?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 2 weeks ago
معراج نور ( مهمان پروردگار )
جبرئیل ارجمند از کبریا
یک شبی آمد به نزد مصطفی
با ادب گفتا سلام ای نور ما
ای تو لطف و رحمت ذات خدا
زود برخیز و بپوش کفش و عبا
انتظار مقدمت دارد خدا
پا نهاد او بر رکاب آن بُراق
درنوردید آن سماوات و طباق
چون رسیدآن مصطفابرعرش نور
شادمان و خنده رو آمد حضور
تا که هفتم آسمان آن جبرئیل
رهنمای مصطفی شد چون خلیل
در طریق آن مقاماتِ عُلی
همره اش بود در آن ضیفِ سما
در مقام سِدره و عرش برین
مصطفی تنها بمانْد در آن زمین
گفت پیغمبر: که ای پیکِ خدا
از چه از من دور گشتی و جدا؟
برتر آ و همره ام شو زین سفر
من غریب و میهمانم زین گذر
جبرئیل گفتا ندارم آن مقام
تا که باشم همره ات در این قیام
این مقام و رفعت و هم منزلت
این شکوه و شوکت با مکرمت
بهر تو باشد در این هفتم سما
کَس نبوده لایق قرب شما
نَه رسول و نَه مَلک در این جهان
این چنین حرمت ندیده در عیان
" رَحمَة لِلعَالمِینی " ای رسول
هر دعا را حق کند از تو قبول
این شب معراج وتجلیل شماست
این ضیافت از سرِ لطف خداست
آن بهشت و دوزخ و آتش بدید
ناله ی پر سوز هر مجرم شنید
چشم بگشودو بدیدآن دشت وراغ
قصرونهروحور وحوض وکاخ وباغ
جایگاهِ مومنان نیکو بدید
شکر یزدان کرد بر لطفِ مزید
هدیه کردش آن خدای بی نیاز
بهر امّت سجده و فرض نماز
آن رسول مهربان بر مجرمان
بر گناه مُذنبین و عاصیان
گریه کرد و التماسی از خدا
تا که بخشد عاصیان را از خطا
آن دعا و خواهش و حرف رسول
هم به حرمت آن ضیافت شدقبول
حق شفاعت را بر او کرده ضمان
امّتش را از جحیم کرده امان
شاد و خندان بازگشت آن عقل کُل
آن رسول شافع و تاج رُسل
این حکایت در دل قرآن بخوان
گفت: " سبحان الذّی أََسرا " همان
بر دل و جان نبی در هر کلام
از دل ما بر مزارش صد سلام
عادل این اعجاز و معراج و جلال
افتخاریست بر رسول با کمال
✍عادل ویسی زاده https://t.me/Veisizade
**بعد از فرو ريختن ديوارهاى زندان ها به علت سونامى در ژاپن، زندانيان به جاى فرار به كمك مردم رفتند، زمانیکه از آنها سوال شد چرا فرار نكرديد گفتند:
چگونه فرار مى كرديم وقتى مردممان در زير آوار بودند...!؟**بر سر ژاپن بلایی در رسید
یک سونامی همچو توفان،شدپدید
سقف و هردیوار زندان ها شکست
مردم اندر آن بلا در گِل نشست
هرکه در آن بند و زندانی که بود
خدمتی بر شهر و آن بحران نمود
اهل زندان همچو مرد روز جنگ
خلق را بیرون کشیدند زیر سنگ
چون که پرسیدند از آن اهل بند
ای شما محبوس زندان و کمند
قفل زندان باز بود و بی کلید
بی نگهبان یا که مأمور شدید
چون از آن زندان و دیوار خراب
همچوماهی درنرفتید زان حباب؟
قفل باز و بی نگهبان آن جدار
چون نکردید زان سرا قصد فرار؟
جمله گفتند این دیار و شهر ما
زیر آن آوار مانده در بلا
هر زن و مردی گرفتار و غمین
هر یکی در زیر دیوار حصین
کَی بُوَد مردانگی ای چشم ما
تا رهیم از حبس و زندان شما؟
مَرد آن است او بگیرد دست مرد
خدمتی آرَدبه جان برهرکه هست
کَی کنیم از بند و زندان ها فرار
خَلق باشد زیر خاک و دل فگار؟
ثروت وسامان و پولت بهرچیست
گرندانی جنب خود،همسایه کیست
زندگی آن گه بٔوَد خندان و ناز
مردمت را تو نبینی در نیاز
ور نَه این خوردن ویا عیش مُدام
کَی نشان زندگیست ای اهل کام،
عادل آن دل بی غم واحساس است
کَی کند او درک هر افتاده دست؟
✍عادل ویسی زاده
1403 /11/ 10
*📚*حکایت: روزی یک شیخی از کودکی خردسال پرسید: فرزندم مسجد این محل کجاست؟ کودک گفت آخر همین خیابان، به طرف چپ بپیچید،آن جا گنبد مسجد را خواهی دید
شیخ گفت آفرین فرزند من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی؟ کودک پرسید درباره چه چیزی صحبت میکنی حاج آقا ؟ شیخ گفت می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم
کودک خندید و گفت تو راه مسجد را بلد نیستی، می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی!!؟**این حکایت بشنو از آن شیخ ما
هر حکایت، پند نیک است وصفا
شیخی ازیک کودکی کرد اوسوال
گفت: ای فرزند خوبم چون هلال
راهِ این مسجد در این کوی شما
در کدامین کوی و راهست دلربا؟
گفت کودک: انتهای کوی ماست
گر رسیدی،تو بپیچ آن راه راست
شیخ گفتا کودکم بر تو ثنا
راه مسجد را نمودی تو به ما
من در آن مسجد زنم حرف وفا
خلق را دعوت کنم سوی خدا
دوست داری تاکه باشی جمع ما
در میان جمع باشی، شمع ما؟
گفت کودک:پندتودرباب چیست
آن مخاطب درمیان جمع کیست
من سخنرانی کنم بر هر جوان
تا که ارشادش کنم با گفتمان
وعظ گویم تا رَود مردم، بهشت
دور گردند از همه اخلاق زشت
گفت کودک: ای تو شیخ رهنما
چون ندانی راه مسجد پیر ما؟
تو ندانی راه دین، نیکو سرشت
خلق راچون میبری سوی بهشت؟
راه مسجد را به خوبی یاد کن
وآنگهی این خلق را ارشاد کن
تو ندانی مسجد و راه خدا
چون دَهی پند نکو صبح و عشا؟
عادل ار واعظ که گوید حرف پند
باید آن فعلش بُوَد هم دلپسند
✍عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 6
https://t.me/Veisizade
*▪️*حکایت وفات حکیم ابوالقاسم فردوسی
چون فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کرگانی امام جماعت بر او نماز نکرد و عذر آورد که او مداح کفار " شاهان و سلاطین" بوده است. بعد از مدتی خواب دید که حکیم فردوسی در بهشت با فرشتگان است.
شیخ از او پرسید: چگونه خدای تعالی تو را آمرزید و در جنّت ساکن گردانید؟
فردوسی گفت: به دو چیز، یکی آن که تو بر من نماز نکردی و بی اعتنایی کردی و دیگر بخاطر این بیتی که در توحید ذاتش گفته ام :
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای، هرچه هستی تویی
چون ز دنیا پَر کشید آن محترم
سوی عقبی زین جهانِ پُر ستم
شیخ را آواز دادند ای شها
رفت فردوسی به سوی آن خدا
تو قدم رنجه نما ای سرفراز
بر سر قبرش بخوان فرض نماز
این نماز میّتِ بر مردگان
هم شود اسباب خیر آن جهان
مُرده از زنده بدارد انتظار
تا رسد خیری به لطف کردگار
شیخ ابوالقاسم بگفت ای حسرتا
او مداح یاوه گو بود پیش ما
عمر او در خدمت شاهان گذشت
وای بر آن عمر در خسران گذشت
اونخواند آن فرض واجب برجسد
نی بخواند الحمد و هم کفوا احد
دفن کردند آن بزرگِ اهل دین
بی نماز و فاتحه اندر زمین
آن ابوالقاسم بدید او را بخواب
صورتش چون ماه وآن مهتاب ناب
می خرامد درجِنان همچون عروس
آن سخن گوی بزرگِ اهل طوس
شیخ گفتا ای مداح هر شهان
چون رسیدی این مقام عارفان؟
هرچه در شهنامه گفتی هجو بود
حرفی از تعلیم و آموزش نبود
گفت فردوسی جواب آن امام
بر تو گویم من همی عرض سلام
آن خدای با کمال و با جلیل
هر گناهم عفو کرد با دو دلیل:
تو نخواندی آن نمازم بر مزار
کافرم خواندی به خلقِ روزگار
چون که گشتم ناامید از آن نماز
رحم کرد آن ذات پاک بی نیاز
وآن دگر، بیتی سرودم در ثنا
در ثنا و حمد و توحید خدا
بهر این بیت قشنگ و نام پاک
رحم کردآن ذات حق دربطن خاک
هر که شد از لطف مردم ناامید
از خدا گردد بر او رحمت پدید
عادل آن " لاتقنطوا " آمد یقین
ذات حق رحمان بُود در یَوم دین
عادل ویسی زاده
1403/8/20**https://t.me/Veisizade
حدیث شریف.
?ثواب خیر واحسان بعد از مرگ انسان، به او می رسد.
عَائِشَةَ، أَنَّ رَجُلاً قَالَ: لِلنَّبِیِّﷺ (( إِنَّ أُمِّی افْتُلِتَت نَفسُهَا وَأَظُنُّهَا لَو تَکَلَّمَت تَصَدَّقَت، فَهَل لَهَا أَجرٌ إِنْ تَصَدَّقْتُ عَنهَا قَالَ: نَعَمْ))
?( متفق علیه)?
حضرت عایشه می فرماید: "مردی پیش پیامبرﷺآمد و گفت: مادرم سکته کرد و فورا مُرد، عقیده دارم اگر فرصت سخن گفتن را می داشت، وصیت به خیر و احسان می نمود، آیا اگر من برایش خیر و احسان بکنم ثوابش به او می رسد؟
پیامبرﷺ در جوابش فرمود: بلی ثوابش به او میرسد.
این حدیث از اُمّهاتُ المُومِنین
از زبان عایشه گویم یقین:
مادر هر مومن است و چشم ما
این گواهی را دهد ذات خدا
یک جوان آمد به نزد مصطفی
خدمتش عرض سلام کرد و ثنا
گریه می کرد وبگفت ای نورجان
مادرم دامن کشید از این جهان
رفت از این دار فانی با شتاب
اونداشت آن فرصت حرف وکتاب
سکته کرد و لب ببست ازهرسخن
فرصت وصیت نکرد بر مرد و زن
من یقین دارم اگر او زنده بود
خیر و انفاق زیادی می نمود
مرگ او بُد دلخراش و ناگهان
فرصت خیری نکرد در این زمان
گر که من احسان کنم بهر خدا
یا که سیر گردانم آن بطنِ گدا
این ثوابِ من رسد بر دست او
شاد گردد از چنین کارِ نکو؟
در جوابش گفت آن انوارِ عین
آن رسول خوش کلام مشرقین:
مرحبا بر تو چنین خدمت کنی
بر دل آن مادرت رحمت کنی
آری ای فرزند من بی شک بدان
خیرِ زنده می رسد بر مردگان
مادرت اکنون شود شادان ز تو
چون ببیند آن زکات و نان تو
مرده را پوسیده وخامش مبین
همچو دنیا او زبان دارد یقین
او ندارد رخصت پاسخ به ما
تا کند شکر و سپاس کارها
مُرده باشد منتظر تا بستگان
خیر و احسانی فرستد در نهان
عادل این لطف خدا باشدکه ما
خیر ما هم می رسد بر مُرده ها
✍عادل ویسی زاده
1403/8/17
https://t.me/Veisizade
*♥️*رسم رفاقت
?در راه مشهد #شاه_عباس تصمیم گرفت دو بزرگ مرد را امتحان کند!!
▪️به #شیخ_بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این #میرداماد چقدر بیعرضه است اسبش دائم عقب میماند.
?#شیخ_بهایی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
▪️ساعتی بعد عقب ماند، به #میرداماد گفت: این #شیخ_بهایی رعایت نمی کند، دائم جلو میتازد.
?#میرداماد گفت: اسب او از این که آدم بزرگی چون شیخ بهایی بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال در آورد.
▪️این است رسم رفاقت...
در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم...
در رَه مشهدبتاخت آن شه عباس
شادمان و با غرور و بی هراس
خواست تا آن دو سپهسالار دین
آن دو یار اهل علم اندر زمین
امتحان گیرد از آن یاران خوب
تا بداند زان دو یارش هر عیوب
آن بهایی اسب او چار نعل و تاز
پیش می رفت آن سوار سرفراز
گفت میرداماد او بی عرضه است
اسب اودائم ضعیف وخسته است
اوعقب مانَد در این جمع وحضور
همچو کافر از نماز وقت روز
شیخ گفتش ای شها کوهی ز نور
او نشسته با ادب پشتِ ستور
اسب او طاقت ندارد این شکوه
هیبتش باشد بسان سنگ و کوه
زان سبب کاهل رود این اسب او
چون تن سرباز خسته از عدو
ساعتی دیگر عقب ماند اسب او
میرداماد را بگفت شاه نکو
شیخ ما سرعت بتازد همچو نور
بی رعایت می رود در این حضور
گفت میرداماد دانا این جواب
اسب شیخ از آن بتازد با شتاب
چون بداند راکب او شیخ ماست
شیخ دین و ارجمند و پر بهاست
زان سبب شادان دَود آن اسب ناز
چار نَعل و با شتاب و یکّه تاز
مفتخر باشد که بارش چون گهر
آن بهایی باشد اندر این سفر
یار اگر باشد عزیز و مهربان
اسب و اشترخوش بتازد هرزمان
این چنین باشد رفاقت در جهان
جز نکویی تو مگو حرفی عیان
گر که داری تو رفیق و یار ناز
عیب او پوشیده دار و سرّ و راز
عادل آن کس عهد بندد با رفیق
حرمتش واجب بُوَد در هرطریق
✍عادل ویسی زاده
1403/8/12**
**درسی از بزرگ مرد تاریخ " نلسون ماندلا" رهبر آفریقای جنوبی
یک حکایت بشنو از عقل بزرگ
از زبان ماندلا مَرد سترگ
چون شدم رهبر به اذن آن ودود
امر کردم من به اسکورتم که زود
سَیری در شهر و کنار آن کنیم
اگه از وضع و زمان خود شویم
وقت شام آمد در آن تنگِ غروب
تا خوریم آن شامِ با همراه سوپ
در کنار میز ما مهمان نشست
روی اوسرخ وسِیه قلبش شکست
چون که من را در کنار میز دید
رنگ ورخسار از رخ وجانش پرید
چونکه شامش درکنارم صرف کرد
از دلش آمد برون یک آه سرد
دست او سخت بلرزیدی چو بید
چون که من را درکنارخویش دید
آن نگهبانم بگفت ای ماه وهش
دست او لرزان بُوَد با رعشه اش
گفتم او از من بترسد این زمان
چونکه بود مامور زندانم بدان
او شکنجه کرد این دستان من
سال ها تنبیه کرد اندام و تن
تشنه بودم همچو جنگ کربلا
او نداد آن آب را بر کام ما
آب آلوده بدادی آن عدو
تشنه ودرمانده هم بی رنگ وبو
او بترسد هم کنون از انتقام
ترس و لرزی دارد او از من،تمام
او بترسد سوی زندانش بَرم
چار میخ وهم به دیوارش کِشم
من گذشتم آنچه را بر من گذشت
مَرد آن است او بُوَد اهل گذشت
ما به دنیا داده ایم درس وفا
بگذریم از جنگ و آشوب و جفا
آن همه ظلم و ستم من دیده ام
از دل بی کینه ام برکنده ام
گر سیاهی یا سفیدی در جهان
نیست برتر جز به تقوا این بدان
نام نلسون همچو دیگر مهتران
زنده است و او بماند جاودان
عادل آن کس دارد او اخلاق پاک
نام پاکش پیچد اندر باد و خاک
✍ عادل ویسی زاده
1304/5/24**
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 2 weeks ago