| جهان‌پرازشعراست،
امااو...
اوخودشعراست'

یعنی چی که رهام ‹درگیرتم› رو پخش نمیکنه؟(:

پنهانش کرده بودم،
در قلبم!
جز به جز او را پنهان کرده بودم...
مثل مادربزرگ که خوراکی های خوشمزه اش را،
در گنجه ِ خانه پنهان می کرد!
اما آنقدر پنهان بودی که دست آخر،خودم هم فراموش کردم مروارید ِ درون صدفم را..!
هرکس به جایی تعلق دارد و تو متعلق به گنجه ِ من نبودی....#نون_نویس ⌯??

- ساده‌لوحانه‌ می‌اندیشیدم! آنقدر ساده که فکر می‌کردم هرکجا پیراهن جامانده ات را ببویم،خاطره ای آشنا در مشامم نمی‌پیچد! که اگر عکس قدیمیِ جا مانده در کیف پولم را ببینم، لبخندهای خاص تو مرا به گذشتهِ شیرینم پرت نمی‌کند! یا اگر شخصی از کنارم گذر کرد و بوی عطرِ…

من همیشه از مهربونی و لطف شماها قلبم اکلیلی میشه؛
خیلی ممنونم از مهر تک تک شما?

نگار جان عزیز، از همون روز که رهام به تئاتر دعوت شد و قرار شد که تو حضور داشته باشی، تمام دیشب تا همین الان بی‌صبرانه منتظر قاب تو و رهام بودم که بیای و بگی که این یادگاری برات ثبت شد??
بی‌نهایت برای خوشحالی خودت و اون طراحی فوق‌العاده که قطعا لیاقت قرار گرفتن توی دستای رهام رو داشت، خوشحالم دختر، برای تو که به معنای واقعی هنرمندی?? مبارکت باشه((:

واقعا هنوز موندم تو اون لحظه...
(:

خاموشی به سبک ماکان و سولد اوت شدنای پشت هم!
همین(((: