𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
#پارت_بیستویکم آراز? از وقتی رسیده بودیم خونه خودم رو توی اتاق حبس کرده بودم تا از چشم دایی دخترجون دور باشم. گوشیم رو از توی جیبم دراوردم و وارد تلگرام شدم، درجا وارد سیو مسیج تلگرامم شدم و هشتگ LIm رو سرچ کردم. با دیدن عکس دانلود نشدهیی که مربوط به لیلی…
#پارت_بیستویکم
آراز?
از وقتی رسیده بودیم خونه خودم رو توی اتاق حبس کرده بودم تا از چشم دایی دخترجون دور باشم.
گوشیم رو از توی جیبم دراوردم و وارد تلگرام شدم، درجا وارد سیو مسیج تلگرامم شدم و هشتگ LIm رو سرچ کردم.
با دیدن عکس دانلود نشدهیی که مربوط به لیلی بود لبخندی زدم و عکس رو دانلود کردم.
با دیدن چهرهی لیلی و پیرهن آبی رنگی که تنش بود لبام رو روی هم فشردم و گوشیم رو به قفسهی سینم چسبوندم، نفس عمیقی کشیدم و گوشیم رو از روی ققسهی سینم دور کردم، بوسهی عمیقی به صفحهی گوشیم زدم و زیر لب زمزمه کردم:
-دارم میام پیشت لیلیم...آخ لیلی جان
صفحهی گوشیم رو بوسیدم و بدون اینکه عکس رو سیو کنم از تلگرام خارج و روی پاهام ایستادم، دستی به صورتم کشیدم و بعد از مرتب کردن دوبارهی موهام از اتاق خارج شدم و تا نصفه از پله ها پایین رفتم و روی پله نشستم، سرم رو به دیوار تکیه دادم و به حرف های دختر جون و داییش گوش دادم:
-بلند شو وسایلت رو جمع کن باهم بریم
-نه دایی جون من که نمیتونم بیام اگر فکرتون راحت نیست میخوای خودت بمون
-نه تو وسایلت رو جمع کن بریم خونهی من، نمیزام دیگه اینجا بمونی
داییش از روی کاناپه بلند شد، بی اراده همزمان با داییش از جام بلند شدم و پله ها رو پایین رفتم.
به محض چشم تو چشم شدن با داییش نفسم رو توی سینم حبس کردم و چشمام رو بستم که به جای سیلی با نوازش شدن شونه.ی سمت راستم مواجه شدم...
با اکراه چشمام رو باز کردم و بهشون خیره شدم:
-نترس، دایی کاری باهات نداره
آب گلوم رو قورت دادم و با چهرهی حق به جانبی گفتم:
-نترسیدم فقط چشمام رو بستم
داییش گلوش رو صاف کرد:
-از همه چی خبر دارم، پارمین مو به مو برام تعریف کرده که چیشده
لبخند محوی زدم و جواب دادم:
-منم مثل خواهر زادهت از همه چی بی خبر بودم...دیگه شما خودتون شاهد بودین وقتی اومدم پای سفرهی عقد از همه جا بیخبر بودم...
-نیازی به توضیح نیست، گفتم که از همه چی خبر دارم...بیا بشینیم که باهات کلی حرف دارم
سرم رو تکون دادم و پشست سرشون سمت کاناپه ها رفتم و رو به روشون نشستم که داییش گفت:
-در اول باید خودم رو معرفی کنم، من کوروشم
دستم رو دراز کردم سمتش و جواب دادم:
-آراز...
-بله معرف حضور هستین
دایی کوری دستی روی پای دختر جون کشید و ادامه داد:
-نمیدونم تاحالا کسی باهات حرف زده یا نه، ولی باید بهت گوشزد کنم پارمین تنها نیست، کاری به پاشا ندارم اون مثل علف هرز رشد کرده چندین بار من خودم با دستای خودم پارمین رو از زیر دست و پاش بیرون کشیدم، از بهرام هم اصلا نباید خردهیی به دل بگیری چون اونم از پسش بر نمیاد.. یعنی بار ها و بارها کارشون به کلانتری رسیده ولی هیچی درست نشده
با شنیدن این حرف ها دستم رو مشت کردم و با عصبانیت نفسم رو بیرون دادم:
-چرا وقتی عرضهی تربیت ندارید بچه میارید؟
-الان بحث ما این نیست
-کاش همیشه بحث همه توی این دنیا این بود
دایی کوری سرش رو تکون داد و جواب داد:
-شما سعی کن همچین پدری نباشی
-هیچکس نباید باشه، کاش هیچکس دیگه بچه نیاره بابا همین گندی که هم نسلای بابای من زدن برای هفت پستمون بسه، یه مشت بچهی عقدهیی و نفهم تحویل این جامعه دادن، عقدهیی و تو سری خورد
دختر جون گلوش رو صاف کرد:
-ببین عصبانیتت از پاشا رو درک میکنم، با رفتارش باعث شده تو احساس بدی بهت دست بده ولی درباره برادر من درست حرف بزن احترام نگه دار لطفا
نگاه عمیقی بهش انداختم و جواب دادم:
-من اگر قرار بود احترامی نگه ندارم زیر اون همه کتک و مشت و لگدای داداشت و بابات ساکت نمیموندم الان پزشکی قانونی بودم پرونده ساخته بودم...خودتم خوب میدونی با یه معاینه میفهمن تجاوزی در کار نبوده و کی و چه ساعتی اون بچهیی که انداختی شکل گرفته، نکن دختر جون، پشتت در اومدم پشت داداشتشو نگیر...حداقل برای تظاهر هم که شده فقط جلوی داییت پشت منو بگیر...داداشت اینجا نیست که بخواد تورو کتکت بزنه، از روی ترس پشت کسی که بهت توهین میکنه نگیر...
با لرزیدن گوشیم توی جیبم نفس عمیقی کشیدم و رو به دایی کوری گفتم:
-من الان برمیگردم پیشتون، شما هم لطفا نرو شام رو در خدمتتون باشیم مهمون های دختر جون مهمون منم هستن...منم اگر فاتح خان پشت خط نبود میام به ادامهی بحثمون بپردازیم
سرشون رو تکون دادن و از جام بلند شدم، با دیدن شمارهی بابا نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم:
-بله؟
-همین الان پاشو بیا
-چرا؟ چیزی شده؟
-مگه دنبال لیلیت نمیگشتی؟بیا یه ردی ازش بدم...
#دُژَم
هلووو باز ری اکت ها کامله ولی تو پارت نزاشتی!??
شنیدم واسه پارت جدید هیجان دارید
ترک پارت بعدی....
-من نمیدونستم که مادر شدم
-منم نمیدونستم قراره پدر بشم
-یعنی چی؟
-یعنی اون بچهیی که افتاده از من بوده، دلیل عقد یهوییمون هم همین بوده، بزار فکر کنن من به تو تجاوز کردم، بزار هرچی اونا میخوان بشه، بچهی من مرده...
#Coming_soon
تازشم این تیزر اصلی نیست?
"زندگی تو برزخ از زندگی تو جهنم بهتره"
.....
قمار کردن روی خیلی چیزا خوبه، حتی باعث میشه تورو به جاهای بالاتری برسونه.
اما قمار روی زندگی بقیه؟!
فکر نکنم...!
من یه فکری دارم...
تیزر نیمه اصل رو الان میزارم که به کمکش جذب ممبر داشته باشیم:)
بعد یه تیزر کلی دیگه میزنم دو سه روز مونده به شروع میزارم...
چطوره؟
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago