‏این آدم بی حوصله و بداخلاقی که شدم رو اصلا نمیشناسم ولی کاملا درک میکنم.

از آدمایی که حداقل یک دوستِ قدیمی ندارن دوری کنید. اینا کساییَن که توی شرایط مختلف، طبق منافعشون دوست انتخاب می‌کنن.

تو تنها تسلای منی. هر چند در آن سوی دیگر جهان هستی. با این‌حال، وقتی راه می‌روم، تو به من نزدیکی؛ وقتی کار می‌کنم، تو با من سخن می‌گویی؛ و آن دم که احساس می‌کنم تنهایی مرا می‌خورد، حضور تو در کنارم تجلی می‌یابد. لحظاتی هست که می‌دانیم میان ما و آنان که دوستشان داریم، هیچ فاصله‌ای نیست.

- جبران خلیل جبران، نامه به ماری هاسکل

کاش یه شغلِ " کتابخونه‌مرتب‌کنی " بود؛ آخر هفته‌ها می‌رفتم، قفسه‌ی کتاب‌ها رو مرتب می‌کردم.

از یاد بردند و نخواهم برد بر آسفالت خون جوانان را …

این موزیک مثل شروع نامه‌ایه که اتوره مایورانا قبل از ناپدید شدنش به جا گذاشت.

اون نامه خودش رو اینطوری شروع کرد:
"The sea has rejected me today, I'll be back tomorrow at the Bologna hotel"

به من بگو
بعد از کدامین رنجت،
خود را محکوم به تا ابد غمگین ماندن کردی؟!