?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
شب ،
غاری خسته از
قندیلهای سکوت
در حفرههایی عمیق از رویا
با تارتنهایی
که در بزاق تنهایی
به شکار حرفی تازه میاندیشند
گفتی ؛ بخوان!
و من از دیوارههای سکوت
دست کشیدم و
خواندم ،
آنچه را که نمیدانستم
خفاشها ،
از انعکاس لهجهی روشنم
بینا شدند
و هلال ماه
از فوران داغ کلماتی
که از کوه دلم پرتاپ میشد
به مدار رهایی نزدیک گشت
با من بگو!
آنان که سالها
بیرون از غار
چون جغدهایی پیر
رو به تاریکی نشستهاند
چرا هنوز از هجای بلندِ
آاا زااا دی میهراسند؟؟!...
هر غروب
بر سنگفرش خیابان میزند
در جست و جوی کسی که نیست
قلبش گواهی میدهد
شبی زنی
از پای تاول زدهی خیابان
سر باز میکند
بوی تنهاییاش را میشنود...
عزیمت از تو
چه سخت بود!
به ناگهان
بی خود شدن
و تنها ماندن در هیچ
چون آفتابگردانی
که آفتاب خویش را
گم کرده باشد
و گریبان
چه جای خوبی ست!
وقتی سر بیکسی را
درون آن فرو میبری
تا مساحت سخن کوتاه شود
از غنچهای کبود
به لالههایی واژگون
روییده بر شقیقههایی سپید
که سالهاست
پردهی نازک خیال را
پشت گوش میاندازد...
در آسمانم
گاه هلال
و گاه نیمهای از تو
شبهایی بیتاب زیر ابرها
پنجره را نبند!
خیره شو بر هیاهویِ
مردم چشمانم
تنها کولیان
راز شبهای چهارده را
میدانند...
در آسمانم
گاه هلال
و گاه نیمهای از تو
شبهایی بیتاب زیر ابرها
پنجره را نبند!
خیره شو بر هیاهویِ
مردم چشمانم
تنها کولیان
راز شبهای چهارده را
میدانند...
بی تو ما از بهمن
خواهیم گذشت
و این شوخی نیست!
که میان کولاک درد
در زمستانی عقیم
و زغالهایی نیمسوز
که رو سیاهی را انکار میکنند
لبخند به دنیا خواهیم آورد
بگو قاصدکهای خیال
به بدرقهی کدامین گل نشکفته
رفته بودند
که باز نمیگردند!
با اسپندی که این روزها
دود میشود
پای سپیدارانی
که تنها جرمشان
تماشای رقص بنفشهها بود
اصلن به قد و قوارهی
برف نمیآمد!
که سکوتی سوخته ببارد
از آسمانی پرگو
که همهی آتشها
از هیمهی همین فصل بلند شده است
حالا تو سنگ عتیق را باز کن!
از پای بلند رویاهات
که عمیق رودهای گمنام
در عزای یتیم دریاچهها
دست به انتحار زدهاند
تا خاک دوباره
دست به دامان آسمانِ
هفتم شود
به جای باران پرنده ببارد
بر تنِ تفتیده یِ این سرزمین...
پیش از آنکه خورشید
گیسو پریشان
سر از گردنههای
دلتنگی بردارد
و ماه سرگردان را
به پیشوازِ
خوابهای ندیدهی تو
بفرستد
تو را ای دانه یِ
سپید کمیاب
میان خاک کاشتیم
بگو از گور رویاها
کدامین جوانهی نورس را
به باغ خیال من
پیوند کردهای
که چون
شاخههای ترد انار
تنها میوههایی دلخون را
در دامن انتظار من
جا گذاشتهای و
رفته ای...
با غم دیرینه ام
به مزار سینه ام
بخواب آرام
دل دیوانه...
یک روز زیبا را برای رفتن انتخاب کن بانو! یک روز مثل امروز که کاکاییها بیهراس روی نردههای پل مینشینند از دست عابران نان توک میزنند و دسته جمعی روی رود هیاهو میکنند شبیه کاغذ پارههای عاشقانهی فخری که از پنجره در هوا پخش میشد و پای دیوار کاهگلی…
فوق العاده است اين شعرت بانو مهتاب عزيز
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago