گوشه هایی از تاریخ

Description
تماس با مدیر و نویسنده کانال جهت ارتباط و ارایه نکته نظر
۰۹۱۵۵۵۷۲۶۴۶
@Mazinanikazem
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months ago

4 months, 3 weeks ago

شبی یک سرگذشت :امشب
ابومسلم خراسانی سرداراستقلال ق ۲
ابومسلم پس ازپیروزی وشکست نصربن سیار حاکم اموی سپاهیانی به تعقیب اوفرستاد ، نصر درطوس موضع گرفته مجدد ازسپاهیان ابومسلم شکست خورد وپسرش کشته واموالشان بغارت رفت انگاه نصربن سیار به نیشابود سپس به قومس و ری عقب نشینی کرد در شهر ری نیروی کمکی از مروان دریافت کرد ولی کاری ازپیش نبرد لذا بسمت همدان عقب نشست ، اما چون در ری مريض شده بود درساوه درسن ۸۵ سالگی چشم ازجهان فروبست سپاهیانش در حال عقب نشینی بسوی نهاوند بودند که با سپاهیان خراسانی بفرماندهی حسین بن قحطبه روبرو و به محاطره درآمدند از طرف دیگر قحطبه اصفهان را تصرف کرده به کمک پسرش شهر نهاوند را تصرف کردند ، این هم از شگفتی‌های تاریخ است که در یک قرن‌ قبل اعراب باشکست نیروهای ساسانی درجنگ نهاوند به پیروزی کامل وفتح الفتوهی رسیدند اینک ایرانیان در همین منطقه کمر سپاهیان عرب راشکستند ، حال این خراسانیان بودند که قدم به قدم بدنبال اعراب شکست خورده بودند اینک نوبت حلوان شده بود که بدست خازم بن خزیمه دیگر سردار ابومسلم فتح شد ، قحطبه سردار سیاه جامگان از فرات عبور کرده پس از برخورد با ابن هبیره پیروز شد اما خودش به شکل مرموزی ناپدید گشت ولی سپاهیانش به فرماندهی پسرش حسین بن قحطبه کوفه را به تصرف درآوردند ، درهمین زمان ابراهیم امام در شام شناسایی ، دستگیر و کشته شد و سیاه جامگان ابوالعباس عبدالله برادر ابراهیم امام (سفاح )را به خلافت نشاندند (۱۳۲هجری)

مطلب باذکر ماخذ ادامه دارد
کاظم مزینانی تاشبی دیگر بدرود

@goshetarikh

4 months, 3 weeks ago

شبی یک سرگذشت : امشب
ابومسلمِ خراسانی : قسمت ۱.
یکی از فرماندهان نظامی ایران و رهبر جنبش سیاه‌جامگان بود که توانست با براندازی حکومت بنی امیه ، حکومت بنی عباس را پایه‌گذاری کند .
دیدگاه‌ها دربارهٔ هدف نهایی ابومسلم در انقلاب عباسی متفاوت است برخی ادعا می‌کنند که او آرزو داشت یک حکومت ملی ایرانی برقرار سازد و او با ملبس کردن خود به لباس طغیان دینی ، با بنی امیه جنگید تا به این ترتیب خلافت را در دست گیرد ، برخی دیگر انگیزه او را مذهبیِ ناب و خالی از فحواهای قومی می‌دانند ، می‌توان اینگونه گفت که او خیلی ساده می‌خواسته بنی امیه را نابود کند و اینکه جنبه‌های اجتماعی و سیاسی انقلاب او پر رنگ‌ تر از جنبه‌های مذهبی بود شاید او در نهایت تبدیل به دشمن عباسیان نیز می‌شده است ، در هر صورت ، حرکت او زنده‌کننده هویت ایرانی بود این فرهنگ و هویت برای مدت زیادی بر دولت خلفا عباسی چیره بود ، قیام او همچنین سرآغاز برخاستن سلسله‌های محلی ایرانی بود ، کشته شدن ابومسلم ، سرآغاز قیام‌ها و شورشهای متعددی شد که به خونخواهی او شکل گرفت و برخی از آنها سالهای سال ، خلفای عباسی را به خود مشغول نموده بود.
او را به نقلی یک ایرانی از تبار بزرگمهر ذکر کرده‌اند (معتبر نیست) نام رسمی او که بر روی سکه‌ای (عبدالرحمن بن مسلم) آمده است ، هرچند که برخی باور دارند این نامی بوده است که ابراهیم امام به او داده و نام واقعی او چیز دیگری بوده ، به گفته برخی نام او (بهزادان پسر وندادهرمزد) بوده است.
با این حال ، ابومسلم در زمان حیاتش با نام عبدالرحمن نیز خطاب می‌شده است ، این تغییر نام ظاهراً به سبب درخواست یا دستور ابراهیم امام (یکی از بزرگان خاندان بنی عباس که برای خلع بنی امیه و بدست گرفتن خلافت تلاش می‌کرد )صورت گرفته است.
ابومسلم خراسانی احتمالاً در سال ۱۰۰ هجری قمری در مرو یا اصفهان متولد شد ، با این حال روایات تاریخی دیگری نیز در مورد محل و زمان تولد وی نقل شده است ، چنان‌که اظهار نظر صریح در این مورد آسان نیست این احتمال وجود دارد که مجهول ماندن اصل و نسب ابومسلم تعمداً توسط حکومت بنی عباس صورت گرفته باشد تا نقش دیگران در براندازی حکومت بنی امیه کمرنگ جلوه نماید.
بیشتر منابع بر وی این اتفاق نظر دارند که ابومسلم در کوفه بزرگ شد که مهد نافرمانی سیاسی و اجماعی که بر ضد امویان بود ، امویان سیاستی نژادپرستانه بر ضد غیراعراب یا حتی مسلمانان غیرعرب داشتند و این برخلاف باورهای مسلمین بود که همه درنزد خداوند یکسان شمرده می شدند.
ازکودکی اوچیزدردست نیست حتی دیگران هم چیزی نگفتندواین شایدبه این دلیل بودکه عباسیان نمیخواستند نامی ازابومسلم برده شود
او با دیگران فرق داشت چهره دگم وهوش سرشار او را از همسن هایش متمایز کرده بود به همین دلیل موردتوجه قرارگرفت اوپس ازدیدار با ابراهیم امام جهت ماموریت رهسپار خراسان گردید او علی رغم جوانی خیلی زود موفق گردید مخالفین بنی امیه راسروسامان داده و بصورت یک سپاه سازماندهی کند...بلعمی میگوید (وابومسلم یاران خویش رابفرمودتاسیاه پوشند ونامه نوشت به شهرهای خراسان که جامه سیاه پوشیده که ماسیاه پوشیدیم که نزدیک زایل شدن ملک بنی امیه است) پس مردمان رافرمودکه جامه هاوعلم هاسیاه کردنند (اخبارالطوال صفحه ۳۰۷)بدینگونه ابومسلم باسپاهی چنین دلاور و گستاخ ودست ازجان شسته به عزم پیروزی به مرو آمد و اعراب که سرگرم ستیزه های انتقام جویانه بی فرجام خودشان بودنند ازپس نیروهای اوبرنیامده و خیلی زودازهم پاشیدندنیروهای ابومسلم بعد از این پیروزی راه عراق درپیش گرفتند.
باذکر ماخذ ادامه دارد*
@goshetarikh

4 months, 3 weeks ago

شبی یک سرگذشت : امشب
ایران در دوره اموی
با تغیر خلافت از مدینه به شام ویک دست شدن حکومت اسلامی خلافت اموی در خاندان معاویه با موروثی کردن استقرار یافت(۳۵هجری) موج جدیدی از هجوم ها به اقصی نقاط ایران ودیگر کشور ها شروع شد اعراب جاهلی که قرنها در عسرت وتنگدستی وبرای چند درخت خرما وبرکه آبی ماه ها به زدو خورد می پرداختند با هجوم بی رحمانه به ایران از هیچ چیزی رویگردان نبودند ، آنان جدا از گرفتن مالیات جزیه (گزیک) چشم به سرزمین‌های مرغوب وحاصلخیز دوخته دسته دسته از قبیله های مختلف بداخل ایران کوچ کردند ، آنان با مستقر شدن درجای جای ایران سعی میکردند با رفتار جبارانه موقعیت خودشان را تثبیت نمایند ، از طرفی در عربستان وعراق با توجه به خوب شدن وضع مالی تازیان تمامی کسانی را که غیر عرب بودند موالی وخود رامولا میخواندند حتی در بعضی از متون آ مده غیر عرب را بخصوص ایرانیان را عُلُوج( چهارپا استر ، خر) میخواندند ، ایرانیان که مسلمان شده و در عراق زندگی میکردند بشدت تحقیر میشدند لذا در هر جنبشی که بر علیه حکومت مرکزی انجام میشد دست ایرانیها رامیتوان درآن حرکت‌ها دید ازجمله در غائله مختار چند هزار ایرانی شرکت داشته اند ، از هنگام خلیفه شدن معاویه درسال ۳۵ هجری تاسال ۱۳۲هجری که پایان برچیده شدن حکومت امویان بود حدود سی حرکت نظامی از اعراب برعلیه امویان انجام گردید ، دامنه این حرکتها بین یمانی ها ومضری ها درخراسان مشهود است که درشبهای آینده به آن می پردازیم .
کاظم مزینانی تاشبی دیگربدرود *
@goshetarikh

7 months ago

هرشب یک سرگذشت : امشب
بمناسبت سالگرد فوت کریم خان زند
دوران پسا نادر و پسا کریم خان یکی از سیاه ترین دوران مردم ایران است ، جنگهای خانگی پس از نادر و کریم خان بین این دو بازماندگانش و سرایت کردن به تمامی کشور آنقدر شدید و زیاد بود که جمعیت ایران روند معکوس بخود گرفت .
من در این مورد در کانالم چند شبی را به اشتراک گذاشته ام .
آخر و عاقبت چاپلوسی در دربار کریم خان زند
کریم خان زند هر روز صبح علی الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می نشست و به امور مردم رسیدگی می کرد. یک روز مرد حقه باز و چاپلوسی پیش آمد و همین که چشمش به کریم خان افتاد، شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می کرد که هق و هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد.
شاه که خود را وکیل الرعایا می نامید ، دستور داد او را به گوشه ای برده آرام کنند زان پس به حضور برسد ، مردک حقه باز را بردند و آرام کردند و در فرصت مناسب دیگری به حضور کریم خان آوردند.
کریم خان قبل از آنکه رسیدگی به کار او را آغاز کند نوازش و دلجویی فراوانی از وی به عمل آورد و آنگاه از خواسته اش جویا شد ، آن مرد گفت: من از مادر کور و نابینا متولد شدم و سالها با وضع اسف باری زندگی کرده و نعمت بینایی و دیدن اطراف و اکناف خود محروم بودم تا اینکه روزی افتان خیزان و کورمال خود را روی زمین کشیدم و به سختی به زیارت آرامگاه پدر شما رفته و برای کسب سلامتی خود، متوسل به مرقد مطهر ابوی مرحوم شما شدم. در آن مزار متبرک آنقدر گریه کردم که از فرط خستگی ضعف،‌ بیهوش شده ، به خواب عمیقی فرو رفتم! در عالم خواب و رویا مردی جلیل القدر و نورانی را دیدم که سراغ من آمد و گفت: ابوالوکیل پدر کریم خان هستم آنگاه دستی به چشمان من کشید و گفت برخیز که تو را شفا دادم از خواب که بیدار شدم ،‌ خود را بینا دیدم و جهان تاریک پیش چشمانم روشن شد این همه گریه و زاری امروز من از باب تشکر و قدر دانی و سپاسگذاری از پدر شما بود ،
مردک حقه باز که بادادن این جملات و انجام این صحنه سازی مطمئن بود کریم خان را خام کرده است منتظر دریافت صله و هدیه و مرحمتی بود که مشاهده کرد کریم خان برافروخته شده ، د‍ژخیم رااحظارکرد! موقعی که دژخیم حاضر گردید کریم خان دستور داد چشمان مرد حقه باز را از حدقه بیرون بکشد درباریان و بزرگان قوم زندیه به دست و پای کریم خان افتادند و شفاعت مرد متملق و چاپلوس را کرده و از وکیل الرعایا خواستند از گناه او در گذرد کریم خان که ذاتا آدم رقیق القلبی بود خواهش درباریان و اطرافیان را پذیرفت ولی دستور داد مرد متملق را به فلک بسته ، چوب بزنند.
هنگامی که نوکران شاه مشغول سیاست کردن مرد حقه باز بودند کریم خان خطاب به او گفت: مردک پدر سوخته ، پدر من تا وقتی زنده بود در گردنه بید سرخ ، بسختی روزگار می گذرانید ، من که به مقام و مسند شاهی رسیدم عده ای متملق برای خوشایند من و از باب چاپلوسی برایش آرامگاهی ساختند و مقبره ای برپا کردند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند اکنون تو چاپلوس دروغگو آمده ای و پدر مرا صاحب کرامت و معجزه معرفی می کنی؟ اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند دوباره چشمانت را در می آوردم تا بروی برای بار دوم از او چشمان تازه و پر فروغ بگیری!
مردک سرافکنده و شرمسار به سرعت از پیش او رفت و ناپدید شد...البته این حرفهارانمیتوان سندمحکم برایشان اوردچون مشابه این داستانرابرای رضاشاه ساخته اند که میگن یک روزدریگی ازاماکن مذهبی رضاشاه برای بازدید رفته بودبناگاه مردی درحالیکه به سرروی خودمیزدو جنجالی براه انداخته بودرضاشاه سئوال میکند چه خبره میگوینداین شخص میگوید کورمادرزادبوده وامامزاده مراشفاداده رضاشاه به ان مردشال سبزی نشان میدهد ومیگوید این شال چه رنگیه ان مرد میگوید سبزاست رضاشاه دستورمجازات ان شخص راصادرمیکند وقتیکه اطرافیان علت را سئوال می کنند ، میگویداین پدرسوخته کورمادرزادازکجارنگ سبزندیده را تشخیص میدهد.
بین شخصیت رضاشاه وکریم خان وجه مشترک زیادهست عجیب اینجاست که سیاست هایشان مثل هم وکارهایشان شبیه هم بود
کاظم مزینانی تا شبی دیگربدرود
@goshetarikh

7 months ago

شبی یک سرگذشت امشب
یزدگرد اول سیزدهمین شاه ساسانی
پس از مرگ بهرام چهارم یزدگراول با کمک بلند پایگان دربار ساسانی بر سریر سلطنت‌ جای گرفت تسامح او با مسیحیان خشم موبدان را بر انگیخت ، این پادشاه ظاهرا دراویل پادشاهی اش باروم شرقی اختلاف پيدا کرد ولی روحیه صلح جویی او باعث گردید که صلحی پایدار با روم منعقد نماید که تا پایان عمر این پادشاه برقرار بود ، یزدگرد اول با اینکه منابع دوره اسلامی او را بزه کار ، تنگ دل ، سنگ دل ، پرنیرنگ خوانده اند ولی درجای دیگر او را پادشاهی آگاه ودانا و آشنا به دانش روزگار خود دانسته اند ، پیداست آن القاب زشت محصول تفکر موبدان وهیربدان وجمع کردن دست نجبا بوده که دخالت درتمامی شئون مملکت داشتند ، کلمه (مِشت رَس) یعنی صلح جو بر پشت سکه های باز مانده دیده می شود شهرت واعتبار این پادشاه درخارج از مرزها بحدی بالا رفته بود که بقول(پرو کوپیوس)مورخ رومی (آرکادیوس امیراتور بیزانس)او را قیم خود قرار داده وفرزند خردسال و ولیهعدش را بنام (تِئودوسیوس) به یزدگر سپرده ویزدگرد طی نامه ای خطاب به بلند پایگان روم ، که دشمن (تِئودویسوس)ولیعهد با شاهنشاه ایران طرف است ، یزدگرد خواجه ای دانشمند را که زیر نظر وزیر مهر نرسی انجام وظیفه می کرد برای پرورش تِئودوسیوس انتخاب کرد ، یزدگرد دراواخر عمر به سر درد وخونریزی از بینی مبتلا شده بود دیگر توان وحوصله برخورد آرام رانداشت دربعضی از مورد تند روی هایی داشته مرگ مشکوک او در چشمهٔ سو (چشمه سبز نزدیک) طوس یا (چشمه گیلاس معروف است)که به لگد اسبی ازدنیا رفت شاید پوششی باشد برای ترور او( مرگ او خود داستانی جدا گانه دارد) تاریخ پژوهان مرگ اورا در(18نوابر۴۲۰م )نوشته اند.
کاظم مزینانی تاشبی دیگربدرود
ماخذ

تاریخ طبری ج۲
مبانی تاریخ ساسانیان کلاوس شیمپان

تاریخ ایران کمبریج جلد ۳ساسانیان
تاریخ ایران قبل ازاسلام دکترزرین کوب

شاهنشاهی ساسانی تورج دریائی *
@goshetarikh

7 months ago

شبی یک سرگذشت:امشب
بهرام چهارم دوازدهمین شاه ساسانی
این پادشاه درتاریخ(۳۸۸م)پسر شاپوردوم وبرادر شاپور سوم توسط بزرگان ودرباریان به سلطنت انتخاب گردید به دلیل اینکه ساتراپ ایالت کرمان بود به‌ کرمانشاه معروف شد ، تعدادی از تاریخ نگاران او را پسر شاپور سوم خوانده اند ، در دوره این پادشاه کشور روم به دوبخش شرقی و غربی تجزیه شد قسمت شرقی آن به مرکزیت بیزانس و قسمت غربی به مرکزیت رم درتاریخ تاثیر گذار شدند سال ۳۹۵م ( زین پس تمام برخورد و مراودات ما باروم مربوط به قسمت شرقی میباشد) از این پادشاه هم چیز خاصی درتاریخ نداریم مگر دنباله وقایع ارمنستان که قرارداد صلحی که باروم در زمان شاپور سوم شروع شده بود دراین زمان به نتیجه رسید و ارمنستان هم به دوبخش تقسیم که قسمت ایران بسیار بزرگتر از قسمت غربی آن بود ، ارشاک پادشاه ارمنستان که از این وضع ناراحت شد همراه عده ای از بزرگان املاک شان را ترک به قسمت ارمنستان غربی رفتند ، بهرام شاه ناراحت پیام فرستاد که ارشاک وبزرگان برگردند ارشاک باپیامی نه چندان معقول برنگشت شاه ساسانی هم خسروکه ازخاندان اشکانی و مسیحی بود به شاهی ارمنستان منصوب کرد واملاک آنانی که باز نگشتند را مصادره کرد ، جنگ بین ارشاک وبهرام چهارم انجام شد که منجر به شکست ارشاک گردید دوسال نیم بعد ارشاک مرد و امپراتور مدیریت بخش روم را به خسرو واگذار کرد بدینسان ارمنستان مجدد یک پارچه گردید (۳۹۴م) چندی بعد خسرو از دستورات تیسفون خودداری کرد لذا فرا خوانده شد و برادر او (ورام شاپوه)(بهرام شاه) شاه ارمنستان گردید.
بهرام چهارم ۱۱سال ولی بگفته بعضی ۱۴سال سلطنت کرد، حمزه اصفهانی اورا پادشاهی بی فکر نامیده است ، بهرام در شورش سپاهیانش به ضرب یک تیر ناشناس از پای در آمد (۳۹۹ م)
کاظم مزینانی تاشبی دیگر بدرود

ماخذ
تاریخ طبری ج۲

موسی خورنی کتاب ۳ بند۴۲و۵۰
تاریخ ایران قبل ازاسلام دکترزرین کوب
مبانی تاریخی ساسانیان کلاوس شیپمان
هزاره های گمشده ج ۵ دکتررجبی

@goshetarikh

7 months, 1 week ago

شبی یک سرگذشت امشب
شاپور دوم نهمین شاه ساسانی ق ۳
این پادشاه را اگر از اردشیر یا شاپور اول بزرگتر ندانیم قطعاً کوچکتر نمی‌توانیم بدانیم .
درقسمت قبل گفتیم شاپور به سمت مرزهای شرقی ایران براه افتاد حدود هفت سال در مرزهای شرقی با قبایل (خیونها) جنگ و مذاکره کرد تا عاقبت توانست آنان را آرام و برای همکاری باخود آماده نماید آنان را در آن نواحی به عنوان متحداسکان داد درمقابل از آنان قول همکاری گرفت که درجنگ بارومیان او را کمک نمایند اینک با خیالی آسوده از آرامشی که درشرق کشور فراهم کرده بود مسئله جنگ باروم را سرلوحه کارش قرارداد ، ابتدا نامه ای قاطع و تهدید آمیز همراه با سفیر وهدایا جهت امپراتور (کنسانسیول) فرستاد ، متن این نامه وجواب امپراتور را مورخ رومی بنام(امیانوس مارسلینوس) در تاریخ ثبت کرده و شروع دوباره جنگ باشدت بین دو امپراتوری انجام گردید(بهار ۳۵۹م) شاپور توانست با هجوم برق آسا چندین قلعه مهم واستوار را از رومی‌ها پس بگیرد از جمله شهر وقلعه( آمِد) که فتح آن ۷۳روز طول کشید وچون مردم مقاومت کردند همه قتل عام شدند(شرح سقوط شهر را بعداً توضیح خواهم داد) دوسال بعد امپراتور جدید که از دین مسیح برگشته بود(بولیانوس مرتد) خوانده میشد با سپاهی بزرگ همراه با سرکردگانی از گوتها ویک شاهزاده ایرانی بنام(هرمزد) باشور وهیجان بسیار به عزم تسخیر تیسفون براه افتادند ، این شاهزاده ایرانی برادر بزرگ شاپور بود در هنگامی که‌ شاپور طفل خردسالی بوداز زندان گريخته به روم پناهنده شده بود ویک شاهزاده ارمنی بنام ارشاک همراه این سپاه بزرگ برای گرفتن ارمنستان وتیسفون از انطاکیه به حرّان آمد مارس (۳۶۳م)واز انجا در طول فرات با جهازات جنگی چون سیل بسمت پایتخت ساسانی (تیسفون ) پیش می آمدند.
ادامه دارد
کاظم مزینانی تاشبی دیگر بدرود

@goshetarikh

7 months, 1 week ago

شبی یک سرگذشت امشب
شاپور دوم ساسانی قسمت ۲
شاه جوان ساسانی بااندیشه ای نو درفکر گوشمالی روم قدرتمند بود زیرا ازلکه ننگی که برپیشانی جدش نرسی در عهدنامه نصیبین نشسته بود رنج میبرد ولی اول باید کار شرق راسامان داده تا از پشت سرش خیالش راحت باشد دراین زمان کوشانیان ضعیف شده بودند لذا با یک حرکت سریع سرزمین کوشانیان تبديل به یک ایالت ایرانی گردید واین وضع تا پایان پادشاهی بهرام که هفتالیان به آن سرزمین حمله کردند ادامه داشت ، این کامیابی بیش ازبیش ارزش شاه جوان را درکشور بالابرد.
درهمین دوران امپراتور روم قسطنطین با گرویدن به دین مسیح(۳۱۳م)روم را به یک کشور طرفدار مسیحیان تبدیل کرد از آنجائیکه این دین درایران رشد وطرفدارانی پیدا کرده بود بهانه بدست شاپور داده شد تا تکلیف خود را با مسیحیان روشن نماید لذا شاپور که از کودکی به آئین زرتشت پرورش یافته بود نمی توانست با کشوری جنگ کند که کلی طرفدار در ایران داشته باشد ِ با شروع جنگ به محدود کردن مسیحیان درایران پرداخت ، شاپور به ارمنستان وبین النهرین تاخت درهمین زمان امپراتور قسطنطین چشم از جهان فرو بست وجانشین او (کنستانسیوس)فرماندهی سپاه را خود بعهده گرفت و به مقابله شتافت شاپور شهر های شمال دجله را به ایران برگردانده همچنین ارمنستان که مسیحی شده بود راجزئی از ایران میدانست به شهر نصیبین که بی طرف درعهدنامه قبلی بود حمله کرد طی ۱۲سال سه مرتبه به نصیبین حمله کرد تا اخراین شهر مهم و استراتژیک را تصرف کرد (شرح کامل سقوط این شهر مهم را بعدا خواهم گفت)در سنجار رومی ها پیروز شدند ولی بعد رومی ها پی درپی درهمه جا شکست خوردند درهمین اثنا که کار جنگ داشت به نفع شاپور تمام می‌شد خبر هجوم قبایل خیونی از شرق ایران او را مجبور کرد با رومیهاکه خواستارصلح بودندصلح کرده راهی سرحدهای شرق ایران شود.
ادامه دارد
کاظم مزینانی تاشبی دیگر بدرود

@goshetarikh

7 months, 1 week ago

شبی یک سرگذشت امشب :
نهمین شاه ساسانی ق ۱
شاپور دوم معروف به ذوالاکتاف
بمناسبت ۲۱ ژوئن سال ۳۱۰ میلادی زاد روز شاپور دوم یکی از بزرگترین شاهان ساسانی .
سال( ۳۱۰ م )سالهایی بود که هرج ومرج بر دربار ایران حاکم بود ، بزرگان ونجبا همه کاره بودند از قراین چنین اسنباط میشود که این بزرگان تقریبا بی میل هم نبودند که وضع به همین روال باشد ، به هرروی اینک طفلی پا به عرصه حیات نهاده که چند سال بعد یکی از بزرگترین شاهان ساسانی قلمداد شد ، شاپور بسرعت بزرگ میشد هوش زیاد دراونشان داد با دیگر کودکان تفاوت دارد اینکه تحت نظر کدام شخص بزرگ شد وآموزش دیده برمامعلوم نیست ، مورخان دوره اسلامی طبری ، ثعالبی ، دینوری و ابن اثیر درمورد شاپور وبرخورد های او با اعراب مهاجم چیز هایی گفته اند که خالی ازحقیقت نیست ولی کامل نیست (موسی خورنی) مورخ ارمنستانی و(زوسیموس) و (زونارس)دوموُلف یونانی گرچه باهم گفته هایشان تفاوت دارد ولی به حقیقت نزدیک تر است.
به هرحال شاپور هرروز بزرگ تر وبالنده تر میشد خیلی زود به بزرگان ودرباریان نشانداد که استقلال رای دارد وبرای سلطنت آماده است، ۱۶ساله بود که دست بزرگان ونجبا را از دخالت درکارها کوتاه کرد ، اولین کاری که کرد گوشمالی عراب مهاجم که طی این مدت با هجوم های مکررشان ناامنی فراوان به وجود آورده بودند نه بخاطر اینکه پدرش را کشته بودند ، سوارانی از بهترین ها برگزید خود در راس آنان قرارگرفت مانند عقاب بر سرشان فرودآمد با بی‌رحمی بسیار همه را کشت واسیر کرد حتی چاه های آب آنرا پرکرد واحشام آنرا ازبین برد سپس با کشتی‌هایی که به آب انداخت اعراب مهاجم (عبدالقیس) در بحرین واحساء واعراب ( کاظمه )نزدیک بصره را قلع وقمع کرد دربین تاریخ نگاران فقط حمزه اصفهانی اعتقاد دارد که شاپور شانه های اعراب را سوراخ و طناب ردکرده لذا ایرانیان به او لقب (هوبه سنبا)شانه سوراخ کن داده اند که البته موخان جدید این موضوع را رد میکنند لقب (ذوالاکتاف) به معنای کسی که شانه های پهن دارد.
ادامه دارد
کاظم مزینانی تا شبی دیگربدرود

@goshetarikh

7 months, 2 weeks ago

شبی یک سرگذشت امشب
بزرگ موبد کرتیر یا (کَرِدِر)
در راستای شبی یک سرگذشت به پادشاهی شاپور دومین پادشاه ساسانی رسیدیم دوشخصیت در این زمان پا به دربار گذاشتند که نقطه‌ عطفی در تاریخ ساسانی بودند ، دیشب سرگذشت مانی را بررسی کردیم ، امشب از شخصی سخن میگوئیم که تاحدودی کمتر ازآن می‌دانیم مردبا نفوذ و قدرتمندی که توانست به دین زرتشتی رسمیت ببخشد.
کرتیر که بعضی از تاریخ پژوهان اعتقاد دارند نام واقعی آن کَردِراست به معنی (برنده = در نقش حجاری شده روی کلاه او علامت قیچی نصب شده) روحانی بلند پایه و مقتدر ی که از دوره اردشیر پا به دربار گذاشته پله های ترقی راپیموده رفته رفته به شخص شگفت انگیزی تبدیل گردید دامنه اقتدار او ازهیربد ساده به موبد موبدان ارتقا یافت با عناوینی که به اوداده شد ، بجایی رسید که اختیار دار چند پادشاه گردید دامنه قدرت او در سرتاسر کشور وحرف او حتی در مواردی به حرف پادشاه اولویت داشت تنها شخص غیر از خاندان‌ سلطنتی بود که لیاقت پیداکرد درکنار تصویر شاه تصویر اوحک شود(نقش رجب) این روحانی مخوف توانست کارهای انجام داده خود را در( نقش رستم ) درکعبه زرتشت در کنار کتیبه شاپور ساسانی حک کند که به وضوح در بند ۱ و ۲و۳ و۴ شرح داده بعداز اینکه درجاجای این کشور آتشکده های زیادی ساخته به ساخت مدارس و تربیت مغ (مغستان) اشاره کرده ونیز گفته که مانع پیشرفت دیگر ادیان وائینها شده است باجمع آوری نوشته های دین زرتشت ویکدست کردن آنان کتاب اوستا تشکیل ونسخه اصلی گردید وبه آن جنبه تقدس بخشید و دین زرتشت دین رسمی ایران گردید.
کرتیر همدوره اردشیر بابکان شاپور یکم ، هرمز یکم ، بهرام اول، بهرام دوم، بهرام سوم ونرسه بوده ودراین مدت سرپرستی اتشکده آناهیتا در شهر استخر فارس وقاضی القضات کشور شده ، دوران فترت او در زمان نرسه بوده که شاید به علت سن زیاد اوبوده ، از چگونگی مرگ او اطلاعی در دست نیست.
کاظم مزینانی تا شبی دیگر بدرود
ماخذ

مبانی تاریخ ساسانیان کلاوس شیمپان
شاهنشاهی ساسانی تورج دریایی

تارخ ایران کمبریج جلد۳قسمت ساسانی
هزاره های گمشده دکتررجبی ج۵

@goshetarikh

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months ago