این مانتو ژاکاردم رو امروز بعد سه ساللل پوشیدم😍🥺
آنقدر دوستش داشتم ...
تازه الان از اون موقع هم گشادتره برام .‌
حس خوب امروزم برای یه دلیل کوچولوی ساده .🤍🌱
روسری رخت عروسی مو سر کردم😌

دیشب خیلی شب سختی و با عابس گذروندیم ، بچم سرماخورده و کل شب گریه میکرد و نمیتونست بخوابه .من که هفت صبح خوابیدم😢

دارم آهنگ بی کلام گوش میدم و تو تاریکی خونه نشستم و آنقدر قشنگه که دلم نمیاد پاشم برم بخوابم ...

من هیچ وقت سایز مامانم نبودم😒
مامان من یه کمد شومیز داره فقط . کلا آدم خوش استایلی هست ماشاالله ❤️

آنقدر هم مرتبه و وسایلشو خوب نگه میداره و البته خوش سلیقه ،لباس های ده سال پیش هم شاید تو کمدش باشن ولی انگار همشون و همین امسال گرفته.
اینطوری شد که دیدم چندتا مهمونی خانومانه دارم ولی لباس مناسب ندارم .. و رفتیم سر کمد شومیز ای مامان و کلی لباس پرو کردم و همشون اندازم بود😁 دیگه قرار شد مهمونی ها برم قبلش یه سر اونجا💃💃💃
البته اگه اصرار و استقبال مامانم نبود من خودم چنین کاری نمیکردم.
دیگه اولین شومیز و برای فردا گرفتم ازش 😌

باورم نمیشه این همه کار کردم از وقتی برگشتم. کارای خواب عابس و رسیدیم .
فردا خونه رفیق صمیمیم هستم ناهار .
خارج از دوره مون، خیلی دلمون میخواست همو ببینیم .

من رفتم لباسای خودم و عابس و برداشتم ، تمام لوازمی که لازم میشه ‌ از اسباب بازی تااااا میان وعده ها و دارو هاش.
بعد ظرفشویی روشن کردم، لباس شویی .
بعد اتاق عابس و هال رو جمع کردم تو تاریکی .
میان وعده و موکاپاد وسایل فردای خودمو برداشتم .
دوست گفت برام ناهار کتویی درست می‌کنه.
منم می‌خوام سس کتویی درست کنم و ببرم .

رزق امشب🌱
خیلی دلم میخواست پاشدیم رفتیم هئیت .
الحمدالله.
ولی نگم عابس بعد اینکه بخش آب شد ، یه سره می‌رفت با بچه ها معاشرت کنه و من دنبالش 🥴👀
بعدش قبل روضه پدرش نگهش داشت. و خب اون بیچاره هم مجبور شد بره جایی بشینه که خارج از محل عزا داری بود .
ولی دوست دارم حتی اگه سخت میگذره هم بیایم شبا .
تاجایی یکه ساعت خواب عابس بهمون اجازه بده. بعد روضه پا شدیم ما برگشتیم خونه .