عرفان و خودشناسی

Description
Admin

@hossein_mysticosm
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 days, 2 hours ago

1 week, 5 days ago

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشتقسمت قبلی
(2388) مردِ سُغلی، دشمنِ بالا بُوَد
مــــشتریِ هر مــــکان، پیدا بُوَد

آن کسی که در مرتبه فرودین و پست جای دارد، دشمن آن کسی است که در مرتبه بالا جای گرفته، پس هر مکان برای خود مشتری و خواهان ویژه ای دارد.

(2389) ای سَتیره، هیچ تو برخاستی؟
خـــــویشتن را بهرِ کـــــور آراستی؟

مثلاً ای زن پوشیده و پاکدامن، آیا هیچ شده است که تو خود را برای یک کور، آرایش کرده باشی؟

(2390) گر جهان را پُر دُرِ مکنون کنم
روزیِ تو چـــــون نباشد، چون کنم؟

ای زن، اگر فرضاً جهان را آکنده از گوهر و مروارید نفیس کنم، وقتی تو نمی توانی از آنها بهره ببری، تقصیر من چیست و من چه کنم؟

(2391) ترک جنگ و رَه زنی ای زن بگو
ور نـــــمی گویی، به تـــــرکِ من بگو

ای زن، راهزنی و ستیزگری را رها کن و اگر ستیز و راهزنی را ترک نمیگویی مرا ترک کن.

(2392) مر مرا چه جایِ جنگِ نیک و بد؟
کــــین دلــــم از صلح ها هــــم می رمد

من که حتّی از صلح هم بیزارم، جنگ من برای نیک و بد مفهومی ندارد. یعنی دل من از همه تعلقات دنیوی آزاد است، حتی به چیزهای خوب دنیا هم دلبستگی ندارم تا چه رسد به چیزهای بد آن.

(2393) گَر خَمُش کردی و، گر نی آن کنم
که: همین دَم، ترکِ خـــــان و مـــــان کنم

اگر خاموش شدی و سکوت اختیار کردی، بسیار خوب و پسندیده است. ولی اگر چنین نکنی آن کاری که خیالش را دارم میکنم و همین الآن خانه و کاشانه را ترک می گویم.

مراعات کردن زن، شوهر را و استغفار نمودن از گفته خویش

(2394) زن چو دید او را که تند و تَوسَن است
گشت گـــــریان، گـــــریه خـــــود، دامِ زن است

زن اعرابی وقتی دید که همسرش خشمگین و سرکش شده، شروع به گریستن کرد، زیرا گریه، دام زنان است، یعنی هرگاه بخواهند شوهرانشان را موافق مقصود خود کنند، به گریه می پردازند.

(2395) گفت: از تو کی چنین پنداشتم؟
از تو مـــــن اومـــــیدِ دیـــــگر داشتم

زن به شوهرش :گفت من از تو کی چنین انتظاری داشتم؟ بلکه از تو امید دیگری داشتم. یعنی امیدوار بودم که با من از در موافقت و سازش درآیی

(2396) زن درآمد از طریقِ نیستی
گفت: من خـــــاکِ شما ام نَی سَتی

زن از راه نرمی و ملاطفت درآمد و گفت: من خاک پای شمایم. نه یک بانو و خاتون معظّم.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

1 week, 6 days ago

🌿 موسیقی بیکلام Sugar Coated Love اثری از Omar Akram 🌿

1 week, 6 days ago

سکوت و موانع سکوت یادگیری، ادراک و دریافت به معنای اصیل، بکر و عمیق در کیفیت سکوت و غیبت اندیشه قابل تحقق است! در سکوت و غیبت اندیشه، ذهن از انبار دانش ها و دانسته های کهنه، دست دوم و عاریه تغذیه نمی کند. از آن جا که ذهن ماهیتاً وسیله دریافت و یادگیری است،…

2 weeks, 5 days ago

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشتقسمت قبلی
(2334) گر نبودی دامِ او افسونِ مار
کی فــــسونِ مــــار را گشتی شکار؟

اگر افسون مار برای آن افسونگر، دام و بند نبود، کی افسونگر، شکار و گرفتار افسون مار می شد و آن مار چگونه میتوانست او را به خودش مشغول سازد؟

(2335) مردِ افسونگر، ز حرص و کسب و کار
در نـــــیابد آن زمـــــان، افـــــسونِ مـــــار

مرد افسونگر (مارگیر) از شدّت آزمندی و کار و کسب، آن موقع، افسون مار را بر خودش نمی فهمد.

(2336) مار گوید: ای فسونگر هین و هین
آنِ خـــــود دیـــــدی؟ فـــــسونِ من ببين

مار میگوید: ای افسونگر، بدان و آگاه باش که نتیجه افسون خود را دیدی، اینک افسون مرا نیز ببین.
(2337) تو به نامِ حق، فریبی مر مرا
تا کُنی رُســـــوایِ شـــــور و شر مرا

تو با نام و عنوان شریف حق تعالی مرا فریب میدهی تا مرا رسوای شور و شرکنی، یعنی خلاصه مرا وسیله ای میسازی برای جلب دیگر ساده لوحان. پس من در واقع به خاطر حق و حقیقت مطیع تو شدم نه به خاطر خودِ تو.

(2338) نامِ حقّم بست، نَی آن رایِ تو
نامِ حـــــق را دام کـــــردی، وای تو

ای پیر ریاکار و ای قطب دغلکار، بدان که تنها این نام شریف حق تعالی است که مرا تسلیم و منقاد تو کرده نه رأی تو، زیرا تو زبون تر از این هستی که من تسلیم تو باشم. تو نام شریف حق را وسیله ای کردی برای شکار کردن من پس وای بر احوال تو که حق را وسیله رسیدن به باطل میکنی.

(2339) نامِ حق بستانَد از تو دادِ من
من به نامِ حـــــق سپردم جان و تن

نام شریف حق تعالی، دادِ مرا از تو می گیرد، که من جان و کالبدم را به نام شریف حق، تسلیم تو کرده ام.

(2340) یا به زخمِ من رگِ جانت بُرَد
یا تو را چــــون من به زنـــدانی بَرَد

یا با زخم من، رگ عمرت را می بُرد یا آنکه همانند من به زندانت گرفتار می سازد.

(2341) زن ازین گونه خشن گفتارها
خواند بر شُـــــویِ جوان، طومارها

زن اعرابی به درازیِ طومارها از این سخنان خشن و ناهموار برای همسر خود خواند، خلاصه حرف های درشت و ناگواری بدو زد.

نصیحت کردنِ مرد، مرزن را که در فقیران به خواری منگر
و در کارِ حق به گمان کمال نگر و طعنه مزن بر فقر و در
فقیران به خیال و گمانِ بینوایی خویشتن

(2342) گفت: ای زن، تو زنی یا بوالْحَزَن؟
فقر، فـــــخرست و مـــــرا بر ســـــر مزن

آن مرد، خطاب به همسرش گفت: ای زن، تو واقعاً زنی یا مایه اندوه و غم؟ فقر برای من، فخر و مایه مباهات است و این قدر سرزنشم مکن.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

2 weeks, 5 days ago

زیبایی در آغوش گرفتن حقیقت ژرف این است که شما مجبور نیستید زندگی تان را تغییر دهید، بلکه فقط روش زندگی کردن خود را تغییر می دهید. منظورم کاری که انجام میدهید، نیست. این که آن کار را با چه مقدار از وجودتان انجام می دهید، مهم است. اجازه دهید نمونه ای ساده را بررسی کنیم. شما هزاران بار در بیرون قدم زده اید، اما چند بار به راستی از آن لذت برده اید؟ شخصی را بر تخت بیمارستان مجسم کنید که به او گفته اند فقط یک هفته دیگر از عمرش باقی مانده است. او به دکتر نگاه میکند و می پرسد: «می توانم بروم بیرون و راه بروم؟ میتوانم یک بار دیگر به آسمان نگاه کنم؟» اگر بیرون بارندگی باشد، او می خواهد فقط یک بار دیگر باران را حس کند. برای بیمار در حال مرگ، این با ارزش ترین کار است‌. در حالی که شما نمیخواهید باران را حس کنید، شما می دوید و خودتان را می پوشانید.
چه چیزی نمی گذارد زندگی کنیم؟ چه چیزی درون ماست که چنان می ترسد که نمی گذارد از زندگی لذت ببریم؟ این بخش از ما چنان سرگرم تلاش برای درست پیش رفتن اوضاع است که نمیتوانیم به سادگی اینجا باشیم و زندگی کنیم.
در همۀ این مدت، مرگ متوجه ماست. آیا نمی خواهید تا پیش از آمدن مرگ، زندگی کنید؟ احتمالاً هشداری در این مورد نخواهید گرفت. به تعداد اندکی از آدم ها گفته می شود که چه هنگام خواهند مرد. تقریباً همه یک نفس می کشند و دیگر نمی دانند که نفس بعدی را نکشیده اند.

مایکل ای سینگر
رها از بند
ص 215 و 216

2 weeks, 6 days ago

🌿 موسیقی بیکلام Melting Snow اثری از Kevin Kendle 🌿

3 weeks, 5 days ago

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشتقسمت قبلی (2271) ظاهرِ ما چون درونِ مُدّعى
در دلـــــش ظُلمت، زبانش شَعشَعی

ظاهر ما همانند سیرت و قلب مدعیان است، یعنی مانند قلب مدعی ژاژخا، تاریک است ولی زبانش نورانی و مشعشع است. یعنی کلمات و الفاظ پُر رونق بر زبان می آورد، اما دلی سیاه دارد.

(2272) از خدا بویی نه او را، نَی اثر
دعوی اش افزون ز شیث و بوالبَشَر

این مدعی دروغین ارشاد، از خدا رنگ و بویی ندارد، ولی با اینحال در ادعا از حضرت شیث پیامبر و آدم ابوالبشر نیز فراتر رفته و خود را بالاتر از آنها می داند.

(2273) دیو ننموده وَرا هم نقشِ خویش
او هـــــمی گوید: ز اَبـــــدالیم و بیش

در حالی که شیطان، او را لایق این ندانسته که خود را به او نشان دهد. یعنی حتی دیو و اهریمن نیز تنگ دارند از اینکه او را همراز و همراه خود کنند، ولی او مدعی است که مقامش از اولیاء الله و ابدال نیز بالاتر است.

(2274) حرف درویشان بدزدیده بسی
تا گمان آید که هست او خود کسی

این مرشد دروغین، سخنان و کلمات مخصوص اولیاء الله و درویشان بی خویش را که براستی مرتبه فقر و حقیقت را دریافته اند می دزدد، تا مردم گمان کنند که او حقیقتاً مقامی در عرفان دارد.

(2275) خُرده گیرد در سخن بر بایزید
نـــــنگ دارد از وجـــــودِ او یـــــزید

در مقام حرف و سخن حتی به مقام والای بایزید هم ایراد وارد میکند، در حالی که يزيد بن معاویه با آن همه دنائتِ روح از باطن تیره و پلید او ننگ دارد و از او بیزاری می جوید.

(2276) بی نوا از نان و خوانِ آسمان
پیشِ او ننداخت حق، یک استخوان

این مدعی نادرست که این همه دم از مقامات عرفانی میزند، هیچ نصیب و حصه ای از معانی غیبی و حقایق آسمانی ندارد. به طوری که حق تعالی او را به اندازه سنگ درگاهش نیز به رسمیت نشناخته که پاره استخوانی جلویش بیندازد.

(2277) او ندا کرده که خوان، بنهاده ام
نـــــایبِ حـــــقم، خـــــلیفه زاده ام

با اینحال این مرشد شیاد، فریاد میزند که من سفره گسترده ای از معارف و ارزاق معنوی گسترده ام، زیرا منم نایب حق و منم فرزند خلیفه الله که حضرت آدم ابوالبشر و انسان کامل باشد.

(2278) اَلصَّلا، ساده دلانِ پیچ پیچ
تا خورید از خوانِ جُودم سیر، هیچ

ای ساده دلان راه به جایی نبرده، بیایید تا از سفرۀ جود و کرم من، «هیچ» را بخورید‌.

(2279) سال ها بر وعده فردا کسان
گِرد آن در گـــــشته فـــــردا نارَسان

سالیانی بس طولانی، مردم بر وعده فردای او گرد خانه اش میگردند، ولی آن فردا هرگز نخواهد رسید.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

3 weeks, 6 days ago

🌿 موسیقی بیکلام The Wanderer اثری از Karunesh 🌿

3 weeks, 6 days ago
**زندگی کردن مثل یک نظاره گر**

زندگی کردن مثل یک نظاره گر

بعد از اینکه ما به حقیقت کارما پی می بریم چالش بعدی ما نظاره کردن دنیا، به عنوان یک نمایش کیهانی است. زمین، یک صحنه نمایش بزرگ است. همه ما بازیگرانی هستیم که می آییم، نقش خودمان را بازی می کنیم و می رویم. این نمایش، تولیدکننده و کارگردان دارد. او داستان را، همان طور که لحظه به لحظه آشکار می شود، کنترل می کند. ما هیچ حقی نداریم که از این قدرت سوال کنیم. در واقع، آفریدگار، نقشِ ما را روی زمین تعیین کرده است. ما انتخاب نکرده ایم که کجا، کِی و چگونه به دنیا بیاییم.
متأسفانه، ما فکر می کنیم این دنیا واقعی است اما در حقیقت، یک نمایشِ عظیم است. چون ما آن را واقعی در نظر میگیریم و چون فکر می کنیم که این جسم من و این ذهنِ من است، یک نَفسِ تخیلی «من» خلق می کنیم. این «من» کارهای زیادی انجام می دهد و کارما می سازد - هم خوب هم بد - اما از روی جهل انجام شده است. «من» باید از طریق روش های مختلف ادراک بفهمد که از من نوعی انرژی زندگی است - نه جسم است و نه ذهن. پس، این ها هم کارمای من نیستند، کارمای جسم یا ذهنی هستند که من بودگی نیست.
پس، چالش ما این است که از نمایش لذت ببریم. من باید نمایش را نظاره کند و مثل اسیری که در مجموعِ ذهن و جسم گیر افتاده زندگی نکند. البته ما باید تا زمانی که تولیدکننده به کارگردان ما را از صحنه ای که زمین نامیده می شود خارج می کند، زندگی کنیم. ولی قطعا کارماها به ما تعلق ندارند. ادراک، این موهبتِ درک کردن را به ما بخشیده است.
ما باید نمایش را تماشا کنیم. هر چیزی که روی صحنه ی زمین رخ میدهد خوب یا بد نیست. همه چیز بی نقص و کامل است. آفریدگار، چنین نمایشِ کیهانیِ بی نظیری را با میلیاردها انسان، به همراه تریلیون ها مخلوق دیگر، خلق کرده است. عجیب نمایشی است!
ما نه تنها باید از نمایش لذت ببریم، بلکه باید با این آگاهی که - ما جسم و ذهن نیستیم - زندگی کنیم. ما بازیگر نیستیم. ما فقط ابزارهایی هستیم که خداوند نمایش را از طريق ما به تصویر می کشد. ما نباید به صحنه نمایش یا دیگر بازیگران روی صحنه دل بسته شویم. هدف ما، این است که از این توهم رها شویم و وقتی که زندگی مان پایان می یابد، با آفریدگار یکی شویم. اگر ما خیلی احمقانه این طور فکر کنیم که من شخصی هستم به اسم جیمز، این خانه من و این خانواده من است، ثروت زیادی دارم و یک کسب و کار بزرگ را مدیریت می کنم، در دام «ساخت کارما» گیر می افتیم.

آتمان این راوی
قانون کارما
ص 107 و 108

@Khodshenasivo
🆑 کانال عرفان و خودشناسی

1 month ago

🌿 موسیقی بیکلام Birth Of An Iceberg اثری از Dan Gibson's Solitudes 🌿

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 days, 2 hours ago