𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 5 days ago
قاعده شب یلدا
در كتاب فارسی كلاس دوم دبستان، درسی بهنام دوازده برادر داشتیم که دوازده ماه سال را توضیح داده بود و زمانیکه به آخر پاییز و اول زمستان میرسید از بلندترین شب سال سخن میگفت. در عالم کودکی، دانستن اینكه آخرین شب پاییز كه به اولین روز زمستان ختم میشود، بلندترین شب سال است، برایم جالب بود.
بیش از پنجاه سال از اولین باری كه «شب چله» را با جزئیاتش به یاد دارم میگذرد. شب چله آن روزها هم برای خانوادهها شب خاصی بود و تشریفات ویژهای داشت اما رسم بر مهمانی و شب زندهداری در این شب نبود یا اگر بود، ما چنین رسمی نداشتیم. سالهای بعد كمكم نام این شب به «شب یلدا» تغییر كرد و شبنشینی دستهجمعی باب شد. در خانواده ما هم این رسم پر رنگتر شد.
برای آدمی با روحیات من که دوست دارم به هر بهانهای آدمها را دور هم جمع کنم، شب یلدا شب خاصی است و از زمانیکه اندک توان و اعتباری پیدا کردهام، این شب را به صورت خاص جشن گرفتهام.
هرچند در سالهای گذشته شب یلدا هم مثل خیلی از سنتهای ایرانی، تشریفاتی شده اما همچنان یک نهاد قوی و قدیمی است که میتواند سنت کنار هم بودن اعضای خانواده را تقویت کند. شخصا به دلیل فشار بیامان کار، در خیلی از شبهای یلدا دلی پر از غم و اضطراب داشتهام اما همیشه کنار عزیزانم حال بهتری پیدا کردهام و این جادوی با هم بودن در چنین شبهایی است.
معمولا آدمها سعی میکنند در چنین شبهایی غصه را کنار بگذارند، شعر حافظ بخوانند و برای عزیزان خود خاطره بگویند. به همین دلیل خیلی از شبهای یلدا برای من خاطرهساز شده و فردای آن شب، با حس و حالی بهتر سراغ گرفتاریهای کاریام رفتهام.
اما شبهای یلدا بدون غصه هم نیستند؛ هر سال شماری از عزیزان ما از قطار زندگی پیاده میشوند و در شب یلدا جایشان را خالی میبینیم. افرادی که سالهای طولانی زیر سایهشان نفس کشیدیم و حالا باید با یاد و نامشان زندگی کنیم.
راستش ما قدیمیترها اعتقاد و باور عمیقی به اهمیت رفتوآمد و دور هم نشستن داریم ولی جوانها بیشتر با فضای مجازی و بازی و سرگرمیهای جدید خو گرفتهاند. قطعا هر انتخابی، فرصتها و تهدیدهای خودش را دارد اما میان این همه سنت خوب و بد، حیف است که شب یلدا به عنوان یک نهاد قوی، تضعیف شود.
☑️ محسن جلالپور
بدرود حاجآقا
همین دیروز بود که با یکی از دوستان ذکر خیر حاجآقا میرمحمدصادقی کردیم. ساعتی بعد هم خبر درگذشت ایشان را شنیدم و خیلی ناراحت شدم.
مرحوم میرمحمد صادقی کارآفرینی نیکوکار و از جمله نمادهای صلحطلبی و خیرخواهی در بخش خصوصی بودند که نهتنها در عرصههای اقتصادی که در زندگی اجتماعی و حیات سیاسی نیز، الگویی قابل احترام برای جوانان به حساب میآمدند.
برای نخستینبار در میانههای دهه 60 با ایشان آشنا شدم اما در اواخر دولت آقای موسوی که همایشی در اتاق کرمان برگزار شد، آقای میرمحمدصادقی هم به عنوان عضو هیاترئیسه اتاق ایران به شهر ما سفر کردند. در آن زمان، آقای خاموشی رئیس اتاق بودند و به خاطر دارم که به تندی علیه دولت صحبت کردند. ظاهراً دولت قصد داشت بخشی از اختیارات اتاق را حذف و به وزارت بازرگانی واگذار کند. در مقابل موضعگیری تند آقای خاموشی، شاهد مواضع نرم و معتدل آقای میرمحمدصادقی بودم و این نخستین دیدار نزدیک من با ایشان بود. به خاطر دارم مرحوم حاجاحمد کامیابی که اولین رئیس اتاق کرمان پس از انقلاب بودند، ارادت خاصی به حاجعلاء داشتند و گاهی که به خدمت ایشان میرسیدم، درباره ایشان زیاد سخن میگفتند. پس از ایشان حاجاکبر نظریان به عنوان رئیس اتاق کرمان انتخاب و مشغول کار شدند و این دوره مصادف شد با تشدید رفت و آمد من در اتاق. مرحوم نظریان عنایت خاصی به بنده داشتند و با اینکه سن بالایی برای حضور در مجموعه هیاترئیسه نداشتم، به اصرار ایشان در سال 1377 وارد عرصه انتخابات هیات نمایندگان اتاق شدم. حضورم در هیات نمایندگان باعث رفت و آمدها و شناخت بیشتر و آشنایی گستردهتر با اعضای اتاق، از جمله حاجعلاء شد. حاج اکبر نظریان نیز ارادت ویژهای به ایشان داشتند، به نوعی که همیشه در کلام ایشان ذکر خیر آقای میرمحمدصادقی بود.
به هر حال از سال 1381 که به عنوان رئیس اتاق کرمان انتخاب شدم رفت و آمدم به اتاق ایران بیشتر شد و افتخار دوستی با حاجآقا پیدا کردم. به این ترتیب رابطهای صمیمی با ایشان شکل گرفت و توانستم از نزدیک، با اخلاقیات و روحیاتشان آشنا شوم. بیش از سه دهه است که با ایشان آشنایی دارم و با این میزان شناخت میتوانم بگویم به معنای واقعی انسانی آگاه، باانگیزه، دلسوز، نگران منافع ملی و دارای مسوولیت اجتماعی بودند. در اتاق ایشان به روی همه باز بود و من هم از این فرصت نهایت استفاده را میکردم و از مصاحبت و راهنماییهای ایشان بهره میبردم.
حاجآقا میرمحمدصادقی پدرانه و از روی اشتیاق، تجربیات خود را در اختیارم قرار میدادند و توصیههای ایشان، حلو فصل مسائل سخت و پیچیده را آسان و شفاف میکرد.
یکی از ویژگیهای مهم ایشان، آیندهنگری در زمینه مسائل اقتصادی بود. ممکن است برای برخی تعجبآور باشد اما ایشان جزو پیشگامان تشویق سرمایهگذاری در استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان بودند. ارتباط ایشان با جوانان بسیار خوب بود و من نمیتوانم بگویم چون سن و سال بالایی داشتند، به کسبوکارهای مدرن علاقه نداشتند.
ویژگی مهم دیگر ایشان، داشتن سعهصدر و بلندنظری در کسبوکار و مدیریت بود. حتی در شرایطی که در انتخابات اتاق تهران، اکثریت آرا به نفع ایشان در صندوق ریخته نشد و حتی زمانی که علیه ایشان جو نامناسب شکل گرفته بود، با حوصله و صبر، مسائل را مدیریت کردند و شرایط سخت را پشت سرگذاشتند.
مرحوم میرمحمدصادقی علاقه زیادی به مشارکت در امور خیریه داشتند. انصافا بخش مهمی از داراییهای ایشان صرف همین امور میشد.
روحشان شاد و یادشان گرامی
☑️ محسن جلالپور
گام اول صنعتزدایی چه زمانی برداشته شد؟
اقتصاد ایران در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۴۰ تا میانههای دهه ۱۳۵۰ گامهای بزرگی برای صنعتی شدن برداشت. فرآیندی که بیش از همه مدیون مرحوم علینقی عالیخانی بود و به پایهگذاری توسعه صنعتی ایران منجر شد. در این دوره بهرغم فراز و فرودهایی که وجود داشت و نقدهایی که بر آن دوره وارد است، سیاست توسعه به متنوعسازی و تقویت اقتصاد کمک کرد و فاصلهای هرچند محدود را با اقتصاد تکمحصولی نفتی به وجود آورد.
اما دهه 1350 بنا به دلایل زیاد، آغاز فرآیند صنعتزدایی در اقتصاد ایران بود. یعنی در یک فاصله زمانی کوتاه، دستاوردهای صنعتی دهه 40 متزلزل شد.
آن روزها اقتصاددانان نسبت به «بیماری هلندی» شناختی نداشتند و اواسط دهه ۱۳۵۰ بود که ویروس این بیماری شناخته شد، اما این ویروس چگونه به اقتصاد ایران نفوذ کرد؟
اوایل دهه ۱۳۵۰ برای اقتصاد ایران دورهای متفاوت بود که با جهش قابلتوجه درآمدهای نفتی همراه شد. درآمد نفتی ایران از ۲.۵میلیارد دلار در سال ۱۳۵۱ به بیش از ۲۰میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ افزایش یافت. بنا به تحقیق دکتر نیلی و همکاران، این جریان سریع درآمدها به عدمتوازن ساختاری، معروف به «بیماری هلندی» منجر شد. هزینههای سنگین دولت و تورم سالانه ۱۵درصدی، وابستگی به واردات را تشدید و رشد صنایع غیرنفتی را متوقف کرد.
این دلایل را اقتصاددانان بهدرستی برمیشمرند، اما روایت مدیران بخشخصوصی از نحوه ابتلای اقتصاد ایران به بیماری هلندی و فرآیندی که موجب «صنعتزدایی» شد نیز موید این گزاره است.
مرحوم مهدی آگاه در میانههای دهه ۱۳۵۰ به عنوان مدیر بخش صادرات شرکت ارج استخدام شد. او ماموریت یافت با سفر به کشورهای منطقه، برای صادرات محصولات شرکت ارج برنامهریزی کند. آقای آگاه به این سفر رفت و زمان زیادی را صرف بازارگشایی کرد و با موفقیت به کشور بازگشت. آن روزها محصولات صنعتی ایران در کشورهای منطقه بهخصوص در خلیجفارس، خواهان زیادی داشت. مدتی گذشت که مرحوم آگاه متوجه شد مدیران ارشد شرکت ارج مثل گذشته استراتژی توسعه صادرات را دنبال نمیکنند. وقتی بیشتر پرسوجو کرد، متوجه شد کشتیبان را سیاستی دگر آمده است؛ به این معنی که شرکت ارج قصد دارد واحد صادرات خود را تعطیل کند و مدیران و کارکنان آن بخش را در واحد واردات کالاهای خانگی از شرکت آدمیرال آمریکا به کار گمارد.
آقای آگاه متوجه میشود مهندس خلیل ارجمند از محافل دربار شنیده است که شاه قصد دارد با افزایش قیمت نفت، میزان استخراج را نیز افزایش دهد و با تجدیدنظر در برنامه بودجه، سرمایهگذاری زیادی در مسائل زیربنایی و تولیدی انجام دهد، به طوری که در ۱۰سال آینده اقتصاد ایران از کشور فرانسه پیشی گیرد. (متن کامل یادداشت مرحوم مهدی آگاه را اینجا بخوانید)
این روایت برای روزگار کنونی همچنان آموزنده است و به نظر میرسد «صنعتزدایی» در اقتصاد ایران از همین دوره آغاز شد.
متن کامل سرمقاله دنیایاقتصاد را اینجا مطالعه کنید.
☑️ محسن جلالپور
صادرات در پنج پرده
مناسبتهای تقویمی در حوزه اقتصاد خیلی کسالتبار شدهاند. روز صنعت، روز تولید، روز استاندارد و حالا روز صادرات. دستگاه پیچیده و ناکارآمد اداری ایران، یک روز سال را به نام روز ملی صادرات ثبت کرده و در این روز قصد تکریم صادر کنندگان را دارد. طرفه آنکه در سال یک روز به فکر صادرات میافتند و در مقابل، 364 روز برای محدود کردن آن تلاش میکنند. میپرسید چگونه؟ به این پنج مورد توجه کنید.
اول: گیج و سرگردان
تازه رئیس اتاق کرمان شده بودم که برای تقویت صادرات، کمیتهای تشکیل دادند و از رئیس اتاق هم دعوت کردند که در جلسه شرکت کند. هر ماه جلسه را به ریاست استاندار تشکیل میدادند و درباره موانع صادرات صحبت میکردند. بعد از چند جلسه سکوت، یک بار پیشنهاد کردم که از همه اعضای حاضر در جلسه، بخواهند روند ارسال یک محموله صادراتی را بنویسند. کاغذ و قلم برداشتند و دانستههای خود را درباره صادرات نوشتند. از 25 نفری که در جلسه حضور داشتند، فقط دو یا سه نفر توانستند مختصری درباره فرآیند صادرات بنویسند که این افراد نیز جزو مدیران گمرک یا اداره استاندارد یا سازمان بازرگانی استان بودند که البته هرکدام از زاویه کار خود، صادرات را تشریح کردند. به استاندار گفتم، اغلب اعضای این جلسه نمیتوانند فرآیند صادرات را روی کاغذ توضیح دهند، چطور میتوانند مشکلات صادرکنندگان را حل کنند؟
دوم: سرگردانی مطلق
سالها پیش اتحادیه اروپا ورود پسته ایران را به دلیل آلودگی به سم افلاتوکسین ممنوع کرد. مدتها لابی و رایزنی صورت گرفت تا راضی شدند که دوباره صادرات را آغاز کنیم اما به این شرط که محمولههای صادراتی، گواهی بهداشت را داشته باشند. به این ترتیب، مسیر باز شد و توانستیم صادرات را از سر گیریم. بعد از دوندگیهای زیاد اولین بار محمولهای را برای صادرات به بندرعباس فرستادیم و قصد داشتیم در کانتینرها بارگیری کنیم که گفتند باید گواهی بهداشت ارائه کنید. برای دریافت گواهی بهداشت مراجعه کردیم که گفتند نیاز به شماره کانتینر داریم. دوباره برای گرفتن شماره کانتینر مراجعه کردیم که گفتند تا گواهی بهداشت نباشد، بارگیری نمیکنیم و تا بارگیری انجام نشود، شماره کانتینری در کار نیست. شاید باورتان نشود اما چهار تا پنج ماه دوندگی کردیم تا موفق شدیم همین مشکل ساده را رفع و رجوع کنیم.
سوم: حرف عجیب آقای رئیس
در یکی از جلسات رسمی، رئیسکل گمرک حرف عجیبی زد. گفت: در گمرک قوانینی داریم که به استناد آنها میتوانیم صادرت یا واردات کالایی را ممنوع کنیم و اگر تمایل داشته باشیم، به استناد همان قوانین میتوانیم بدون کوچکترین هزینه یا معطلی، صادرات یا واردات آن را بلامانع بدانیم.
چهارم: صادر کننده نمونه
سالها قبل فرد گمنامی به عنوان صادر کننده نمونه پسته، از رئیسجمهور وقت جایزه دریافت کرد. کسی او را نمیشناخت و ما متوجه شدیم تاجر نیست و پیلهور است و عدهای فقط از کارت بازرگانی او استفاده کردهاند. شنیدم چندماه بعد او را به خاطر فساد بازداشت کردند.
پنجم: بدفهمی همیشگی
در یکی از نشستها، مدیری اثرگذار بر فرآیند تجارت از من پرسید چطور است که پسته در سوپر مارکتهای اروپا، کیلویی۲۰ دلار است اما شما کیلویی 8 دلار را هم نمیپذیرید؟ آن روزها هم با محدودیتهای ارزی مواجه بودیم و میزان ارزش کالای صادراتی در گمرک با وقعیت فاصله داشت. برای آن مدیر محترم توضیح دادم؛ پستهای که ما صادر میکنیم پسته خام است که به صورت فلهای صادر میشود اما پستهای که شما از سوپر مارکت میخرید، بستهبندی شده و طبیعی است که قیمت بیشتری داشته باشد. هرچه توضیح دادم، قانع نشد. و بعید میدانم هنوز هم متوجه شده باشد.
☑️محسن جلالپور
درسهای اخلاق در شرایط بحران
🔹 این روزها که سایه جنگ بر سر خاورمیانه خیمه افکنده و متغیرهای اقتصادی همچون آهوان گریزپا، مشغول جستوخیز هستند و مدام بالا و پایین میروند، عقلانیترین کار، بردن داراییها به پناهگاه امن و خرید دلار و سکه است اما آیا چنین کاری اخلاقی هم هست؟
شخصا در سالهای گذشته بارها در معرض چنین پرسشهایی قرار گرفتهام اما معمولا از پاسخ دادن طفره رفتهام اما اگر پاسخ درست دادهام، حتما این نکته را اضافه کردهام که بهتر است در چنین مواقعی نفع شخصی را کنار بگذاریم تا وضعیت از این که هست، آشفتهتر نشود.
اگر تحولات بازارها را دنبال کنید، با نظر برخی اقتصاددانان و مشاوران مالی مواجه میشوید که به مردم توصیه میکنند تا میتوانند سکه و دلار بخرند تا از نوسان قیمتها در امان بمانند. اگرچه خرید کالا بیش از نیاز، میتواند هر فرد یا خانوار را در شرایط افزایش قیمت، از نوسانها مصون بدارد، اما وقتی به صورت رفتار گروهی در میآید، باعث افزایش التهاب در بازار داراییها میشود که این اتفاق زیان کل جامعه را به دنبال دارد.
🔹 در چنین شرایطی یاد اعلام حریق در سالن سینما میافتم. فرض کنید در سالن سینمایی نشستهاید و دارید فیلم تماشا میکنید، در گوشهای از سالن آتشی میبینید که به سرعت در حال سرایت به دیگر نقاط سالن است. چه میکنید؟ داد میزنید و همه را هوشیار میکنید یا میدوید و مدیر سالن را مطلع میکنید؟ طبیعی است با داد زدن شما، افراد به سوی درهای خروجی هجوم میآورند و خیلی از تماشاچیان زیر دست و پا له میشوند و بقیه هم میسوزند و خاکستر میشوند. اگر حریق را اطلاع ندهید، اتفاق بدتری میافتد و ممکن است هیچکس جان سالم در نبرد.
البته توصیه به مردم برای خرید و انباشت ارز و طلا در مواقع بحرانی با اعلام حریق در سالن سینما تفاوت اساسی دارد که مهمتریناش تفاوت مسأله مرگ و زندگی با کسب منفعت است. در سالن سینما چون مسأله مرگ و زندگی است، شما وظیفه دارید داد بزنید تا همه از وقوع خطر مطلع شوند اما در مقوله بازارها، بهتر است داد نزنید که آهای مردم، بشتابید که بازارها ملتهب شدهاند و اگر اقدام به خرید نکنید، زیان میکنید.
🔹 چند سال پیش یکی از مشاوران مالی که روایتگری محبوب و سرشناس بود، با تشریح پدیده «پول داغ» به مردم توصیه کرد همه داراییهای نقدی خود را تبدیل به کالا کنند. این توصیه در فضای مجازی میلیونها بار دیده شد و به شدت مورد توجه جامعه قرار گرفت اما بزرگانی همچون موسی غنینژاد و مسعود نیلی چنین توصیههایی را مغایر با چارچوب اخلاقی اقتصاددانان اعلام کردند چون به عقیده آنها باعث تشدید تنش در جامعه میشود.
به خاطر دارم که این موضوع بحثهای زیادی میان اقتصاددانان ایجاد کرد و برخی معتقد بودند باید واقعیتهای اقتصاد را به صراحت به جامعه گفت اما برخی معتقد بودند اعلام عمومی برخی واقعیتهای اقتصادی به زیان جامعه تمام میشود و اقتصاد کشور را در معرض شوکهای سنگین قرار میدهد.
🔹 البته بیان عمومی واقعیتها هم خوب است و هم عواقب نگرانکننده دارد؛ مفید است چون به سیاستمداران کمک میکند تا تصمیم درست بگیرند. مفید است چون آگاهی عمومی را افزایش میدهد و به تصمیمگیری بهتر آحاد اقتصادی کمک میکند. اما وقتی اقتصاد گرفتار چالشهای زیاد است و متغیرهای اقتصادی در نوسان مداوم هستند، توصیه به خرید طلا و سکه و دیگر داراییها، بدون آنکه کمکی به حل مسأله کند، میتواند سبب وخیمتر شدن اوضاع شود.
به طور مثال، گفتن یک روایت واقعی یا غیر واقعی درباره یک بانک میتواند به هجوم یکباره مردم به شعبههای آن بانک منجر شود و پدیده «هراس بانکی» را وجود آورد. این قاعده در پزشکی هم وجود دارد و معمولا پزشکان وقتی احتمال میدهند که بیان وضعیت بیماری شخص، ممکن است باعث بدتر شدن حال او شود از بیان واقعیت به او خودداری میکنند که چنین رفتاری بیش از همه به نفع خود فرد بیمار خواهد بود.
به هر حال این حق همه مردم است که به فکر حداکثر کردن منافع خود باشند اما از آنجا که شرایط سختی پیش رو داریم، اخلاق حکم میکند که از رفتارهایی که به سود خودمان و به زیان جامعه تمام میشود پرهیز کنیم.
☑️محسن جلالپور
خاک و خون
زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدهای. دهانت پر از خاک و سنگریزه است، خون از شقیقهات میچکد و نمیتوانی نفس بکشی. پایت زیر تخته سنگی گیر کرده، داری از حال میروی و نفسهایت به شماره افتاده.
به عزیزانت فکر میکنی. به بچههایت، به همسرت، به مادر و پدر و خواهر و برادرت. دلت میخواهد قبل مرگ یک بار دیگر صورت پسرت را ببوسی. آرزو داری به همسرت بگویی که چقدر دوستش داری. دلت میخواهد این دم آخری، دخترت کنارت بود و نوازشت میکرد و پیش خودت میگویی کاش یکبار دیگر فرصت بغل کردن پدر و بوسیدن دست مادر را داشتی.
گوشهایت هنوز میشنوند و میدانی عدهای پشت سنگهای بزرگ دارند تلاش میکنند تا نجات پیدا کنی اما آیا جان و توانت به آن لحظه میرسد؟
یادت میآید یکی دو سال پیش به سیاستمداران گفتی که معدن سست است. گفتی که جان ما در خطر است و از تجهیزات فرسوده نالیدی. آن روز همه حرفهای تو را شنیدند اما رفتند پی کار خود و تو ماندی و دوستانت که دستهایشان پینه بسته بود و گلوهای گرفته از گرد و خاک معدن.
آن طرف معدن غوغاست.
آدمهای دوزاری با کتوشلوارهای سورمهای راهراه، میروند و میآیند. الکی داد میزنند و وقتی گرمشان شد میروند توی ماشین که باد کولر به پیشانیشان بخورد. الکی ژست میگیرند. همه میدانند که این دویدنها ادایی است. این آدمهای بیمصرف با فکرهای زغالیشان این وضعیت را به وجود آوردهاند.
همانها که از معدن سهمخواهیاش را بلدند. متهم این وضعیت همانهایی هستند که تحریم را تکریم کردند. همانها که نگذاشتند سرمایه و تجهیزات مدرن وارد کشور شود. همانها که نانشان در محصور بودن ایران است.
حالا زیر خروارها خاک سیاه ماندهای و داری به آخرین لحظههای زندگیات فکر میکنی. تو اینجایی، زیر خروارها خاک سیاه و بقیه دارند مقابل دوربینها وانمود میکنند که برای نجات تو آمدهاند.
اعصابت خرد میشود. این آدمهای ادایی وقتی تو داشتی در تنگنای معدن تیشه به کوه میزدی کجا بودند؟ اینها از تیشه و معدن چه میدانند؟ از تنگی نفس در عمق معدن، از قاطی شدن عرق و خاک در تونلهای خفه. از رسیدن خون به گرد زغال روی پیشانی.
اینها کیستند؟ از کجا آمدهاند؟
☑️محسن جلالپور
درباره انتخابات(2)
سیاستمداران خالیبند
حتما شنیدهاید که میگویند «طرف خالی بسته» یا شنیدهاید که میگویند «طرف خالیبند است». شاید هم در میان دوستان خود «رفیق خالیبند» داشته باشید؛ چنان که این روزها با «سیاستمداران خالیبند» طرف هستیم که به دوربین زل میزنند و وعدههای دروغین میدهند.
در شرایطی که دولت به دلیل تنگنای مالی، قادر به تأمین حداقلهای جامعه و حقوق کارکنان خود نیست، برخی نامزدها با سادهسازی مسائل، وعدههای عجیب و غریبی میدهند که در میان اقتصاددانان به «وعدههای پوپولیستی» معروف است. یکی درباره رساندن گوشت به منازل سخن میگوید و دیگری وعده اعطای زمین رایگان میدهد و دیگری قول میدهد به محض اینکه رئیسجمهور شود، فیلترینگ را بر میدارد.
درمان دولتی، زمین رایگان، یارانه طلا، کاهش قیمت بنزین، ، آموزش و پروروش دولتی، شاغل کردن یکی از اعضای خانواده، خانهدار کردن کارگران و...همه این وعدهها خالیبندی است، چون شرایط مالی دولت به گونهای نیست که کسی بتواند این وعدهها را اجرایی کند. اگر هم یکی از این وعدهها اجرایی شود، اطمینان داشته باشید ده برابر خیری که قرار است برساند، به شکل دیگری از جیب من و شما برداشت میشود.
اما اصطلاح خالیبندی از کجا به ادبیات ما راه پیدا کرده و چه معنایی دارد؟
میگویند در تنگنای مالی عصر رضا شاه، بعضی از پاسبانها، اسلحه بدون گلوله یا فقط غلاف خالی اسلحه را به کمر میبستند. مردم که این موضوع را متوجه شده بودند، به طنز میگفتند؛ طرف «خالی بسته» به این معنی که آن پاسبان، اسلحه بدون گلوله دارد یا اصلاً اسلحه ندارد. خالی بستن پاسبانها در ابتدای قرن، بهترین توصیف برای برخی سیاستمداران در عصر تنگنای مالی دولت است. به این معنی که برخی نامزدهای این دوره، همان کاری را میکنند که پاسبانهای عصر رضاشاه میکردند؛ یعنی خالی میبندند.
سالهای طولانی است که جامعه ایران با بهت و حیرت شاهد طرح وعدههای عجیب و غریب از سوی سیاستمداران است. وعدههایی که از نظر علم اقتصاد شدنی نیست و اگر هم باشد هزینه سنگینی به کل جامعه تحمیل میکند. بسیاری از نامزدها در دوره انتخابات وعدههایی میدهند که کاربرد این وعدهها بیشتر در همان دوره نامزدی است و بیشتر برای کسب رای است. خود کاندیداها هم متوجه هستند که بسیاری از وعدههای آنها امکانپذیر نیست. اما این وعدهها را صرفاً با هدف جذب مردم میدهند. مسلماً بسیاری از افرادی که در ایام انتخابات و در جریان تبلیغات در حال طرح کردن وعدههای غیرعقلانی و ناممکن هستند، خودشان هم از اینکه وعدههایشان واقعاً انجامپذیر است یا نه، آگاه هستند و به احتمال قوی اگر به قدرت برسند، هیچگاه به این وعدهها عمل نخواهند کرد. امیدوارم جامعه ایران به حدی از بلوغ رسیده باشد که به این وعدهها توجهی نشان ندهد.
☑️محسن جلالپور
Telegram
✍️ محسن جلالپور
درباره انتخابات(2) سیاستمداران خالیبند حتما شنیدهاید که میگویند «طرف خالی بسته» یا شنیدهاید که میگویند «طرف خالیبند است». شاید هم در میان دوستان خود «رفیق خالیبند» داشته باشید؛ چنان که این روزها با «سیاستمداران خالیبند» طرف هستیم که به دوربین زل…
درباره انتخابات(1)
حکمرانی گنجشک روزی
آدم که به سخنان نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری گوش میکند یا مناظرههای تلویزیونی را میبیند، از این حجم بیتفاوتی نسبت به «چشمانداز» و «توسعه» کشور حیرتزده میشود. این چه انتخاباتی است که «آینده» در آن جایی ندارد و جوانان در آن نقش فعالی ندارند؟
ما کرمانیها به آدمهایی که توان ذخیره کردن برای آینده را ندارند و روزیشان را در لحظه میخورند، «گنجشک روزی» میگوییم و مرور اظهارنظرهای شش نامزد انتخابات به یادمان میآورد که حکمرانی ما «گنجشک روزی» شدهاست.
شاید اشتباه کنم اما نشنیدم که یکی از نامزدها درباره محیطزیست برنامهای ارائه دهد. ندیدم که یکی از آن شش نفر درباره آزادی سخن بگوید. آیا کسی به طور قاطع به اقتصاد دستوری نه گفت؟ آیا کسی قول داد که اگر رئیسجمهور شود، در زندگی و کسبوکارمان دخالت نکند؟
به نظر میرسد طراحان مناظرهها و نامزدهای انتخابات و همه کسانی که این بازی را چیدهاند، تصوری درباره چشمانداز کشور و آینده جمعیت جوان ندارند و به طور مشخص، مفهومی به نام توسعه در ذهنشان جایی ندارد و جای تعجب بیشتر است که نامزدهای انتخابات حتی برای جلب رأی هم سراغ جوانان نرفتهاند.
در اغلب انتخابات گذشته، جوانان نقش پیشران را داشتهاند اما در حال حاضر نسل جوان مشاهدهگر تحولات هم نیست و انگیزه جدی برای مشارکت در انتخابات ندارد. برخی این بیعلاقگی را ناشی از تنبلی و بیخیالی نسلهای جوان میدانند که قطعا برداشتی خطاست اما برخی معتقدند ریشه بیانگیزگی نسل جوان، نبودن چشمانداز برای توسعه کشور است. قاعدتا جوانانی که آینده را متعلق به خود میدانند، حاضرند برای بهتر شدن آن حتی از جان و مال خود هزینه کنند، چنانکه بسیاری از جوانان غیور حاضر شدند برای فردای بهتر ایران از جان خود بگذرند و در جنگ تحمیلی شهید شوند. اما واقعیت این است که در حال حاضر جوانان در منوی سیاستمداران، چیزی درباره فردای بهتر و آینده روشن کشور نمیبینند که آنها را برای مشارکت ترغیب کند.
☑️محسن جلالپور
مجلس یازدهم چه میراثی به جا گذاشت؟
مجلس یازدهم که یکی از ضعیفترین مجالس در زمینه سیاستگذاری اقتصادی بود، با همه حواشیهایش به پایان رسید. سانحه سقوط بالگرد آقای رئیسی و همراهان در 30 اردیبهشت باعث شد که پایان مجلس یازدهم در 30 خرداد 1403 به چشم نیاید. مجلسی که در سکوت خبری به پایان دوره خود رسید، قطعا یکی از سیاسیترین مجالس تاریخ پارلمان در ایران بود. اکثریت قوانینی که در این مجلس به تصویب رسید، به سود گروههای ذینفع و گروههای سیاسی تمام شد و حتی میتوان گفت مجلس یازدهم کمترین مصوبات را به سود مردم داشت. شاید هیچکدام از ما یادمان نباشد که این مجلس آخرین بار چه زمانی مصوبهای به سود مردم داشته است. در مقابل فهرستی طولانی از مصوبات در ذهن ماست که هر روز آثار آن را بر زندگی و کسبوکارمان احساس میکنیم.
تلاش برای تأمین منافع گروههای سیاسی ویژگی این مجلس بود، همچنین در این مجلس افراد متخصص و مستقل کمتر حضور داشتند. این مجلس چهره ملی کم داشت و اغلب تصمیمهای آن پراکنده و تقویت کننده رانت و فساد بود.
لوایح بودجه که توسط نمایندگان مجلس یازدهم به تصویب رسید، بحرانهای اقتصاد را تشدید و تورم و رکود بیشتر را به مردم تحمیل کرد. همه این ویژگیها درباره مجلس فعلی هم صدق میکند و دور از ذهن نیست که مجلس دوازدهم کپی برابر اصل مجلس یازدهم باشد. چون مجلس فعلی هم حال و هوای توسعهطلبی ندارد، بسیار سیاسی است و برخی نمایندگان آن حداقل آرای مردمی را با زحمت زیاد کسب کردهاند.
مسیر اثرگذاری
نمایندگان مجلس یازدهم از دو مسیر روی زندگی و کسب و کارمان اثر گذاشتند؛ مسیر اول فعالیتها و جهتگیریهای سیاسی آنها بود و مسیر دوم، قوانینی که به تصویب این نمایندگان رسید. هنوز نطقهای سیاسی برخی نمایندگان این مجلس در گوشمان صدا میکند که علیه برجام و در دفاع از تحریمهای ظالمانه انجام شد. هنوز موضعگیریهای پوپولیستی برخی نمایندگان این مجلس را در هنگام تصویب لوایح بودجه از یاد نبردهایم و هنوز از یادمان نرفته که نام برخی نمایندگان این مجلس در چه بده-بستانهایی مطرح شد. به عنوان نمونه میتوان به ماجرای خودروهای شاسی بلند اشاره کرده که اعتبار خیلی از نمایندگان این دوره را زیر سوال برد.
همچنین در این مجلس تصمیمهایی گرفته شد که مسیر اقتصاد کشور را منحرف کرد که حتی اگر همین امروز هم آن تصمیمها لغو شوند، آثاری که به جا گذاشتند تا نسلهای آینده هم ادامه خواهد داشت. به طور مثال یکی از بدترین مصوبات این مجلس«قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران» بود که مانع از تجدید حیات برجام شد و تحریمهای شدیدتری برای جامعه ایران به ارمغان آورد. یکی دیگر از یادگاهای زیانبار این مجلس، « طرح صیانت از فضای مجازی» بود که مسیر رشد بنگاههای نوآور را مسدود کرد. «نسخ قانون تغییر ساعت رسمی کشور» هم یکی دیگر از مصوبات زیانبار این مجلس بود. همچنین نمایندگان این مجلس به جای اینکه در بودجههای سالانه، مخارج دولت و نهادی غیر اقتصادی و شرکای سیاسی را کم کنند تا کسری بودجه جبران شود، از طریق فشارهای مالیاتی، سفرههای مردم را کوچک کردند و طبقه متوسط را فقیر کردند.
همه میدانیم که اقتصاد ایران بیش از هرزمان دیگری به منطقه بحران نزدیک شده است. هرکدام از ابربحرانهای موجود برای زمینگیر کردن اقتصادی در حدو اندازه اقتصاد ایران میتواند کافی باشد. مسائل اقتصادی ما حل نشده و از سالهای دور هم چنان لاینحل باقی مانده است. انباشت مسائل حل نشده در حوزه اقتصاد، به طور قطع عواقب اجتماعی و سیاسی خواهد داشت. اکنون که مجلس پوست انداخته و دولتی دیگر در حال استقرار است، فرصت بسیار خوبی برای اصلاح مسیر به وجود آمده است. آیا از این فرصت بهره لازم برده میشود؟
☑️محسن جلالپور
«سه» کار کردن اقتصاد
وقتی موتور خودرو «ریپ» میزند، تعمیرکاران میگویند؛ موتور «سه» کار میکند. به این معنی که یکی از سیلندرهای خودرو به هر دلیلی از کار افتاده است. وقتی یک یا دو سیلندر از کار میافتد، خودرو نمیتواند به درستی حرکت کند و باید خودرو را به تعمیرگاه برد.
هر اقتصادی برای رشد به شش سیلندر قوی نیاز دارد؛ حکمرانی خوب، سیاست داخلی دور از تنش، سیاست اقتصادی باثبات، روابط خارجی بدون تنش، نظام تأمین مالی کارآمد و بخشخصوصی باانگیزه.
در این نوشته کوتاه، وضعیت شش سیلندر اقتصاد ایران را برای تحرک بخشیدن به اقتصاد کشور بررسی میکنیم.
?نخستین سیلندر، حکمرانی خوب است که عیار آن در احترام به حقوق مالکیت، سطح پایین فساد، حفاظت از منافع اکثریت و برنامهریزی برای توسعه خلاصه میشود و برادری نظام حکمرانی خوب، زمانی ثابت میشود که منابع عمومی را برای منافع عمومی مصرف کند. یکی از بزرگترین مشکلات اقتصاد ایران، نمره پایین نظام حکمرانی در شاخصهای مورد اشاره است.
? دومین پیشران مورد نیاز برای تحرک اقتصاد، سیاست داخلی معطوف به رشد است که شامل مجموعه سازوکارهایی میشود که زمینه بازی برابر و رقابت عادلانه را برای آحاد جامعه فراهم میکند. سیاست داخلی خوب به دنبال حاکمیت قانون است و از تنشهای غیر ضروری دوری میکند تا بستر مناسب برای رونق کسبوکار و تشویق سرمایهگذاری پدید آید. گمان نمیکنم ناظری پیدا شود که به این پیشران، نمره قبولی بدهد.
?اما هیچ اقتصادی رشد نمیکند مگر اینکه سیاستهای اقتصادی معطوف به آن، ثبات داشته باشد و آحاد اقتصادی قادر به پیشبینی متغیرهای اصلی آن باشند. در حال حاضر وجود تورم بالای 40 درصد و دشواری پایین آوردن آن بهدلیل موانع ساختاری و نفوذ ذینفعان، محیط اقتصادکلان را بیثبات کرده است. به میزانی که اقتصاد به ثبات و پایداری نزدیک شود و محیط کسب و کار مساعد باشد، انگیزه برای سرمایهگذاری بلندمدت و تولید و ایجاد ارزش افزوده افزایش مییابد و به میزانی که اقتصاد در ورطه بیثباتی و تورم بالا گرفتار شود، انگیزه سرمایهگذاری و کارآفرینی از بین میرود. در حال حاضر تورم باعث شده نرخ بازده حاصل از نگهداری داراییها، بیش از بازده حاصل از ایجاد ارزش افزوده باشد. در چنین اقتصادی، انگیزه برای تملک انواع دارایی، عاقلانهتر از تولید و کارآفرینی با همه گرفتاریهایش است.
?چهارمین پیشران اقتصاد برای رشد، روابط خارجی بدون تنش است. همه ما در سالهای پرتلاطم گذشته به تجربه دریافتهایم که دهها تصمیم نهادهای اقتصادی برای جلوگیری از شوکهای اقتصادی نمیتواند به اندازه یک تصمیم وزارت امورخارجه برای بهبود اقتصاد مفید باشد. به همین دلیل از نظر اقتصاددانان، تنشزدایی از روابط خارجی شرط لازم برای توسعه و پیشرفت است. در دنیای امروز هیچ کشوری را نمیتوانیم مثال بزنیم که بدون تنشزدایی از روابط خارجی به رشد مستمر و توسعه پایدار دست پیدا کرده باشد اما سالهای طولانی است که از این اجاق خاموش، آبی برای اقتصاد ایران گرم نمیشود.
? نظام تأمین مالی کارآمد هم که دسترسی کارآفرینان و بنگاههای اقتصادی را به منابع مالی مورد نیاز برای تولید فراهم میکند، یکی از پیشرانهای رشد اقتصاد است. در حال حاضر بنگاههای تولیدی ما اغلب با تنگنای مالی مواجه هستند و مساله تامین مالی به ویژه سرمایه در گردش همواره یکی از محدودیتها و موانع جدی تولید تلقی میشود. بزرگترین مشکل برای تأمین مالی بخش تولید، از بین رفتن انگیزه سرمایهگذاری است. در اثر ناامن شدن محیط اقتصاد کلان، انگیزه سوداگری در بازارها تشدید شده که نتیجهاش کاهش انگیزه برای سرمایهگذاری بلندمدت است. حاشیه سود تولید هم بهشدت پایین آمده و در مقابل بر جذابیت سوداگری و واسطهگری افزوده شده و در نتیجه انگیزه سرمایهگذاری در تولید از بین رفته است. بنگاه ایرانی زمین بازی بسیار ناهمواری پیش رو دارد و باید با نااطمینانی و مشکلاتی مانند فضای غیررقابتی، انحصار، قیمتگذاری دولتی و خطاهای سیاستگذاری مواجه شود که مجموع این شرایط، موجب کاهش انگیزه سرمایهگذاری جدید و خروج بنگاهها از چرخه تولید شده است.
? نتیجه تصمیمهای آگاهانه و ناآگاهانه سیاستمداران در از کار انداختن سیلندرهای اقتصاد، کاهش تولید و کاهش ظرفیتهای بالقوه اقتصادی کشور است. بنگاههای بخش خصوصی موتور اصلی تحرک اقتصاد و ایجاد شغل هستند اما بنا به دلایلی که اشاره شد، از کار افتادهاند. دوام و بقای یک کشور نیازمند رشد اقتصاد است و اگر سیلندرهای اقتصاد به درستی کار نکنند، رشدی اتفاق نمیافتد.
نتیجه اینکه موتور بخشخصوصی در ایران از حرکت باز مانده و رشدی که سیاستمداران به آن دلخوش کردهاند، رشد اقتصاد دولتی است؛ اقتصادی که با نفت میسوزد و مواهبش نصیب دولت میشود اما دودش به چشم مردم میرود.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 5 days ago