عجیب نیست؟ آدمایی که یه روزی اصلن نمی‌شناختی به مرور زمان تبدیل می‌شن به آدمایی که تصور کردن زندگی بدون اونا ناممکن به نظر می‌آد و شدن تار و پودت. عجبیه؛ دوست پیدا کردن در بزرگسالی خیلی عجیبه.

خواهرزاده‌م قلبمه.

هر چی پیرتر می‌شه آدم حوصله‌ی غصه خوردنم کمتر داره، غصه‌ها ولی کمتر نمی‌شن. بعد تو چون حوصله‌ی غصه خوردن نداری فرار می‌کنی، فرار کردنم همیشه هزینه‌های خودشو داره.

شاید هم زیادی به نموندن و رفتن بها دادم، شاید باید یه وقتایی موند و یه چیز بهتر ساخت.

تو را چون ترانه‌ی کوچکی
وقت ظرف شستن
زمزمه می‌کنم.

خیلی حوصله دارم ولی یهو همه‌اش تموم می‌شه. اصلاً نمی‌دونم کجا می‌ره لعنتی.

«چرا وادارم می‌کنید تا برای هر موقعیتی، متناسب با جوابی که حدس می‌زنم در آن لحظه دوست دارید بشنوید، پاسخی فرعی بیابم یا ببافم؟»

درس امروز:
پیام‌های استادت رو چک کن که وقتی مثل سگ خوابت می‌آد الکی هفت صبح نری دانشگاه بعد ببینی کلاس مجازی برگزار می‌شه.

ایکس

اگه روزی ده نخ سیگار بکشی سالیانه پونزده روز و پنج ساعت از زندگی‌ات رو اختصاص دادی به سیگار کشیدن.

برای بقیه زندگی و نمایش بازی نکن. بقیه اگه نسبت بهت بی‌تفاوت نباشن، یا مسخره می‌کنن، یا حسادت، یا دلسوزی؛ که هیچ‌کدومش کاری برای تو نمی‌کنه. برای خودت زندگی کن و اون چند نفری که دوستت دارن و دوستشون داری.