?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
در سال ۱۳۴۶ دانشکده ادبیات مشهد با باغات کوی دکترا (شفتالوزار) و باغات سعد آباد فاصله چندانی نداشت. در پانصد متری دانشکده، باغات انگور بود. هنوز سه نفر دانشجو با اسب به دانشکده می آمدند و اسب را به میله های دانشکده می بستند. برخی با درشکه و تعداد زیادی با دوچرخه می آمدند.
محمد حسین پاپلی یزدی، شازده حمام، ج ۳، ص ۱۷۳.
عصر دو روز در هفته را در خانه آن بنت راهبه جمع می شدیم. جمع ما در حدود دوازده نفر بود. در این گروه پزشکی هم بود که در آزمایشگاه یک بیمارستان کار می کرد. او می گفت:
شرط نخست سلامت جسم، شادی روح و احساس رضایت درونی است که باعث ترشح اندورفین می شود، هورمونی نشاط آور که جسم را سالم و بانشاط نگه می دارد. اگر احساس رضایت درونی نباشد جسم در اثر فشارهای روحی و روانی مچاله می شود. بنیان یک جسم سالم ، فکر سالم است.
راهبه آمریکایی در یکی از خطابه هایش گفت: ما چند نفر که این گروه کوچک را تشکیل داده ایم بی آزاری و نیکی به همنوعان را پیشه خود کرده ایم که همین موجب احساس آرامش درونی ما می شود. در عین ساده زیستی، ساده گویی، ساده پوشی، ساده خوری، کم خوابی و نداشتن استرس، پربار، بانشاط و جستجوگر هستیم.
از کتاب در حال نوشتن:
از دشت سینه عاشقو تا دشت های بیکران تکزاس( زندگینامه سرهنگ امیر علی عبداللهی)
به یاد مادر
هنگامی که به حولی مادر رفته یا با ایشان به بازار می رفتم و صحبت می کردم چون با گویش مشهدی نبود، مادر خدابیامرزم می گفت:
دو کلاس درس خوانده خودش ره بری مو گرفته. چرا مشهدی صحبت نمکنی؟ وقتی که ایطوری حرف مزنی غریبیم مشه. احساس مکنم دختر مو نیستی.
گفت و گو با خانم ز.م
اتوبوس زرد آستانه
۰۶:۴۵
۱۴۰۳/۱۱/۳
@k_sepid
ترامپ یا هریس
جمشید قشنگ گوارشکی
الان دوستی که گروه باران را مدیریت می کند با من تماس گرفت و پس از احوالپرسی گفت:
در انتخابات آمریکا چه کسی برنده می شود؟
گفتم: من پیشگو نیستم. نتایج نظرسنجی نشان می دهد که شانه به شانه هم پیش می آیند؟
دوباره پرسید:
شما دوست دارید چه کسی برنده شود؟ ترامپ یا هریس؟
پاسخ دادم:
آلنده.
او هم خنده ای کرد و خداحافظی.
۲۰:۵۵
۱۴۰۳/۸/۱۲
@k_sepid
پائیز از راه رسید
پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته
روی فرشی از برگ مهمون ما نشسته
پنجررو نبندین که پاییز قشنگه
چهار تا فصل خدا هر کدوم یه رنگه
پاییز لالایی میگه تو گوش درختا
عزیزکان بخوا بید به امید فردا
پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته
روی فرشی از برف مهمون ما نشسته
فصل پاییز و وقتیکه برگ درختا میمیرن
خاطره های نیمه جون باز دوباره جون میگیرن
مخبر دبستان جوادیه
مجازات تماشای چاپارل*
مجرمی پشت پنجره
جمشید قشنگ گوارشکی
ما در دبستان جوادیه درس می خواندیم. مدرسه مخبر هم داشت. مخبرها به مدیر گزارش می دادند:
آن دانش آموز توشله بازی یا گردو بازی کرده است.
بر اساس خبر مخبر دانش آموز بیچاره را جلوی ۴۰۰ دانش آموز فلک می کردند. خود مدیر ترکه را به پای دانش آموز می زد. این منظره وحشتناکی برای ما بود. چند ترکه همیشه داخل حوض بود و ترس همیشه در وجود ما.
خانواده های کوچه جوادیه طبرسی مذهبی بودند که بیشتر آن ها نه رادیو داشتند و نه تلویزیون.
یک بار که در خانه همسایه سریال چاپارل را نگاه می کردم، یک مخبر مرا به آقای سرپاسی لو داده بود!
سرپاسی، مدیر دبستان، حدود ۵۷ سال سن داشت. مردی جدی و خشن که مداح هم بود. او در عین حال آموزگار کلاس ششم هم بود.
فردای آن روز که به دبستان رفتم، آقای سرپاسی که جلوی در مدرسه ایستاده بود دست مرا گرفت و گفت:
تو دیشب تلویزیون نگاه کردی.
زبانم قفل شده بود.
مدیر دستم را گرفت و به کلاس ششم برد و گفت: همین جا وایسا.
من کلاس چهارم بودم. هنگامی که بچه های ششمی وارد کلاس شده و مرا دیدند پرسیدند:
اینجا چکار می کنی؟
گفتم: آقای سرپاسی گفته اینجا بایستم.
مثل اینکه این یک روال بود. مبصر کلاس ششم گفت:برو آن گوشه وایسا.
مدیرمان پس از فرستادن بچه ها به کلاس ها به کلاس ششم آمد و شروع به درس دادن کرد بدون اینکه توجهی به من کند که در گوشه ای ایستاده بودم.
زنگ نخست تفریح زده شد و بچه ها به حیاط مدرسه رفتند. من که جرات نمی کردم از کلاس بیرون بروم از پشت پنجره بیرون را نگاه می کردم. همکلاسی ها که مرا نگاه می کردند پرسیدند:
چرا آنجایی؟
گفتم: آقای سرپاسی گفته چون تلویزیون نگاه می کردم.
چون دیدم بچه ها آلوچه می خورند دهانم آب افتاد پس دو ریال به همکلاسی ام دادم تا برایم از آقای دهباشی آلوچه بخرد.
در فاصله ده دقیقه زنگ تفریح تا توانستم آلوچه خوردم و بقیه را در جیپ شلوارم ریختم.
زنگ زده شده و بچه ها سر کلاس رفتند. زنگ دوم برای ششمی ها درس علوم بود. مبصر گفت: تو هنوز اینجایی؟
آقای سرپاسی هم آمد.
درس علوم مربوط به تلویزیون و نحوه انتقال تصویر از فرستنده به گیرنده بود. یک دانش آموز درس را از روی کتاب می خواند و بقیه دانش آموزان خط می بردند. آقای سرپاسی هم نشسته بود. من هم که ایستاده بودم.
دانش آموز کتاب را می خواند. اینکه چطور امواج از گیرنده برای فرستنده ها فرستاده می شود و تصویر در تلویزیون شکل می گیرد.
به همین جا که رسید مدیر سرش را بلند کرد و گفت: آن کسی که تلویزیون نگاه کرد که بود؟
گفتند: همین بچه.
آقای سرپاسی به مبصر کلاس ششم گفت: برو فلک را بیاور.
مبصر هم رفت و فلک را آورد. مرا در همان نیمکت جلوی کلاس فلک کردند. مبصر و یک دانش آموز دیگر پاهای مرا گرفته و آقای سرپاسی ۱۰، ۱۵ ضربه به کف پاهایم زد که داشتم از حال می رفتم. گریه کنان و بی حال از جلوی بچه ها گذشته و از کلاس خارج شدم.
در زیر زمین سر و صورتم را می شستم که دیدم مبصر ششمی ها به پنجره ضربه می زند. او گفت: این آلوچه های تو هست که روی نیمکت و زمین افتاده!
معلوم بود که در هنگام فلک کردن من آلوچه ها از جیب های شلوارم خارج شده است! به مبصر گفتم: من آلوچه نمی خواهم.
اکنون پس از گذشت ۵۰ سال هم هنوز هم نتوانستم این تضاد را حل کنم که مرا را به خاطر چیزی تنبیه کردند که داشتند آن را درس می دادند و از آن امتحان می گرفتند و اگر آن درس را بلد نبودی تنبیه می شدی. چطور نحوه انتقال تصویر تلویزیون را به ما درس می دادند اما اگر کسی همان تصویر منتقل شده را در تلویزیون می دید فلک می شد!؟
بر اساس گفت و گو با دکتر محمد تقی ملک محمدی
شروع: در اتوبوس خط ۱۲
پایان: در اتوبوس خط ۲۰
۱۹:۵۴
۱۴۰۳/۵/۱۵
@k_sepid
من يک روز گرم تابستان، دقيقا يک سيزده امرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که چشيدم بارها مرا به اين فکر انداخت که اگر يک دوازدهم يا يک چهاردهم امرداد بود شايد اين طور نمی شد.
ایرج پزشکزاد: دایی جان ناپلئون
از رویای ریاست جمهوری تا اصلاحات در یک نانوایی
رییس جمهوری در صف نانوایی!
جمشید قشنگ گوارشکی
آن زمان که آرزوی واقعی حل مشکلات کشور را داشتم فکر می کردم با نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری می توانم به این آرزو برسم.
خوب هر چه من ثبت نام کردم، آن ها هم رد صلاحیت کردند! از آخر که دیدم فایده ای ندارد، رفتم رٓد کارم و اونا ره* با رد صلاحیت هایشان تنها گذاشتم!
دیروز صبح که از بازارچه حاج آقا جان به طرف اداره مِرفتم گفتم یک نون بگیرم. داخل کوچه صفی از آقایان و خانم ها دیده می شد. داخل صف یک دانه ای ها شدم. صف طولانی تر می شد اما نان کمی به منتظران می رسید! از داخل نانوایی صدای جوانی که نان را به مردم می داد به گوش رسید:
حاج آقا! نان هایتان آماده است. بیایید ببرید. اگر صبحانه هم هست برای شاطر و بچه مِچِه ها بفرستن!
خوب الان معلوم شد که نان ها کجا ذخیره می شد. البته که ذخیره نون برای حاج آقایی که صبحانه می فرستد مهمتر از رساندن نان به دست مردم منتظر است.
از صف یک دانه ای ها یک مرد عرب یک ده هزار تومانی داد. جوان داخل نانوایی ده هزار تومان را گرفت و یک نان، یک پلاستیک و پنج هزار تومان به مرد عرب داد. مرد با همان زبان عربی با تحیر و تعجب اعتراض می کرد. در همین هنگام مردی با لهجه اصفهانی که در صف چند تایی ها بود در حمایت از مرد عرب زبان گفت: باید اعتراض کنیم. این به حساب ایرانی ها نوشته می شود. مرد دیگری که در اول صف چند تایی ها بود گفت: من هم اعتراض کردم و به همین دلیل هنوز نان مرا نداده است.
در این شرایط جوان فروشنده مجبور شد یک نان دیگر هم به مرد عرب بدهد. قیمت هر نان ۱۶۰۰ تومان بود و باز هم معلوم بود که همه طلب مرد عرب را نداده است.
با این داستان در صبحگاه شنبه در یک نانوایی فکر می کنم اصلاحات در یک کشور چقدر سخت است هنگامی که در یک نانوایی نیاز به این همه اصلاحات است. با خودم فکر می کنم اگر من رییس جمهور شده بودم می توانستم مشکلات کشور را حل کنم. البته نمی دانم در پاستور هم نانوایی وجود داشت که اصلاحات را از آن جا شروع کنم!
اتوبوس خط ۸۳۱
۱۸:۵۷
۱۴۰۳/۵/۱۴
https://t.me/k_sepid
برگردیم ستارگان دریایی را به دریا بازگردانیم
جمشید قشنگ گوارشکی
دوستان و همراهان تلاش کنیم که هر کس به اندازه امکانات، شجاعت و انتخابش ستارگان دریایی به ساحل افتاده را به دریا برگرداند.
باور کنیم که هر چه این اندیشه، بیشتر گسترش پیدا کند انسان ها زودتر به خوشبختی خواهند رسید و کره زمین به آرامش.
به امید دیدار در سواحل ستارگان دریایی بجا مانده.
حولی میلان اندیشه
۱۱:۴۶
۱۴۰۳/۳/۲
@k_sepid
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago