𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
بله خلاصه ممنون که با هوشمصنوعیها تعاملات سازنده دارید!
لطف بزرگیه در حق بشریت😁
در حق تک تک ما
در تلاش و شگفتم تا رمز و راز حال خوش کمابیش غیبنشدهام را تا غیبش نزده کشف کنم. نه از همین چند روز، از مهر ۳۲ ساله شدنم، آن هم بعد سالی که روح و روز دوزخی کم نداشت.
تا بخواهید مادر و پدر و صاحب برای حال بد به صف هست. اصلا همین بلبشو سیاسی اقتصادی برای چندین فروپاشی در هفته کافیست! شگفتی همینجاست!
رابطه گل و بلبل با همدم و دخترانم؟ آن هم هانا که از دلبری هر روز یکی چند آس رو میکند؟ آشنایی با فیلسوف-کراش جدیدم؟ شکار یک مفهوم عجیب نو که فکرش نفسم را از هیجان بند میآورد؟ بازیگوشی با هوش مصنوعی؟ با خود آشتی شدنهای شیدایی؟ رسیدن به یک ایده عمیق فلسفی؟ رابطه از سر گرفته و سرحال با یکی از بستگان؟ کیف و کوک با چند کتاب تودلبرو؟ کلاسهای فلسفه هنر؟ کمی گردشگری در دنیای تاریخ نقاشی؟ عشقبازی عمیق با چند موسیقی؟ شادابی کم کمک شدیدتر تن؟ کوتاه کردن مو بعد یک قرن؟ چشیدن چندباری شوق شوکآور به خودم، حیات و شیرینکانم؟
شاید همه اینها. اما اصل کار عشق و حالیست که با مغز خودم میکنم! افت و خیزش را محسوستر حس میکنم. اما پویایی و پیوندسازیهای این روزهایش حسابی دارد سردماغم میآورد. هر چه هست زیر سر سن و سال هم هست. تا بگذرد و ببینیم زیر این همه خاکستر و شرر چه آبستن شده این خوشخبر خیرهسر.
شادی عمیق و غریبی تجربه کردم. میخوام ازش بنویسم. اما میترسم منتقل نشه. در واقع مطمئنم نمیشه. دستکم اینو باید بگم، باید بگم هر چقدر این حال وجد ناپایدار باشه، و هر چقدر قبل و بعدش با احساسات بد، اتفاقات بد و اخبار بد احاطه شده باشه، یک چیز خیلی مهمی این وسط هست:
این که چنین سطحی از سرور، تجربه شدنیه. حاصلشدنیه. جوری که با خودت میگی سایر اوقات مرده متحرک بودم، که چنین احساس و مودی هم وجود داره و من ازش غالباً محرومم! که چقدر متفاوت میشه زنده بودن رو زیست با کیفیتی که واقعا توفیر داره. که یعنی واقعا تغییر حال و هوا شدنیه. اونم نه با مواد و چیزهای مشابهش. نه با رخدادهای خاص و کم یاب.
حال من با گرفتن دست یک عزیز منقلب شد. فرقی با همیشه داشت: به اون دستها خیره شدم. واقعا دیدمشون. گویی که اولین بار. و انگار هم تصمیم گرفتم و هم خودش پیش اومد که خیال کنم اون دستها جادوییاند، و انرژی فوقالعادهای به من منتقل میکنن. انگار از قعر دوزخ به یک بهشت ناخونده پرتاب شدم...
کاش میشد به همون زیبایی که اتفاق افتاده مینوشتمش. کاش این جادوی سفید هیچ وقت باطل نمیشد.
صدایی میگه: همیشه که تو استخر نمیمونی. دریایی هست. اقیانوسی. اونجا که شنا بلد بودن هم کافی نیست. واقعیتش بغرنجتر و بیرحمتر از این حرفاست. بالاخره قایقی لازمه و کشتی. چرا کارکرد عشق مثل کشتی نباشه؟ یا دستکم قایق نجات. اصلا چرا جزیره نباشه تو اون بیکران خستهکننده آب؟
نمیدونم. شاید کارکرد عشق رو همون میزان بزرگی و بلوغ ما تعیین میکنه. بچه باشی، بازوبند میشه. بزرگ باشی کشتی. اما با همه اینها یک کارکرد رو نمیشه نگه داشت. اگر به منزله کشتی هم باشه گهگاهی باید پیاده بشی و تو جزیرهها تجربههایی کنی. اگر جزیرهگون باشه هم ناگزیری گهگاهی از جزیره خارج بشی سیاحت کنی و اکتشاف. شاید برای همیشه. به این امید که جزایر دیگری هست. به شرط اینکه واقعا نتونی همونجا ادامه بدی. دیگه بزرگ نشی.
دوستان عزیز
سلام
برای حضور در این رویداد نیازی به دانستن زبان انگلیسی نیست
سخنرانی دوم این رویداد با #ترجمه فارسی همراه خواهد بود.
اگر تمایل به حضور دارید هرچه سریعتر اطلاع دهید?
@Nikzima_Support
همچنین تا حد ممکن به علاقمندان معرفی بفرمایید.
دو ناامیدی مقدّس
کافی نبود. شوقانگیزترین عشق آسمانی را میگویم. پرشورترین عشق زمینی را نیز زیستم. کافی نبود. دلبستگیهای پرشرر به چیزها، آدمها، داستانها، مفهومها، جهانها، دگرگونیها، ساختارها، انقلابها...
هر آنچه برون بود، در نهایت به ملال و نومیدیام کشاند. ملول و نومید که گرهگشای همیشگی باشد، رشد بیبازگشت آورد، دردها را درو کند، غمها را به دوردستها برد. خاطری آسوده و دلی گرم آورد که با هر قوره به آسانی سردیاش نشود.
آن را ناامیدی مقدس نخست مینامم. مقدس از باب تعارف و طمطراق است. بخوانید ناامیدی مهم. ناامیدی عظیم. ناامیدی بنیادین. که گر بگذرد روزگار تلختر از زهر بار دگر روزگار چون شکر نخواهد آمد. شور شکر هم دیری در تن نمیپاید. درکش تلخ اما گذردهنده است و جلابخش...
سپس ناامیدی مقدس دوم فرا خواهد رسید. هرچند به کمالِ تجربه نچشیدهام؛ دریافته و آموختههایم چنین دورنمایی میسازد: آن گاه که به خویشتن بازمیگردی، امید را به قدرت و هست و نیست خود گره میزنی و دست از غیر و قید میشویی، در یک وارستگی نسبی، در منتهای شفقت با خود و پیشرفتهای شگرف و شگفت، ناگزیر نومید خواهی شد. هر چه باشی و شوی، متناهی کوچکی هستی در نامتناهیها دچار. رنجبرنده از رنجهای سایرین و کاستیهایی پایانناپذیر، و مسئلههایی همواره زایا. کافی نیستی و نخواهی بود. نجاتی نیست و نخواهد بود. پایانی بر مسائل نو به نو نیست و احتمالا نخواهد بود.
به فرض بهره از واقعیت و حقیقت، مواجهه با نومیدیها سودی عملی نیز دارد؟
گمانم سود نومیدی نخست رهایی از منجیپنداری غیر و توان گذار به وضعیت رشددهنده دوم است، و سود نومیدیِ دوم خلاصی از منجیپنداری خود و برساختههای خود و رشدی عمقیتر است. که منجیسازی و منجیپنداریِ رهانشده، نسبت به خود واقعیات سخت کم لطمه نخواهند زد. کارکردهایی برای گذردهندگی برایشان کافیست.
فضای هذیانی در سپهر سیاست به تضاد امر سیاسی با فضای وهمانی فکر میکنم. فضایی که فارغ از فرم دیکتاتوری، دموکراتیک، وکالتی یا بینابینی حکمرانی، حکمرانان باور دارند که آنچه اکثریت مردم میخواهند یا میگویند بر اساس توطئه، فریب، خواب و خیال و حتی کودکانه است.…
فضای هذیانی در سپهر سیاست
به تضاد امر سیاسی با فضای وهمانی فکر میکنم. فضایی که فارغ از فرم دیکتاتوری، دموکراتیک، وکالتی یا بینابینی حکمرانی، حکمرانان باور دارند که آنچه اکثریت مردم میخواهند یا میگویند بر اساس توطئه، فریب، خواب و خیال و حتی کودکانه است. شهروندان نیز به هر گفته و عمل حکمرانان نه تنها بیاعتمادند، که قائلند دروغ و نیرنگ و بازی و نمایش است. توهم توطئه دوجانبه، دشمنانگاری دوجانبه و از خودبیگانگی در کلیت جامعه واحد. از این فضا هر چه هست سیاست و سیاستورزی کارآمد و روزآمد چه از بالا و چه از پایین و در رفتوبرگشتهای دوسویه برنمیآید.
این فضا تا حدودی دوران پیشافلسفه یونانی را تداعی میکند و روایتهای هومر که در آن خدایان بیمنطق المپ هر آینه از روی خشم یا منافع خویش تصمیمات غیرقابلپیشبینی و گاه محاسبهناپذیر میگرفتند. و آدمیانی که در این بازی گاه به خدایان رکب میزدند. بازار انتقامات و هوسها و هیجانات؛ بازی قدرت نامتوازنی بر مبنای فریب و احتمالاتی عجیب که تناسبات ضدونقیضی با واقعیات داشت. فضای جنونآمیز.
یا همچون فضای امپراتوری کالیگولا که با تفسیر کامو فلسفۀ ایجاد فضای ناامن داشت؛ بلکه شهروندان با واقعیت ناامنی محض جهان خو گیرند و به مرگ و پوچی ایمان آورند!
بماند که میتوان مسئله را از این حیث تبیین کرد که گفتمان دینی و سیاسی و انقلابی ما از حس ناامنی و خشم نهادینه و تاریخی جامعه از مرگ، فقر و ضعف چه اندازه و چگونه تغذیه شده و نمود و تبعاتش در هذیانی شدن سیاست کجاست.
به هر روی در این سالها بزرگترین زیان ما شاید سلب اعتماد و امنیت از جانب اصلاحات رسمی بوده است، بخشی از بدنه حکومت که میتوانست رابطه واقعبینانهتری با سایر دولتها و قاطبه شهروندان برقرار کند حسب دروغگویی و فسادهای مکرر، ستون اعتماد نسبی را فروریخت و حتی وارونه ساخت.(هر آنچه رخ میدهد و او مینماید عکس حقیقت است)
رسیدن صدای یکایک مردم بیواسطه یا با واسطه نمایندگان به گوش و ارادۀ حاکمیت ، در مرتبه پس از آن قرار دارد که صداهای ملت وارونه ترجمه و تعبیر نشود و وارونه اجرا نگردد و رابطۀ دو سویه مبتنی بر بزرگسالوهوشیارانگاری طرفین برقرار باشد. یعنی فارغ از درستکاری، حد نصابی از عقلانیت لازم در دیگری دولتمرد-شهروند را به رسمیت شناختن.
بنابراینها من جهل را به جهل مرکب و نادانی را بر وهم مشدد ترجیح دادم. رأی بر اساس تاکید بر دروغ نگفتن و سوابق صداقت پزشکیان، اشاره داشتنش به ندانستنها و اعتماد به کارشناسان و همچنین امیدی کوچک که به نسبت رقیب به فضای وهمآلود ناسیاسی و ناامن شدن فزاینده دامن نزند.
در آخر بر این گمانم که حاصل بیاعتمادی مطلق به رژیم و انتخاباتش، تقویت ضدسیاست است.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago