𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 2 hours ago
هرجور صلاح میدونید
برای تازهورودیهای دانشگاه
اینکه من بگویم "کنکور آخر دنیا نیست و راه موفقیت لزوماً از دانشگاه نمیگذرد" شبیه این است که یک حجرهدار بازار بگوید: ای بابا! چرا اینقدر دنبال پول میدوید؟ پول چرک کف دسته!
دانشگاه گزینههای زیادی پیش پای آدم میگذارد؛
- مدرک بگیر و مهاجرت کن.
- دوستان ناباب پیدا کن، سیگار بهمن کوچک بکش، گل بزن و معتاد شو.
- عاشق شو، ازدواج کن، از زندگی مشترک لذت ببر یا بعد همه چیز را بینداز گردن هورمونها و طلاق بگیر.
- وارد کار سیاسی شو، خودت و بقیه را بدبخت کن.
- خیر سرت به فردی مفید برای جامعه تبدیل شو.
- ظرفیتهای فردیات را توسعه بده و انسان بهتری شو.
- مدرک بگیر و به پشتوانه آن به یک غرُ زن حرفهای تبدیل شو.
و ...
دانشگاه گزینههای بیشتری روی میزت میگذارد. همین! اما نه بهترین گزینهها را. هیچ تضمینی وجود ندارد که زندگی کسی با سیاهکردن خانههای پاسخنامه کنکور سفید شود. آدمهای زیادی میشناسم که رفتند دانشگاه و بدبخت شدند، آدمهای زیادی هم هستند که نرفتند دانشگاه و بدبخت شدند!
بیش از آنکه نگران رشته و دانشگاهی باشید که قرار است عمرتان را آنجا سپری کنید دعا کنید دوست خوب، انسان مثبت و استاد باشعور سر راهتان قرار بگیرد وگرنه بیشتر درسها را در یوتیوب با کیفیت عالی میتوانید پیدا کنید.
در ضمن ترم اول و دوم و سوم و چهارم و ... ازدواج نکنید. کسی که فکر میکنید نیمه گمشدهتان است و اگر با او ازدواج نکنید "شمعدونیها دق میکنن، شکایت عشق تورو به مرغ عاشق میکنن" محصول تقدیر و تصادف است. کافیست او یا شما چند تست را جابجا میزدید! آنوقت کس دیگری داشت محض رضای شما "خودشو تو گل میپلکوند" و شما گلبرگ میگذاشتید لای جزوه یک نفر دیگر و در میان دریای اشک غوطه میخوردید.
به مداد ترجیحاً نرم که با آن پاسخنامه را تکمیل کردید سوگند که جز این نیست. باز هر جور صلاح میدانید.
|روزنوشتههای احسان محمدی|
@JameahiBehtarBesazim
زوال امپراطوری روم
اثر معروف ادوارد گیبون
امپراطوری روم آنقدر بزرگ و قدرتمند بود که در زمان خودش، کسی نمیتوانست سقوط آن را تصور کند یا لااقل چنین سقوطی بسیار دور از ذهن به نظر میرسید (شبیه وضع آمریکای امروز). این قدرت و جایگاه آنقدر بزرگ بود که هنوز هم اتفاقنظر کامل درباره علت و دینامیک سقوط روم وجود ندارد. تصور کنید: قدرتی بسیار بزرگ از نقشه جهان حذف میشود و حتی مشخص نیست چه شد که حذف شد!
البته با سواد ابتدایی در تفکر سیستمی هم میتوانیم چند قضاوت اولیه داشته باشیم:
نخست این که امپراطوری روم در اثر "یک رویداد" سقوط نکرده. بلکه روندی طی شده که در نهایت سقوط آن رقم خورده است. دقیقاً بههمین علت، گیبون در عنوان کتاب از ترکیب decay & fall استفاده میکند؛ زوال و سقوط.
دومین نکته که میتوان در موردش اطمینان داشت این است که روند زوال تکعاملی نبوده و چند ریشهای بوده است.
سومین نکته هم این است که گاهی زوال در افق نسبتاً طولانی اتفاق میافتد. و در سیستمهای بزرگ و پیچیده مثل یک امپراطوری، ممکن است چند دهه و حتی چند قرن طول بکشد. وقتی یک سیستم در مسیر زوال قرار گرفت، معنایش این نیست که قرار است فردا سقوط کند. بلکه معنایش این است که دیگر قرار نیست رشد پایدار را تجربه کند. آنچه در سیستم اصالت دارد، نابودی است. نابودیای که گاهی در مقاطعی سرعتش کند و در مقاطع دیگر تند میشود.
دو روایتی که من میشناسم و در ذهن دارم، روایت ادوارد گیبون و روایت ویل دورانت است. مشترکات میان دو روایت زیادند. اما اختلافهایی جدی هم دارند. چون اینجا حرف کتاب گیبون است، من چند نکته از روایت گیبون را نقل میکنم.
- گسترده شدن بیش از حد ظرفیت
امپراطوری روم، شوق گسترش داشت. آنها "رشد" را در "افزایش وسعت" جستجو میکردند. گستردگی زیاد باعث شد حکومت مرکزی نتواند از همه بخشها به سادگی حفاظت کند.
- استفاده از مزدورها
امپراطوری روم، آنقدر زمین بازیاش را بزرگ کرده بود که دیگر نمیتوانست با نیروهای داخلی و وفادار خود، کل امپراطوری را حفظ کند. بههمین علت سراغ نیروهای مزدور رفت. مزدورها بیوطن هستند و بنده پول. مزدوری که امسال برای شما میجنگید، سال بعد با پول بیشتر برای دشمن شما و علیه شما دست به شمشیر میشد. مزدورها، منطق و منافع خودشان را داشتند. آنها به ترجیحات خودشان هم فکر میکردند. مزدورها نیروهای فصلی بودند و هستند. یعنی کمی که پول در جیبشان باشد، یا آب و هوا بد شود، فعلاً تعطیل میکنند و سرگرم کارها و عیاشی خودشان میشوند.
- تبدیل شدن جمهوری به امپراطوری
اداره روم بهجای اینکه به شکل توزیعشده و با فکر طیف گستردهای از صاحبنظران اداره شود، بهشدت متمرکز شد. تمرکز تصمیمگیری و سیاستگذاری معمولاً در کوتاهمدت اقتدار و سرعت و قدرت میآورد، اما در بلندمدت، ساختار را برای فهم شرایط پیچیده و چارهاندیشی در حل مسائل و بحرانها ضعیف میکند.
- گسترش مسیحیت
ارزشهای سنتی رومی بر پایه حفظ کشور و اهمیت وطن بنا شده بود و ارزشهای مسیحیت، پایه جغرافیایی نداشتند. "ارزشهای مذهبی" و "ارزشهای سنتی مبتنی بر خاک"، دو جا به تعارض میخوردند: یکی این که بر اساس ارزشهای مذهبی، امپراطوری باید از کسانی که در خاک خودش نبودند، اما ارزشهای مشترک داشتند، جانبداری میکرد و دیگر این که امپراطوری، همه شهروندانی را که داخل خاک خودش زندگی میکنند، به چشم برابر نمیبیند و حق کاملاً یکسان نمیدهد. چون بر اساس ارزشهای مذهبی، تعلق به خاک به تنهایی "حق" نمیآورد.
- فراگیر شدن بیماریهایی مثل طاعون
- افزایش بیحساب و کتاب مالیاتها بهخاطر کسری بودجه
- شهرسازی، تخریب زمینهای کشاورزی و رویکرد نادرست زیستمحیطی
این را در حرفهای ویل دورانت دیدهام. اما امروز هر چه در متن گیبون جستجو کردم ندیدم. یا قبلاً هم ندیدهام یا بوده و الان پیدا نمیکنم.
|برداشت آزاد از روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی|
@jameahiBehtarBesazim
روح ناآرام
آدام هاکس چایلد
#معرفی_کتاب
یکی از کتابهایی که دوران تاریک حکومت استالین در شوروی را بازگو میکند.
تولید محتوا: امیرسودبخش، ایمان نژاداحد
اجرا: امیرسودبخش
ترجمه: سودابه قیصری
|اپیزود اول پادکست رپاپ|
@JameahiBehtarBesazim
تیغ هانلون
Hanlon's razor
تیغ هانلون میگوید: کاری که حماقت تعبیر میشود، خباثت تفسیر نکنید.
تیغ هانلون یکی از تیغهای فلسفی است که آگاهی از آن در کنار تیغهای فلسفی دیگر مانند تیغ اوکام، تیغ هیچنز، تیغ آدلر و تیغ گرایس در تفکر بسیار اهمیت دارد.
تیغ هانلون از نام رابرت جی. هانلون برنامهنویس کامپیوتری گرفته شده که شهرتش بهخاطر مجموعه طنزهایی دربارهی قانون مورفی است.
|آموزش تفکر نقادانه|
@JameahiBehtarBesazim
چهل خوانندهی زن ایرانیِ زیر چهل سال
آگاهیبخشی موسیقی
بخش هفتم اینجا
در اپیزود هشتم و قسمت آخر این پادکست به معرفی این پنج هنرمند پرداختهایم: سپیده رئیسسادات، بل نوا، صنم معروفخانی، مونشید و مانیکی.
|کانال آسو|
@JameahiBehtarBesazim
بلاچاو و فرهنگ خداحافظی
این اصطلاح "خوشاستقبال و بدبدرقه" بسیار در ایران شنیده میشود، مسالهای که فراتر از فرهنگ کاری، در روابط دوستانه و حتی عاشقانه تبدیل به ویژگی ناپسندی شده است. احتمالا مشاهدهها و تجربیات من محدود است و غیرقابل تعمیم به یک جامعه و سطوح محتلف آن، اما شاید طرح آن و بهاشتراکگذاریاش بهانهای شود برای حساسیت به آن و بازاندیشی در خصوص آن.
هرچند در کشوری مانند آلمان نیز که مشاهدهگر آن هستم، توجه به خداحافظی و تبدیل آن به یک نوع ادب اجتماعی و کاری، امروزه در میان کودکان و نوجوانان بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
کودکان و نوجوانان نسل زد شاید مشغول خلق آیینها و نهادهای اجتماعی خاص خود هستند. آنان به برخی از مسائل متفاوت مینگرند و به همان نسبت نیز بیشتر توجه دارند.
انگار خداحافظی دیگر آن بعد احساسی غمانگیز و غیرطبیعی بودناش را از دست میدهد. آنان به همان اندازه که جابهجاییها و مهاجرتها را اجتنابناپذیر و طبیعی میدانند، و به همان اندازه که دوستیها و همکاریها را موقت میبینند، خداحافظی را نیز طبیعی و بخشی از هر تعامل اجتماعی میدانند.
شاید ازلی و ابدی دیدن امور، ریشهای باشد برای سر ناسازگاری داشتن ما با خداحافظی؛ اینکه خداحافظی را نامطلوب بشماریم.
بلاچاو؛ سرودی خاطرهانگیز
بلا چاو در ایتالیایی ترکیب پیشوند بلا (Bella) به معنای باشکوه با واژه خداحافظی یا بدرود (ciao) است و بهخاطر ترانهای با این نام شناخته میشود. نسخه اولیه آن در قرن ۱۹ و در اعتراض به وضعیت کار زنان در مزارع برنج شمال ایتالیا ساخته شد و برای مدتی نیز سرود جهانی معترضان سیاسی بود. اما امروز دیگر سرودی حماسی نیست، سرودی است نوستالژیک و اجتماعی.
به یاد این سرود و واژه که میافتم، انگار میخواهم بگویم، باید خداحافظیهایمان را به اندازه خاطرهها و دوستیهایمان باشکوه کنیم. باید خداحافظی را تبدیل به بخشی از هر فرآیند تعاملی و جمعی کنیم.
|آینده مشترک، امیر ناظمی|
@JameahiBehtarBesazim
دموکراسی
سوابق جانفشانی و خدمت یک قهرمان، دلیل و توجیه کافی برای سپردن مقدرات زندگی یک ملت و کشور به دست آن قهرمان نیست؛ چون به سادگی امکان هیولا شدن را به قهرمان میدهد.
کارل پوپر، فیلسوف انگلیسی میگوید دموکراسی نه به معنای حاکمیت مردم است، نه حاکمیت اکثریت! مردم یا اکثریت هیچوقت حکومت نکردهاند. مبنا و معیار دیگری نیاز است. آنچه دموکراسی را دموکراسی میکند "توانایی و حقِ عزل حاکمان است از سوی مردم، بدون خونریزی و براندازی".
و آنچه دیکتاتوری را دیکتاتوری میکند، "بینصیب ماندن مردم از این توان و حق است، مگر با انقلاب و سرنگونی".
دموکراسی این سؤال افلاطونی را که "چهکس باید حکومت کند؟" کنار میزند و بهجای آن میپرسد "چگونه باید حکومت کرد؟"
چنان باید حکومت کرد که شرورترین و رذلترین حاکم را بتوان پایین آورد.
اگر این درس مهم و اساسی پوپر را بسط دهیم، میتوانیم بگوییم حکومت دموکراتیک، نهادها و قوانین و دستگاههایی دارد که از این توان و حق مردمی حمایت میکنند.
بر این اساس، خطاست اگر دموکراسی را به مجلس و رأی و چیزهایی از این جنس، تقلیل دهیم.
صندوق رأی و پارلمان، دموکراسی را تضمین نمیکنند. مقصود این نیست که دموکراسی بدون رأی گرفتن از مردم ممکن است، بلکه هر رأیگرفتنی، به معنای اجرای دموکراسی نیست.
البته که انتخابات ابزار لازم و ضروری است، اما این وسیله باید در خدمت غایتِ دموکراسی باشد؛ حقیقت انتخابات و دموکراسی، عزل است نه نصب!
برای دستیابی به دموکراسی، به دستگاه و نظامی نیاز است که از حق و حقوق مردمان و در ذیل آن حقِ عزل، پشتیبانی کند.
این موضوع برای آموزش عمومی و افزایش آگاهی عامه مردم لازم است. بهخصوص اینروزها که در بسیاری از کشورها، همه در حال فکر کردن به راه چاره هستند؛ اینکه از کجا ضربه خوردهاند و چرا همه حرکتها و جنبشهای عدالتخواهانه به نتیجه نمیرسد؟
ژنرال شارل دوگل در جنگ جهانی دوم، رهبر آزادیبخش فرانسه بود. او بعد از جنگ به ریاست جمهوری رسید و غیر از تلاشهایی که برای آزادسازی فرانسه از اشغال آلمان نازی کرد، از اقدامات ارزشمند او آزادسازی ۱۲ مستعمره آفریقایی فرانسه بود. او در سال ۱۹۶۹، رفراندومی برای اصلاحات قانونی و اجتماعی برگزار کرد.
دوگل مدعی بود برای رفع مشکلاتی که اعتراضات وسیع سال ۱۹۶۸ یکی از نشانههایش بود، رئیسجمهور به قدرت و اختیارات بیشتری نیاز دارد.
مردم فرانسه علیرغم احترامی که برای شارل دوگل قائل بودند، به آن رفراندوم رأی منفی دادند و دوگل که نتوانسته بود اعتماد و موافقت مردم را جلب کند، از قدرت کنارهگیری کرد. درس بزرگ مردمِ فرانسه برای مردم دنیا این بود که: ثواب جانفشانی و خدمت یک قهرمان، دلیل و توجیه کافی برای سپردن مقدرات زندگی یک ملت و کشور بهدست آن قهرمان نیست؛ چون به سادگی امکان هیولاشدن را به قهرمان میدهد.
دموکراسی، متضمن برابری افراد جامعه و تبعیت حاکم از ملت است، هیچ حاکم فرهمندی نباید اختیار بیابد ارادهاش را بر ملت تحمیل کند. دموکراسی فقط آن نیست که بتوان با رأی مردم کسی را به مقامی منصوب کرد، بلکه دموکراسی آنست که بشود آنکس را که در مسند قدرت است، با رأی مردم از قدرت عزل کرد.
در جامعهی برخوردار از دموکراسی، هیچ کسی در هیچ مکانیزمی نباید اختیاراتی بر ملت بیابد که بعداً نتوان جز به جنگ و جبر از او پس گرفت.
هیچ فضیلتی اعم از زهد، علم، قول، عهد و سوابق، ضمانت نمیکند که شخص حاکم، منافع خودش یا صنف و گروهش را در پای حقیقت و یا پای مردم قربانی کند. پس قدرت باید محدود، موقت، قابل نظارت و قابل استرداد باشد.
این سررشتهای است که اگر در جامعهای گم شود، زندگی در آن جامعه، زندان و جهنم میشود و هر بار وعده تازهای برای رهایی و رستگاری، ما را به دنبال خود میکشد تا روزی برسد که بتوان از جهنمی که خود ساختهایم نجات یابیم.
اگر در سال ۱۹۶۹، مردم طبق میل ژنرال دوگل رأی داده بودند، احتمالا امروز دوگل بهشدت فردی منفور شده بود مثل ژنرال فرانکو، معمرقذافی، موگابه، صدام حسین، حاکمان کره شمالی، کوبا و ... و تا آخر عمر دوگل رئیسجمهور میماند و هرگز بدون جنگ داخلی و انقلاب و شورش نمیشد قدرت را از او پس گرفت و به منتخبی دیگر انتقال داد، چه رسد به تحت تعقیب قرار دادن رئیسجمهور مجرم یا جنایتکار.
درس گرفتن از تاریخ شرط عقل است و مجازات درس نگرفتن از تاریخ، تکرار تمام مصائب تاریخ.
|یووال نوح هراری|
@JameahiBehtarBesazim
عقلانیت
اگر میدانید که حق با شماست، چرا باید از طریق استدلال سعی کنید دیگران را متقاعد کنید؟
یکی از دلایل این امر آن است که شما آماج سؤالاتی از این قبیل قرار میگیرید که:
آیا شما مصون از خطا هستید؟
آیا مطمئن هستید که دربارۀ همه چیز حق با شماست؟
اگر چنین است، وجه تمایز شما با مخالفانتان چیست که آنان نیز چون شما اصرار دارند که حق با آنهاست؟
چه چیزی شما را از صاحبمنصبانی متمایز میکند که در طول تاریخ اصرار داشتهاند که حق با آنهاست، اما اکنون میدانیم که اشتباه کردهاند؟
اگر مجبور شوید مخالفانتان را ساکت کنید، آیا این بدان معناست که هیچ استدلال قابلقبولی در دست ندارید که نشان دهد آنها اشتباه میکنند؟
عدم پاسخگویی به چنین سؤالاتی میتواند کسانی را که از هیچیک از طرفین هواداری نکردهاند، ازجمله نسلهایی که باورهایشان هنوز تثبیت نشده، از ما بیزار و رویگردان کند.
و دلیل دیگری که نباید دست از تلاش برای متقاعدسازی دیگران بردارید این است که اگر برای مخالفتان راهی جز بازی کردن در زمینی که خودتان برایشان تعریف کردهاید باقی نگذارید، آنها بهجای استدلالورزی، با زور با شما مقابله میکنند. آنها ممکن است از شما قویتر باشند، و اگر امروز اینگونه نیستند ممکن است در آینده قویتر شوند. در آن هنگام، این شما هستید که حذف و کنار زده میشوید، آن روز دیگر برای طرح این ادعا که نظرات شما باید شنیده و جدی گرفته شوند خیلی دیر خواهد بود.
|برداشت آزاد از کتاب عقلانیت؛ استیون پینکر، ترجمه دکتر کیوان شعبانیمقدم|
@JameahiBehtarBesazim
نژاد
آگاهیبخشی علمی
نژاد یک واژه علمی است که نباید به سادگی وارد علوم دیگر و جامعهشناسی شود.
همهی انسانهای امروزی یک نژاد هستند.
نژاد با فرهنگ، تبار و زبان فرق دارد.
دکتر حسام نوذری
|کانال مادرن کاگنیشن|
@JameahiBehtarBesazim
مغالطهی توسل به رأی کفایت مذاکرات
مغالطهی توسل به رای کفایت مذاکرات (Appeal to Closure) موقعی پیش میآید که طرفین بحث بیصبرانه منتظرند بحث تمام شود و از آن نتیجهگیری کنند، برای همین مدارک [ناکافی و ناقص] را میپذیرند تا هرچه زودتر این اتفاق بیفتد. تمایل به رأی کفایت مذاکرات میل روانشناختیای حقیقی است و بر بهروزی افراد اثر دارد و وقتی بهمنزلهی بهانهای برای پذیرفتن مدرکی استفاده میشود که در حالت عادی پذیرفته نمیگردد، به ترفندی مغالطهآمیز بدل میشود.
این مغالطه به استدلال جهلی (Argument from Ignorance) شباهت دارد. استدلال جهلی موقعی پیش میآید که شخص استدلال کند گزارهای به سبب فقدان اطّلاعات صادق است، زیرا ندانستن و عدم داشتن اطلاعات کافی از لحاظ روانی عذابدهنده است [و بعضی وقتها انسانها سعی میکنند با این نادانی روبرو نشوند]. اما تفاوت بین این دو مغالطه این است که در توسل به رأی کفایت مذاکرات، دلیل اصلی پایان یافتن مذاکرات، پذیرش بیچونوچرای مدرک ارائه شده است.
مثال
شهروندان بهخاطر حملهی تروریستی به شهر، بسیار خشمگین بودند و میخواستند عدالت هرچه سریعتر برقرار شود. بنابراین آنها مرد مسلمانی را که مشکوک بهنظر میرسید و معلوم نبود هنگام وقوع جرم کجا بوده، دستگیر کردند و جرم را گردن او انداختند.
متأسفانه جرمهای بیسرانجام برای کسانی که در رأس قدرت هستند وجهی بدی بهجا میگذارند. باتوجه به شمار و درصد بالای دستگیریهای اشتباه، مشخص است که توسل به رأی کفایت مذاکرات عواقبی جدی برای بسیاری از انسانهای بیگناه به دنبال دارد.
توضیح
در جایی اشاره شده اصطلاح رایج "بیا توافق کنیم که با هم توافق نداریم (Let’s agree to disagree)" نمونهای از توسل به رأی کفایت مذاکرات است. این ادعا صحیح نیست، چون وقتی این جمله بیان میشود، معنایش این است که طرفین بحث، هیچکدام از استدلالها و مدارک طرف مقابل را نپذیرفتهاند و صرفا توافق کردهاند تا توجهشان را به چیزهای دیگر معطوف کنند یا بحث را به تعویق بیندازند و برای این تصمیم دلایل منطقی زیادی وجود دارد. این سخن بهنوعی گونهای از معامله یا مسامحه است. وقتی مردم مسامحه میکنند، معمولا مدرکی را که در حالت عادی نمیپذیرند، در حالت مسامحه نیز نخواهند پذیرفت. مثلا وقتی شخص خداباور و خداناباور مشغول بحث دربارهی وجود یا عدم وجود خدای کتاب مقدس باشند، چنین جملهای را بر زبان نمیآورند: "باشه، من حاضرم باهات موافقت کنم که یه جور خدای خالق وجود داره، ولی بهشرط این که تو قبول کنی این خدا، توی امور دنیوی دخالت نمیکنه."
|مغالطه بهزبان آدمیزاد، بو بنت؛ ترجمه فربد آذسن|
@JameahiBehtarBesazim
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 2 hours ago