?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
خلیل جبران گفته است:
"عشاق باید همچون دو ستون یک معبد باشند؛ با هم نزدیک باشـند و چنان دور که سقف را بر پا دارند، قدري دور از هم."
عشاق باید چنین باشند، همچون سـتون هـاي یـک معبـد خیلـی نزدیـک، از یـک سـقف حمایت میکنند. سقف معبد عشق باید حمایت شود، ولی اگر خیلی به هم نزدیک باشند، سقف فرو می ریزد.
و فاصله فقط وقتی ممکـن اسـت که وابستگی وجود نداشته باشد.
فقط مردمان آزاده هستند که می توانند فاصله را حفظ کنند.
مردمان وابسته فقط به یکدیگر می چسبند.
آنـان از گوشۀ چشم همدیگر را
می پایند تا دیگري فرار نکند.
زن تحقیقات می کند که آیا شوهرش توسط زن دیگـري جـذب شـده اسـت یـا نـه، او لباسهاي شوهرش را با دقت نگاه می کند که آیا تار موي زنی روي آن هست یا نه،
شوهر نیز مراقب است که آیا زنش به دیگري علاقه دارد یا نه،
زمانی که چنین جاسوس بازي شایع باشد، چگونه می تواند خوشی و عشق وجـود داشـته باشد؟
حتی اگر همین مقدار اعتماد به دیگري وجود نداشته باشد، عشق چگونه می تواند وجود داشته باشد؟
عشق در فضاي اعتماد عظیم رشـد میکند.
براي دیگري هیچ اعتماد و احترامی وجود ندارد، وابستگی خیلی زیاد به او وجود دارد، می خواهی به او بچسـبی، شـما زنجیـر یکـدیگر میشوید.
در مورد ازدواج چند حقیقت اساسی باید تشخیص داده شوند:
اول اینکه هیچکس بـراي دیگـري زاده نشـده اسـت.
دوم اینکـه: هـیچکس اینجـا نیامده که ایده آل هاي تو را براي اینکه او چگونه باید باشد ارضا کند.
سوم اینکه تو ارباب عشق خودت هستی و می توانی هر آنچه که مـایلی از آن نثار کنی، ولی نمیتوانی عشق را از دیگري طلب کنی، زیرا هیچکس برده نیست.
اگر این حقایق ساده درك شوند، آنوقـت مهـم نیسـت کـه مزدوج باشید یا نباشید، میتوانید با هم باشید، به یکدیگر فضا بدهید و هرگز در فردیت دیگري مداخله نکنید.
اوشو ?
? زبان فرشتگان
گرجیف (عارف و استاد معنوی اهل قفقاز، که در لباس مبدل و در نقش های متفاوت به کشورها سفر می کرد و از اساتید معنوی می آموخت گاهی در نقش تاجر و گاهی در نقش دوره گرد)
می گفت:
وقتی پدرم رو به مرگ بود، نه سال داشتم.
مرا به کنار تختخوابش صدا کرد و در گوشم زمزمه کرد:
فرزندم از مال دنیا ارثیه ی دندان گیری برایت به جا نگذاشته ام ولی حرفی برایت می گویم که از اجدادم سینه به سینه به من رسیده و گره گشای مسیر زندگی ام بوده،
حکم گنج برایم داشته است تو به حد کافی بزرگ نشده ای شاید درست متوجه منظورم نشوی ولی این سخن را آویزه ی گوشت کن،
به یاد داشته باش روزی به دردت خواهد خورد.
این کلیدی است که در همه ی صندوقچه های گنج را باز می کند
پدرش گفت:
هرکس به تو توهین کرد به آن شخص بگو بیست و چهار ساعت مراقبه می کنم و بعد جوابت را می دهم.
گرجیف باور نداشت که این جمله ای پر مغز باشد.
ولی علی رغم اینکه متوجه منظور پدرش نشده بود به دستور او عمل می کرد.
اگر کسی توهین می کرد، می گفت:
به من بیست و چهار ساعت فرصت بدهید بعد جوابتان را بدهم.
پس از بیست و چهار ساعت می آمد و می گفت:
بیست و چهار ساعت مراقبه روی توهین شما، بینش عظیمی در وجودم ایجاد کرد. گاهی هم حق با توهین کننده بود پس پیش آن شخص می رفت و میگفت: ممنون حق با شما بود و حرف شما توهین نبود، بلکه عین حقیقت بود شما به من احمق گفتید و من احمق هستم
و گاهی پس از بیست و چهار ساعت مراقبه متوجه می شد
که حرف طرف مقابل دروغی بیش نبوده است
و زمانی که حرفی دروغ است چه لزومی دارد که به خودم بگیرم و ناراحت شوم؟
حتی لزومی ندارد به شخص مقابل بفهمانم که حرفش دروغ بوده دروغ دروغ است
چرا خودم را ناراحت کنم؟
ولی شاهد بودن و مراقبه کردن آرام آرام انسان را متوجه اعمال و رفتارش می کند و او را نسبت به رفتارهای خودش هشیارتر می کند، نه رفتار دیگران.
?قانون هستی
مسیح گفته معروفی دارد: «به آنهایی که دارند بیشتر داده خواهد شد و از آنهایی که ندارند آنچه که دارند نیز گرفته خواهد شد».
این یک گفته سخت است.
شاید ناعادلانه به نظر برسد.
به آنهایی که دارند بیشتر داده شده و از آنها که ندارند آنچه که دارند نیز گرفته میشود.
اما نه، موضوع عدالت نیست، بلکه این فقط یک قانون ساده و مستقیم زندگی است. این اتفاقی است که میافتد.
اگر تو شاد و سعادتمندی، شادی و سعادت حتی بیشتری خواهی داشت.
اگر بتوانی بخندی، ابعاد بیشتری به خنده تو اضافه خواهد شد.
اگر بتوانی برقصی، ریتمهای بیشتری به رقص تو افزوده خواهد شد.
اگر بتوانی آواز بخوانی، تمامی این آسمان بلند با تو همنوا خواهد شد، این کوههای بلند با تو آواز خواهند خواند، ماه و ستارهها با تو آواز خواهند خواند.
و اگر تو گریه کنی و حس آشفتگی و ناراحتی داشته باشی، آنوقت آشفتگی از همه جهت به سمت تو خواهد آمد.
**تو همان چیزی که هستی را به سمت خودت جذب میکنی و این قانون مطلق زندگی است.
هرچه که هستی، همان چیز به سمت تو میآید.**
برای همین هم یک انسان خوشحال، خوشحالتر و خوشحالتر میشود.
یک انسان دارای آرامش، آرامش بیشتر و بیشتری خواهد داشت.
یک انسان ناراحت و آشفته، ناراحتتر و ناراحتتر خواهد شد.
یک فرد بیچاره، بیچارهتر و بیچارهتر خواهد شد.
چون تو داری آن را تمرین میکنی. یک فرد بیچاره دارد بیچارگی را تمرین میکند.
اوشو?
@Nedaye_Agaahi
داستانی در تعالیم ذِن هست که می گوید:دختری ازدواج نکرده آبستن شد. بستگانش در نهایت خشم بودند، از دختر سوال کردند که چه کسی مسئول است؟ دختر گفت: راهبی که در بیرون از دهکده زندگی میکند به او تجاوز کرده است!
بستگان دختر غضبناک دور آن راهب را گرفتند و به او توهین کردند راهب با آرامش به دشنام های آنان گوش داد و فقط گفت: آه....که اینطور...!!!
او فقط همین قدر سخن گفت، و سپس قبول کرد که مسئولیت بزرگ کردن بچه را به عهده بگیرد!
در راه بازگشت به خانه، آن دختر احساس پشیمانی عمیقی داشت و به حقیقت اعتراف کرد
او گفت که هرگز آن راهب را ندیده بود و فقط برای پنهان کردن پدر واقعی کودک دروغ گفته بود
بستگان دختر نیز احساس پشیمانی عمیقی کردند آنان برای معذرت خواهی نزد راهب بازگشتند و خواستار بخشش او شدند.
راهب به تمام اینها نیز گوش داد و دوباره به آرامی گفت: آه....که اینطور.... !!!
زمانی که آرامش بر فرد نازل میشود، تمامی این دنیا و ماجراهایش چیزی جز یـک نمایش نخواهند بود.
شخص فقط یک بازیگر میشود، داستان در بیرون ادامه دارد، و درون در هیچ غوطه میخورد
تنها پس از دستیابی به چنین حالتی است که آزادی از اسارت دنیا می تواند رخ بدهد.
اگر شخص توسط هر چه که در بیرون روی میدهد برآشفته شود.
اگر هر کسی از بیرون بتواند درون او را تحت تأثیر قرار بدهد و آن را عوض کند، یک اسیر خواهد بود.
اینگونه وابسته میشود.
اگر از تأثیرات بیرونی آزاد شوی،
اگر هرچه که بخواهد در بیرون اتفاق بیفتد،تو تغییر نکنی،
این شروع دست یابی به خود و رسیدن به رهایی است. این آزادی با رسیدن به خالیای درون شروع میشود. ما باید یک صفر شویم. ما باید هیچی را تجربه کنیم، چه در هنگام راه رفتن و چه در خواب، چه نشسته و چه ایستاده، فرد باید بداند من" یک تهیا هستم و به یادآوری آن به خودش ادامه بدهـد.
با یادآوری مدام تهیا، فرد خالی می.شود. آن تهیا تمام لحظاتت را پر می کند. وقتی که هیچی به درونت بیاید، سادگی در بیرون هویدا میشود
خالی بودن یعنی خداگونه بودن.
اوشو?
@Nedaye_Agaahi
✳️ شکرگزاری
همواره شاکر باشید، شکرگزاری عاطفهای الهی است. در این قرن، اگر چیزی گم شده باشد، همین شکرگزاری است.
آیا میدانید که وقتی هوا را به درون میبرید، این شما نیستید که نفس میکشید؟ زیرا لحظهای که نفس وارد نشود، تو قادر نیستی آن را به درون ببری. آیا میدانی این بدن کوچک که دریافت کردهای چقدر شگفتانگیز است؟
قدری غذا میخوری و این معدهی کوچک تو آن را هضم میکند، این معجزهای بزرگ است. علم بسیار پیشرفت کرده است، ولی اگر بخواهی کارخانههای بزرگی بسازی و هزاران متخصص را در آنها به کار بگیری، باز هم مشکل بتوانند یک قطعهی نان را هضم کنند و به خون تبدیل سازند.
و این بدن شما بیست و چهار ساعته در حال انجام معجزات است، همین بدن کوچک: قدری استخوان و قدری گوشت! چنین معجزهی عظیمی بیست و چهار ساعته با تو است و تو از آن سپاسگزاری نمیکنی!
آیا هرگز عاشق بدنت بودهای؟ آیا هرگز دستهایت را بوسیدهای؟ آیا هرگز عاشق چشمهایت بودهای؟ آیا هرگز دریافتهای که چیزی عظیم در حال وقوع است؟
بسیار غیر معمولی است که بتوان در میان شما کسی را یافت که عاشق چشمهایش باشد و یا دست خودش را ببوسد و از اینکه این اتفاقات شگفتانگیز بدون اطلاع او و یا حتی بدون مشارکت او صورت میگیرند، احساس شکرگزاری داشته باشد.
پس نخست اینکه نسبت به بدن شاکر باشید. فقط انسانی که از بدن خودش شاکر است میتواند نسبت به بدنهای مردم دیگر شاکر باشد.
نخست از عشق به بدن خود سرشار شوید، زیرا فقط کسی میتواند به بدنهای دیگر عشق بورزد و به آنها حرمت نهد که سرشار از عشق به بدن خودش باشد.
اوشو?
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
حافظ
*? محسن نامجو | نامه*
*? غزل شاکری | حدیث آشنایی*
❓️ اوشوی عزیز!
لطفا توضیح دهید چگونه میتوانم به سمت یک زندگی معنوی حرکت کنم؟
? پاسخ:
سه مرد که در جستن حقیقت بودند باهم همسفر شدند... یکی یهودی بود و دیگری مسیحی و دیگری مسلمان.
آنان دوستانی قدیمی بودند. یک روز در راه سکهای پیدا کردند و با آن قدری حلوا خریدند. مرد مسلمان و مسیحی تازه خوراک خورده بودند، پس قدری نگران بودند که حالا دوست یهودی، تمام حلوا را خواهد خورد و آنان که زیاد خورده بودند از آن بی نصیب بمانند. پس با هم همدست شده و به مرد یهودی پیشنهاد دادند: ”برویم حالا بخوابیم و صبح رویاهای خودمان را برای همدیگر تعریف خواهیم کرد. هر کس که رویای بهتری داشت، این حلوا را خواهد خورد.“
و چون آن دو نفر موافق بودند، مرد یهودی باید قبول میکرد. فقط برای حفظ دموکراسی! کار دیگری نمیشد کرد.
مرد یهودی که گرسنه بود نتوانست زیاد بخوابد. وقتی که حلوا آنجا باشد و تو گرسنه باشی و آن دو نفر بر علیه تو همدستی کرده باشند، خوابیدن کار دشواری است! پس او نیمه شب بیدار شد و حلوا را خورد و دوباره به رختخواب رفت.
در بامداد، مرد مسیحی اولین کسی بود که رویایش را تعریف کرد. او گفت: ”مسیح آمد و وقتی که به آسمان بازمیگشت مرا همراه خودش برد. این یک رویای استثنایی بود.“
مرد مسلمان گفت: ”من محمد را به خواب دیدم که مرا برای بازدید از بهشت با خودش برد... زنانی زیبا که مشغول رقصیدن بودند و نهرهای شراب که جاری بود و درختانی از طلا و گلهایی از الماس. واقعاً زیبا بود.“
حالا نوبت مرد یهودی رسید. او گفت: ”موسی نزد من آمد و گفت ای پیر خرفت منتظر چه هستی؟ مسیح آن دوستت را برده به بهشت و محمد میزبان دوست دیگر تو در بهشت است! پس احمق، دست کم بیدار شو و آن حلوا را بخور!”
طنز بخشی از مقدس بودن است.
هرگاه انسان قدیسی را یافتی که جدی است، از آنجا فرار کن؛ به سرعت... زیرا او میتواند بسیار خطرناک باشد. او میباید در درون بیمار باشد. جدیبودن نوعی بیماری است. یکی از کشندهترین بیماریهاست. و در مذاهب، این یک بیماری مزمن است.
این طمع است.
چرا معنوی؟
چرا اینهمه دغدغهی نتیجه را داری؟
من پیوسته تکرار میکنم که در اینک و اینجا باش. فردا را فکر نکن. و تو فقط به فردا فکر میکنی! چرا میترسی؟ کمبود زمان وجود ندارد. میتوانی بسیار بسیار آهسته حرکت کنی. عجلهای وجود ندارد. عجله به سبب طمع است. پس هرگاه مردم خیلی طمعکار شوند، بسیار عجول میشوند و پیوسته راههایی پیدا میکنند تا سرعت بیشتری پیدا کنند. آنان همیشه میدوند زیرا فکر میکنند که زندگی تمام میشود. این مردمان طمعکارِ احمق میگویند: ”زمان یعنی پول!”
زمان پول است؟!
پول بسیار محدود است؛
زمان نامحدود است.
زمان پول نیست؛
زمان ابدی است.
همیشه بوده و همیشه خواهد بود. تو همیشه اینجا بودهای و همیشه اینجا خواهی بود. هدف در اینجاست. تو فقط باید ساکن و صبور و هشیار باشی.
زندگی را در تمامیت آن زندگی کن. هدف در خود زندگی پنهان است...
این خداوند است که بعنوان زندگی در هزاران شکل بر تو وارد شده. وقتی فردی به تو لبخند میزند، یادت باشد که این خداوند است که در شکل آن فرد به تو لبخند میزند. وقتی غنچهای گلبرگهایش را باز میکند، نگاه کن. تماشا کن: خداوند در شکل آن گل قلبش را برای تو گشوده است. وقتی پرندهای آواز میخواند، به آن گوش بده. خداوند آمده تا برایت آواز بخواند.
تمام زندگی الهی است، مقدس است. تو همیشه در سرزمین مقدس قرار داری. هر کجا را که نگاه کنی، به خداوند نگاه میکنی. هر کاری که انجام میدهی، این خداوند است که انجامش میدهی.
منظورم این است:
زندگی را زندگی کن، از آن لذت ببر. زیرا «خداوند» زندگی است. او نزد تو آمده و تو از او لذت نمیبری! او نزد تو آمده و تو از او استقبال نمیکنی! او نزد تو آمده و تو را غمگین و بیعلاقه و گنگ مییابد!
برقص، زیرا او هر لحظه به اشکال بینهایت از تمام جهات بر تو وارد میشود.
وقتی میگویم به تمامی زندگی کن، منظورم این است که طوری زندگی کن که زندگی خداوند است. و این شامل همه چیز است. وقتی میگویم زندگی، همه چیز شامل آن هست: سکس، عشق، خشم، و همه چیز را شامل میشود.
یک ترسو نباش [زندگی را بر خود حرام نکن]. شجاع باش و زندگی را در تمامیت آن، در شدت تمام آن بپذیر. فقط زندگی کن و معنویات را بدست انسانهای احمقِ مقدس بسپار.
اوشو?
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago