سنگستان - مهدی رسولی سنگانی

Description
نوشته‌ها و انتخاب‌های مهدی رسولی سنگانی
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

2 weeks, 3 days ago

#کتاب_صوتی
#بامداد_خمار
#فتانه_حاج_سید_جوادی

📚 بامداد خمار
✳️ اجتماعی - عاشقانه
✍️ نویسنده: فتانه حاج سیدجوادی
🎙راوی: شیما درخشش

📌خلاصه ای از داستان رمان:
مان بامداد خمار یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر ایران است.
انتشار این رمان در زمان خود یک اتفاق بود.
رمانی عاشقانه و بسیار پرفروش که یک سرو گردن از این طیف آثار بالاتر بود ، ترو تمیز و با نثری ساده ، اما شسته رفته که در آثار عاشقانه مردمی نمی‎توان سراغ گرفت.
اما آنچه موجب تفاوت اين اثر با آثار مشابه ميشود قلم خاص نويسنده و توانايی او در به تصوير کشيدن صحنه ها به صورتی استادانه است به گونه ای که خواننده خود را کاملا در زمان و مکان وقوع داستان و در کنار شخصيتهای آن احساس می کند و پا به پای آن پيش می رود و تا پايان داستان هم خود را از ان جدا نمی بيند!
تفاوت فرهنگها مهمترين نکته ای است که اين داستان بر روی آن تاکيد دارد.
مهمترين ويژگی اين اثر به نظر من بيان تصويری آن است که به فهم موضوع کمک می کند.

❇️ هر شب به مدت 44 شب
🖇 فایل صوتی شماره: دهم

ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

2 weeks, 3 days ago

⋆ ꙳
#رمان_شب

❝  کیمیاگر - پائولو کوئیلو   ❞

✓ عنوان: کیمیاگر
✓ اثر: پائولو کوئیلو
✓ ترجمه: آرش حجازی
⌫ دسته بندی: رمان داستان بلند برزیلی
🔗 معرفی کتاب

✠ ——— ✠ ——— ✠ ——— ✠

❏ بخش چهل و هشتم

یک شب بدون آتش و بدون ماه در حال خوردن یک ظرف خرما، بـه جوان گفت: «زنده هستم. وقتی دارم می‌خورم، به چیزی جز خوردن نمی‌اندیشم. اگر در حرکت باشم فقط راه می‌روم. اگر ناچار شوم بجنگم، آن روز نیز مانند هر روز دیگری برای مردن خوب است. چون نه در گذشته زندگی می‌کنم و نه در آینده. تنها اکنون را دارم و اکنون است که برایم جالب است. اگر بتوانی همواره در اکنون" بمانی، انسان شادی خواهی بود. آن وقت می‌فهمی که در صحرا زندگی هست، که آسمان ستاره دارد، و جنگجویان می‌جنگند، چون این بخشی از نوع بشر است. زندگی یک جشن است. جشنی عظیم، چـون همواره در همان لحظه ای است که در آن میزی‌ایم، و فقط در همان لحظه.»
دو شب بعد، هنگامی که جوان برای خواب آماده می شد، به ستاره ای نگریست که شب هنگام آن را دنبال می‌کردند متوجه شد که افق کمی پایین‌تر آمده است، چون صدها ستاره بر فراز افق صحرا دیده می‌شد.
ساربان گفت: «واحه همان جا است».
پس چرا بی درنگ به آن جا نمی‌رویم؟»
«چون باید بخوابیم».
هنگامی که خورشید بر آمدن از افق را آغاز کرد، جوان چشم‌هایش را گشود.
پیش رویش، آن جا که شب پیش ستارگان کوچک بودند، یک ردیف بی پایان از درختان نخل، سراسر صحرا را پوشانده بود.
انگلیسی هم که تازه بیدار شده بود فریاد زد: «موفق شدیم!»
اما جوان خاموش ماند. سکوت را از صحرا آموخته، و به نگریستن نخل‌های پیش رویش خشنود بود. هنوز می‌بایست راه درازی را تا اهرام می‌پیمود، و روزی فرا می‌رسید که آن بامداد فقط به یک خاطره تبدیل می‌شد.

▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄

تهیه و تنظیم: طیب کریم‌زاده
ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

2 weeks, 3 days ago

🎬  فیلم اسلامی - قصه های زنان در قرآن
🔸  انیمیشن قصه های زنان در قرآن
🎙 دوبله فارسی
*🎞  قسمت: چهاردهم
🔰 ژانر: تاریخی - مذهبی
🔗  دانلود مستقیم*"#آسیه_همسر_فرعون" بخش پنجم

انیمیشنی زیبا که یک قاضی درباره زنان تاثیرگذار در زمان های قدیم که در کنار پیامبران داستان هایی داشته اند را تعریف می کند.


📆 هر شب به مدت ۲۲ شب
ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

3 weeks, 3 days ago

#کتاب_صوتی
#بامداد_خمار
#فتانه_حاج_سید_جوادی

📚 بامداد خمار
✳️ اجتماعی - عاشقانه
✍️ نویسنده: فتانه حاج سیدجوادی
🎙راوی: شیما درخشش

📌خلاصه ای از داستان رمان:
مان بامداد خمار یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر ایران است.
انتشار این رمان در زمان خود یک اتفاق بود.
رمانی عاشقانه و بسیار پرفروش که یک سرو گردن از این طیف آثار بالاتر بود ، ترو تمیز و با نثری ساده ، اما شسته رفته که در آثار عاشقانه مردمی نمی‎توان سراغ گرفت.
اما آنچه موجب تفاوت اين اثر با آثار مشابه ميشود قلم خاص نويسنده و توانايی او در به تصوير کشيدن صحنه ها به صورتی استادانه است به گونه ای که خواننده خود را کاملا در زمان و مکان وقوع داستان و در کنار شخصيتهای آن احساس می کند و پا به پای آن پيش می رود و تا پايان داستان هم خود را از ان جدا نمی بيند!
تفاوت فرهنگها مهمترين نکته ای است که اين داستان بر روی آن تاکيد دارد.
مهمترين ويژگی اين اثر به نظر من بيان تصويری آن است که به فهم موضوع کمک می کند.

❇️ هر شب به مدت 44 شب
🖇 فایل صوتی شماره: سوم

ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

3 weeks, 3 days ago

⋆ ꙳
#رمان_شب

❝  کیمیاگر - پائولو کوئیلو   ❞

✓ عنوان: کیمیاگر
✓ اثر: پائولو کوئیلو
✓ ترجمه: آرش حجازی
⌫ دسته بندی: رمان داستان بلند برزیلی
🔗 معرفی کتاب

✠ ——— ✠ ——— ✠ ——— ✠

❏ بخش سی و هشتم

⋆ ꙳
#رمان_شب

❝  کیمیاگر - پائولو کوئیلو   ❞

✓ عنوان: کیمیاگر
✓ اثر: پائولو کوئیلو
✓ ترجمه: آرش حجازی
⌫ دسته بندی: رمان داستان بلند برزیلی
🔗 معرفی کتاب

✠ ——— ✠ ——— ✠ ——— ✠

❏ بخش چهل و یک

اما همۀ اینها فقط یک دلیل داشت: مهم نبود که چند بار باید دور بزنند، کاروان همواره به سوی همان هدف حرکت می‌کرد. پس از پیروزی بر موانع، دوباره با ستاره‌ای روبه رو می‌شدند که مکان واحه را نشان می‌داد. هنگامی که این ستاره درخشان را در آسمان. صبح می‌دیدند، می‌دانستند مکانی را نشان می‌دهد که در آن زن هست، آب نخل و خرما. تنها انگلیسی چیزی نمی‌فهمید: بیشتر مواقع غرق در مطالعه کتاب‌هایش بود.
جوان نیز کتابی داشت که از اولین روز سفر سعی کرده بـود بـخـوانـد. امـا نگریستن به کاروان و گوش سپردن به باد را بسیار جالب تر یافته بود. همین که با شترش آشناتر و به او علاقه‌مند شد، کتاب را به کناری انداخت. یک بار اضافی بود، هرچند دچار این تصور خرافاتی شده بود که هر بار این کتاب را می‌گشاید، با شخص مهمی ملاقات می‌کند.
سرانجام با ساربانی که همیشه کنارش حرکت می‌کرد، دوست شد. شب‌ها، هنگامی که از حرکت باز می‌ماندند و گرد آتش جمع می‌شدند، عادت داشت ماجراهای دوران چوپانی‌اش را برای ساربان تعریف کند.
در یکی از همین گفت و گوها، ساربان شروع به صحبت درباره زندگی خودش کرد.
گفت: «در جایی نزدیک به القیروم زندگی می‌کردم. سبزی‌کاری می‌کردم، فرزندان و زندگی‌ای داشتم که بنا نبود تا زمان مرگم تغییر کند. یک سال محصول بهتری داشتیم، به مکه رفتیم، و یگانه تکلیفی را که در زندگی‌ام انجام نداده بودم، انجام دادم. دیگر می‌توانستم در آرامش بمیرم و این احساس را دوست داشتم.
یک روز زمین به لرزه در آمد و رود نیل بیش از حد طغیان کرد. چیزی که گمان می‌کردم فقط برای دیگران رخ می‌دهد، سرانجام برای خودم رخ داد.
همسایه‌هایم می‌ترسیدند درخت‌های زیتون‌شان را در اثر سیل از دست بدهند، همسرم می‌ترسید آب فرزندان‌مان را ببرد. و من می‌ترسیدم نابودي حاصل عمرم را ببینم.
اما چاره ای نبود. زمین بی حاصل شد و مجبور بودم شیوه زندگی جدیدی برگزینم. اکنون ساربان هستم. اما دیگر کلام الله را فهمیده‌ام: هیچ کس از ناشناخته‌ها نمی‌ترسد چون هر کس قادر است، هر آنچه را که می خواهد و لازم دارد، به دست آورد.
تنها به خاطر از دست دادن چیزی می‌ترسیم که داریم، چه زندگی‌مان و چه کشتزارهامان. اما هنگامی که بفهمیم سرگذشت ما و سرگذشت جهان، هر دو توسط یک دست نوشته شده‌اند، هر اسمان را از دست می‌دهیم.

▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄

تهیه و تنظیم: طیب کریم‌زاده
ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

3 weeks, 3 days ago

🎬  فیلم اسلامی - قصه های زنان در قرآن
🔸  انیمیشن قصه های زنان در قرآن
🎙 دوبله فارسی
*🎞  قسمت: هفتم
🔰 ژانر: تاریخی - مذهبی
🔗  دانلود مستقیم*"#زلیخا_همسر_فرعون" بخش دوم

انیمیشنی زیبا که یک قاضی درباره زنان تاثیرگذار در زمان های قدیم که در کنار پیامبران داستان هایی داشته اند را تعریف می کند.


📆 هر شب به مدت ۲۲ شب
ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

1 month ago

📖 تلاوت سوره مبارکه #الضحی

🎧 با صدای قاری: محمد الفقیه

#ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه
# سال_1446

⎦ هر روز یک سوره ⎣

⦑ تلاوت کامل قرآن در سنگستان ⦒

ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

1 month ago

#کتاب_صوتی
#خشت_و_آینه
#بهاره_حسنی

📚 خشت و آینه
✳️ اجتماعی - عاشقانه
✍️ نویسنده: بهاره حسنی
🎙راوی: فریناز فراست معمار

📌خلاصه ای از داستان رمان:
پزشکی بنام بهجت الزمان فخرالدینی، پزشکی که تمام وجودش را خرج خدمت به اجتماع کرده است.
به واسطه کارش تمام عمرش را با کودکان و جوانان در ارتباط بوده، ولی با تمام شناختی که نسبت به کودکان و نوجوانان دارد در درک و شناخت دختر خودش، ناموفق مانده و از پسر خونده اش برای حل مشکلاتش کمک می خواد. پسری که از خارج می آید تا یک دختر شیطون و غیر قابل کنترل را تربیت کند…

❇️ هر شب به مدت 35 شب
🖇 فایل صوتی شماره: سی و یکم

ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

1 month ago

⋆ ꙳
#رمان_شب

❝  کیمیاگر - پائولو کوئیلو   ❞

✓ عنوان: کیمیاگر
✓ اثر: پائولو کوئیلو
✓ ترجمه: آرش حجازی
⌫ دسته بندی: رمان داستان بلند برزیلی
🔗 معرفی کتاب

✠ ——— ✠ ——— ✠ ——— ✠

❏ بخش سی و سه

بی وداع با بلور فروش آن جا را ترک کرد. نمی‌خواست گریه کند، ممکن بود کسی گریه‌اش را ببیند. اما دلش برای آن دوران و همه چیزهای خوبی که آموخته بود، تنگ می‌شد. اعتمادش به خود بیشتر شده بود و شوق فتح جهان را داشت.
- «اما سوی دشت‌هایی می‌روم که از قبل می‌شناسم، تا باز گوسفندهایم را رهبری کنم». و دیگر از تصمیمش خشنود نبود. یک سال تمام برای تحقق رؤیایی کوشیده بود، و اهمیت این رؤیا هر لحظه کم‌تر می‌شد. شاید چون رؤیای او نبود.
- «که می‌داند شاید مانند مرد بلورفروش بودن بهتر باشد: هرگز به مکه نمی‌رود و با آرزوی رفتن به آن جا زندگی می‌کند». اما اوریم و تمیم را در دست گرفته بود، و این سنگ‌ها نیرو و میل پادشاه پیر را به او منتقل می‌کردند. به طور تصادفی - به نظرش رسید که شاید این هم یک نشانه است ـ به قهوه خانه‌ای رسید که در نخستین روز به آن وارد شده بود. آن دزد دیگر آن جا نبود، و صاحب قهوه‌خانه یک فنجان چای برایش آورد.
فکر کرد: «همواره می‌توانم سراغ چوپانی برگردم. مراقبت از گوسفندها را آموخته‌ام و هرگز آن را فراموش نمی‌کنم. اما شاید فرصت دیگری برای رفتن به اهرام مصر پیدا نکنم. پیرمرد سینه پوشی از طلا داشت و سرگذشت مـرا می‌دانست. به راستی یک پادشاه بود، یک پادشاه فرزانه».
تا دشت‌های آندلس، فقط دو ساعت حرکت با کشتی راه بود، اما صحرای عظیمی میان او و اهرام قرار داشت. دریافت که شاید بتوان در همین موقعیت طرز فکر دیگری داشت: در حقیقت، دو ساعت به گنجش نزدیک تر بود. حتا اگر پیمودن این دو ساعت  تقریباً یک سال طول کشیده باشد.
«می‌دانم چرا می‌خواهم پیش گوسفندهایم برگردم. دیگر گوسفندها را می‌شناسم؛ کار زیادی نمی‌طلبند و می‌توانند دوست داشتنی باشند. نـمـی‌دانــم صحرا می‌تواند دوست داشتنی باشد یا نه، اما صحراست که گنج مرا پنهان کرده.
اگر نتوانم به آن برسم، همیشه می‌توانم به خانه برگردم. اما زندگی ناگهان پول کافی به من بخشیده، و وقت کافی دارم، چرا نه؟»
در آن لحظه شادی عظیمی احساس کرد. همواره می‌توانست به سراغ چوپانی گوسفندان بازگردد. همواره می‌توانست به بلورفروشی بازگردد. شاید جهان گنج‌های پنهان بسیار دیگری نیز داشت، اما او رؤیای مکرری را دیده، و با پادشاهی ملاقات کرده بود. این برای هر کسی رخ نمی‌داد.
هنگامی که قهوه خانه را ترک می‌کرد خشنود بود. به یاد آورده بود که یکی از بازرگانانی که برای بلور فروش جنس می‌آورد، بلورها را توسط کاروان‌هایی می‌آورد که از صحرا می‌گذشتند. اوریم و تمیم را در دست فشرد؛ به خاطر آن دو سنگ، دوباره در مسیر گنجش قرار گرفته بود.
پادشاه پیر گفته بود: همواره کنار آنانی هستم که افسانه شخصی شان را می‌زیند.
رفتن تا انبار و فهمیدن این که آیا اهرام به راستی چنان دور هستند، خرجی نداشت.

▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄

تهیه و تنظیم: طیب کریم‌زاده
ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

1 month, 1 week ago

🎬  فیلم اسلامی - حبیب الله
🔸  سریال زندگی نامه حضرت محمد (ص)
🎙 دوبله فارسی
*🎞  قسمت: بیست و ششم
🔰 ژانر: تاریخی - مذهبی
🔗  دانلود مستقیم       
📆* هر شب به مدت ۳۰ شب
ⱼₒᵢₙ↷
@Sang_e_stan

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago