.
(2086) چنگ را برداشت و شد الله جُو
ســـــویِ گـــــورستانِ يَـــــثْرِب آه گو
چنگ را به دست گرفت و خدا را طلب میکرد و به سوی گورستان يَثْرِب (نام پیشین شهر مدینه منوره) ره می سپرد و آه میکشید.
(2087) گفت: خواهم از حق ابریشم بها
کو به نـــــیکویی پـــــذیرد قـــــلب ها
با خود گفت: از حق تعالی، دستمزد نوازندگی ام را میخواهم، زیرا خداوند از کمال لطفش با آن نیکویی و احسانی که در حق بندگان دارد، حاجت قلب ها را روا میکند.
(2088) چنگ زد بسیار و گریان سر نهاد
چنگ، بـــــالین کرد و بر گـــــوری فتاد
در گورستان، بسیار چنگ نواخت، و در حالی که گریه میکرد چنگ را بالین خود کرد و روی گوری افتاد.
(2089) خواب بُردش، مرغِ جانش از حبس رَست
چـــــنگ و چـــــنگی را رهـــــا کرد و بجَست
پیر چنگی خوابش بُرد و مرغ روحش از زندان تن رها شد و چنگ و نوازندگی را رها نمود و از قفس عالم خاک خلاصی یافت.
(2090) گشت آزاد از تن و رنجِ جهان
در جـــــهانِ ســـــاده و صحرایِ جان
او از بندتن و رنج جهان آزاد شد و به سوی جهانی ساده و شفّاف و عاری از کدورت و تیرگی مادّیت رهسپار صحرای جان شد. یعنی بر اثر انکسار قلبی که پیدا کرد جذبه الهی او را در ربود.
(2091) جانِ او آنجا سرایان ماجرا
کـــــاندر ینجا گر بـــــماندندی مرا
جان آن نوازنده در صحرای جان نیز ماجراهایی با خود زمزمه می کرد و میگفت: ای کاش در اینجا و در همین مرتبۀ تجریدی مرا نگه می داشتند و همینجا می ماندم.
(2092) خوش بُدی جانم درین باغ و بهار
مستِ این صـــــحرا و غـــــیبی لاله زار
در این بوستان و بهار معنوی، جانم خوش و شادمان بود و مست و مدهوش آن صحرا و گلزار غیبی بود.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿 موسیقی بیکلام Windrider اثری از Karunesh 🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستانقسمت قبلی
(2030) گفت پیغمبر: چه می جُویی شتاب؟
گفت: بـــــاران آمد امـــــروز از سَـــــحاب
پیامبر (ص) فرمود: با این شتاب دنبال چه هستی؟ عایشه گفت: امروز هوا ابری بود و باران بارید.
(2031) جامه هایت می بجویم در طلب
تَر نـــــمی بینم ز بـــــاران، ای عَجَب!
عایشه گفت: در جستجوی لباسهایت هستم. میخواهم ببینم آیا از آن باران، خیس شده است یا نه؟ ولی شگفتا که با وجود بارندگی، لباسهایت را خیس نمی بینم؟
(2032) گفت: چه بر سَر فکندی از اِزار؟
گفت: کـــــردم آن رِدایِ تـــــو خِـــــمار
پیامبر (ص) به عایشه فرمود: چه پوششی بر سرت افکندی؟ عایشه گفت آن ردای تو را.
(2033) گفت: بهرِ آن نمود، ای پاک جَیب
چشمِ پاکت را خـــــدا، بـــــارانِ غَیب
پیامبر (ص) فرمود: ای عایشه پاکدامن به همان جهت خدای تعالی بر چشم پاکت باران عالم غیب را نمایان ساخت.
(2034) نیست آن باران ازین ابرِ شما
هست ابـــــری دیگر و دیگر سَـــــما
آن بارانی که دیدی از ابر این آسمان نبود بلکه از ابر دیگر و از آسمان دیگر بود.
تفسیر بیت حکیم
(2035) غیب را ابری و آبی دیگرست
آســـــمان و آفـــــتابیِ، دیگـــــرست
ابر و آب و آسمان و آفتاب جهانِ غیب، مانند ابر و آب و آسمان و آفتاب این جهان نیست، بلکه از نوع دیگر است.
(2036) نآید آن الّا که بر خاصان پدید
باقـــــيان في لَبْس مِنْ خَـــــلْقٍ جَديد
جهان غيب، تنها برای خواص حق، ظاهر و نمایان است، و سایر مردم از این خلق جدید بی خبر و ناکامند.
(2037) هست باران، از بیِ پَروَردگی
هست بـــــاران، از پی پـــــژمردگی
باران ها در جهان، بر دو نوع است: یک نوع باران، حیات بخش است و موجب رشد و نمو موجودات می شود. و نوع دیگر، بارانی است که موجودات را پژمرده و افسرده می سازد.
(2038) نفعِ بارانِ بهاران، بوالعَجَب
بـــــاغ را بـــــارانِ پاییزی چو تب
باران های بهاری، سودمندی های شگفت انگیزی دارد. اما باران های پاییزی، باغ را مانند تب، می سوزاند و افسرده می سازد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿 موسیقی بیکلام Mystic Isle اثری از Terry Oldfield 🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستانقسمت قبلی
(1967) اُشترا، تنگِ گُلی بر پشتِ توست
کز نسیم اش در تو صد گُـــــلزار رُست
ای شتر، بار گُلی بر پشت تو قرار دارد که از عطر و نسیم آن، در تو صد گلزار رسته و روییده است.
(1968) ميلِ تو، سوی مُغیلان است و ریگ
تا چه گُـــــل چینی ز خـــــارِ مُرده ریگ؟؟
ولی گرایش تو به سوی خار و ریگ است، یعنی تو به سمت امور نفسانی گرایش داری شگفتا که میخواهی از خار پست و بی ارزش مادّی، گل های معنوی بچینی. یعنی با نفسانیات نمی شود صفای قلب یافت.
(1969) ای بگشته زین طلب از کو به کو
چـــــند گـــــویی کین گـلستان کو و کو؟
ای کسی که در طلب راه حق، کوی به کوی گشته و سعی نموده ای، تا کی خواهی گفت: این گلستان معنوی کو و کجاست.
(1970) پیش از آن کین خارِ پا بیرون کُنی
چشم تاریـــــک است، جولان چون کنی؟
تا وقتی که خار نفسانی را از پای جانت بیرون نکشیده ای، چشم دلت همچنان تیره و بی فروغ است. چرا گام در راه سلوک نهاده ای؟
(1971) آدمی کو مینگنجد در جهان
در سر خـــــاری هـــــمی گردد نهان
انسانی که در جهان نمی گنجد، یعنی حقیقت او برتر و بزرگتر از همه دنیاست. با این حال، عجب است که آدمی به خاطر سَرِخاری نهان می گردد. یعنی خاری بی ارزش که همانا لذت جسمانی و عیش نفسانی است، حقیقت و «من» او را به خود مشغول داشته رسوایش
کرده است.
(1972) مصطفی آمد که سازه همدمی
كَـــــلِّميني يـــــا حُـــــمَيْراً كَـــــلِّمى
حضرت محمد مصطفی (ص) که نمونه اعلای انسان کامل است و در گیتی نمی گنجد، خواست که در این عالم بشری، همدمی داشته باشد. پس روی به عایشه کرد و گفت: ای حمیرا با من حرف بزن.
(1973) ای حُمَیرا آتش اندر نِه تو نعل
تا ز نـــــعلِ تو شـــــود این کوه، لعل
ای عایشه، نعل را در آتش بنه و بگداز تا از نعل تو، این کوه، به لعل بدل گردد.
(1974) اين حميرا لفظِ تأنيث است و جان
نــــامِ تــــأنیشش نــــهند ایــــن تــــازیان
اسم حمیرا که مصغر «حَمْراء» است کلمه ای مؤنث است، چنانکه لفظ جان نیز در میان تازیان به صورت مؤنث (نفس یا روح) استعمال میشود.
(1975) لیک، از تأنيث جان را باک نیست
روح را با مـــــرد و زن، اِشـــــراک نیست
لیکن روح از اینکه به صورت مؤنث ذکر میشود، باکی ندارد، زیرا روح، سنخیتی با مرد و زن بودن ندارد. یعنی روح انسانی عالی تر از این است که مؤنث و یا مذکر باشد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
بسیار خوب است که همه در این دنیا همان گونه باشند که هستند. از کل جمعیت جهان، هر انسانی را که در نظر بگیریم، بی نظیر و یگانه است! و هیچ فرد دیگری شبیه به او روی این ســـــــیاره وجود ندارد و هرگز هم مثل او وجود نخواهد داشت. او قطعاً بی نظیر و یگانه است.
اگر به این مسئله توجه کنید که فقط یک انسـان مانند او وجود دارد، که او چنین جوهره ارزشمندی دارد، آنوقت از خودتان می پرسید که چگونه او میتواند شما را بیازارد؟ هیچ انسانی شبیه به او نیست و این معجزه اسـت که شما چنین فرد بینظیر و یگانه ای را می شناسید.
اگر این مسئله را مشاهده کنید، آزردن دیگر جایی در زندگی شما نخواهد داشـت. فقط اگر توان دیدن زندگی را نداشته باشید، آزرده می شوید. اگر چشمانتان را باز و به زندگی نگاه کنید، چگونه کسی میتواند شما را بیازارد؟ تنها راه تبدیل شدن شما به انسانی دوست داشتنی و پراحساس مشاهده این است که همه چیز در کل آفرینش بی نظیر و یگانه است.
سادگورو
از اجبار به آگاهی
ص 54 و 55
خدمت همراهان محترم کانال (عرفان و خودشناسی)
در صورتی که همراهان عزیز تمایل دارند می توانند جهت حمایت از کانال ماهانه در حد توان خود از کانال حمایت مالی بکنند (قانون جبران) تا کانال به مسیر خود ادامه دهد (کانال ما هیچ تبلیغاتی ندارد)
حدود 70 درصد از هزینه ها برای خود شما خرج می شود از جمله (خرید کتاب، تولید محتوا، تبلیغات، خرید اشتراک) در صورت واریز به ادمین کانال اطلاع بدید
پرداخت از طریق کارت
6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات
پیشاپیش از حمایت و مهر شما سپاسگزارم
همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان بازرگان که طوطی، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارتقسمت قبلی
(1905) بشنو این پند از حکیمِ غزنوی
تـــــا بـــــیابی در تـــــن کـــــهنه نوی
از حضرت حکیم سنایی غزنوی این پند را بشنو و طبق آن، کار کن تا در تن کهنه ات، تازگی بیایی و قلب پژمرده ات را با این سخنانِ حیات بخش، زنده و تازه نگه داری.
(1906) ناز را رویی بباید همچو وَرد
چون نداری، گِرِد بـــــدخویی مگرد
برای ناز کردن باید رخساره ای زیبا و لطیف همچون گل داشت. اگر رخساره زیبایی چون گل نداری بیهوده ناز مکن.
(1907) زشت باشد رویِ نازیبا و ناز
سخت باشد چـــــشمِ نـــــابینا و درد
زیرا رخساری که زیبا نباشد، نازش هم زشت است، و نابینایی و درد، خیلی دشوار است.
(1908) پیشِ یوسف، نازش و خوبی مکن
جـــــز نـــــیاز و آهِ یـــــعقوبی مکن
در برابر یوسف، اظهار ناز و زیبایی مکن، بلکه فقط باید اظهار نیاز کنی و یعقوب وار آه برکشی.
(1909) معنیِ میردن ز طوطی، بُد نیاز
در نـــــیاز و فقر، خـــــود را مُرده ساز
معنای مُردن طوطی احساس فقر و نیاز بود. پس تو هم در عین نیاز و فقر، خود را مُرده گردان. یعنی به مرتبۀ فقر عارفانه برس و منزل خودبینی را ترک کن.
(1910) تا دَمِ عیسی تو را زنده کند
همچو خویشت خوب و فرخنده کند
اگر به چنین مرگی برسی، دم مسیحایی، تو را زنده میگرداند، و آن دمِ عیسوی، تو را مانند خودش خوب و فرخنده می سازد.
(1911) از بهاران کی شود سرسبز سنگ؟
خاک شو، تا گُل برویی رنـــــگ، رنـــــگ
با فرا رسیدن بهار، کی سنگ ها سرسبز می شوند؟ پس خاک شو تا همچون گل های رنگارنگ، رُویش نمایی و سر از خاک طبیعت غریزی برون آری.
(1912) سال ها تو سنگ بودی دل خراش
آزمـــــون را، یک زمـــــانی خـــــاک باش
تو سال ها سنگِ ستبری بودی که دل را می آزردی، اینک مدتی هم خاک شو و خاصیت این خاکساری را امتحان کن و ببین که بر اثر خاک شدن و متواضع گشتن چه معارفی در دلت نمایان می شود.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago